• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 396
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    مسأله اين بود كه اگر يك نوعى از حج يا عمرة بر انسان واجب باشد، و متعين، و انسان در مقام احرام غير آن نوع را نيت بكند، آن هم با توجه و التفات، عرض كرديم كه مرحوم سيد مى‏فرمايد بطل، لكن بعض الاعلام قدس سره، بطلان را معنا مى‏كنند يعنى اين احرام با اين نيتى كه واقع شده، به درد آن واجب نمى‏خورد، براى اين كه واجب غير از اين معنا بوده، مثل اين كه كسى حج تمتع برايش واجب باشد، لكن نيت حج قران‏يا افراد بكند، خوب اين عملى كه انجام مى‏دهد، به درد حج تمتعى كه بر او واجب بوده نمى‏خورد، اما فى نفسه، آيا اين حج قرانى كه انجام داده، ايشان مى‏فرمايند اين صحيح است، و بطلان در رابطه با اين منوى نيست، اما خوب مجزى نيست از آن نوعى كه بر او واجب است، اما عرض كرديم كه تفصيلى را كه امام بزرگوار قدس سره الشريف هم در حاشيه عروة اشاره مى‏فرمايند و هم اينجا در متن تحرير الوسيله تا حدى روشنتر بيان مى‏فرمايند و آن تفصيل اين است كه اگر آن نوعى كه بر او واجب است بالاصل واجب باشد، مثل حجة الاسلام كه وجوب حج، بالاصالة است يعنى تكليف مستقيماً متوجه به خود عنوان حج شده، لله على الناس حج البيت، تكليف مستقيماً روى نفس عنوان حج رفته، مى‏فرمايند اگر آن حج واجب وجوبش بالاصل باشد، اينجائى كه غير او را نيت مى‏كند، اين باطل است، باطل است ظاهرش اين است يعنى نه به درد آن واجب مى‏خورد و نه فى نفسه صحيحاً واقع مى‏شود، يك عمل باطلى تحقق پيدا كرده، اما اگر آن حجى كه بر او واجب است بالاصالة نباشد بلكه وجوبش از طريق نذر و وجوب وفاء به نذر آمده باشد، لايبطل، اين تفصيلى كه ايشان در بطلان ذكر مى‏كنند يك صورت را مى‏فرمايند باطل است، و يك صورت را مى‏فرمايند باطل نيست، پيداست كه اين نظر به بطلان خود اين عملى است كه نيت كرده، و الا در رابطه با آن حجى كه بر او واجب است و لو بالعرض هم واجب باشد، اگر نيت او را نكند، خوب آنجا هم واقع نمى‏شود، ما وقتى كه خصوصيات‏
    نيت را داشتيم ذكر مى‏كرديم، در خصوصيات نيت اين معنا بود، كه اين حجى را كه دارد انجام مى‏دهد، آيا واجب است مستحب است، حجة الاسلام است، حج نذرى است، حج نيابى است؟ همه اين خصوصيات بايد ذكر بشود، پس اگر در حج نذرى آن خصوصيت نذرى نيت نشود، اين لايقع وفاءً بالنذر و مرتبطاً بالنذر، پس اين تفصيل ايشان ظهور در اين دارد كه اين بطلانى كه در اينجا مطرح است، معنايش آن نيست كه بعض الاعلام عبارت عروة را به او تفسير مى‏كنند بلكه ظاهر از كلمه بطلان، بطلان نسبت به همينى است كه نيت كرده، و الا آنى را كه نيت نكرده، بطلان نسبت به او بين دو صورت هيچ فرق نمى‏كند و ظاهر هم همين است، يعنى در عبارت مرحوم سيد و لو اين كه تفصيلى ذكر نشده، و همين كلمه بطل به طور مطلق ذكر شده، ظاهر همين است كه امام بزرگوار استفاده كردند، يعنى مرحوم سيد مى‏خواهد بگويد همينى را كه نيت كرده، واقع نمى‏شود، و الا آنى را كه نيت نكرده، خوب تقريباً واضح است كه او واقع نمى‏شود، آن هم عالماً عامداً كسى بيايد آن نوعى را كه بر او واجب