• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 390
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    مسأله اين بود كه اگر كسى در حال احرام آن عمل را مشخص كرده باشد، كه آيا حج انجام مى‏دهد يا عمرة و اگر عمرة است آيا عمره تمتع است يا عمره مفردة، و اگر حج است آيا حج قران است يا افراد مثلاً، اينها را مشخص كرده، لكن بعد فراموش كرد كه آنچه را كه در حال احرام معين كرد عبارت از چى بود، حالا فرض اين مسأله را شما آنجايى نكنيد كه از ميقات گذشته و دور شده آيا امكان دارد به ميقات برگردد، يا امكان ندارد، ديگر در اين مسأله در اين وادى نبايد قرار بگيريم، فرض كنيد در همان مسجد شجرة محرم شد مشخص كرد كه براى چه محرم شده، لكن هنوز از مسجد شجرة خارج نشده، فراموش كرد كه براى چه محرم شده، در حالى كه يقين داشت به اين كه در نيت آن خصوصيات را تعيين كرده فرض مسأله را يك چنين فرضى بكنيد، به لحاظ اين كه در وادى ديگرى كه انحراف از مسير اصلى مسأله به وجود مى‏آورد در آن انحراف واقع نشويم، اينجا مرحوم محقق در شرايع و علامة در كتاب قواعد، و شهيدين آنطورى كه صاحب جواهر نقل مى‏فرمايد و بعض ديگر اينها اينجورى تفصيل دادند در مسأله فرموده‏اند يك وقت اين است كه يكى از اين دو تا كه امر دائر بين اين دو هست، بر اين تعين دارد يك وقت اين است كه نه، كيفيت خاصه‏اى بر او تعين نداشته، اگر كيفيت خاصه و نوع محسوسى بر آن تعين نداشته و الان هم فراموش كرده بماذا أحرم كه عرض كرديم محقق در شرايع يك چنين تعبيرى مى‏فرمايد كه لو نسى بماذا أحرم، به چه و براى چه محرم شده، مى‏فرمايد اينجائى كه نوع خاصى برايش تعين نداشته باشد، يتخير، يتخير معنايش اين است كه مى‏خواهد بر طبق آن احتمال رفتار بكند، مى‏خواهد بر طبق اين احتمال رفتار بكند، تعبير به يتخير در عبارت اين محققين بزرگ وارد شده، آن وقت در آن صورتى كه يك نوع خاصى تعين دارد همان نوع خاص بر او متعين است، ديگر تخيير در كار نيست، پس تفصيلى كه كلمات اين بزرگان و اعاظم فقهاء متوسط ما يعنى‏
    متوسط زمانى كلمات اينها دلالت دارد تفصيل به اين كيفيت است كه اذا لم يتعين عليه احدهما الان فى حال النسيان يكون مخيراً، و اگر يكى از اينها برايش تعين داشت، همان متعين تعين پيدا مى‏كند، آن وقت اينجا يك بحثى هست كه آيا مراد اينها از تخيير چيست؟ و بعد دليل اينها بر مسأله تفصيل در دو طرف قصة عبارت از چيست، قبل از اين كه مراد اينها روشن بشود، مرحوم سيد در كتاب عروة وقتى كه اين مسأله را مطرح مى‏فرمايد لو نسى ما عينه من حجٍ او عمرة، مرحوم سيد مى‏فرمايد يجدد النية بجاى يتخير، تعبير مى‏كند به يجدد النية، و هيچ تفصيلى هم بين صورتى كه احد النوعين تعين داشته باشد بر اين يا تعين نداشته باشد، بين اين دو تا تفصيل هم ايشان نمى‏دهد، و بلكه مى‏فرمايد فرقى نمى‏كند بين صورت تعين و عدم صورت تعين، بالاخرة ايشان تعبير به يجدد النية مى‏كند، اين يجدد النية ظاهرش اين است كه مى‏خواهد بفرمايد كه اين احرام قبلى را كه نسى ما عينه من حج او عمرة، اين احرام قبلى را كالعدم فرض بكند، فرض بكند كه كان چنين احرامى واقع نشده، از نو محرم بشود، با نيت و طبعاً با تلبيه‏اى كه دخالت در احرام دارد، اين يجدد در كلام مرحوم سيد اين به معنى بطلان احرامى است كه نسى ما عينه من حجٍ او عمرة فيه، اما يتخير در