يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 394
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 394
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در اين بود كه اگر در احرام نيت بكند چيزى را كه ديگرى او را نيت كرده، و بعداً هم استكشاف براى او امكان داشته باشد، به اين كيفيت كه قبل از شروع در اعمال، مشخص مىشود كه آن غير براى چى محرم شده، و در احرامش چه نيتى داشته، آيا صحيح است يا باطل، عرض كرديم كه على القاعدة اشكالى در مسأله نيست، و از نظر روايات هم اين رواياتى كه جريان احرام اميرالمؤمنين عليه السلام در حجة الوداع را بيان مىكند، كه اميرالمومنين از يمن ملحق به رسول خدا شدند، در مكه، و طبعاً از ميقات اهل يمن روى قاعدة محرم شدند، بعد كه رسول خدا از ايشان سؤال كردند كه «بما أحللت» ايشان در جواب اينطور گفتند: «احلالاً كاحلال النبى» كه ظاهر اين عبارت بدون هيچ ترديد مخصوصاً با آن ثمرهاى كه رسول خدا برايش بار كردند، و فرمودند حالا كه احلال تو مانند احلال من بوده، من چون نيت حج قرانكرده بودم و آنهائى كه حجشان حج قرانبوده، بر حسب دستور جبرئيل، آنها بايد بر احرام خودشان باقى باشند، و جاى عدول به عمره تمتع براى آنها نيست، لذا بلافاصله فرمودند: لا تحل، يا در يك روايت ديگر «كن على احرامك» بر همان احرام خودت باقى باش، چيزى كه، اشكالى كه در اينجا مطرح شده، كه اين اشكال هم اشكال به اين مطلب است كه نيت اميرالمؤمنين در حال احرام به نحو نيت مرددة نبوده، بلكه ايشان حج قرانرا نيت كردهاند، بر خلاف بعض الاعلام كه من احتمال مىدهم سهو قلمى از ايشان بوده، كه به صراحت مىفرمايند اميرالمومنين نيت حج افراد كردند كه خوب اين هيچ اصلاً قابل توجيه نيست، اما آنى كه احتمالش جريان دارد اين است كه اميرالمؤمنين نيت حج قرانرا كردند و اين كه در جواب رسول خدا گفتند احلالاً كاحلال النبى» معنايش شايد اين باشد، يعنى كأن من مىدانستم يا اگر هم نمىدانستم تصادفاً اينجورى بود كه همانجورى كه شما نيت حج قرانكرديد من هم نيت حج قرانكردم كه احلالاً كاحلال النبى، معنايش اين
نيست كه من گفتم آنچه را كه رسول خدا نيت كردهاند، من هم نيت مىكنم، در حالى كه نمىدانم رسول خدا چه را نيت كردهاند، نه معنايش اين باشد كه همانطورى كه شما حج قرانرا نيت كرديد من هم مانند شما حج قرانرا نيت كردم، مؤيد اين بعضى از روايات است كه مىگويد كه اميرالمومنين عرض مىشود سوق هدى كردند و بيش از سى و چند بدنة در حال احرام ظاهرش اين است، ايشان سوق هدى كردند، پس معلوم مىشود كه نيتشان نيت حج قرانبوده، اين يك جهت، جهت ديگر اين است كه در روايات صحيحهاى كه اين جريان را حكايت مىكند در حقيقت يك تهافت و تعارضى وجود دارد، بعضى از روايات صحيحه بنا بر قول اينها، مىگويد كه اميرالمومنين در هنگام احرام، با سوق هدى احرام خودشان را شروع كردند، و همان سى و چند بدنة را سوق هدى كردند، بعضى از روايات صحيحه مىگويد نه، رسول خدا به ايشان فرمودند كه تو در هدى من شريك هستى كه معنايش اين است