است نيت نكند، خوب پيداست كه او واقع نمى‏شود، لذا ظاهر كلام سيد در عروة هم مساعد با همين تفسيرى است كه ايشان از كلمه بطلان مى‏فرمايند، لكن در عين اين كه تفسير ايشان مورد قبول و ظاهر عبارت مرحوم سيد است، اما تفصيلشان را ما نمى‏پذيريم، اين تفصيل را ما قبول نداريم، و در سابق هم اين بحث را ما مفصلاً ذكر كرديم، بحث در سابق اين بود، در بحث نيابت ظاهراً، آنجا بحث اين بود، كه اگر كسى حجة الاسلام بر او استقرار پيدا كرده، مستقر شده بر او حجة الاسلام، و الان امسال هم قدرت دارد كه حجة الاسلام را انجام بدهد، اينطور نيست كه مواجه با عدم قدرت باشد، حالا اين آدمى كه حجة الاسلام بر او مستقر است، و قدرت بر انجامش هم دارد، اگر گفت نه، امسال مى‏خواهم بروم يك حج نيابتى انجام بدهم، حالا يا تبرعى يا استيجارى، آيا اين حج نيابتى‏اش باطل است، يا حج نيابتى‏اش صحيح است؟ اينجا امام بزرگوار تبعاً للمشهور، مى‏فرمودند كه اين حج باطل است، و حق ندارد كه حج نيابتى انجام بدهد، و اگر هم استيجار بشود، بعيد نيست كه آن استيجار هم از نظر عقد اجاره محكوم به بطلان باشد، لكن ما همانجا اين مطلب را نپذيرفتيم، و عرض كرديم كه يك وقت روى قاعدة مى‏خواهد صحبت بشود، يك وقت به لحاظ دو تا روايتى كه در آن مسأله وارد شده، و شهرت و اجماعى كه ادعا شده، انسان مى‏خواهد بر خلاف قاعدة حكم به بطلان بكند، اگر مسأله روى قاعدة باشد، اين همان مثل صلاة و ازالة است، ما نحن فيه با آنجا هيچ فرقى ندارد، و اين كه در ذهن بعضيها هست كه زمان براى حج مثل زمان براى صوم ماه رمضان است، كه در ماه رمضان اين خصوصيت را دارد، ماه رمضان ماهى است كه انسان يا بايد روزه ماه رمضان‏
    بگيرد، يا بايد افطار بكند، عنوان روزه غير ماه رمضان در ماه رمضان اصلاً ممكن نيست، حتى با اين كه اگر كسى نذر بكند صوم فى السفر را كه گفتند مانعى ندارد اگر كسى نذر كرد، روزه در سفر را اين مثل همان نذر احرام قبل الميقات مى‏ماند مانعى ندارد با نذر اين روزه در سفر با اين كه اين مسافر است مشروعيت پيدا مى‏كند، اما در عين حال اگر در ماه رمضان اين مسأله بخواهد واقع بشود، مثل اين كه كسى در ماه رمضان پنج روز بخواهد مسافرت برود، و نذر بكند كه در اين پنج روز روزه بگيرد كه عنوان روزه‏اش عنوان صوم نذرى مى‏شود، اين جايز نيست در ماه رمضان، ماه رمضان يا بايد به عنوان ماه رمضان انسان روزه بگيرد، و يا اگر مجوز دارد افطار بكند، و يا خداى ناكرده عمداً افطار بكند، اما در ماه رمضان يك روزه‏اى به غير عنوان ماه رمضان بخواهد واقع بشود، اين امكان ندارد، آيا مسأله زمان در رابطه با حج همين نقش را دارد، يا اين كه نه دليلى بر اين معنا در باب حج نداريم، آنى كه در باب حج مطرح است فورية الحج است، يعنى همانطورى كه اصل الحج وجوب دارد، فوريتش هم وجوب شرعى دارد، اما معناى فوريت اين نيست كه اين زمان را غالب براى خصوص اين عمل قرار دادند، نه فوريت بايد به معناى اين است كه انسان در اول زمان امكان اين واجب را انجام بدهد، كما اين كه در همان مسأله صلاة و ازالة هم همين است مسأله، ازالة چرا تقدم بر نماز دارد؟ ازاله‏اى كه به حسب ظاهر يك مطلب جزئى در مقابل نماز با آن اهميت، اين براى اين است كه ازالة وجوب فورى دارد، فوريت وجوب در باب ازالة مطرح است، اما نماز وقتش وسيع است، كسى كه يك ساعت بعد از ظهر وارد مسجد مى‏شود و مى‏بيند كه مسجد آلوده به نجاست است ما مى‏گوييم اينجا ازالة النجاسة اهم من الصلاة، علت اهميتش فوريت ازاله و وجوب فورى ازاله است، اما آيا معناى فوريت هيچ در آنجا كسى احتمالش را مى‏دهد كه اگر ازالة مثلاً نيم ساعت وقت لازم دارد، بگوييم معناى فوريت اين است كه اين نيم ساعت لايصلح لان يقع فى غير الازالة، مثل ماه رمضان، خوب اگر اينطور است، پس آنجا هم حكم به بطلان نماز بكنيد، مكان الازالة، چرا حكم نمى‏كنيد، يعنى محققين آنهائى كه امر به شى‏ء را مقتضى نهى از ضد خاص نمى‏دانند، آنها مى‏گويند اگر به مجرد ورود با اين كه ملتفت شد به اين كه مسجد آلوده است، امكان هم دارد برايش تطهير مسجد، لكن در عين حال اگر اعتنا نكرد و به مجرد ورود مشغول نماز شد، تكون صلاته صحيحة، آن وقت سؤال اين است كه بين ما نحن فيه و بين مسأله ازالة و وجوب صلاة و صلاة مكان الازالة چه فرق مى‏كند؟ همانطورى كه آنجا ازالة واجب فورى است لكن اگر كسى عصيان كرد و به جاى ازالة اشتغل بالصلاة، تصح صلاته، اينجا يعنى در همان مسأله‏اى كه قبلاً بحث مى‏كرديم، ما گفتيم بيشتر از اين نيست، كسى‏
    كه استقر عليه حجة الاسلام قدرت هم دارد بر اين كه حجة الاسلام را در همين سال انجام بدهد، هيچ مشكلى هم براى او وجود ندارد، لكن اگر گفت نه نمى‏خواهم حجة الاسلام را انجام بدهم، رفت به عنوان نيابت حالا تبرعى يا استيجارى، نايب عن الغير شد، فى حجة الاسلام، روى قاعدة، اين حجش هيچ مشكلى ندارد، و صحيحاً واقع مى‏شود، و لو اين كه به علت تأخير حجة الاسلام استحقاق عقوبت دارد، عنوان عصيان و معصيت در كار است، لذا اگر ما روى قاعدة بخواهيم مشى بكنيم، هم در آنجا و هم در اينجا، درست است كه حجة الاسلام واجب بالاصل است، خودش هم مى‏داند حج تمتع بايد انجام بدهد، قدرتش هم دارد، لكن نوى غيرها، غير آن را كه بر او واجب است نيت كرد، چرا ما بگوييم باطل است؟ علتى براى بطلان از نظر قاعدة وجود ندارد، (سوال... و پاسخ استاد) ربطى به وقت مخصوص گفتم غير از فوريت است، اينجا غير از فوريت ما چيز ديگرى نداريم، عرض مى‏شود بله، در آن مسأله كه مراجعه كرديم در آنجا دو تا روايت وارد شده، كه اين روايت محل داد و قال بود، كه آيا اين دو روايت دلالت بر بطلان مى‏كند يا دلالت بر صحت؟ و ما بعد از دقت در روايتين در همان بحث ديديم كه نه آن دو روايت هم دلالت بر بطلان ندارد، بلكه چه بسا بالاتر دلالت بر صحت داشته باشد، همانطورى كه قاعدة اقتضاء مى‏كند، زائد بر اين دو روايت يك شهرتى بود و يك اجماعى كه صاحب جواهر ادعا كرده بودند، و آن اجماع هم در تمام فروض مسأله ادعا نشده بود، در خصوص حج نيابى تبرعى صاحب جواهر ادعا كردند، لكن مشكلش اين است كه آن اجماع منقول به خبر واحد است و شهرت فتوائية هم كه فى نفسها حجيت ندارد، او اگر يك روايت ضعيفه‏اى باشد، و مشهور به آن روايت ضعيفة استناد كرده باشند، شهرت جبران مى‏كند ضعف سند روايت را، يا اگر روايتى را مشهور از