• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 395
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در اين مسأله‏اى كه مورد بحث بود، يك فرض ديگرى باقى ماند و آن اين است كه اگر نيت بكند عمر، در حال احرام، آنچه را كه زيد نيت كرده در حال احرام، و فرض كنيم كه زيد نيت كرده لكن بعداً به علت موت يا به علت غيبت عمر نتوانست دسترسى به زيد پيدا بكند و از او بپرسد كه زيد چه نيتى در حال احرام داشته، خوب به خلاف قضيه اميرالمومنين صلوت الله عليه، كه ايشان در حال احرام محرم شدند به آنچه كه نبى اكرم به او محرم شدند، لكن خوب به مجرد ورود به مكة، مسأله روشن شد، و اين كه رسول خدا حج قران‏نيت كرده بودند، اما در اين فرضى كه مى‏كنيم اگر كسى نيتش را متعلق به نيت ديگرى بكند لكن نفهمد تا آخر كه ديگرى چه نيتى كرده، حالا لموتٍ او غيبةٍ او امثالهما، آيا در اينجا احرام صحيح است و يا اين كه باطل؟ اينجا مجموعاً از شرايع و جواهر روى هم رفته استفاده مى‏شود كه در اينجا سه قول وجود دارد، يك قول كه از شيخ طوسى عليه الرحمة نقل شده، ايشان مى‏فرمايد اين احرامش صحيح است لكن بناء را بر تمتع بگذارد، تا اين كه مشخصاً نيت تمتع را نكرده، لكن حالا كه راهى براى استكشاف ندارد بناء را بر تمتع بگذارد، و علتش هم اين است كه چون تمتع افضل انواع حج است، و از نظر فضيلت در بالاترين مرتبه فضيلت قرار گرفته، و محقق در شرايع تنها همين قول را نقل مى‏فرمايد كه يتمتع، لكن خوب اشكالى كه به اين شده، چند تا اشكال است، يكى اين كه اولاً اينطور نيست كه عدول به تمتع يك مسأله‏اى باشد كه به طور كلى جايز باشد، در بعضى از موارد جايز نيست عدول به تمتع بكند، مثل آن افرادى كه در محدوده چهل و هشت ميل واقع هستند، آنها بعد از آنى كه مستطيع شدند، اينها يا بايد حج قران‏انجام بدهند و يا حج افراد، و نمى‏توانند در هيچ يك از اين دو حالت، عدول بكنند به تمتع، با اين كه تمتع افضل انواع حج است، مع ذلك كسى كه بر او حج قران‏يا حج افراد تعين داشته باشد، حق ندارد عدول بكند كما اين كه از اول هم حق ندارد به جاى حج قران‏و افراد حج‏
    تمتع را نيت بكند، همانطورى كه از اول چنين حقى براى او ثابت نيست، عدول به تمتع هم براى او جايز نيست، لذا ما به طور كلى بخواهيم مسأله تمتع را مطرح بكنيم، به عنوان افضل، اين با همه موارد منطبق نمى‏شود، و علاوه نكته‏اى را صاحب جواهر اشاره مى‏فرمايند و آن نكته اين است كه عدول به طور كلى يك مطلبى است بر خلاف قاعدة، و در مواردى كه دليل بر جواز عدول قائم شده، آنجائى است كه معدول عنه مشخص باشد، اما اگر معدول عنه مثل ما نحن فيه مردد است يعنى نمى‏داند از چى دارد عدول به تمتع مى‏كند، اينجا دليلى بر جواز عدول قائم نشده، و چون عدول بر خلاف قاعدة است، ما نمى‏توانيم در اين موارد مسأله عدول را مطرح بكنيم، لذا اين قول، قول صحيحى نيست، مرحوم سيد هم در متن عروة مى‏فرمايد لاوجه له، وجه حسابى براى اين قول وجود ندارد، لكن دو قول ديگر در اينجا هست، يك قول اين است كه كسى مسأله بطلان را در اينجا مطرح بكند به اين كيفيت، بگويد كه اين نيت كرده در حال احرام آنچه را كه زيد نيت كرده، حالا كه راهى ندارد براى استكشاف نيت زيد، به واسطه موتش يا مفقود شدنش، يا عدم دسترسى به او به هيچ وجه، خوب اينجا يك نيت اجمالى شده، راه هم براى تشخيص وجود ندارد، پس اين در حال عمل اين را چى را اتيان بكند، و به چه كيفيتى عمل را ادامه بدهد، به خلاف آن فرض اميرالمومنين صلوات الله عليه،
