سه شنبه 22 خرداد 1403 - 2 ذيحجه 1445 - 11 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 381
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 381
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
عرض كرديم كه در اين فرعى كه احرام را فراموش مىكند الى آخر الاعمال، اينجا دو تا روايت وارد شده، يك روايت را ديروز خوانديم، دومى در همان باب بيست، از ابواب مواقيت حديث دوم، روايتى است كه شيخ طوسى، در تهذيب نقل مىفرمايد، به اسناده عن على بن جعفر كه اين سند صحيح است و مناقشهاى در صحت اين سند نيست، ايشان هم عن اخيه عليه السلام، قال سألته عن رجل كان متمتعاً، يك رجلى كه حج تمتع را انجام مىداد، خرج الى عرفات، از مكه خارج شد به عرفات، براى وقوف، و جهل ان يحرم يوم التروية بالحج، و نمىدانست كه در روز تروية از مكه بايد محرم بشود، و بعد از احرام خارج بشود الى عرفات، بدون اين كه محرم شده باشد، خارج شد الى عرفات، و همينطور جهلش ادامه پيدا كرد، حتى رجع الى بلده، تا اين كه برگشت به شهر خودش، آن وقت آنجا فهميد كه وظيفه اين بوده، كه براى حج تمتع، از مكه محرم بشود، و بعد خارج بشود الى عرفات، پس در حقيقت در حج تمتع احرام را جاهلاً ترك كرد و اين جهل هم ادامه پيدا كرد، الى آخر اعمال حج التمتع و رجوعه الى بلده، آيا اين تكليف چيست؟ قال امام موسى بن جعفر صلوات الله عليه فرمود اذا قضى المناسك كلها فقد تمّ حجه، اگر همه مناسك را انجام داده باشد، و فقط مسأله ترك احرام مطرح باشد، اين فقد تمّ حجه، و اين عملش صحيح است، منتها خصوصيتى كه اين روايت دارد اين است كه اين فقط مسأله جهل را متعرض شده، و جهل ان يحرم يوم التروية بالحج، آيا حكم از جاهل به ناسى هم سرايت مىكند، ظاهر اين است كه هم از نظر فتوا و هم از نظر ملاك ناسى و جاهل يكسان هستند، در حديث رفع هم در يك رديف قرار گرفتهاند و واقع شدهاند، علاوه اين ديگر حالا يك توجيه است كه اصلاً ممكن است كسى بر ناسى عنوان جاهل را هم اطلاق بكند، براى اين كه ناسى فى حال نسيانه، اين يكون جاهلاً و اين منافات ندارد كه بعد زوال النسيان اين جهلش هم برطرف بشود، لكن نيازى به اين توجيه ظاهراً وجود ندارد و ما ديديم در همه اين مسائل ناسى و جاهل يكسانند، مخصوصاً در
روايت ديروز هم كه در همين رابطه وارد شده بود، آنجا نسى او جهل، تصريح به هر دو شده بود، لذا اين احتمال كه ما بخواهيم بگوييم اين روايت فقط مسأله جهل را متعرض است و هيچ حكم ناسى از او استفاده نمىشود اين يك چيز مشكلى است، مطلبى كه در اينجا هست، كه يك قدرى تأييد هم مىكند حرف ديروز را، اصولا مسأله حج با مسأله عمرة فرق بينش وجود دارد، در مسأله حج به لحاظ اين كه حج يك وقت مخصوصى دارد و اگر آن وقت مخصوص از بين برود و از دست برود خوب اين در حقيقت حج از كف انسان رفته، و نمىتواند ديگر انسان يك كارى بكند كه در آن وقت حج واقع شده باشد، لذا در باب حج يك تسهيلاتى هست، اين را براى چه عرض مىكنم براى اين كه كسى اينطور در ذهنش بيايد بگويد خوب اين روايت امروز