آن اعراض بكنند، اين اعراض جبران مى‏كند يعنى ايجاد وهن مى‏كند در روايت، اما اگر پاى روايت مطرح نيست، ما هستيم و نفس يك شهرت فتوائية، خوب در اصول هم شما ملاحظه كرديد يكى از بحثهائى كه در اصول مطرح است همين است كه آيا شهرت فتوائية فى نفسها آيا حجيت دارد و به عنوان يكى از امارات شرعيه معتبرة مطرح است، محققين اين معنا را نفى مى‏كنند، براى اين كه دليلى بر حجيت شهرت فتوائية فى نفسها قائم نشده، لذا اين تفصيلى را كه امام بزرگوار در اينجا و در حاشيه ذكر مى‏فرمايند با توجه با آن بحث مفصل گذشته‏اى كه ما در اين رابطه داشتيم، با توجه به او اين تفصيل به نظر ما عرض مى‏شود به نظر قاصر غير صحيح است، و لو اين كه بطلان را همانطورى كه تفسير فرمودند ظاهر مرحوم سيد هم همان است، اما خوب تفصيلى را كه در رابطه با بطلان ذكر كردند با توجه به آن بحثهاى گذشته ما ذهن قاصر ما نمى‏تواند اين تفصيل را بپذيرد، اين يك فرع از
    فروع مسأله شش.
    اما فرع ديگر اين است، فرع دوم در همين مسأله شش اين است كه اين را هم مرحوم سيد به صورت يك مسأله مستقل ذكر كرده، مى‏فرمايد و لو نوى نوعاً و نطق بغيره، كان المدار ما نوى، اگر كسى در حال احرام نيت دارد كه عمره تمتع را انجام بدهد، لكن در مقام لفظ به جاى عمره تمتع گفت عمره مفردة، كه لفظ با نيت بينشان اختلاف بود، اينجا بايد بگوييم دو صورت دارد يك وقت اين است كه لفظش مثل سبق لسان است، سبق لسان خوب گاهى آدم بچه هايش را هم كه مى‏خواهد صدا بزند، عمر را به عنوان زيد صدا مى‏زند، خوب اين سبق لسان است، اين نيت كرده عمره تمتع را در لفظ هم مى‏خواسته كلمه عمره تمتع را بگويد لكن اشتباهاً و سبق لسان اقتضاء كرد كه كلمه عمره مفردة را ذكر بكند، اين كه خوب بلا اشكال جاى بحث نيست كه اين عملش صحيح است و ملاك هم همانى است كه نيت كرده، و اين كه به زبانش آمده، چون يك امر غير قصدى و غير اختيارى بوده، اين ضربه‏اى نمى‏زند به صحت عملش، اين صورتش هيچ جاى بحث و ترديد نيست، اما آنجائى كه فرض كنيد سبق لسان هم نيست، اما خوب يك اشتباه ديگرى در كار است، نيت كرده عمره تمتع را، لكن در لفظ كلمه عمره مفردة را به كار مى‏برد، كه مرجع اين معنا، به اين نيست كه عدول كرده از آنچه كه نيت كرده، نه مرجعش به اين است كه بين لفظ و نيتش مغايرت تحقق دارد، نه عدول كرده باشد از آنچه كه نيت كرده، اما خوب زبانش يك چيزى مى‏گويد بدون اين كه سبق لسان باشد، اما در قلب و نيتش چيز ديگر است، اينجا هم روى قاعدة و لو اين كه به وضوح آن صورت اول نيست، اما روى قاعدة اينجا هم علاوه بر اين كه عملش صحيح است ملاك و مدار هم همانى است كه نيت كرده، براى اين كه آنى كه در ماهيت احرام به عنوان مؤثر نقش دارد، او عبارت از نيت است، لفظ به ما هو لفظٌ نقشى ندارد، لذا اگر ما لفظى داشته باشيم، خالياً عن النية، هيچ فائده‏اى ندارد، اما نيتى داشته باشيم خالية عن الفظ، اين اثر دارد، فرق بين نيت و لفظ همين است، كه اذا كان اللفظ خالياً عن النية، لا اثر للفظ، اما اذا كانت النية خالية عن اللفظ، هيچ مانعى ندارد و اين نيت منشأ براى تحقق احرام و شروع عمل است، لكن در اينجا يك روايتى