    خوب اميرالمومنين مى‏دانستند كه به مجرد ورود به مكه از رسول خدا سؤال مى‏كنند و مشخص مى‏شود، كه احرام رسول خدا به چه كيفيتى بوده، اما در اينجائى كه اشتباه استمرار پيدا مى‏كند و راه براى تشخيص الى آخر الاعمال مسدود است، اينجا مكلف نمى‏داند كه چه وظيفه‏اى دارد و به چه كيفيتى بايد عمل را انجام بدهد، در حقيقت چون راهى براى او وجود ندارد، ما حكم مى‏كنيم به اين كه احرامش باطل است، لكن اين حرف هم به طور كلى نمى‏تواند درست باشد، براى اين كه اگر نظر شما باشد، در يك مسأله قبلى آنجائى كه در حال احرام مشخصاً يك حج يا عمره‏اى را نيت كرده بود، اما بعد فراموش كرده بود، لو نسى ما عينه من حجٍ او عمرة» كه يك بحث مفصلى در اين مسأله گذشت، در آنجا به اين صورت تشقيق شد مسأله، كه اگر اين چيزى را كه منويش مردد بين آن دو چيز است، اگر يكى از آنها صحيح باشد دون ديگرى، بناء را بر آن صحيح مى‏گذارد و اگر هر دو صحيح باشند اگر مسأله جواز عدول مطرح است، عدول كند به آن عرض مى‏شود حج يا عمره‏اى كه يجوز العدول اليه، و اگر عدول هم جايز نيست، روى قواعد علم اجمالى و امتثال علمى اجمالى رفتار بكند، خوب عين اين مطلب را نمى‏شود كسى در اينجا پياده بكند، خوب اينجا با لو نسى ما عينه من حج او عمرة، چه فرق مى‏كند، آنجا در حال احرام معين بود، لكن معين منسى واقع شد، و در نتيجه در
    حال عمل، اين بود و ابهام محض، و ترديد محض، خوب كسى بگويد اينجا هم همينطور است، اين گفته آن چيزى را كه زيد نيت كرده، من هم همان را نيت مى‏كنم، منتها چون راهى براى تشخيص ندارد و نمى‏تواند به دست بياورد كه زيد چه نيتى كرده، همان حرفهايى كه آنجا زديم، اينجا هم همان حرف را بزنيم، بگوييم روى قواعد علم اجمالى رفتار بكند و اگر نظرتان باشد تقريباً ما سه فرض و سه صورت در آنجا ذكر كرديم، در دو صورتش امتثال علمى اجمالى امكان داشت به عبارت روشنتر در دور صورتش احتياط ممكن بود، تنها در يك صورتش هيچ راهى غير از مسأله امتثال احتمالى و موافقت احتمالية وجود نداشت، حالا با توجه به اين حرفهايى كه در آنجا زديم، به نظر مى‏رسد كه اينجا ما بايد تفصيل قائم بشويم، بگوييم آن دو صورتى كه امتثال عملى اجمالى امكان دارد و احتياط ممكن است اينجا هم چه مانعى دارد، درست است كه اشتباه استمرار پيدا كرده، اما چون راه احتياط و راه امتثال آن هم امتثال يقينى براى او باز است، چرا ما بگوييم احرامش باطل است، چه كمبودى در صحت احرام وجود دارد، همانى را كه زيد نيت كرده، اين هم نيت كرد، منتها چون دسترسى به زيد امكان ندارد احتياط مى‏كند در آن دو صورت اول، كه راه احتياط باز است، امتثال علمى اجمالى تحقق پيدا مى‏كند، اما در آن صورت اخير كه امتثالش امتثال احتمالى بود، چون دوران امر بين محذورين بود در دوران امر بين محذورين نمى‏توانست كارى بكند، كه يقين به امتثال حاصل بشود، مى‏بايست يكى از دو راه را انتخاب بكند، و هر راهى را كه