دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 380
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 380
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
آخرين فرعى كه در مسأله سادسه مطرح مىفرمايند اين فرع است، و لو نسى الاحرام و لم يتذكر الى آخر اعمال العمرة، و لم يتمكن من الجبران، فالاحوط بطلان عمرته، و ان كانت الصحة غير بعيدة، و لو لم يتذكر الى آخر اعمال الحج، صحت عمرته، و حجه، عرض مىشود كه فرع عبارت از اين است كه اگر كسى احرام را فراموش كرد، حالا در عبارت فقط صورت نسيان ذكر شده، لكن به قرينه آن فرع گذشته، كه ناسى و جاهل در حكم متحد بودند، و همينطور به قرينه بعضى از ادله مسأله، كه در مورد جاهل وارد شده، ظاهر اين است كه مقصود ايشان از نسيان، اعم از جهل است، حالا اگر كسى فراموش كرد احرام را تا آخر اعمال، تا آخر اعمال، احرام منسى واقع شد، بعد الفراق من العمل، آن وقت يادش آمد، يا جاهل عالم شد به اين كه وظيفه او در شروع كار عبارت از احرام بوده، آيا اين عملى كه واقع شده است، صحيح است يا باطل؟ خوب سه صورت و سه فرض در اينجا متصور است، يك وقت عملى را كه انجام مىدهد به عنوان عمره مفردة است، حالا عمره مفردة هم باز دو جور عمره مفردة است، يك عمره مفرده مستقله، كه هيچ ارتباط به حج ندارد، مثل عمره هايى كه در غير اشهر حج واقع مىشود، يك عمره مفرده است كه بعد از حج قرانو افراد واجب است، در عين اين كه عمره مفردة است لكن بعد از حج قرانو افراد براى كسى كه مستطيع بوده و حج قرانو افراد بر او واجب بوده، لازم است آن عمره مفردة را انجام بدهد، پس گاهى از اوقات نسيان احرام در عملى است كه از آن تعبير به عمره مفردة مىكنيم، گاهى از اوقات نسيان احرام مربوط به عمره تمتع است مثل اين حجاج ايرانى كه وظيفه شان عبارت از حج تمتع است و حج تمتع هم مسبوق به عمره تمتع است، حالا اگر يك حاجى ايرانى جهلاً يا نسياناً در عمره تمتع محرم نشد، لكن همينجورى وارد مكه شد، ساير اعمال عمره تمتع را انجام داد، طواف و نماز طواف و سعى و تقصير و همه اين اعمال را انجام داد، و بعد متوجه شد كه از ميقات محرم نشده، و اين اعمال بدون احرام تحقق پيدا كرده، پس گاهى از اوقات، در رابطه با عمره تمتع
اين معنا حاصل مىشود، گاهى از اوقات در رابطه با حج اين مسأله نسيان احرام يا جهل به احرام كه موجب ترك احرام است در رابطه با حج تحقق پيدا مىكند، كسى فراموش مىكند كه از مكة محرم بشود براى حج، لكن بدون احرام مىرود براى وقوف به عرفات وقوف به مشعر، همه اعمال حج را انجام مىدهد، بعد متوجه مىشود كه احرام را فراموش كرده، يا اگر جاهل بوده، بعد عالم به اين معنا مىشود كه كان عليه الاحرام، اينجا از نظر فتاوا تنها كسى كه از او نقل شده كه عمل بدون احرام فايدهاى ندارد، ابن ادريس صاحب سرائر است كه ايشان شديداً اين معنا را دنبال مىكند كه ما روى قواعد بايد تكيه كنيم و قواعد اقتضاء مىكند كه اين اعمالى كه واقع شده، چون فاقد احرام بوده، اين اعمال به درد نمىخورد و اگر اين حج يا عمرة واجب بوده، بايد