كه اميرالمومنين سوق هدى نكرده بودند، بلكه رسول خدا تشريك كردند اميرالمومنين را در سوق هدى و سياق هدى، در روايات صحيحه ادعا شده است كه اين تعارض وجود دارد، لكن بعد از آنكه دقت در روايات شد، حالا عرض مىكنيم در روايات صحيحهاى كه اين جريان را نقل كردند، هيچ گونه تهافت و تناقضى وجود ندارد، و در همان روايات در هر دو مسأله تشريك در هدى مطرح است، اگر اميرالمومنين خودشان سوق هدى كرده بودند و از ميقات يمن كه محرم شدند، با سوق هدى محرم شده بودند، ديگر جائى براى اين معنا نبود، كه رسول خدا ايشان را شريك بكنند در هديى كه خود رسول خدا سوق كرده بودند، لذا اول اين دو روايت صحيحه را ملاحظه بكنيم، بعد برويم سراغ بعضى از رواياتى كه چه بسا توهم مىشود كه اميرالمومنين از همان ميقات احرامشان تؤام با سوق هدى و آوردن هدى بوده، در روايات عرض مىشود كه، روايت چهاردهم كه صحيحه حلبى است و سند بسيار خوبى دارد و لو اين كه ابراهيم بن هاشم در آن هست، لكن ابراهيم بن هاشم هم روايتش صحيح است در آنجا اينطور دارد، قال امام صادق فرمودند: و اقبل علىٌ عليه السلام من اليمن حتى وافى الحج، اميرالمومنين از يمن آمدند تا در جريان اين حج شركت بكنند، آخر عرض كرديم كه اين حجة الوداع تقريباً دو تا خصوصيت مهم در آن بوده، يك خصوصيت اين كه، در مجموع ده سالى كه رسول خدا صلوات الله عليه در مدينه، تشريف داشتند، حجى انجام نداده بودند، اين حجة الوداع اولين و در عين حال آخرين حجى بود كه رسول خدا بعد از هجرت به مدينه انجام دادند، خصوصيت دومش هم اين بود كه رسول خدا در اين حج شركت داشتند، بعد از اين هم كه ديگر رحلت رسول خدا پيش آمد، لذا اين حج، از موقعيت بسيار مهمى برخوردار بود، كه اميرالمومنين
هم با اين كه با يك لشكرى به يمن تشريف برده بودند و مأموريت داشتند روى اهميت اين حجة الوداع، از يمن خودشان را به مكه رساندند، كه اين حج را درك بكنند، و أقبل على عليه السلام اليمن حتى وافى الحج، فوجد فاطمة عليها سلام قد أحلت، ديد كه حضرت زهرا سلام الله عليها ايشان از احرام بيرون آمدند، براى اين كه حجى را كه ايشان از مسجد شجرة نيت كردند حج افراد بوده، و تؤام با سوق هدى نبوده، و وجد ريح الطيب، در حالى كه طيب بر محرم حرام است، فانطلق الى رسول الله مستفتياً، اميرالمومنين رفت خدمت رسول خدا در حالى كه استفتاء كند، چطور شده كه زهراء سلام الله عليها محل شدهاند، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على بأى شىء أهللت با هاى هوز، به چى شما احرام خودت را شروع كردى؟ فقال اهللت بما اهل النبى صلى الله عليه و آله، كه ظاهرش همان است كه عرض كرديم، يعنى همانى را كه رسول خدا نيت كردند، من هم همان را نيت كردم، منتها ايشان چون نمىدانست كه رسول خدا آيا حج قرانيا حج افراد را نيت كردند، طبعاً هديى همراه ايشان نبوده، و سوق هدى در كار نبوده، آن وقت فقال رسول خدا «لاتحل انت» با حاى حطى، شما نمىتوانى مثل حضرت زهراء محل بشوى، خوب از آن طرف فاشركه فالهدى، اميرالمومنين را در هدى شريك قرار داد «و جعل له سبعاً و ثلاثين» از صد بدنهاى كه رسول خدا همراه داشتند، سى و هفت تا را اختصاص به اميرالمومنين دادند، و نحر رسول الله ثلاث و ستين فنحرها بيده بعد دنباله دارد از هر كدام از اين شترها يك تكههاى را برداشتند بعد مجموع اين تكهها را در يك ديگى ريختند و آبگوشتى تهيه كردند و از آن آبگوشت كه در حقيقت مربوط به همه اين بدنهها و هديها بوده، عرض مىشود تناول كردند، خوب اين روايت فأشركه فى الهدى، و جعل له سبعاً و ثلاثين، يعنى هدى در مكه در اختيار اميرالمومنين قرار گرفت، اين كاملاً ظهور در اين دارد، اما در روايت چهارم همين باب كه آن هم صحيحه معاوية بن عمار است، در اين روايت در ذيلش اينطورى دارد، ذيلش كه صفحه چون روايت خيلى مفصل است، صفحه 153 سطر پنجم، اين عبارت اين است «و كان الهدى الذى جاء به رسول الله أربعاً و ستين» آن هديى كه رسول خدا آورده بود 64 تا بود، او ستاً و ستين كه قاعدتاً ترديد مربوط به راوى است و الا امام كه معنا ندارد به صورت ترديد مطلب را بيان بكنند، اين ترديد از راوى است كه اينجا مردد شده كه امام صادق صلوات الله عليه كه اين جريان را نقل كردند، آيا اربعاً و ستين فرمودند يا ستاً و ستين، عمده اين است و جاء على عليه السلام بأربع و ثلاثين، اميرالمومنين به سى و چهار تا او ست و ثلاثين يا 36 تا، خوب اين ظاهر و جاء على بأربع و ثلاثين او ست و ثلاثين، ظاهرش اين است كه در حال احرام اين مقدار سوق هدى كردند، يعنى از اول نيت حج قرانداشتند،
لكن عرض كرديم اين فقط اين تكه روايت را ديدن، لكن صدر اين روايت را بايد گذاشت با ذيل اين روايت، دو تا را كنار هم، آن وقت مراد روايت را فهميد، صدر روايت عين همان روايت حلبى است كه ما قبلاً خوانديم، در صفحه 152 وقتى كه جريان ورود اميرالمومنين بر حضرت زهراء سلام الله عليهما را نقل مىكند و اين كه حضرت امير با تعجب مواجه شدند ديدند كه حضرت زهراء لباس رنگى پوشيدند و ريح طيب استعمال كردهاند آن وقت آمد خدمت رسول خدا فقال يا رسول الله انى رأيت فاطمة قد أحلت عليها ثياب مصبوغة، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله أنا أمرت الناس بذلك، من روى دستور جبرئيل مردم را دستور دادم به اين كه آنهائى كه سوق هدى نكردند اينها بايد عمره تمتع انجام بدهند، و بعد از عمره تمتع محل بشوند، بعد سؤال كردند و انت يا على بما أحللت، به چى تو احرامت را شروع كردى؟ قال قلت يا رسول الله احلالاً كاحلال النبى، من گفتم همانجورى كه رسول خدا محل شدند يعنى شروع كردند عمل خودشان را، من هم همانجور شروع مىكنم، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله كن على احرامك مثلى و انت شريكى فى هديتى كه ظاهر هديى است، نه هديتى فى هديى با دو تا ياء، فى هديى، اين همين روايتى كه دارد «و جاء على بأربع و ثلاثين» صدر همين روايت و انت شريكى فى هديى است، پس اين همان مسأله است، پس اين جاء يعنى چه؟ اين جاء به اين معنا است كه در همان مكة بعد از آن كه رسول خدا فرمودند كه تو شريك با من باش در هدى من، شصت و چند تا از اين بدنهها را رسول خدا اختصاص به خودشان دادند و سى و چند تا را در اختيار اميرالمومنين گذاشتند و معناى جاء على يعنى جاء بمنى، از مكه اميرالمومنين با سى و چند بدنة آمد و شاهدش هم قبل از آن عبارت است كه دارد ثم أقام حتى صلى فيها الفجر، در مزدلفة، فلما أضاء له النهار أفاض حتى انتهى الى منى، فرمى جمرة العقبة و كان الهدى الذى جاء به، يعنى جاء به الى كجا؟ الى منى، مقصود اين است كه در منى اميرالمومنين با سى و چند بدنة آمدند و رسول خدا با شصت و چند بدنة، كجاى اين روايت معارض با روايت قبلى است كه ما بنشينيم فكر كنيم ببينيم معارضه بين اين دو روايت صحيحه را چه جورى حل بكنيم، اين روايت مىگويد اميرالمومنين جاء به سى و چند بدنة، آن روايت مىگويد لم يجىء بشىء أصلاً، خوب اين جاء و لم يجى بايد ببينيم معنايش چيست، اين جاء يعنى جاء الى منى بعد از آنى كه در خود مكه رسول خدا اميرالمومنين را شريك در هدى كرد و تقريباً يك سوم آن صد بدنهاى را كه همراه رسول خدا بود در اختيار اميرالمومنين گذاشت، لذا اميرالمومنين آن سى و چند بدنة را از رسول خدا در مكه تحويل گرفت، و آنها را آورد به منى، رسول خدا هم شصت و چند بدنة را آوردند به منى، و الا اگر معنى جاء اين
باشد كه من حين احرامه، خوب رسول خدا كه در حين احرامش صد تا بدنة آورده بود، سوق هدى با صد بدنة شروع شده بود، پس معلوم مىشود كه اين جاء يعنى جاء من مكة الى منى، و صدر همين روايت هم دارد كه رسول خدا به اميرالمومنين فرمود انت شريكى فى هديى، پس كجا بين اين دو روايت تعارض وجود دارد كه ما بياييم بگوييم چكار بكنيم براى رفع تعارض اين دو روايت، كه هر دو صحيحة است، يكى از آنها آنجورى دلالت دارد يكى از آنها اينجورى دلالت دارد، سر سوزنى از اين جهت بين اين دو روايت صحيحه اختلاف وجود ندارد، (سوال... و پاسخ استاد) جمع مگر اختلاف دارند كه جمع بكنيم، تعارضى نيست كه رد بشود، بحث در اين نيست، حالا رسول خدا داشتند اشكال در حج اميرالمومنين است كه حالا توضيحش را مىدهم من، فعلاً تعارض بين روايات را مىخواهيم ملاحظه كنيم، پس اين دو روايت صحيحه هيچگونه بينشان ملاحظه كرديد بين اين دو تا هيچ تعارضى نيست، فقط اين كلمه جاء براى اينها ايجاد اشتباه كرده در حالى كه جاء يعنى جاء من مكة، الى منى، نه جاء من الميقات، براى اين كه صدر همان روايت دارد كه انت شريكى فى هديى، و اما دو تا روايت عرض مىشود هست يكى روايت سى و دوم است، اين روايت سى و دوم اين را طبرسى در اعلام الوراء كه يك كتابى است مال طبرسى در شرح حال ائمة عليهم السلام است اعلام الوراء بأعلام الهدى، و اصلاً اين كتاب، كتاب تاريخ است، نه اين كه كتاب روايت و جامع روائى باشد اين كتاب، قال طبرسى مىگويد خرج رسول الله اولاً چه كسى گفته؟ راويش كيست؟ امامى گفته، خرج رسول الله، من قال خرج رسول الله، ظاهرش اين است كه تاريخ است، تازه اگر روايت هم باشد سندى ندارد به كدام سند شما اين را داريد نقل مىكنيد، قال خرج رسول الله تا اينجا مىرسد، كه مىگويد كه و كان رسول خدا قارناً للحج ساق ستاً و ستين بدنة، رسول خدا از همان مسجد شجرة نيت حج قرانكرد و شصت و شش بدنة سوق كرد، و حجّ علىٌ عليه السلام من اليمن و ساق معه، اربعاً و ثلاثين بدنة، اين ظاهرش اين است كه اميرالمومنين از هنگام احرام از همان ميقات يمن، اين سى و چند بدنة را سوق كرد، خوب اولاً كه عرض كرديم كه اين به عنوان يك مؤرخ دارد اين حرف را مىزند، مىگويد خرج رسول الله چه كسى گفت كه رسول خدا اين كار را كرده؟ و حتى اگر به عنوان رُوى هم باشد روايت مرسلهاى است اعتبارى به او نيست، علاوه آن دو روايت صحيحة و روايات ديگر صراحت داشتند در اين كه رسول خدا از مسجد شجرة كه محرم شدند، صد تا بدنة همراهشان بود، نه ساق ستاً و ستين بدنة، روايات صحيحة همه متفق بودند كه رسول خدا صد بدنة همراهشان بود، اين هم يك اشكال در روايت، اشكال ديگر تهافتى است كه در خود اين نقل است و لو اين كه جنبه روايت هم ندارد،
خوب ظاهر صدرش اين است كه حجّ علىٌ عليه السلام من اليمن و ساق معه أربعاً و ثلاثين بدنة» خوب ذيل همينجا مىگويد كه و قال له ذيل همينجا، رسول خدا به اميرالمومنين فرمودند بما أحللتَ يا على به چى عمل خودت را شروع كردى؟ يعنى به حج قرانيا به حج افراد، فقال له يا رسول الله، اميرالمؤمنين در جواب اينجورى عرض كردند انك لن تكتب الى بأحلالك، شما يعنى اين معنايش اين است شما در نامهاى كه مرقوم فرموديد همين اصل رفتن به حجتان را به من اعلام كرديد، اما نفرموديد كه شروع حج را به چى مىكنيد، آيا به عنوان حج قرانشما اين حجة الوداع را مىخواهيد انجام بدهيد يا به عنوان حج افراد مىخواهيد انجام بدهيد، اين را ديگر شما به من مرقوم نفرموديد، خوب حالا كه مرقوم نفرموديد فقلت احلالاً كاحلال نبيك، يعنى چون مطلب براى من مشكوك بود، من در هنگام احرام گفتم همان چيزى را كه رسول خدا شروع كردند من هم شروع مىكنم، يعنى نمىدانستم كه حج شما قراناست يا افراد است، خوب اگر اميرالمومنين سى و چند بدنة سوق كردند پس مسلماً اين نيت حج قرانرا داشتند، پس اين يعنى چه كه چون شما به من مرقوم نفرموديد من در حالت ابهام اين مسأله برايم بود، و نيت احرام خودم را هم به نحو ابهام انجام دادم، گفتم احلالاً كاحلال نبيك، باز به اين هم اكتفاء نمىشود فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله فانت شريكى فى حجى و مناسكى، يعنى تو هم بايد همان حج قرانرا انجام بدهى و هديى در، در هدى من هم تو شريك هستى، خوب اگر اميرالمومنين خودش سوق هدى كرده بود، شريكى فى هديى ديگر چه معنا دارد، خوب اگر اميرالمومنين با سى و چند بدنة، از همان ميقات يمن محرم شده بود و حج قرانرا نيت كرده بود، فما معنى انت شريكى فى هديى، بلكه در پاورقى اين عرض مىشود اين پاورقى نويس كه به مصادر اصلى روايات مراجعه كرده، مىگويد در اعلام الوراء با اين كه دو تا چاپ دارد به هر دو چاپش مراجعه كردم، او يك عبارت اضافه دارد، و آن اين است كه اميرالمومنين در جواب رسول خدا اينجورى عرض كردند، انك لم تكتب الى باحلالك فعقدت نيتى بنيتك، من هم نيتم را بستم