انتخاب مى‏كرد نتيجه‏اش يك موافقت احتمالية بيشتر نبود، اينجا ممكن است بين اينجا و مسأله نسيان ما فرق بگذاريم، بگوييم در مسأله نسيان اين چون محرم شده، به يك احرام صحيحى، خوب در حال احرام حج يا عمرة و خصوصيات همه را مشخص كرده، در حال احرام هيچ كمبودى از نظر صحت احرام نداشته، الان كه برايش نسيان پيدا مى‏شود، نسيان ديگر يكى از چيزهايى نيست كه انسان را از احرام بيرون بياورد، يا كشف بكند از بطلان احرام، كه اگر امروز فراموش كرد، اين كشف بكند از اين كه از اول احرام باطل بوده، چه نقصى در احرام بوده، كه باطل باشد، در آنجا چاره‏اى نداريم، كه در آن فرض اخيرش به موافقت احتمالية اكتفاء بكنيم، اما در اينجا بحث ما اين است كه اصلاً چنين احرامى صحيح ام ليس بصحيحٍ، آنجا بحث اين است كه به چه كيفيت از احرام صحيح انسان مى‏تواند خارج بشود، اما بحث اينجا اين است كه آيا اين احرام صحيح است يا نه؟ لقائل ان يقول احرامى كه به دنبال او انسان نتواند يك موافقت يقينى و فراق يقينى به دنبال او تخصيل بكند، اين احرام مشمول ادله صحت احرام نيست، چه دليلى داريم بر اين كه چنين احرامى صحيح است، در مسأله نسيان دليلى نبود بر بطلان، احرامى كه صحيحاً واقع‏
    شده، اما در اينجا دليلى بر صحت چنين احرامى وجود ندارد، لذا آنچه كه به نظر مى‏رسد، يك تفصيل اينطورى ما در مسأله بگوييم كه اين در حقيقت يك قول چهارمى مى‏شود در مسأله، آنجاهائى كه راه به امتثال يقينى برايش باز است، بگوييم احرامش چه مانعى دارد، محرم مى‏شود بعد هم امتثال يقينى، و لو به صورت اجمالى هم باشد، و احتياط هم باشد، مانعى ندارد، اما احرامى كه انسان را در مسيرى قرار مى‏دهد كه هيچ راهى براى امتثال يقينى و لو اجمالى وجود ندارد، ما دليلى بر صحت اين احرام نمى‏توانيم اقامة بكنيم، كه بين ما نحن فيه و بين مسأله نسيان در اين صورت اخيرة ما فرق قائل بشويم، اما در آن دو صورت ديگرش كه راه باز است، بگوييم بين اينجا و بين مسأله نسيان فرقى نمى‏كند، پس در نتيجه اقوال در مسأله آنچه كه در جواهر و شرايع است سه قول است، لكن به نظر اين قول چهارم مى‏رسد، يك قوم تمتع و عدول به تمتع بود، يك قول بطلان مطلق است، يك قول هم تخيير مطلق، كه بگويد چون برايش مشخص نيست يكى از اين دو راه بگيرد و آن راه را طى بكند، و لو امتثال علمى اجمالى هم امكان داشته باشد، لكن ضرورت ندارد، اما آنى كه به نظر مى‏رسد پياده كردن همان حكم نسيان است الا فى صورة واحدة و او امتثال احتمالى است، كه در آنجا چاره‏اى نداشتيم، مى‏بايست امتثال احتمالى را بپذيريم، اما در اينجا چاره داريم دليلى بر صحت چنين احرامى وجود ندارد، و به نظر مى‏رسد كه ترجيح با اين تفصيل است و لو اين كه اين تفصيل در هيچ يك از كلمات ملاحظه نشده، (سوال... و پاسخ استاد) چه چيز مجوز احرام باشد؟