عبارت شرايع و قواعد و شهيدين اين ظهور در بطلان احرام قبلى ندارد، براى اين كه معناى يتخير اين است كه در مقام ادامه مى‏خواهد مثلاً حج را ادامه بدهد، يا مى‏خواهد عمرة را ادامه بدهد، مخير است بين اين كه عملاً بر طبق آن احتمال رفتار بكند، و بين اين كه عملاً بر طبق اين احتمال رفتار بكند، كلمه يتخير اين به معنى بطلان احرامى كه نسى فيه ما عينه نيست، يتخير يعنى فى البقاء و فى اتيان باعمال و مناسك در صورت دوران بين حج و عمرة، مى‏خواهد حج را انجام بدهد، مى‏خواهد عمرة را انجام بدهد، ديگر نيت جديدى و احرام جديدى به حسب ظاهر عبارت شرايع و قواعد و اينها وجود ندارد، گر چه صاحب جواهر مى‏خواهند از اين كلمه يتخير همين يجدد را استفاده بكنند، يعنى همانطورى كه يجدد معنايش اين است كه احرام قبلى باطل است و از نو بايد محرم بشود، ايشان مى‏خواهد يتخير را هم به همين معناى يجدد برگرداند، و بگويد مقصود فاضلين يعنى محقق و علامة و شهيدين و آنهائى كه مثل اينها تعبير كردند اين است كه اين احرام قبلى باطل است از نو بايد محرم بشود، با يك نيت خاصة و تعيين خصوصيات در رابطه با منوى، در حالى كه اين توجيه از صاحب جواهر اين توجيهى نيست كه با ظاهر عبارت تطبيق بكند، علاوه در بعضى از مسائل آينده خود صاحب شرايع مسأله تخيير را در مقابل مسأله تجديد بيان كرده، عنوان تخيير را در مقابل عنوان تجديد قرار داده، آن وقت به چه علت ما تخيير را به معنى تجديد معنا بكنيم، خوب اين راجع به اصل مقصود اينها و الكلام در
    مستند اينهاست، خوب صاحب شرايع كه مى‏فرمايد حالا كه فراموش كرده،«ماعينه من حجٍ او عمرة» اين يكون مخيراً، خوب ما الدليل على هذا التخيير، چه دليلى بر اين تخيير دلالت كرده، بر فرض كه ما آن حرف كاشف اللثام را كه قبلاً ذكر كرده بود، نظرتان هست كه كاشف اللثام مى‏فرمود احرام مثل وضوء و غسل مى‏ماند يعنى در حال احرام آدم لازم نيست كه عنوان حج و عمره و خصوصيات را تعيين بكند، نه حالا محرم مى‏شود بعد آن وقت ببيند از اين احرامش آيا خوب است به عنوان حج استفاده بكند، يا به عنوان عمرة، اولاً كه ما اين حرف را نپذيرفتيم، و گفتيم اين حرف باطل است، لكن بر فرضى هم كه اين حرف درست باشد به ما ارتباطى ندارد، اين مال آنجايى است كه در حال احرام چيزى را مشخص نكرده، عنوان حج عمرة مفردة تمتع، اين عناوين را مشخص نكرده، بعد كه وارد مكة مى‏شود آنجا مى‏نشيند مشخص مى‏كند كه حالا ما اين احراممان را در راه حج از آن استفاده بكنيم در راه عمره استفاده كنيم اما در ما نحن فيه فرض اين است كه در حال احرام مشخص كرده، كاشف اللثام كه نمى‏گويد كسى حق ندارد مشخص بكند، مى‏گويد لازم نيست كسى مشخص بكند، اما اگر كسى در حال احرام مشخص كرد، باز هم مى‏تواند دست بردارد از آن كه مشخص كرده، اين را كه ديگر كاشف اللثام بيان نمى‏كند و مرادش نيست، يعنى كاشف اللثام مى‏گويد اگر كسى به نيت عمره تمتع در مسجد شجرة محرم شد حالا دلش خواست بعد برگردد به عمره مفردة، نه اين اسمش عدول است، عدول يك مسأله‏اى است بر خلاف قاعدة و تا زمانى كه دليل دلالت بر جواز عدول نكند، چه در ما نحن فيه چه در باب صلاة، چه در موارد ديگر، كسى حق ندارد پيش خود مسأله عدول را مطرح بكند، و كاشف اللثام هم مسأله عدول را نمى‏گويد او فقط مى‏گويد در ابتداى احرام مى‏شود انسان تعيين نكند، تعيين