هست، و لو اين كه اين روايت ضعيف است، و آن روايت چيز اضافه‏اى هم در حقيقت معلوم نيست كه دست ما بدهد، اما چون بزرگان در معنى اين روايت به نظر من دچار اشتباه عجيبى شدند، كه لايتوقع من مثلهم، لذا اين روايت را هم عرض مى‏كنيم كه يك روايت هم بيشتر نيست، در جلد نهم وسائل، در ابواب احرام باب بيست و دوم، آخرين روايت كه روايت هشتم است، اين روايت را قرب الاسناد نقل مى‏كند عن عبدالله بن الحسن كه اين عبدالله بن الحسن همان نوه على بن جعفر علوى است، سابقاً هم عرض‏
    كرديم كه توثيقى در رابطه با ايشان نيست، و ضعف روايت هم به علت همين عبدالله بن الحسن است، ايشان نقل مى‏كند عن جده على بن جعفر على بن جعفر هم عن اخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال: على بن جعفر مى‏گويد سألته، از برادرم سؤال كردم عن رجلٍ احرم قبل التروية، حالا به حسب ظاهر، يك كسى قبل از روز تروية محرم شده، فاراد الاحرام بالحج، يوم التروية، بعد اراده كرد كه روز تروية محرم به حج بشود، فأخطأ در روز تروية كه خواست محرم به حج بشود، اشتباه كرد، چه جورى اشتباه كرد؟ و ذكر العمرة بجاى حج عمرة را ذكر كرد، قال على بن جعفر مى‏گويد كه فقال برادرم موسى بن جعفر صلوات الله عليهما در جواب اينطورى فرمود: ليس عليه شى‏ء، هيچ چيزى بر او نيست، اينجا دارد فليأحد الاحرام بالحج، در نسخه صاحب مستمسك قدس سره دارد فليعقد الاحرام بالحج، در نسخه عرض مى‏شود بعض الاعلام در نسخه بدل به جاى فليعتدد فليعد الاحرام بالحد دارد، كه در حقيقت در اين كلمه سه تا احتمال است، فليعتد فليعد يا فليعقد الاحرام بالحج، حالا قبل از اين كه ما به جواب برسيم، خوب اين سؤال چى مى‏گويد؟ اينجا يك اشكالى مرحوم آقاى حكيم دارد به استدلال به اين روايت، به استدلال اينجورى اشكال مى‏كنند مى‏فرمايند بحث ما در آنجايى است كه نيت و لفظ مغاير با هم باشد، اما كجاى اين سؤال دارد كه فأخطأ و ذكر العمرة، يعنى ذكر لفظاً، نه ذكر معنايش اين است در همان نيت اشتباه كرد به جاى اين كه نيت حج بكند، عمرة را نيت كرد، اين فأخطأ و ذكر العمرة معناى ذكر، ذكر لفظى نيست، معناى ذَكر، يعنى در همان نيت به جاى اين كه عنوان حج را ذكر بكند عنوان عمرة را ذكر كرده، پس در حقيقت اين روايت با محل بحث ما ارتباطى ندارد محل بحث ما اين است كه نيت و لفظ با هم متغاير باشد، اما اين روايت مى‏گويد نه در همان نيت اشتباه كرد و به جاى حج آمد و عمرة را نيت كرد، ايشان اين اشكال را روايت مى‏كند، بعض الاعلام اشكال عجيبترى به اين روايت دارند، مى‏فرمايند اين روايت اصلاً به ما مربوط نيست، براى اين كه اين روايت آنجائى را مى‏گويد كه اين آدم قبل از تروية محرم شده، كارهايش را انجام داده، احرام به حج مثلاً در روز هفتم از او تحقق پيدا كرده، بعد شنيده كه مستحب است انسان كه براى حج در روز تروية محرم بشود، آمده در روز تروية مجددا محرم شده، خوب حالا در اين احرام مجدد، اگر فرض كنيم غلط هم باشد، اين ضربه‏اى به مسأله نمى‏زند، اين اصل احرامش در روز هفتم واقع شده، براى اين كه مى‏گويد سألته عن رجلٍ احرم قبل التروية، اصل احرام كه نقش در عمل دارد در روز هفتم مثلا واقع شده، فاراد الاحرام بالحج يوم التروية، لابد روى استحبابى كه دارد احرام به حج در روز تروية، مجددا آمده محرم شده، و ما بحثمان در همان احرام اولى است و الا احرام دوم و لو فرض هم كنيد باطل‏
