• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 386
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در مسأله يك اينطور مى‏فرمايند يعتبر فى النية القربة و الخلوص كما فى سائر العبادات، فمع فقدهما او فقد احدهما يبطل احرامه، و يجب ان تكون مقارنةً للشروع فيه، فلا يكفى حصولها فى الاثناء، فلو تركها وجب تجديدها.
    بعد از آنكه در احرام نيت اعتبار پيدا كرد، و عرض كرديم كه همانطورى كه امام بزرگوار و بعض ديگر فرمودند مقصود از نيتى كه مؤثر در احرام است، عبارت از نيت احرام نيست، بلكه نية العمل، من الحج او العمرة، بعد از آن حالا يك امور ديگرى را هم در نيت معتبر مى‏كنند، مى‏فرمايند بايد اين نيت به عنوان قربت باشد، و مشتمل بر قربت، و علاوه خلوص كه اين ديگر لازمه عباديت حج است، كه ديگر اصل عباديت حج، يك معنايى است كه هم از نظر فقهاء مسلم است، و هم در ارتكاز متشرعة اين معنا ثابت است، كه حج هم در رديف نماز و روزة يكى از عبادات است و از فرائض عباديه اسلام است، وقتى كه عنوان پيدا كرد در عبادت دو خصوصيت معتبر است يكى قصد قربت حالا به هر معنايى كه شما براى قصد قربت، قصد قربت را تفسير بكنيد، و ديگر خلوص يعنى مسأله ريا و اغراض غير الهية نقش نداشته باشد، در ايجاد عبادت، پاى ريا در كار نباشد، كه خوب اين البته در جاى خودش به صورت تفصيل بيان شده، كه گاهى از اوقات داعى قربت محض است، و غير از قربت، هيچ شى‏ء ديگرى نقش در انجام اين عمل ندارد، و گاهى غير به عنوان داعى طبعى مطرح است گاهى به عنوان جزء داعى مطرح است، گاهى هر دو داعى استقلال دارند، اينها صور مختلفه‏اى هست كه اكثراً در باب وضوء و بعضاً هم در باب صلاة مفصل رويش بحث شده، عين همان مباحثى كه آنجا مطرح است اينجا هم مطرح است، كه اگر كسى واقعاً داعى و محركش به انجام حج عمرة، و احرام براى اينها يك داعى غير الهى باشد، ريا در كار باشد، مسائلى نظير ريا مطرح باشد، همانطورى كه ريا ساير عبادات را نمى‏گذارد صحيحاً واقع بشود، در باب حج هم همينطور است، پس آن كه اينجا لازم است بيان بشود، آن هم از نظر دليل روشن است همان عباديت حج است، وقتى موضوع عباديتش‏
    روشن شد، همه خصوصياتى كه در رابطه با قصد قربت، نبودن ريا، و ساير جهات ديگر در عبادات مطرح است طابق النعل بالنعل آن خصوصيات در اينجا هم مطرح است، اين بحثى ندارد، لكن به دنبال اين يك چيزى را مطرح فرمودند، كه مرحوم سيد در كتاب عروة او را در يك مسأله مستقله‏اى بيان كرده، و امام بزرگوار او را در ذيل همين مسأله اولى مطرح فرمودند، آن عنوانش اين است، مى‏فرمايند در باب احرام آن نيتى را كه ما گفتيم در رابطه با احرام معتبر است و به عنوان اولين واجب احرام بيان كرديم، گفتيم واجبات الاحرام ثلاثة، الاول النية دومش هم تلبية، سومش هم لبس ثوبين، آن نيت بايد عنوان اين است بايد آن نيت مقارن باشد با شروع در احرام، و اگر كسى اين مقارنة را ترك بكند، مقارنة تحقق پيدا نكند، اينجا لازم است كه اين نيت تجديد بشود قبل از آن كه احرام تمام مى‏شود، يك چنين مسأله‏اى عنوان شده، كه خلاصه‏اش اين است آن نيتى كه در باب احرام اعتبار دارد، بايد مقارن با احرام باشد، و اين كلمه بايد در