قضائش را انجام بدهد، اگر واجب هم نبوده، خوب يك عمل غير صحيحى واقع شده، بدون اين كه وجوب قضائى به دنبال داشته باشد، البته يك استدلالى هم دارد ايشان كه بعد عرض مىكنيم ان شاء الله، لكن در مقابل ابن ادريس يك شهرت محققه عظيمه و به طورى كه از شهيد اول در كتاب دروس حكايت شده، كه ايشان فرموده جميع اصحاب امامية غير از حلى صاحب سرائر اينها معتقدند كه نه، اگر كسى فراموش كند احرام را و اين نسيان تا آخر عمل ادامه پيدا بكند، اين عمل صحيح است و اگر واجب هم باشد، لايجب عليه القضاء، ديگر تكرار و قضاء او ضرورت ندارد، لكن چيزى كه يك قدرى اين شهرت را خدشه دار مىكند، تعبيرى است كه محقق، در شرايع فرموده، محقق مىفرمايد كه بعضيها قائل شدند به اين كه اين عمل بدون احرام باطل است، و اگر واجب باشد، بايد قضاء بشود، بعد مىفرمايد و قيل يجزى، كلمه قيل در اينجا تعبير مىكند كه خوب اين قيل با اين شهرت عظيمهاى كه ادعا شده، صاحب جواهر هم ادعا مىفرمايد، ديگران هم مثل شهيد اول در دروس يك قدرى با كلمه «قيل» مناسبت ندارد، خوب حالا عمده اين است كه تنها در مجموعه اين سه فرضى كه ما ذكر كرديم، و اصولاً در نسيان احرام الى آخر العمل، يا ترك احرام الى آخر العمل عن جهلٍ، در مجموع حج و عمره و نسيان و جهل و امثال ذلك، مجموعاً دو تا روايت وارد شده، كه اساس كار هم همين دو روايت است و يكى از اين دو روايت هم مرسله است و روايت ديگر صحيحة، حالا بايد اين دو روايت كاملاً مورد دقت و مورد بررسى واقع بشود هم از نظر دلالت، و هم از نظر سند، آن روايت مرسله، ببينيم از راهى مىتوانيم مسأله ضعف سند آن روايت مرسله را جبران بكنيم، يا راهى براى انجبار وجود ندارد، لذا همه بحث ما تمركز پيدا مىكند در اين دو روايت، و آنچه كه از اين دو روايت استفاده مىشود و در رابطه با حجيت سند آن روايت مرسله، حالا اين دو روايت را بخوانيم تا ببينيم روى هم رفته، با اين روايات چه معاملهاى بايد
كرد، اين دو روايت در همين ابواب مواقيت در باب بيستم اين دو روايت هست، روايت اول كه همان مرسله است محمد بن يعقوب كلينى نقل مىكند عن على بن ابراهيم عن ابيه كه ابراهيم بن هاشم عن ابن ابى عمير عن جميل بن دراج عن بعض اصحابنا عن بعض اصحابنا عن احدهما عليهما السلام، خوب اين روايت به ظاهر مرسله است لكن خوب دو تا مطلب در اينجا هست، يكى اين كه جميل بن دراج، از اصحاب اجماع است اجمعت الاصابة على تصحيح ما يصح عن جماعة، اگر روى آن معناى معروف در باب اصحاب اجماع ما بخواهيم تكيه كنيم، بايد بگوييم اين روايت معتبر است، براى اين كه آن معناى معروف اين است كه اگر يك سندى تا يكى از اصحاب اجماع واسطه بين ما و بين اين يكى از اصحاب اجماع صحيح بود، ديگر از آن به بعدش را شما كارى نداشته باشيد، مىخواهد يك آدم موثقى باشد، مىخواهد يك آدم مجهول الحالى باشد، مىخواهد مرسل باشد، همين كه اتصال به اين كسى كه صاحب اجماع از طريق صحيح بود همين كفايت مىكند كه ما اين روايت را، روايت صحيحة قرار بدهيم، اگر اين مبنا را ما اتخاذ بكنيم، بايد اين روايت روايت صحيحة