ها، خوب آنجا نيست ديگر، اينجا تعيين لاحق نيست ديگر، خودتان مى‏گوييد تعيين لاحق مصحح است، خوب تعيين لاحق وجود ندارد، مات او غاب، تمام شد، باز مى‏گويد مخيرة، آخر وجه مى‏خواهد، شما دليل بر صحت احرام اقامة بكنيد، بعد بگوييد در اينجائى هم كه راهى جز موافقت احتمالية وجود ندارد، خوب چاره‏اى نيست، چاره نيست مال آنجايى است كه پايه مسأله محكم باشد، در مسأله نسيان در حال احرام مشكلى نبوده، خوب محرم شده، مشخصاً هم يك چيزى را نيت كرده، بعد يادش رفته، ياد رفتن كه يكى از مبطلات احرام نيست، يكى از چيزهايى نيست كه انسان را از احرام خارج بكند، اما اينجا بحث ما در اصل صحت احرام است، آيا انسان محرم بشود، به چيزى كه در راه امتثال او امكان ندارد به امتثال يقينى دسترسى پيدا بكند، چه دليلى داريم بر اين كه چنين احرامى صحيح است، دليل بايد بر صحت احرام اقامة بشود، لذا به نظر مى‏آيد كه در اين صورت ما حكم به بطلان كنيم، اما آنجايى كه راه امتثال هست، و لو به طريق الاحتياط، خوب هيچ مشكلى نيست، احتياط هم يكى از طرق است، عرض مى‏شود فراق يقينى است، اشتغال يقينى فراق يقينى مى‏خواهد، فراق يقينى دو شق دارد، يكى فراق‏
    تفصيلى و يكى فراق اجمالى (سوال... و پاسخ استاد) صحتش كه اشكالى نداشت، چرا؟ در نسى اينجا يا بعد؟ اينجا مورد بحث است هنوز، بحثمان، اين كه در اين مسأله ما اصل بحثمان در همه فروضش روى صحت احرام است، اين كه روايت اميرالمومنين را هم نقل مى‏كرديم براى اين كه اصل صحت احرام را مى‏خواستيم درست كنيم.
    مسأله شش، در مسأله شش تقريباً سه تا فرع ايشان ذكر مى‏كنند، كه هر كدامش را مرحوم سيد در يك مسأله مستقله ذكر كرده، لكن ايشان مجموعاً اين سه تا فرع را در اين مسأله ششم بيان مى‏كند، حالا ما يكى يكى بحث مى‏كنيم، فرع اولشان اين است «لو وجب عليه نوع من الحج او العمرة بالاصل، فنوى غيره بطل» اين دنباله همين فرع است، و لو كان عليه ما وجب بالنذر و شبهه فلايبطل لو نوى غيره» اين مسأله در كلام سيد در عروة به يك عبارت خيلى مختصر و بدون اين كه تفصيلى بين موارد ذكر بكنند به اين صورت مطرح شده، مى‏فرمايند اگر كسى يك نوع خاصى از حج بر او واجب است، مثل اين كه حج تمتع بر او واجب است، حج قران‏بر او واجب است، يا يك نوع خاصى از عمرة بر او واجب است، حالا اين آدم آمد در مقام احرام غير آن نوعى را كه بر او واجب بوده نيت كرد، مرحوم سيد مى‏فرمايد بطل، پس ببينيد عبارت در كلام سيد يك عبارت مطلق بدون هيچ تفصيل، اگر كسى يك نوع خاصى از حج يا عمرة بر او واجب است لكن در مقام احرام آمد غير آن نوع را مشخصاً با توجه و با التفات، غير آن نوعى را كه بر او واجب است آمد او را نيت كرد، بطل، بطل مقصود چيست؟ آيا مقصود از اين بطل همانطورى كه بعض الاعلام معنا كردند بطل يعنى آن واجبش محقق نشده، نه اين كه اينى را كه نيت كرده نمى‏تواند صحيحاً واقع بشود، نه خوب اين برايش فرضاً بر او حج قران‏واجب بوده، آمده حج عرض مى‏شود افراد را نيت كرده، بطل يعنى خوب حج قران‏واقع نمى‏شود اما حج افراد هم باطلاً واقع مى‏شود، اين كلمه بطل دلالت بر اين معنا به نظر بعض الاعلام قدس سره نمى‏كند، پس در حقيقت مرحوم سيد روى تفسير بعض الاعلام مى‏خواهند اينجورى بگويند، بگويند اگر كسى بر او حج قران‏واجب است و فرق هم نمى‏كند حالا وجوبش وجوب بالاصل باشد، يا به سبب نذر و امثال ذلك باشد، همين صرف اين كه اين نوع بر او واجب است، لكن اين در مقام احرام آمد غير اين نوع را عامداً متوجهاً ملتفتاً نيت كرد و براى حج افراد محرم شد، با اين كه حج قران‏بر او واجب بوده، بطل به اين معنا بگوييم خوب آن واجبش را انجام نداده، براى اين كه واجبش حج قران‏بوده، اين كه نيت نكرد حج قران‏را، اما اينى را كه نيت كرده، صحيحاً واقع مى‏شود، يك حج افراد صحيحى انجام داده، اما اين به درد آن واجبش نمى‏خورد، اين به عنوان امتثال آن واجب شناخته نمى‏شود، اين اگر