ترديدى در صحتش نيست اين هم وارد شده در حج تمتع، مىگويد اگر كسى جاهلاً يا با تعميمى كه ما داديم ناسياً احرام به حج را انجام نداد و تمام اعمال حج را با آن طول و تفصيلى كه در باب حج مطرح است بدون احرام انجام داد، روايت مىگويد مانعى ندارد اذا قضى المناسك كلها فقد تم حجه، خوب كسى بگويد اگر در حج تمتع مسأله اينطور است، پس مثلاً در عمره تمتع اين به طريق اولى بايد مسأله اينطور باشد، براى اين كه عمره تمتع خوب يك چيزى است كه خيلى مناسكى درش وجود ندارد، حالا اگر كسى جاهلاً محرم نشد، به عمره تمتع و بدون احرام وارد مكه شد، و اعمال عمره تمتع را انجام داد، حالا فرض كنيم قدرت برگشتن به ميقات را هم ندارد قدرت به آمدن به خارج حرم را هم ندارد، ديگر اصلاً وقتى هم باقى نيست كه عمره تمتع را انجام بدهد، آيا مىتوانيم بگوييم به طريق اولى يا حداقل به الغاء خصوصيت اين عمره تمتع صحيح است، به نظر من نمىتوانيم ما اين استفاده را بكنيم، چرا؟ براى خاطر اين كه اينجا راه وجود دارد همانطورى كه در مسأله ضيق وقت در مسأله حيض و امثال ذلك ما مىگفتيم تبدل به حج افراد پيدا مىكند با اين كه وظيفه اولية حج تمتع بود، لكن اگر كسى ملاحظه كرد ديد اگر بخواهد عمره تمتعش را، خوانديم اين بحث را مفصلاً، و در رابطه با ضيق وقت هم يك بحث مفصلى بود كه انجام گرفت گفتيم فرضاً يك كسى يك ساعت به ظهر روز نهم در حالى كه محرم شده به احرام عمره تمتع وارد مكه شد، مىبيند اگر بخواهد اعمال عمره تمتع را انجام بدهد، اين وقوف به عرفات از دست او مىرود، حالا وقوف اختيارى ركنى اضطرارى، اينها اقوال مختلفهاى بود كه در آن مسأله مطرح شد، اجمالاً ضيق وقت در كار است، خوب آنجا گفتيم براى خاطر اين كه حج درك بشود، اين احرام اين تبدل پيدا مىكند به احرام حج افراد و به عنوان حج افراد مىرود حج را انجام مىدهد، چون او مسأله فوت شدنى است مسأله موقت به يك وقت خاصى است نمىشود او را از دست داد،
لذا تبدل به افراد پيدا مىكند، اين مىرود حج افرادش را انجام مىدهد بعد هم يك عمره مفردهاى به دنبال اين حج افراد انجام مىدهد، حالا چه مانعى دارد كه ما در اينجا هم همين حرف را بزنيم، بگوييم اين آدمى كه فراموش كرد احرام براى عمره تمتع را و بدون احرام اعمال عمره تمتع را انجام داد، الان هم فهميد ديگر وقتى هم باقى نيست چه ضرورتى دارد كه ما بگوييم راه چاره اين است كه عمره تمتعش صحيح است نه عمره تمتعش باطل است لكن چون وقت نيست اينجا حج افراد انجام بدهد، و بعدش هم يك عمره مفردة انجام بدهد، مقصود من اين است كه در ذهن ابتدائاً اينطور مىآيد كه اين روايت على بن جعفر مىگويد اگر كسى جميع اعمال حج تمتع را بدون احرام جاهلاً انجام بدهد، فقد تمّ حجه، خوب به ذهن مىآيد كه عمره تمتع با اين كه اعمالش كمتر است و مناسكش قابل مقايسه با حج نيست، روى قاعدة يا به طريق اولى يا آن هم مثل حج تمتع است، كأن الغاء خصوصيت مىشود مقصود اين است كه نه، نه اولويتى در كار است نه الغاء خصوصيتى جايز است حج خصوصيت دارد، خصوصيت حج اين است، بلكه همانطورى