را به بعد واگذار بكند، اما آنجايى كه در حال احرام تعيين شده باز هم مى‏شود مطلب را برگرداند، اين را ديگر كاشف اللثام چنين چيزى را ذكر نمى‏فرمود، و ما نحن فيه از همين قبيل است براى اين كه مى‏داند كه در حال احرام يك نوع خاصى را معين كرده، خوب حالا كه مى‏داند معين كرده، پس ديگر چه وجهى براى تخيير وجود دارد، الان اگر ما بخواهيم بگوييم يتخير بين اين كه اعمال حج را انجام بدهد، يا اعمال عمرة را انجام بدهد، خوب مستند ما براى اين فتواى به تخيير عبارت از چيست؟ مگر اين كه ثابت بكنيم كه اين از موارد دوران بين محذورين است و امكان احتياط در اينجا مطرح نيست، اگر امكان احتياط مطرح نباشد آن وقت مسأله تخيير مطرح مى‏شود، لكن حالا ما بعد عرض مى‏كنيم در اكثر فروض اينجا راه براى احتياط باز است و هيچ مسأله دوران بين محذورين نيست كه ما بياييم به اصالة التخيير و حكم به تخيير ملتجى بشويم، لذا تخيير به حسب ظاهر هيچ وجهى‏
    ندارد، و آن طرفش هم همينطور است اگر يكى از اينها تعين داشته بر اين بگوييم همان متعين را بگير، به چه دليل، بله، يك وقت اطمينان در كار است كه اين احرامى را كه شروع كرده، در رابطه با همان نوعى است كه برايش تعين دارد، خوب اينجا ديگر در حقيقت راه دارد براى استكشاف ما عينه فى الاحرام، اما اگر اين مسأله اطمينان و ظهور را ما كنار بگذاريم نفس اين كه الان از يك طرف فراموش كرده ما عينه را از طرف ديگر هم عمره تمتع برايش تعين داشته، اين دو تا را كنار هم بگذاريم، چه دليلى دلالت مى‏كند بر اين كه از حالا به بعد بايد راه عمره تمتع را بپيمايد، اين نياز به دليل دارد، عرض كردم اگر اطمينانى كه يعامل معه معاملة العلم يا ظهورى كه يكون متبعاً عند العرف و العقلاء، يك چنين چيزهايى باشد، كه مشخِّص اين معنا باشد، كه در احرام همانى را كه برايش متعين بوده نيت كرده، خوب اين در حقيقت راه دارد به اين كه منوى خودش را مشخص كند، و استكشاف بكند، اما اگر ما اين حرف را كنار گذاشتيم صرف اين كه خوب من محرم شدم در احرامم فرضاً يك عمره‏اى را قصد كردم، نمى‏دانم عمره مفردة بود يا عمره تمتع، عمره تمتع هم بر من تعين داشت، الان چه دليلى مى‏گويد كه من اين احرامى كه خصوصيات منويش فراموش شده، به عنوان احرام عمره تمتع با او برخورد بكنم، و به دنبال اين اعمال عمره تمتع را انجام بدهم، اين نياز به دليل دارد، همينجورى نمى‏شود بگوييم اذا تعين عليه احدهما يتعين، يعنى در مقام عمل همانى را كه متعين است دنبال بكند و احرامش را در همان راه خرج بكند، با اين كه نمى‏داند كه در حال احرام آن متعيِّن را نيت كرده يا غير متعين را نيت كرده، لذا هيچ يك از دو طرف تفصيل صاحب شرايع و من هذى هذوه، دليلى نمى‏توانيم برايش اقامة بكنيم، كما اين كه اين فرمايشى كه مرحوم سيد ذكر كردند كه يجدد الاحرام، يجدد الاحرام معنايش اين است يعنى احرام قبليش كالعدم، احرام قبليش كأن باطل است، بايد فرض كند كه محرم نشده، و الان از نو محرم بشود، خوب چرا؟ چرا احرام قبليش كالعدم است، همينطورى كه بعد عرض مى‏كنيم دو صورت براى مسأله هست، يك صورتش اين است يقين دارد به اين كه اين احرام قبلى درست است، منتها نمى‏داند براى عمره مفردة بوده، يا براى عمره تمتع، يك صورتش اين است كه روى يك تقدير صحيح و روى يك تقدير باطل كه مثالش را ان شاء الله عرض مى‏كنيم، روى هر دو صورت، آنجايى كه يقين دارد به اين كه اين احرامش صحيح واقع شده، چى سبب شده كه اين احرامى كه صحيحاً واقع شده، اين احرام باطل بشود، احرام با تحلل انسان از آن خارج مى‏شود، يا در يك مواردى با سد احصار انسان از احرام خارج مى‏شود، اما نسيان هم يكى از چيزهايى است كه انسان را از احرام خارج بكند، چون شما فراموش كردى كه در نيت آيا عمره تمتع را