مقابل يك فتوايى است كه مرحوم شيخ طوسى در كتاب مبسوط ذكر كرده‏اند، كه همين ريشه اصلى تعرض براى اين مسأله، همين فرمايش شيخ طوسى است در كتاب مبسوط، آن هم در يك عبارت كوتاهى، كه حالا اين عبارت كوتاه را من عيناً نقل مى‏كنم، تا بعد ببينيم به كجا در اين مسأله مى‏رسيم، شيخ در كتاب مبسوط، مى‏فرمايد الافضل ان تكون مقارنةً للاحرام، افضل اين است كه اين نيت مقارن احرام باشد، اما اگر مقارن هم نباشد مانعى ندارد، فان فاتت، اگر مقارنت فوت شد، و كسى اين مقارنت افضل را رعايت نكرد، جاز تجديدها، مى‏شود اين نيت را تجديد كرد، تا چه زمان، الى وقت التحلل، تا يك آن مانده به اين كه از احرام خارج بشود، كه مثلاً در عمره تمتع خروج از احرامش، به تقصير بعد از سعى بين صفا و مروة است، يك آن مانده به اين كه، از احرام خارج بشود، مى‏تواند اين نيت را انجام بدهد، لكن افضل اين است كه اين نيت مقارن با احرام باشد، در اين عبارت كوتاه دو تا بحث موجود است، يك بحث بحث حكمى است، و يك بحث مهمتر بحث موضوعى است، اما بحث حكمى اين عبارت شيخ طوسى خوب با آن عظمت و علو مرتبتى كه شيخ طوسى در مقام فقاهت و در اكثر فنون اسلامية داشته، اين كلام ايشان مورد نقض و ابرام واقع شده، بعضيها مثل علامة در كتاب مختلف ايشان شديداً اعتراض مى‏كند، مى‏فرمايد كه اگر ما فرض كرديم كه نيت شرطيت براى احرام دارد، ديگر اين تعبير افضل يعنى چه، و الافضل ان تكون مقارنةً للاحرام، خوب چيزى كه شرطيت براى احرام دارد، خوب اگر شرط تحقق پيدا نكند، مشروط هم لامحالة معنا ندارد تحقق پيدا بكند، پس يعنى چه كه شما مى‏فرماييد و الافضل ان تكون مقارنةً، نه خير حتماً بايد نيت مقارن احرام باشد، و الا احرام تحقق پيدا نكرده، لكن جمع ديگرى از فقهاء اينها در
    مقام اين برآمدند، كه اين كلام شيخ طوسى را توجيه بكنند، كه ايشان روى چه ملاكى اين كلمه الافضل را ذكر مى‏فرمايد، يك توجيه مرحوم شهيد اول در كتاب دروس بيان كرده، كه خوب انصافش اين است كه اين توجيه خيلى خلاف ظاهر كلام شيخ است، و هيچ گونه شاهد و قرينه‏اى بر اين توجيه در كلام شيخ ديده نمى‏شود، لكن ايشان اينجورى توجيه كرده، ايشان فرموده است كه شيخ يك مبنايى دارد و آن مبنا اين است كه البته اين مسأله را هم ما در همين مسأله دوم يا سوم بيان مى‏كنيم ان شاء الله، مسأله اين است كه اگر كسى مثلاً مى‏خواهد محرم بشود براى عمره تمتع بايد عنوان عمرة را نيت بكند، عنوان تمتع را نيت بكند، حتى بعد صحبت مى‏كنيم، ان شاء الله مسأله وجوب مسأله استحباب و اين خصوصياتى كه مطرح است اينها همه بايد در نيت مشخص بشود، در باب حج بايد مشخص بشود، كه اين حج، حج تمتع است حج قران‏است حج افراد است، از نظر وجوب و عدم وجوب حجة الاسلام است حجه نذرى است، حجه مستحبى است، همه اين خصوصيات بايد در نيت تعيين بشود، حالا شهيد مى‏فرمايد كه مرحوم شيخ طوسى يك مبنايى دارد و آن مبنايش اين است كه كأن احرام را تشبيه به وضوء كرده، گفته چطور انسان در حال مثلاً وضوء گرفتن همين نيت مى‏كند مثلاً كون على الطهارة را اما اين وضوء را براى چه هدف و براى چه غايتى انجام مى‏دهد، لازم نيست خوب ممكن است بعد با اين وضوء نماز بخواند، ممكن است مسح كتابت قرآن بكند ممكن است طواف بكند، و هكذا، شيخ در باب احرام اين مبنا را دارد كه در آن حالى كه انسان محرم مى‏شود بيشتر از نيت احرام لازم نيست، با نيت احرام محرم مى‏شود، اما اين احرام براى چيست؟ اين براى چيست را لازم نيست حالا معين بكند، اين را بعد معين بكند، بعد بگويد اين براى عمره تمتع است براى عمره مفردة است، لازم نيست در حال احرام اين معنا مشخص بشود، بگويد نه ما فعلاً محرم مى‏شويم، وارد مكه مى‏شويم، طواف و سعى و امثال ذلك را انجام مى‏دهيم تا ببينيم حالمان چه جور است، اگر آمادگى براى حج تمتع پيدا كرديم اين عمرة را عمره تمتع نيت مى‏كنيم، اما اگر ديديم حالمان مساعد نيست اين را به عنوان عمره مفردة نيت مى‏كنيم، شيخ يك چنين مبنايى دارد، آن وقت شهيد در مقام توجيه عبارت شيخ مى‏فرمايد كه مقصود ايشان اين است كه در حال احرام بيش از نيت احرام لازم نيست لكن بهتر اين است كه انسان بقيه خصوصيات را هم بيان كند، در نيت، اما اگر هم بيان نكرد، تا يك لحظه قبل از تحلل اين فرصت براى او هست، كه به عنوان عمره تمتع يا عمره مفردة و اشباه ذلك، تعيين بكند اين احرام خودش را، اين يك توجيه‏اى است كه شهيد اول مى‏فرمايد، توجيه دومشان اين است مى‏فرمايد شيخ يك مبناى ديگرى هم دارد، و آن مبناى ديگر اين است كه‏
    انسان از حج قران‏و افراد و از عمره مفردة در هر شرائطى مى‏تواند عدول بكند الى عمرة التمتع، و حج التمتع، يعنى عمره‏اى كه شروعش به عنوان عمره مفردة شده، و به قصد عمره مفردة شروع شده، تا زمانى كه از اين فارغ نشده باشد، مى‏تواند عدول بكند الى عمرة التمتع، و همين طور در باب حج، آن وقت بگوييم مقصود شيخ اين است كه افضل اين است كه اگر انسان مى‏خواهد عمره تمتع يا حج تمتع را انجام بدهد، از همان اول مطلب را روشن بكند، اما اگر از اول هم مطلب را روشن نكرد، تا يك آن و يك لحظه قبل از تحلل و قبل از خروج از احرام مى‏تواند عدول بكند، براى خاطر اين كه حج تمتع و عمره تمتع افضل انواع حج و عمرة است، لذا مى‏شود عدول به اينها كرد، لكن عرض كردم اين دو توجيه در كلام شيخ هيچ گونه شاهد و قرينه‏اى ما نمى‏توانيم براى اين دو توجيه پيدا بكنيم، لكن يك توجيه ديگرى مرحوم فاضل هندى در كتاب كشف اللثام، كه از كتابهاى نفيس فقه شيعه ما است، ايشان آنجا يك توجيه كرده، بلكه نه تنها توجيه، خودشان هم تبعيت از مرحوم شيخ كردند، و در حقيقت تثبيت كردند اين مطلب شيخ را، و خودشان هم اختيار كردند، و آن اين است كه ايشان مى‏فرمايد ما معتقديم كه احرام عبارت از اين چيزهايى كه من عرض مى‏كنم ماها اين چند روزه گفتيم، احرام عبارت از اينها نيست، احرام عبارت از نفس ترك محرمات احرام است، نه نيت ترك، نه توطين النفس على الترك، نفس ترك خارجى، همين ترك خارجى محرمات احرام اين عبارة عن الاحرام، آن وقت كأن به ايشان گفته مى‏شود پس شما در احرام نيت را معتبر نمى‏دانيد اصلاً، مى‏فرمايد كه ايشان در جواب، اگر ما بوديم واقعش نه، اصلاً نيت هم لازم نبود، لكن چون اجماع قائم شده، بر اين كه در احرام نيت معتبر است، اجماع هم يك دليل لبى است، بايد اقتصار بر قدر متيقن كرد، قدر متيقنش اين است يك آنِ آخر احرام قبل التحلل هم اگر نيت