    ما عبارت را اينطورى معنا بكنيم، اين تقريباً مثل اين مى‏ماند كه يك توضيح واضحى ما داديم، خوب پيداست كسى كه حج قران‏بر او واجب است حج قران‏را نيت نكرد، عمداً هم نيت نكرد، رفت به جاى او حج افراد را نيت كرد، خوب پيداست كه اين امتثال حاصل نشده، و اين حج افراد نمى‏تواند جاى آن واجب را پر بكند، اگر ما عبارت را اينجورى معنا بكنيم، به نظر من يك توضيح واضحى مى‏شود، اصلاً طرح اين مسأله و فرع يك طرح غير ضرورى به نظر مى‏رسد، لكن از تفصيلى كه امام بزرگوار در اينجا ذكر مى‏كنند و اجمالش را خيلى به صورت اختصار در حاشيه عروة ذكر مى‏فرمايند از اين استفاده مى‏شود كه ايشان بطل را مى‏خواهند اينجورى معنا بكنند، كه نه تنها آن حج قران‏واقع نمى‏شود، بلكه اينى را هم كه نيت كرده، كه غير از آن نوعى است كه بر او واجب است اين هم واقع نمى‏شود، يعنى كسى كه حج قران‏بر او واجب است آمد عالماً عامداً حج افراد را نيت كرد، اينجا هيچ چيز واقع نمى‏شود، نه حج قران‏و نه حج افراد، حالا تفصيل ايشان اين است، مى‏فرمايند كه اين نوعى كه بر اين واجب شده، آيا بالاصل واجب است، يا بالعرض واجب شده، از طريق نذر و امثال نذر واجب شده، چون ما واجب بالاصل داريم، و واجب بالعرض داريم، كه در اول تقسيم حج ما اين را ذكر كرديم، واجب بالاصل همان حجة الاسلام است كه حجة الاسلام براى آفاقى يعنى آنهائى كه از محدوده چهل و هشت ميل بيرون هستند عبارت از حج تمتع است، و براى آنهائى كه داخل در محدوده چهل و هشت ميل هستند آنها حجة الاسلامشان عبارت از قران‏يا افراد است، و حق ندارند بجاى قران‏يا افراد حج تمتع را انجام بدهند، و در باب عمرة بد نيست باز تذكر اين معنا، چون ايام هم ايامى است كه عده زيادى به عمرة مشرف مى‏شوند، عمره واجبه بالاصل فقط براى كسانى است كه در آن محدوده چهل و هشت ميل باشند و استطاعت براى عمره پيدا بكنند، اما آنهائى كه خارج از دائره چهل و هشت ميل هستند مثل ايرانيها و لو استطاعت للعمرة المفردة پيدا بكنند، عمره مفردة بر ايرانى بالاصل أبداً واجب نمى‏شود، مگر اين كه مسأله نذر و استيجار و امثال ذلك مطر بشود، عمره مفردة بالاصل براى آنهائى كه در محدوده چهل و هشت ميل اگر يك كسى پيدا شد كه استطاعت للحج نداشت، لكن استطاعت للعمرة المفردة پيدا كرد، آنها عمره مفردة بر ايشان واجب مى‏شود، اما براى ايرانيها براى مجموع حج تمتع كه مركب از عمره تمتع و حج است، اگر استطاعت پيدا شد حج واجب است، اگر هم پيدا نشد، عمره مفردة بالاصل وجوب پيدا نمى‏كند، حالا اين يك نكته‏اى بود كه مبتلا به اين روزها هست، امام بزرگوار قدس سره اينجورى تفصيل مى‏دهند، مى‏فرمايند اين كسى كه يك نوع خاصى از حج بر او واجب است، اگر يا عمرة، اين اگر وجوبش وجوب بالاصل باشد، مثل همين كه اگر