    نيت كردى يا عمره مفردة را نيت كردى، نه ديگر اين احرام به درد نمى‏خورد، اين احرام باطل است، من يقين دارم كه احرام صحيح واقع شده، بله اگر هيچ راهى و لو راه احتمالى براى انسان باز نباشد، كه اين عبادت را به آخر برساند و صحيحاً انجام بدهد، مى‏گوييم خوب ديگر در به روى ما بسته شد، مثل همان سد و احصار كه علت اين كه انسان را از احرام خارج مى‏كند همين است كه خوب ديگر در به روى انسان بسته شد يا به واسطه كسالت يا به واسطه دزد و حكومت طاغوت و امثال ذلك نمى‏گذارند گرفتند اين را ببرند زندان ديگر نه وقوف و نه امثال ذلك، خوب اينها يك راههايى هست براى اين كه نگذارد انسان عبادت را به آخر برساند، و در نتيجه بايد به يك وسيله‏اى را اين را از احرام بيرونش بياوريم، و لو اين كه اعمال را هم انجام نداده، آيا در ما نحن فيه يك چنين مسأله‏اى پيش آمده كه با نسيان راه به روى انسان بسته شده، و ديگر بگوييم اين احرام و لو اين كه صحيحاً هم واقع شده، اما خوب وقتى نمى‏توانيم ما دنباله‏اش را بياوريم، وقتى كه طريق به اتمامش نداريم لامحالة بايد بگوييم اين احرام باطل است، آيا همچنين چيزى در ما نحن فيه به وسيله نسيان تحقق پيدا مى‏كند، يا اين كه راه باز است و در موارد راههاى گوناگون هست كه ما مى‏توانيم از همين احرام استفاده بكنيم و عمل را صحيحاً تا آخر انجام بدهيم، منتها با يك كم و زياد و با يك تغيير و تحويلى كه در كيفيت عمل واقع مى‏شود، پس اين تجديدى كه به معنى اين است كه احرام قبلى كأنه صار باطلاً و أفرضه كالعدم، ثم احرم ثانياً، اين بشود دليل، چه چيز سبب شده كه اين احرام قبلى را ما خط بطلان روى او بكشيم، حتى در آنجايى كه اين دو تا احتمالى كه شما مى‏دهيد يك طرفش صحيح باشد يك طرفش باطل باشد خوب احتمال مى‏دهيد شما احرام صحيح واقع شده باشد و اگر احتمال صحت احرام را داديد چه چيز شما را از اين احرام صحيح محتمل خارج مى‏كند، همين جورى كه ما نمى‏توانيم حكم به بطلان روى اين احرام محتمل الصحة بكشيم، لذا بايد به تفصيل اين دو صورت مسأله را مطرح كنيم، كه يك صورتش باز خودش صورتهاى مختلف دارد، صورت اول اين است كه اين احرامى را كه انجام داده، و نسى ما عينه، يك طرفش محكوم به بطلان است، يك طرفش محكوم به صحت است، مثل اين كه اگر كسى نظرتان هست كه گفتيم يكى از خصوصياتى كه در عمره تمتع معتبر است، اين است كه عمره تمتع مثل حج بايد در اشهر حج واقع بشود، اگر كسى ماه رجب از اينجا پا شد رفت مكة، خواست هم تا ايام ذى حجة بماند در ماه رجب حق ندارد عمره تمتع را انجام بدهد، عمره تمتع بايد در اشهر حج باشد، حالا اگر اين آدم مى‏داند كه در غير اشهر حج محرم شده، لكن نمى‏داند آيا براى عمره مفردة محرم شده، حتى يكون احرامه صحيحاً، يا براى عمره تمتع محرم شده حتى‏