پيدا بشود، كافى است بيشتر از آن مقدار را اجماع دلالت نكرده، پس در حقيقت شروع احرام، با ترك تحقق پيدا مى‏كند بدون نيت، يك آنِ قبل از تحلل يك نيتى به اين تروك افزوده مى‏شود، و اضافه مى‏شود آن هم اجماع است كه اين در حقيقت مشكلة را به وجود آورده، و الا اگر اجماع نبود، همان نيت يك لحظه قبل از تحلل هم لازم نبود، همين ترك اين محرمات خارجى، عبارة أخراى عن الاحرام است، بعد مى‏فرمايد ايشان نه تنها خيال كنيد كه در احرام اينطور است در صومش هم همين است مسأله، صوم هم يعنى ترك مفطرات، منتها اضافه‏اى كه در باب صوم هست، اين است كه يك دليلى قائم شده كه آن دليل مى‏گويد در باب صوم بايد نيت مقارن با صوم باشد، و اگر آن دليل نبود، آنجا هم نمى‏گفتيم، و آن روايت نبويه معروفة است، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود لاصيام لمن لم يبيت الصيام، حالا من الليل در اين‏
    عبارت نقل نشده، اما در ذهنمان كلمه من الليل هم هست، خود يبيت دلالت بر اين معنا مى‏كند، مى‏فرمايد اگر اين روايت نبود، ما در باب صوم مى‏گفتيم صوم ترك همين مفطرات است، اصلاً نيت هم لازم ندارد، لكن اين روايت هم اصل اعتبار نيت را بيان مى‏كند و هم مى‏گويد كه اين نيت بايد از شب باشد يعنى مقارن با شروع صوم بايد اين نيت تحقق پيدا بكند، در نتيجه مى‏فرمايد كه اين فرمايش شيخ درست است، در باب احرام افضل اين است كه نيت مقارن باشد، بعد مى‏فرمايد علت افضليت هم اين است كه اگر از اول نيت كرد ثواب به او مى‏دهند، و اما اگر نيت را تأخير انداخت واجب را اتيان كرده، لكن ثوابى به او به آن اندازه داده نمى‏شود، اما اگر كسى مقيد به ثواب نبود، فقط مقيد بود به اين كه واجب را انجام بدهد، واجب عبارت است از نفس هذه التروك، احرام عبارةٌ عن نفس هذه التروك، اجماع هم قائم شده بر اين كه نيت معتبر است قدر مسلم از اجماع هم وجود نيت است ديگر نگفته كه اين نيت بايد مقارن باشد، اگر آخرهايش هم نيت پيدا بشود اين كفايت مى‏كند در اين معنا، خوب اين ديگر بالاترين بيانى است كه هم كلام شيخ طوسى را توجيه كرده، و هم خودشان هم همين معنا را اختيار كردند، و تقويت كردند فرمايش شيخ طوسى را، ديگر مثل حرف شهيد در دروس نيست كه روى مبناى خود شيخ مى‏خواسته كلام را توجيه بكند، آن هم يك توجيهات بلاشاهد، اين جا ما قبل از آنى كه با كاشف اللثام بحثى در اين رابطه داشته باشيم كه خوب البته مبنائاً با ايشان مخالف هستيم، چون ايشان احرام را عبارت از نفس اين تروك مى‏بيند، و ما احرام را عبارت از يك امر اعتبارى و وضعى و مسببى و از نيت مجموع العمل او بضميمة التلبية، احرام را اينجورى ما مى‏دانستيم، امام بزرگوار هم احرام عبارت از يك چنين معنايى مى‏دانستند، ما اول روى مبناى خودمان و روى مبناى امام بزرگوار، اين مسأله را اصلاً موضوعاً مطرح مى‏كنيم، اين يعنى چه كه نيت بايد مقارن باشد، مقارن با چى؟ نيت بايد مقارن باشد با شروع در چى؟ شروع در احرام، نيت چيست كه مقارن باشد با شروع در احرام؟ شما بعد از آن كه احرام را مسبب از نيت و تلبية يا خصوص نيت در عبارت تحرير الوسيله نيت و تلبية با هم ذكر شده بود، در عبارت حاشيه ايشان در عروة الوثقى ترديد در اين معنا بود، كه آيا نفس النية به تنهائى موضوع براى اعتبار احرام است، يا نيت به ضميمه تلبية موضوع براى اعتبار احرام است، خوب بعد از آن كه شما نيت را اينجورى معنا مى‏كنيد، اين موضوعاً چه جورى تصور مى‏شود، كه ما يك فرضى داشته باشيم كه نيت مقارن با احرام باشد، مقارن با شروع در احرام باشد، و يك فرضى داشته باشيم كه نيت مقارن با شروع در احرام نيست و انسان مقارن با شروع نيت نكند، در اثناء آن وقت بگوييم در اثناء يجب تجديدها، در مقابل شيخ طوسى كه مى‏فرمود جاز تجديدها،
    بگوييم نه يجب تجديدها فى الاثناء، به عبارت روشنتر با مرحوم كاشف اللثام ،و لو اين كه ما مبنائاً از نظر معنى احرام مخالف هستيم ايشان احرام را عبارت از نفس اين تروك مى‏داند، كه باز هم بحث مى‏كنيم در اين رابطه ان شاء الله با ايشان، لكن روى اين مبنا و لو اين كه غير صحيح است، موضوع مسأله ما قابل عرض مى‏شود طرح است، كه يك وقت نيت مقارن با شروع در اين تروك است، يك وقت نيت در اثناء اين تروك است، يك وقت هم نيت يك آن به قول ايشان يك لحظه، قبل از تحلل واقع مى‏شود، اين عناوين قابل تصور است، نيت مقارن با ترك باشد، فى اثناء التروك باشد، در آخر باشد كما اين كه در باب صوم هم اگر آن دليل نبود، اين قابل تصور بود، كه نيت مقارن با شروع تروك باشد، نيت اول ظهر باشد، نيت يك آن قبل از مغرب باشد، قابل تصور عنوانش، خوب اما سؤالى كه اينجا مطرح است اين است كه شما حضرت امام بزرگوار قدس الله نفسك الزكية شما كه مى‏فرماييد احرام عبارت از يك امر اعتبارى است و اين امر اعتبارى را شارع اعتبار مى‏كند، و اعتبارش هم بعد از نية الحج او العمرة است، او بضميمة التلبية، كه حالا اين جهتش را كارى نداريم، شما مى‏فرماييد اول بايد نيت حج يا عمرة را بكند، تا شارع اعتبار احرام بكند، و دنبال كرديد فرموديد كه اگر به جاى نيت حج يا عمرة نيت احرام بكند، نية الاحرام غير معقولة، اصلاً معنا ندارد يك امر غير معقول و غير متصورى است پس راه منحصر اين است ينوى الحج او العمرة ثم يعتبر الشارع الاحرام، خوب اينجا كه مى‏فرماييد نيت بايد مقارن با شروع در احرام باشد، ما معنا هذه العبارة، و اگر كسى مقارن با شروع در احرام نيت نكرد، واجب است كه نيت را تجديد بكند، آيا معنايش اين است كه فراموش كرد اصل احرام را كه برگرديم به همان مسأله فراموشى اصل احرام، برگرديم به آن مسأله ترك احرام عن جهلٍ، آن مسأله، كه ما آن مسأله را گذرانديم، مكرر هم گذرانديم، علاوه ظاهر اين است كه آن مسأله نيست، براى اين كه كلمه جهل و نسيان و امثال ذلك اينجا مطرح نيست، بلكه ظاهر اين است كه اگر عمداً هم فوت بشود، مانعى ندارد، لكن يجب تجديدها فى اثناء الاحرام، اصلاً موضوع براى ما قابل تصور نيست، چه چيز مقارن چه چيز باشد، و اگر فوت شد در اثناء چى، چى تحقق پيدا بكند، كارى به وجوب و عدم وجوبش نداريم، حالا فرض كنيد كه امام بزرگوار هم مثل مرحوم شيخ طوسى مى‏فرمود و الافضل ان يكون كذا، به حكم از نظر وجوب و عدم وجوب كارى نداريم، بحث ما بحث موضوع و تصور موضوع است، اين كه شما در عبارت مى‏فرماييد و يجب ان تكون مقارنةً للشروع فيه كه بلا اشكال ضمير فيه به احرام برمى‏گردد، و اين يجب هم هيچگونه ارتباطى به مسأله قربت و خلوص ندارد، يك خصوصيتى است كه مستيقماً، با اصل نيت ارتباط دارد يعنى همانطورى كه قربت و