به نيت شما، يعنى گفتم هر چه رسول خدا نيت كرده من هم همان را نيت مىكنم، در حالى كه نمىدانستم شما حج قرانرا نيت مىكنيد يا حج افراد را نيت مىكنيد، خوب اين در ذيل همين روايت يا تاريخى است كه صدرش دارد و حجّ علىٌ من اليمن و ساق معه أربعاً و ثلاثين بدنة، باز يك نكته ظريفترى هم در خود همين روايت هست، در صدرش وقتى مىخواهد تعبير بكند ببينيد مىگويد و كان رسول خدا قارناً للحج ساق ستاً و ستين بدنة، حالا از آن اشكال صد تائىاش ما صرفنظر بكنيم، ولى به احرام رسول خدا كه مىرسد مىگويد كان قارناً للحج، اما وقتى به اميرالمومنين مىرسد نمىگويد و كان قارناً،
مىگويد و حجّ علىٌ من اليمن، خوب اميرالمومنين هم نيت قرانداشت و سوق هدى كرده بود، چرا آنجا نمىگويد و كان قارناً للحج كرسول الله، مىگويد و حجّ علىٌ عليه السلام من اليمن. اين يك نكته. باز نكته دوم مىگويد كه و ساق معه اربعاً و ثلاثين سنة، اين معه يعنى چه؟ و ساق معه اربعاً و ثلاثين سنة، در رسول خدا دارد ساق ستاً و ستين بدنة، خوب رسول خدا شصت و شش بدنة سوق كردند، اما و ساق معه يعنى ديگرى آمد با اميرالمومنين اين معاملة را كرد، و آن ديگرى رسول خدا بود، و رسول خدا همراهش كرد سى و چند بدنة را، در حالى كه رسول خدا كه در ميقات يمن نبود، رسول خدا در مكه بود، و اميرالمومنين در مكه وارد بر رسول خدا شد، پس اين روايت هم اگر روايت هم باشد، روايت صحيحة هم باشد، وقتى كه انسان صدر و ذيل اين روايت را دقت مىكند مىبيند اين هم هيچ گونه دلالتى ندارد بر اين كه اميرالمومنين از ميقات سوق كرد سى و چند بدنة را، صدر و ذيلش وقتى كه ملاحظه مىشود انسان را به اين معنا هدايت مىكند.
عرض مىشود كه روايت سى و سوم هم كه منافاتى با اين حرفها ندارد، نتيجه اين شد،(سوال... و پاسخ استاد) گفتم كه اين را، بله، نه خير، در هدى من، نه فى الهدى، در هدى من، يعنى آن مقدارى كه من آوردم تو را در او شريك مىكنم، هديى است نه فى الهدى، عرض مىشود كه بالاخرة روايات را كه ما ملاحظه مىكنيم، سر سوزى بين اين روايات اختلاف وجود ندارد، فقط بعضى از روايات كه در همين باب وارد شده، دلالت مىكند بر اين كه اميرالمومنين بر رسول خدا در مكه وارد نشد، بلكه در بيرون مكه با هم برخورد كردند و با هم وارد مكه شدند، آن هم حالا نقشى در مسأله ما ندارد، با توجه به روايات براى من هيچ ترديدى در اين معنا وجود ندارد كه احرام اميرالمومنين در ميقات يمن اين مرتبط و متعلق به احرام رسول خدا بوده، يعنى گفته همان چيزى را كه رسول خدا نيت كردهاند، در حالى كه نمىدانسته، كه رسول خدا آيا حج قرانرا نيت كردند يا حج افراد را، براى خاطر اين كه هنوز مشروعيت حج تمتع نيامده بود، و أمر حج مردد بود، بين قرانو افراد، و اين نكته را هم باز دقت داشته باشيد كه پاى عمرة در كار نبوده، يعنى احتمال اين كه در اين جريان كسى بخواهد نيت عمره كرده باشد، عمره مفردة بجاى حج، جاى اين بحث نبوده، با آن عظمت و اهميتى كه اين حج داشته، پس بلااشكال مسأله مسأله حج بوده، امر هم دائر بين قرانو افراد بوده، و اميرالمومنين هم نمىدانسته، كه رسول خدا به چى احرامش را شروع كرده، لكن در حال احرام فرموده همان چيزى را كه رسول خدا نيت كردند بعد هم رسول خدا تقرير كردند نفرمودند كه يك چنين احرامى باطل است در حال احرام بايد مشخص بشود، بلكه فرمودند «كن على احرامك» «لا تحل» من