    يكون احرامه باطلاً، پس مى‏داند كه در ماه رمضان يعنى قبل اشهر الحج، اين محرم شده، الان هم فرض كنيد در مسجد شجرة است در خود ماه رمضان هم هست، منتها نمى‏داند فكر مى‏كند كه آيا محرم شد به احرام عمره تمتع تا اين احرامش غير صحيح باشد، براى اين كه ماه رمضان نمى‏شود انسان براى عمره تمتع محرم بشود، يا اين كه نه محرم شد به احرام عمره مفردة و احرامش صحيح است، اينجا ربما يقال به اين كه اصالة الصحة جريان پيدا مى‏كند و اين اصالة الصحة حكم مى‏كند به اين كه ابن بر اين كه عمره مفردة شما محرم شديد، روى اصالة الصحة، لكن جواب اين حرف را عرض مى‏شود بزرگان داده‏اند، و آن اين است كه اصالة الصحة در يك مركباتى جارى مى‏شود كه اين مركب داراى اجزاء و شرائطى باشد و اين مركب در خارج واقع شده، منتها نمى‏دانيم آيا واجد همه اجزاء و شرائط بوده يا اين كه بعضى از اجزاء و شرائط در اين مركب رعايت نشده، قدر مسلم از مجراى اصالة الصحة يك چنين جايى هست، مثل اين كه نكاحى بين يك زن و شوهرى واقع شده، شما شك مى‏كنيد كه آيا اين عقد نكاح با همه شرائط معتبره در صحتش واقع شده، يا بعضى از شرائط معتبرة رعايت نشده، اصالة الصحة را جارى مى‏كنيد، و مى‏گوييد نكاح ان شاء الله صحيح است و آثار صحت را بر او مترتب مى‏كنيد، يا اين كه زيد خانه‏اش را به عمر فروخته، نمى‏دانيم كه شرائط معتبره در صحت بيع آيا رعايت شده يا نه؟ اصالة الصحة بار مى‏كنيم و همينطور در جاهاى ديگر، يك موردش هم مثلاً اين عبادات استيجاريه است يك كسى را انسان اجير مى‏كند براى اين كه نماز بخواند عن الميت، اين اگر بدانيم كه نماز خوانده، لكن شك داشته باشيم در اين كه نمازهايى كه خوانده، صحيح بوده يا باطل بوده، اصالة الصحة در آن جريان پيدا مى‏كند، جاى اصالة الصحة اينجاست، اما آنجاهايى كه امر شى‏ء دائر بين وجود و عدم است نه دائر بين صحت و فاسد، يعنى در حقيقت شى‏ء يك امر بسيطى است نمى‏دانيم اين امر بسيط وجد ام لم يوجد، وجد صحيحاً ندارد، وجد فاسداً ندارد، يا موجود شده يا اصلاً وجود پيدا نكرده، خوب اينجا اگر ما شك داشته باشيم در اين كه وجود پيدا كرده يا نكرده، از چه طريقى ما احراز بكنيم كه انه وجد، در ما نحن فيه مسأله اين است احرام يك امر اعتبارى بسيطى است كه يتحصل من النية او بضميمة التلبية، شما الان كه اينجا نشستيد يعنى آن محرمى كه الان در مسجد شجرة نشسته و شك مى‏كند كه آيا در احرامش عمره مفردة را نيت كرده يا عمره تمتع را، با اين كه ماه رمضان است و در ماه رمضان عمره تمتع باطل است، اين در حقيقت الان شك دارد در اين كه هل هو محرمٌ او ليس بمحرمٍ، نه شك دارد در اين كه احرامه هل كان صحيحاً ام باطلاً، احرام كه صحيح و باطل ندارد يا انسان محرم هست يا نيست، اگر نيت عمره مفردة كرده يكون محرماً،
    اگر نيت عمره تمتع كرده لايكون محرماً، خوب اينجا اصالة الصحة به چه معنايى اينجا پيدا بشود و حكم بكند بأنه احرم للعمرة المفردة، اصالة الصحة چه نقشى مى‏تواند اينجا داشته باشد، اصالة الصحة مال مركب ذات اجزاء مشروط به شرائطى است كه در خارج واقع شده، و يشك فى جامعيته‏اى للاجزاء و الشرائط، و اما امر بسيطى كه امره دائر بين الوجود و العدم، لابين الصحة و الفساد، اينجا جايى براى اصالة الصحة نيست، خوب حالا كه جايى براى اصالة الصحة نشد، چون در باب استصحاب و امثال ذلك اين معنا را ملاحظه كرديد كه مواردى كه اصالة الصحة پياده مى‏شود اين حاكميت دارد بر استصحاب فساد، و الا لو لا اصالة الصحة، اصالة الفساد