كه ديروز عرض كرديم اگر اين آدم نسيان و جهلش در رابطه با احرام عمرة ادامه پيدا كند الى آخر اعمال الحج كه بعد تماميت اعمال الحج فهميد كه در عمره تمتعش بدون احرام اعمال را انجام داده، نسياناً او جهلاً، ما مىتوانيم از اين روايت استفاده صحت را بكنيم، اما اگر كسى در فاصله بين عمره و حج رفع جهل يا رفع نسيانش شد، ما از كجا استفاده بكنيم كه اين عمرهاى كه انجام داده صحيحاً بوده، ديگر تبدلى در كار نيست، به عنوان همان حج تمتع، عملش را مىتواند ادامه بدهد، از روايات نمىتوانيم ما اين مسائل را استفاده بكنيم، فبالنتيجه نسبت به حج ما از اين روايات استفاده كرديم و نسبت به عمره تمتع هم آنجايى كه جهل و نسيان تا آخر اعمال حج ادامه پيدا بكند مىتوانيم استفاده بكنيم، اما اگر بين عمرة و حج رفع جهل يا نسيان بشود، ما نمىتوانيم استفاده بكنيم اينجا على القاعدة اين عمره تمتعش صحيحاً واقع نمىشود و مثل آن آدمى كه به علت ضيق وقت به علت حيض تبدل براى او پيش مىآيد اين هم همان مسأله تبدل در مورد او مطرح است، و عمره مفردة كه هيچ اصلاً از اين روايات حكم عمره مفردة استفاده نمىشود، براى اين كه عمره مفردة هيچ گونه محدوديتى در آن وجود ندارد خوب عمرهاى كه انجام داده بلا احرامٍ دو مرتبة تكرار بكند، وقتى ندارد زمان خاصى ندارد، حتى مثل عمره تمتع محدوديتى درش نيست كه بايد قبل حج تمتع واقع بشود، عمره مفردة يك عملى است كه حتى در اشهر حج، رواياتى كه قبلاً خوانديم اگر كسى حتى همان دهه ذيحجة بخواهد برود مكه، فقط يك عمره مفردة انجام بدهد و برگردد، هيچ مسألهاى نيست، زمان قابليت براى انجام عمره مفردة در تمام طول سال اين قابليت و ظرفيت براى او تحقق
داشت، همانطورى كه در روايات صحيحة ملاحظة كرديد كه امام حسين عليه السلام تبدل حج به عمرة در مورد ايشان مطرح نبود، ايشان عمره مفردهاى را انجام دادند و از مكه خارج شدند، بدون اين كه مسأله تبديل حج به عمرة باشد، (سوال... و پاسخ استاد) عمره تمتع، بله، آن حج نيست حِج البيت آن به معناى زيارة البيت است، نه حج اصطلاحى، حج اصطلاحى نيست در حقيقت آن بيان حج اصطلاحى را خارج مىكند يعنى روايات بيان مىكند، و الا حِج البيت يعنى زيارة البيت بكيفيةٍ مخصوصة، منتها در حجش به آن كيفيت است در اينجا به اين كيفيت، به خلاف حجى كه در روايات مطرح مىشود اين معمولاً در مقابل عمرة مطرح است، عرض مىشود كه، روايات صحيحة خلافش را دلالت دارد، خوانديم رواياتش را، مگر نظرتان نيست، روايات صحيحه مسأله را بيان كرد، تا اينجا بحث ما در ميقات، مواقيت و احكام مواقيت تمام شد، ديگر از اينجا به بعد ان شاء الله اعمال حج و اعمال عمرة مورد بحث واقع مىشود. منتهى مرحوم سيد در كتاب عروة يك احكام مستحبهاى به عنوان مقدمه احرام و در حال احرام و مسائل مستحبهاى كه در شرح لمعة هم يك مقدار زيادى مطرح شده، ايشان مطرح كردند، اما امام بزرگوار ديگر آن فصل را حذف كردند، و در تحرير الوسيله بعد از احكام مواقيت همين مناسك و اعمال حج عمرة را شروع كردند، حالا شروع اينجورى است .