    باشد، لطمه‏اى به مسأله نمى‏زند، چون اصل احرام در جاى خودش صحيحاً واقع شده، (سوال... و پاسخ استاد) خوب نه ديگر، در او كه خطا نكرده، نه خود مورد سؤال مورد سؤال و شبهه عبارت از احرام دوم است اما احرام اول هيچ مسأله‏اى ندارد، لكن مسأله اصلاً معنى روايت اين نيست كه اين بزرگان فهميدند، و شاهدش هم بعد عرض مى‏كنم من، معنى روايت اين نيست، آخر كسى از بعض الاعلام بيايد اين سوال را بكند، كه اگر كسى روزه هفتم براى حج محرم شد، اصلاً احرام مجدد چه معنايى مى‏تواند داشته باشد، و آن دليلى كه مى‏گويد استحباب دارد كه انسان يوم التروية محرم بشود، آن مال كسى است كه قبلاً محرم نشده باشد، و الا اگر كسى قبلاً محرم شده، چه معنايى دارد كه ثانياً بيايد محرم بشود، اين همه براى اين است كه دقت در روايت نشده، و اگر به مصدر اصلى روايت هم مراجعه مى‏شد، كه مغاير از نظر الفاظ با آنچه كه صاحب وسائل نقل كرده، مطلب روشنتر مى‏شد، لكن همينى را هم كه ايشان نقل كرده، درست دقت كنيد من معنا بكنم ببينيد هيچ جا نه براى اشكال مرحوم آقاى حكيم است و نه براى بعض الاعلام و اصلاً معنى روايت اين نيست كه اين دو بزرگوار استفاده كردند، معنى روايت اين است سألته عن رجلٍ احرم، احرم يعنى دخل الحرم، يادتان هست كه مرحوم سيد در بعضى از مباحث گذشته استشهاد مى‏كرد كه گاهى از اوقات ما يك افعال جعلية داريم و مى‏فرمود يكى در بحثهاى گذشته همين حج بود، منتها حالا كدام بحثش بود الان نظرم نيست، مى‏فرمود يكى از افعال جعلية أحرم است، احرم يعنى ورد فى الحرم، مثل همان اسم فاعلى كه شما در بحث مشتق كفاية يا در ادبيات ملاحظه كرديد، گاهى يك اسمهاى فاعل داريم كه هيچ ماده اشتقاقى و حدثى ندارد، مثل چى؟ مثل لابن و تامر، لابن يعنى بايع اللبن، در حالى كه خود لبن يك اسم ذات است ماده اشتقاقى در لبن وجود ندارد، منتهى وقتى كه اسم فاعل پيدا مى‏كند يك فعلى را در رابطه با دارنده او ما بايد پيش بياوريم، لابن يعنى بايع اللبن، تامر يعنى بايع التمر، پاى يك بيع كه جنبه فعلى دارد در كار مى‏آيد اما در ماده لبن و تمر آن جنبه اشتقاقى و حدثى مطرح نيست، از جمله موارد كلمه أحرم است، احرم يعنى دخل فى الحرم، و استعمال مى‏شود كلمه أحرم بمعناى ورود در حرم، آن وقت سؤال اين است سألته عن رجلٍ احرم قبل التروية، يعنى قبل از تروية وارد حرم شد، عمره‏اش را انجام داد، كارهاى عمرة تمام شد، همه مسائل عمرة تمام شد، فاراد الاحرام بالحج يوم التروية منتظر است كه روز تروية بيايد و محرم بشود به احرام حج، فأخطأ، اشتباه كرد، يعنى به جاى اين كه براى حج محرم بشود، براى عمرة محرم شد، محرم شد براى عمره، بعد و ذكر العمرة، يادش آمد كه عمرة را انجام داده، و اين بايد براى حج محرم بشود، ذكر بمعناى ذكر نيست، بمعناى ذُكر است، و ذكر العمرة يادش‏