    خلوص، با اصل نيت ارتباط مستقيم دارد اين هم به عنوان يك امر مستقل در رابطه با نيت است، خوب از يك طرف مى‏فرماييد نيت يعنى نية الحج او العمرة، اين ضمينه تحقق احرام است، اين موضوع براى اعتبار احرام است، ما هم كه تبعيت كرديم و بحمدالله از ادلة همين معنا را استفاده كرديم، خوب از طرف ديگر مى‏فرماييد كه همين نيت بايد مقارن باشد با شروع در احرام، يعنى چه؟ اصلاً عبارت يعنى چه؟ اين نيت مقارن باشد با شروع در احرام ما معناه؟ فلا يكفى حصولها فى الاثناء، حصول نيت در اثناء احرام كفايت نمى‏كند، در اثناء كدام احرام، احرامى كه بدون نيت بوده، احرامى كه تا نيت الحج او العمرة نباشد، اصلاً زمينه‏اى بر تحقق آن احرام وجود ندارد، يعنى چه لايكفى حصول النية فى الاثناء، اثناء چى؟ به خلاف حرف كاشف اللثام، كاشف اللثام مى‏گفت احرام عبارت از تروك است، تروك اول دارد اثناء دارد آخر دارد، در اولش لازم نيست نيت، در وسط لازم نيست نيت، ايشان مى‏گفت اجماع ما را وادار كرده به نيت، قدر متيقنش اين است كه يك لحظه مانده به آخر احرام هم، اگر شما نيت كنيد يكفى، خوب حالا حرف مبنا درست نيست كارى نداريم، ولى تصوير اين مسأله روى مبناى كاشف اللثام يك تصوير صحيحى است اما روى اين مبنا كه عبارت است از اين كه احرام مسببٌ عن نية الحج او العمرة و اگر نيت حج و عمرة نباشد، ليس بأحرامٍ، اعتبار احرام از ناحيه شارع نيست، اين امر وضعى مثل زوجيتى كه زمينه‏اى براى تحقق او نباشد، تحقق ندارد، اين امر وضعى هم تحقق ندارد، خوب وقتى كه تحقق ندارد يعنى چه كه يجب ان تكون النية مقارنةً للشروع فى الاحرام و لايكفى حصول النية فى الاثناء، باز هم دنبال كنيم فلو تركها وجب تجديدها، كه عرض كردم هيچگونه اشاره‏اى به جهل و نسيان و امثال ذلك هم نيست كه لو تركها سهواً، لو تركها جهلاً، لذا روى اين مبنا كه ما احرام را عبارت از يك چنين معنايى بگيريم، اصلاً اين مسأله موضوعش قابل تصور نيست، تا چه برسد به اين كه ما بنشينيم و بحث از حكمش بكنيم، كما اين كه آنهائى كه احرام را به معنى التزام نفسانى و توطين نفس بر ترك محرمات مى‏دانند، مثل مرحوم شيخ انصارى و جملةٍ من الاعاظم و الاعلام، آنهائى هم كه اين حرف را مى‏زنند، تصور اين مسأله نسبت به آنها هم غير قابل امكان است، براى اين كه توطين نفس كه ديگر شروع و اثناء و آخر ندارد، اين التزام نفسانى يا تحقق دارد يا ندارد، علاوه چه نيتى مقارن با اين توطين نفس باشد، اگر مسأله قربت و خلوص است آن يك بحث ديگرى هست، اما غير از قربت و خلوص ما هستيم و توطين نفس، چه چيز مقارت با اين توطين نفس باشد، و چه چيز در اثناء كفايت نمى‏كند، اثنائى ندارد توطين نفس، آخرى ندارد توطين نفس كه بگوييم فان فاتت وجب تجديدها، لذا نفس طرح اين مسأله روى اين مبانى در باب احرام اين به نظر غير قابل تصور
    مى‏آيد اما روى مبناى كاشف اللثام طرح مسأله قابل تصور است و لو اين كه اصل مبناى ايشان صحيح نيست و يك قدرى هم بايد در رابطه با بطلان مبناى ايشان ان شاء الله بحث بكنيم .
    و الحمد لله رب العالمين