القول فى كيفية الاحرام» عنوان فصل است، بعد مىفرمايند الواجبات وقت الاحرام ثلاثة الاول القصد لا بمعنى قصد الاحرام، بل بمعنى قصد احد النسك فاذا قصد العمرة مثلاً و لبّى صار محرماً و يترتب عليه احكامه و اما قصد الاحرام فلايعقل ان يكون محققاً لعنوانه، در تعبيرات فقهاء همين تعبيرى است كه امام بزرگوار فرمودند، مىفرمايند واجبات در وقت احرام عبارت از سه چيز است در همان اولين قدمى كه انسان مىخواهد بردارد چه به عنوان عمرة و چه به عنوان حج، سه چيز واجب است، در حال احرام، اولى عبارت از قصد است عبارت از نيت است، كه حالا عرض مىكنيم مقصود از نيت را، دومى عبارت از تلبية است، سومى عبارت از پوشيدن لباسهاى احرام است، عنوان اين است كه واجبات در وقت احرام عبارت از اين سه مطلب است، اولى قصد، مرحوم سيد در عروة مىفرمايد كه اين نيتى كه اولين واجب احرام است، معنايش القصد اليه يعنى خود عنوان احرام را قصد كند، خود عنوان احرام را اراده كند، نيت متعلق بشود به خود احرام، مثل اين كه نيت را در فارسى هم مىآورد مىگويد محرم همين چيزى كه معمول هم هست، محرم مىشوم كه اين تقريباً تلفظ به همان نيت است، امام بزرگوار مىفرمايند كه نه، اين نيتى كه در وقت احرام واجب است عبارت از نيت احرام نيست، پس نيت چيست؟ مىفرمايد اين نيت همانى است كه دارد او را شروع مىكند، اگر حج
را دارد شروع مىكند نية الحج، اگر عمره تمتع را دارد شروع مىكند نية عمرة التمتع، اگر عمره مفردة را دارد شروع مىكند نيت كند عمره مفردة را، و اما خود احرام اين معقول نيست كه نيت به او تعلق بگيرد، و منوى واقع بشود، اينجا براى تحقيق اين مسأله، چون يك مسألهاى دقيقى است، و كلمات هم كاملاً اختلاف دارد و بعد رسيدن به واقعيت مسأله هم يك قدرى مشكل است، يك قدرى اينجا را با دقت ملاحظه بفرماييد تا ببينيم كه نتيجه به كجا مىرسد، در كلمات فقهاء آن طورى كه روى هم رفته ملاحظه شد، تقريباً چهار تعبير در كلمات فقهاء انسان ملاحظه مىكند، از مختلف علامة نقل شده، كه علامة فرمودة احرام يعنى ماهيت احرام اين مركبة من ثلاثة اجزاء، النية و التلبية و لبس ثوبى الاحرام، اين سه چيز را اجزاء تركيب دهنده و تشكيل دهنده ماهيت احرام مىداند، مثل همان جنس و فصلى كه به عنوان ماهيت انسان مطرح است، اينها را هم عبارت از ماهيت احرام مىداند، ابن ادريس صاحب سرائر، ايشان تعبير فرموده كه احرام مركب از دو چيز است يكى عبارت از نيت و يكى عبارت از تلبية و مسأله لبس ثوبين را خارج از ماهيت احرام مىداند، نه اين كه واجب نيست در حال احرام، در ماهيت احرام نقش ندارد، و جزء ماهيت احرام نيست، پس ابن ادريس هم احرام را يك ماهيت مركبة مىداند، منتها مىگويد تركبش تركب از جزئين است، لا ثلاثة اجزاء، از شيخ عليه الرحمة در كتاب مبسوط و كتاب جمل نقل شده كه ايشان فرموده الاحرام هى النية همين نيت فقط عبارت از احرام است، اين هم يك تعبيرى است