    آمد بابا من عمرة را انجام دادم، و يوم التروية بايد براى حج نيت بكنم، چرا آمدم اشتباه كردم، فأخطأ و ذكر العمرة، حالا اين ذكر را به اينجا هم معنا بكنيد كه در لفظ يا در نيت هم عمرة را آورده باز ضربه‏اى به اين جهتى كه مقصود از روايت است نمى‏زند، مقصود اين است اين عمره‏اش قبلاً تمام شده، روز حج هم روز تروية هم آماده شده براى احرام حج، لكن آمده به عنوان عمرة محرم شده، اشتباهاً و خطائاً، اين معناى روايت است، اگر اين معنى روايت شد، آن وقت قال فقال ليس عليه شى‏ءٌ، اگر جواب اين باشد فليعتد الاحرام بالحج، يعنى تكيه كند روى همين احرام به حج، يعنى يجعله احراماً للحج، هيچ مشكله‏اى ندارد كما اين كه با كلمه ليس عليه شى‏ءٌ همين معنا مى‏سازد، ليس عليه شى‏ءٌ معنايش اين است مشكله‏اى نيست، حالا اين يك اشتباهى كرده، ضربه‏اى به صحت احرام حجش نمى‏زند، اما اگر معنايش اين باشد كه فليعقد الاحرام بالحج، فاليعقد الاحرام بالحج، معنايش اين است اين احرامش باطل است، بايد دوباره برود از نو به عنوان حج نيت بكند، و احرام را براى حج ببندد، فليعقد الاحرام بالحج، يعنى الان وظيفه دارد كه عقد احرامش را به حج بكند، كما اين كه اگر تعبير به فليعد باشد، آنكه ديگر خيلى دلالتش روشنتر است، و آنچه كه اين معنايى را كه من عرض كردم از روايت تأييد مى‏كند اين است كه در پاورقى عبارتى را كه از قرب الاسناد نقل مى‏كند آن عبارت جز با اين معنايى كه من از عبارت روايت آن طورى كه صاحب وسائل نقل كرده تطبيق نمى‏كند، لكن عرض كردم اين را فقط به عنوان يك دقتى در معنى روايت عرض كرديم و الا روايت چون ضعيف السند است چه دلالت بر وجوب اعادة كند و چه دلالت بر عدم وجوب اعادة، هيچ فرقى در اصل مسأله ايجاد نمى‏كند فردا تعطيل است از تعطيلى استفادهاى شخصى نشود، خوب ان شاء الله ضمن اين كه تعطيل است، قاعدتاً برنامه‏اى در اين رابطه تنظيم شده كه لازم است در اين برنامه شركت كنيد چون قرائن و شواهد نشان مى‏دهد كه اين مسائل يك مسائل عادى نيست يك توطئه بزرگ جهانى است عليه اسلام و مسلمين، منتها در هر صورتى و در هر گوشه‏اى به يك صورتى اين توطئه پياده مى‏شود و همانطورى كه امام بزرگوار قدس سره مكرر مى‏فرمودند اين دنيا دنياى منطق نيست، بايد با قدرت در مقابل اينها ايستاد، آن مقدارى كه انسان توان دارد بايد از اسلام و مسلمين دفاع بكند، و الا بشر حقوق بشر اينها تمام مسائل شعارى است بلكه كاش شعار بود يك وقت يك شعارهايى است كه در پشت اين شعار واقعيت وجود ندارد، اما يك وقت يك شعارهايى است كه اهداف شوم را به كمك اين شعارها مى‏خواهند پياده بكنند و بشريت مظلوم را در مقابل او قرار بدهند و به نظر مى‏رسد كه مسأله اين است سازمان ملل، حقوق بشر، همه اينها وضع شده كه به عنوان حقوق بشر حقوق بشر كوبيده‏
    بشود، منتها حالا اينها يك قدر متيقنى پيدا كردند، مسأله اسلام و مسلمين است هر روزى به يك عنوان، به يك صورت در يك گوشه‏اى از جهان به يك نحو يك بازى و يك توطئه‏اى را به وجود آوردند و در مقابل جز با قدرت هيچ راه ديگرى ندارد منتها به همان كيفيتى كه خوب مسئولين نظام و مراجع عظام و بزرگان حوزه صلاح مى‏بينند حتماً بايد در آن رابطه ان شاء الله جدى برخورد بكنيم .
    و الحمد لله رب العالمين