    كسى حج مثلاً تمتع بر او واجب است، حجة الاسلام، يا كسى حج قران‏يا افراد بر او واجب است، اين بجاى اين كه بيايد اين نوع خاص واجب عليه را نيت بكند، آمد غيرش را نيت كرد، آمد يك چيز ديگرى را مثل آن كسى كه حج قران‏يا افراد بر او واجب است آمد حج تمتع را نيت كرد، اين بطل، ظاهرش اين است بطل مطلقا، يعنى براى هيچ چيز واقع نمى‏شود نه به عنوان آن نوع واجب واقع مى‏شود، و نه به عنوان اينى را كه برايش نيت كرده، چرا؟ براى اين كه واجب بالاصل همان حجة الاسلام است، و حجة الاسلام در آن فوريت معتبر است، يكى از خصوصياتى كه در حجة الاسلام مطرح است مسأله فوريت است، خوب الان كسى كه حجة الاسلام فورى بر او واجب است بيايد حجة الاسلام خودش را نيت نكند، يك چيز ديگرى را نيت بكند، اين با فوريت و لزوم حجة الاسلام منافات دارد، و در نتيجه نمى‏تواند نه حجة الاسلام واقع مى‏شود براى اين كه ما وجب عليه را نيت نكرده، و نه غير حجة الاسلام واقع مى‏شود براى خاطر اين كه زمان كأن ظرفيتى براى غير حجة الاسلام ندارد، بطل را از تفصيل امام استفاده مى‏شود كه اين بطل را اينجورى معنا كردند، يعنى مطلقا لا للواجب و لا لغير الواجب، و اما اگر آن نوعى كه بر او واجب است اين مسأله بالاصل نباشد، بلكه وجوبش به سبب نذر و امثال نذر باشد، حتى ظاهر اين است حتى اگر مقيد به هذه السنة بكند كسى بگويد لله على ان أحج حج التمتع فى هذه السنة» ديگر از اين بالاتر كه نيست، لكن وقتى كه رسيد به ميقات عالماً عامداً آمد حج قران‏را نيت كرد، يا حج افراد را نيت كرد، اين لم يبطل، لم يبطل نه به معناى اين كه وفاى به نذر مى‏شود، يعنى وفاى به نذر كه نشده، غير منذور را در خارج انجام داده، اما ذات عمل اينى را كه نيت كرده، اين يكون صحيحاً، چرا؟ براى خاطر اين كه در باب نذر و امثال نذر همانطورى كه مكرر هم ايشان در كلماتشان ذكر فرمودند و هم ما تبعاً لايشان مكرر اشاره كرديم، در باب نذر وجوب به عمل منذور متعلق نمى‏شود، وجوب به وفاء به نذر متعلق است، كسى كه نذر كرد يجب عليه الوفاء بالنذر، و از محدوده وفاء به نذر وجوب به عنوانى كه متعلق نذر واقع شده، سرايت نمى‏كند، لذاست مكرر عرض مى‏كرديم كه اگر كسى نذر كرد كه نماز شب بخواند حق ندارد در نماز شب بگويد من نماز شب واجب را انجام مى‏دهم، نماز شب هيچگاه واجب نيست، و لو متعلق نذر واقع بشود، منتها آنجايى كه انسان نذر مى‏كند نماز شب را يجب عليه الوفاء بالنذر، منتها يجب عليه الوفاء در خارج راهش اين است كه انسان برخيزد و اين مستحب را انجام بدهد، اما مستحب را انجام مى‏دهد نه اين كه مستحب به واسطه نذر ينقلب واجباً و يتبدل حكمه الى الوجوب، لذا نماز شب وجهش و قصد وجهش هميشه همان استحباب است، مى‏خواهد متعلق نذر واقع شده باشد، يا متعلق نذر واقع نشده‏
    باشد، مثل اين كه اگر كسى فرض كنيد پدرش او را امر كرد به اين كه برخيزد نماز شب بخواند، شب گذشته امر نكرده بود، قبل بگوييم چون امر نكرده، نماز شب را به نيت استحباب انجام مى‏دهيم، اما حالا كه پدر امر كرده، چون مثلاً اطاعة الوالد فرزند واجبة فصارت صلاة الليل واجبة، كه نماز شب امشب با نماز شب، شب گذشته از نظر وجوب و استحباب فرق بكند، پس يك همچو تفصيلى امام مى‏دهند، لكن بايد در اين تفصيل دقت بكنيم، ببينيم آيا جاى مناقشه وجود دارد، يا وجود ندارد فردا ان شاء الله .
    و الحمد لله رب العالمين