كه در كلام مرحوم شيخ بزرگ طوسى عليه الرحمة واقع شده، شهيد اول مىفرمايد كه من در يك رسالهاى درباره حقيقت احرام اينجورى مسأله را مطرح كردم، و آن اين است كه حقيقت احرام عبارت از اين است كه انسان نفس خودش را توطين بكند و آماده بكند براى ترك محرمات احرام تا زمانى كه محل بشود، اين توطين النفس على ترك محرمات معهوده در باب احرام اين عبارت از احرام است، بعد كأن كسى از ايشان مىپرسد، كه اين تلبية چه نقشى در اين وسط دارد، تعبيرى كه ايشان مىكند اين است مىفرمايد التلبية رابطة لذلك التوطين، تلبية اين توطين را وصلش مىكند به اعمال حج، متصلش مىكند اين توطين را به اعمال حج، و عنوان رابطه دارد، و بعد مىفرمايد نسبت تلبية به احرام مثل نسبت تكبيرة الاحرام در باب نماز نسبت به خود نماز مىماند، يعنى همانطورى كه تكبيرة الاحرام انسان را وارد در نماز مىكند و وارد در آستانه نماز قرار مىدهد، اين تلبية هم اين انسانى كه نفس خودش را توطين كرده، بر ترك اين محرمات معهودة، او را وارد در عمرة و وارد در حج مىكند، ايشان هم يك چنين تعبيرى دارد، اين تعبيرات مختلفهاى است كه در اينجا شما ملاحظه مىكنيد، اينجا يك چيزى كه به نظر من يك قدرى خلط شده،
حالا عرض مىكنيم ان شاء الله تفصيلش را، آن عبارت از اين است كه بين خود احرام و مايتحقق به الاحرام يك قدرى در كلمات مغالطة شده، احرام و ما يتحقق به الاحرام، مثلاً در باب وضوء و طهارات ثلاث، خوب اگر ما آنجا غير از اين غسلتان و مسحتان، يك حالت معنويهاى به نام طهارت نفسى و طهارت معنوى داشته باشيم، كه البته بعضيها نمىخواهند اين حرف را بپذيرند، اما آنهائى كه پذيرفتهاند اين معنا را كه اين وضوء عنوان سببيت و محققيت دارد، و اين تأثير مىكند در حصول يك طهارت نفسانية كه آن طهارت نفسانية به حسب واقع شرطيت براى صلاة دارد، شرطيت براى طواف دارد، شرطيت براى مسح كتاب الله و مصحف شريف دارد، خوب اگر ما اين مبنا را در آنجا پذيرفتيم، پس ما دو چيز داريم، يك طهارت داريم و يك مايتحقق به الطهارة كه عبارت عن الوضوء و الغسل، يا مثلاً به ضميمة التيمم، اينجا در باب احرام هم ظاهرش اين است كه يك احرام عبارت از يك چيزى است كه از اولين قدمى كه انسان برمىدارد، اين حالت حاصل مىشود و اين حالت تا زمانى كه انسان محل نشود و تقصير يا حلق تحقق پيدا نكند، اين حالت باقى است، در حالى كه ما ملاحظه مىكنيم آيا مسأله تلبية اينطور نيست كه تلبية بيش از يك مرتبة گفتن آن هم در شروع كار ضرورت داشته باشد، مسأله نيت به هر معنايى حالا ما نيت را معنا بكنيم، آن نيت در ابتداى كار تحقق دارد، و حتى تلفظ به نيت كه تنها در باب حج از بين عبادات اين خصوصيت وجود دارد كه تلفظ به نيتش استحباب دارد، خوب يك مرتبة انسان در شروع كار تلفظ به نيت مىكند و مسأله تمام مىشود ديگر نيت به اين صورت نيست كه ادامه داشته باشد، يا لفظش ادامه داشته باشد، البته نيت يك