محَكَّم است، اگر شما شك داريد كه اين نكاحى كه بين اين زن و شوهر واقع شده هل صحيحاً واقع شده او فاسداً، اگر اصالة الصحة يك اصل عقلائى ممضاى شرعى نباشد به جاى اصالة الصحة اصالة الفساد جريان پيدا مى‏كند، يعنى استصحاب عدم تحقق زوجيت، استصحاب عدم تحقق نكاح، براى اين كه قبل از اين عقد مشكوك زوجيتى تحقق پيدا نكرده بود، با اين عقد مشكوك ما شك داريم كه زوجيت تحقق پيدا كرد يا تحقق پيدا نكرد، استصحاب عدم تحقق زوجيت كه يسمى بأصالة الفساد حكم مى‏كند به اين كه اين نكاح واقع نشده، و اين زوجيت تحقق پيدا نكرده، پس وقتى كه در ما نحن فيه جا براى اصالة الصحة وجود نداشته باشد، اينجا در حقيقت استصحاب عدم تحقق احرام و عدم وجود احرام جريان دارد، خوب اين استصحاب كه جريان پيدا كرد، چه كنيم؟ اينجا جاى تجديد است، جاى تجديد اينجاست، كه با استصحاب ما دور احرام و وجود احرام را قلم مى‏كشيم، و با استصحاب عدم وجود احرام جلوى وجود احرام را مى‏گيريم، آن وقت مى‏آييم به اين آدم اين حرف را مى‏زنيم، مى‏گوييم شما الان به عنوان عمره مفردة محرم بشويد، و اگر بخواهيم يك قدرى به اصطلاح بازاريهاى قم چربترش بكنيم مسأله را اينطور عنوان مى‏كنيم، مى‏گوييم شما الان كه نمى‏دانيد براى عمره مفردة محرم شدى يا براى عمره تمتع، الان بيا اين كار را بكن، الان مجدداً محرم بشو براى عمره مفردة و تلبية بگو، اين از دو حال خارج نيست، اگر آن عمره يعنى آن احرام قبلى وجود پيدا نكرده، باطل بوده حالا به تعبير مشهور، به نيت عمره تمتع بوده، و ماه هم ماه رمضان است، خوب هيچى، آن قبلى بلا اثر بوده، خوب الان از نو دارى نيت مى‏كنى احرام براى عمره مفردة را، و اگر آن احرام قبلى براى عمره مفردة بوده آن احرام به قوت خودش باقى است، اين احرام دوم شما كالحجر فى جنب الانسان است، براى اين كه اين احرام دوم مثل نواقض وضوء نيست كه بيايد احرام اول را باطل بكند، آدم محرم اگر ثانياً محرم بشود، اين احرام دومش لغو است، لذا شما مى‏آيى اين كار را مى‏كنى، الان نيت مى‏كنى عرض‏
    مى‏شود عمره مفردة را و تلبية مى‏گوئى، واقع مسأله هم از دو حال بيرون نيست، اگر آن قبلى عمره مفردة بوده، اين دومى لغوٌ كالحجر فى جنب الانسان، و اگر آن قبلى عمره تمتع بوده، آن باطل بوده و لم يقع و لم تكن محرماً، و الان شما به اين احرام نيت عمره مفردة محرم مى‏شوى و احرام وجود پيدا مى‏كند و به تعبير مشهور، صحيحاً واقع مى‏شود، و اين نكته‏اى است كه امام بزرگوار در عبارت ديروز ذكر كردند، و قبلش هم مرحوم آقاى بروجردى اعلى الله مقامه الشريف در حاشيه عروة اين مطلب را ذكر كردند، و به نظر مى‏رسد كه امام بزرگوار هم حالا يا از ايشان گرفتند يا موافق با ايشان هستند، اين تعبيرى كه مى‏فرمايد فان اختصت الصحة واقعاً باحدهما، اگر اين دو چيزى كه امر دائر بين اين است كه اين را قصد كرده يا آن را، اگر يكى از آنها فقط صحيح باشد دون ديگرى، مثل عمره مفردة در ماه رمضان دون عمره تمتع، اينجا تجدد النية لما يصح، تجديد نيت مى‏كند براى عمره مفردة، فيقع صحيحاً، براى اين كه اگر آن عمره قبلى به عنوان عمره مفردة بوده خوب اين كالحجر فى جنب الانسان است، و اگر عمره، عمره تمتع بوده، محرم نشده، و بهذا الاحرام الثانى يصير محرماً، پس اين فرض مسأله با اين كيفيت روشن تا به فرض ديگر .
    و الحمد لله رب العالمين