چون نيت حج قرانكردم شما هم بايد بر حجت باقى بمانى، تنها اشكالى كه در اينجا هست اين است كه آيا در حج قرانامكان دارد كه سوق هدى از هنگام احرام وجود نداشته باشد، چون اين روايات اين معنا را دلالت دارد، كه سوق هدى اميرالمومنين بعد از اين بود كه رسول خدا او را شريك كرد در هدى خودش، و از صد بدنهاى كه رسول خدا همراه داشتند سى و چند تايش را در اختيار اميرالمومنين گذاشتند، اين يك مشكلهاى است لكن دو تا راه حل دارد، يك راه حلش اين است كه انسان بگويد لعل ذلك من خصائص اميرالمومنين، از خصائص اميرالمومنين بوده، خوب كما اين كه اين طرف مطلب هم يك مشكلهاى هست و آن اين است كه آيا رسول خدا كه صد بدنة را همراه خودشان آورده بودند، درست است كه ضرورت نداشته صد تا بدنه بياورند، لكن بعد از آنى كه آوردند، آيا روى قاعدة انسان مىتواند ديگرى را در بدنهاى كه سوق كرده، شريك قرار بدهد، يا اين كه نه چيزى را كه انسان به عنوان خودش هدى مىآورد، حق ندارد كسى را شريك در او قرار بدهد، يمكن ان يقال اين كه اينجا دو طرف قصة، در اين رابطه يك مسألهاى است كه من خصائص النبى و من خصائص اميرالمومنين عليهما السلام، كه حضرت رسول مىتوانسته ديگرى را در هدى خودش شريك بكند، و اميرالمومنين هم من خصائصه اين كه لازم نبوده هديش از هنگام احرامش سوق بشود، بلكه اگر در مكه هم قبل از اين كه مسأله وقوفين و امثال ذلك پيش بيايد، هديى داشته باشد، و سوق بكند كافى است، اين يك راه براى حل اين اشكال، لكن راه دوم، كه البته اين را بايد تحقيقش را در مسأله حج قرانما ذكر بكنيم، و آن اين است بگوييم آن حج قرانى كه لازم است سوق هديش از هنگام احرام باشد آنى است كه از اول مشخص باشد، از اول مشخص باشد، كه هذا حج القران، بايد از همان وقت سوق هدى بكند، اما اگر كسى به صورت ترديد نيت كرد گفت من محرم مىشوم به همان چيزى كه رفيقم محرم شده، نمىداند رفيقش نيت قرانكرده يا افراد كرده، بگوييم اين آدم وقتى سوق هدى بر او واجب است كه مشخص بشود كه رفيقش نيت قرانكرده، اما قبل از آنكه مشخص بشود ضرورت ندارد، اميرالمومنين هم بعد از آنى كه به رسول خدا عرض كرد احلالاً كاحلالك، رسول خدا فرمود من حج قرانرا نيت كردم، بلافاصله او را شريك در هدى كرد و سى و چند بدنة در اختيارش گذاشت و در حقيقت از وقتى كه مشخص شد كه حجه حج القران، اين مقارن با سوق هدى بود، من الممكن كه ما يك همچو حرفى بزنيم، (سوال... و پاسخ استاد) بله، بفرماييد، اين يك گوشهاش را درست مىكند، اين تشريك است تشريك رسول خدا را درست مىكند، اما مقرون بودن احرام را به سوق هدى درست نمىكند، اين را بايد از اين راهى كه ما عرض كرديم درست كنيم.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...