استدامه اجمالية دارد، مثل نيت در باب صلاة كه كسى كه اول نماز نيت مىكند، اين نيت ارتكازاً تا آخر نماز وجود دارد و چه بسا ممكن است در وسط نماز انسان غافل از نماز باشد، اما همان نيت ارتكازية قطعاً وجود دارد، اما اين نيت ارتكازية احرام نيست، احرام حقيقتاً وجود دارد يعنى همانى كه در مسجد شجرة حادث شد به همان كيفيتى كه حادث شده، بقاء دارد، مرتبه نزولى، و قوس نزولى ندارد، به مجردى كه در مسجد شجرة انسان صار محرماً احرام در آن حال با احرام در يك لحظه قبل از تقصير در مكة، هيچ با هم فرق ندارد، نه قوت و ضعفى دارد، نه شدت و ضعفى، نه ارتكاز و تفصيلى نه اجمال و تفصيلى، هيچ اين معنا وجود ندارد، آن آنِ اول احرام آنِ وسط احرام آنِ آخر احرام از نظر نفس احرام و كون الرجل محرماً و متصفاً بالاحرام هيچ فرقى كما اين كه در ارتكاز خودمان به ما اننا متشرعة و شايد جمع زيادى از ما هم موفق به حج و عمره و اينها هم شديم، در ارتكاز خودمان اين معنا روشن است، كه از نظر حالت احرامى مسأله اول و وسط و آخر هيچ گونه فرق نمىكند، پس در حقيقت اينها را شما روى هم بايد
در دقتى كه در مسأله مىخواهيد انجام بدهيد اينها را ملاحظه كنيد ببينيد كه مايتحقق به الاحرام غير نفس الاحرام است، آيا تلبية و نيت احرامٌ يا بالتلبية و النية يصير الانسان محرماً، اين دو تا عبارت خيلى با هم فرق مىكند، يك وقت بياييم بنشينيم بگوييم الاحرام عبارة عن النية و التلبية، خوب سؤال مىشود كه نيت و تلبية در همان مسجد شجرة بود، الان چيست؟ الانى كه وسط بيابان، انسان دارد مىرود نه تلبيهاى وجود دارد نه نيت به آن معنا وجود دارد، الان محرمٌ ام ليس بمحرمٌ، اگر مىگوييد محرمٌ، شما كه مىگوييد احرام عبارة عن النية و التلبية، الان تلبية و نيتى وجود ندارد پس بايد ما فرق بگذاريم بين آن چيزى كه به سبب او احرام تحقق پيدا مىكند و بين خود احرام كه آنى كه از نيت و تلبية و امثال ذلك حاصل مىشود و استدامه پيدا مىكند، استدامهاش هم استدامهاى است كه هيچ نقص و فتورى در آن وجود ندارد، او عبارت از چيست؟ او عبارت از چه معنايى است، كما اين كه در آن ما به يتحقق هم بايد بحث بكنيم، كه آيا ما به يتحقق الاحرام عبارة عن النية فقط، او النية و التلبية معاً، او النية و التلبية و لبس الثوبين، يا به تعبير شهيد توطين النفس على ترك المحرمات المعهودة فى حال الاحرام، آيا آن توطين نفس اين حالت احرامى را به وجود مىآورد، اينها يك مسائلى است كه بايد رويش دقت بشود، و ما ببينيم كه آيا احرام چيست؟ ما به يتحقق الاحرام عبارت از چيست، و آيا ترك اين محرمات معهودة و توطين نفس بر ترك اين محرمات معهودة اينها مىشود عبارة أخراى عن الاحرام باشد يا نه؟ اين يك جايى است كه بايد رويش ان شاء الله دقت بشود، تا ببينيم كه به كمك روايات چه مىتوانيم استفاده بكنيم ان شاء الله.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...