باشد، لكن ما مكررا عرض كرديم كه اين تعبيرى كه در باب اصحاب اجماع شده، اين بيشتر از اين مقدار از او استفاده نمىشود، كه اين اصحاب اجماع، وثاقت خودشان مجمع عليه است، يعنى مزيتى كه براى اصحاب اجماع هست اين است كه وثاقت خودشان آسيبپذير و خدشه بردار نيست، اما اين كه اگر اينها از يك آدم مجهول الحالى روايت بكنند آن روايت براى ما حجيت دارد از عباراتى كه اصحاب رجال در باره اين اصحاب اجماع ذكر كردند، بيش از آن مقدارى كه عرض مىكنيم استفاده نمىشود، و يكى دو جلسه ما در همين مسأله مفصلاً سابقاً بحث كرديم و آن عبارات را آورديم، روى آن عبارات دقت كرديم بيشتر از اين مقدارى كه عرض شد استفاده نمىشود از عبارات مربوط به اصحاب اجماع، و اما اين جهتى كه باز ابن ابى عمير در اين سند واقع شده، و از شيخ طوسى نقل شده و ديگران، كه اصحاب ما با مرسلات ابن ابى عمير معامله عرض مىشود غير مرسل مىكردند، اين هم يكى مبناى صحيحى ندارد، بلكه موارد نقض فراوان در اين رابطه ديده شده، لذا اين روايت را از نظر سند فى نفسه نمىتوانيم معتبرش بكنيم، فقط يك راه براى ما باز مىماند و آن اين است كه ما در مسأله شهرت را مسلم بگيريم، و بگوييم كه مشهور استناد به اين روايت كردهاند، و آن استناد مشهور به روايت اين جبران مىكند ضعف سند روايت را، اين هم و لو اين كه مورد اختلاف است لكن ما معتقد هستيم كه استناد مشهور به يك روايت ضعيفة جابر ضعف سند آن روايت هست، تنها راه عبارت از اين راه است، (سوال... و پاسخ استاد) نه درست نيست، حالا عرض كردم، حالا صاحب جواهر ادعا مىكند بالاترش
را ديگران هم ادعا مىكنند منتهى اين كلمه قيل يك قدرى مسأله را مشكل مىكند اما صاحب جواهر حتى تعبير دارد به دنباله كلمه قيل مىفرمايد و القائل به المشهور شهرةً عظيمةً» بلكه شهيد در كتاب دروس فرموده جميع اصحاب ما عدا الحلى اين معنا را قائل هستند، (سوال... و پاسخ استاد) نه تضعيف هم نمىكند چون بعد مىفرمايد و هو المروى، نسبت به روايت هم مىدهد، ظاهر اين است كه اين قول را ايشان مىخواهد قبول بكند، و هو المروى يعنى روايت اين را مىگويد، و ظاهرش هم اين است بايد بر طبق روايت عمل كرد دنبال او و هو المروى هم دارد مرحوم محقق، به ضعفش نيست نه خير، خوب حالا مانعى ندارد، عن بعض اصحابنا عن احدهما عليهما السلام فى رجلٍ نسى ان يحرم او جهل» حالا اين روايت خودش تصريح كرده به ناسى و جاهل هر دو، «فى رجل نسى ان يحرم او جهل و قد شهد المناسك كلها» همه مناسك را حضور داشته همه وقوف به مشعر وقوف به عرفات همه اينها را، «و طاف و سعى» طواف و سعيش را هم انجام داده، اما خوب بدون احرام بوده نسياناً او جهلاً، قال احدهما عليهما السلام اينجورى فرمودند: تجزيه نيته اذا كان قد نوى ذلك فقد تم حجه و الا لم يحل باهاى هوز، بعد ذيلش هم راجع به آن مريضٍ أغمى عليه است كه در مغمى عليه ما بحثش را ذكر كرديم، اينجا دو جهت بحث وجود دارد، يكى اين كه، در ذيل مىفرمايد اذا كان قد نوى ذلك فقد تمّ حجه، خوب اين عمره مفردة را بلااشكال شامل نمىشود، براى اين كه عمره مفردة حتى مجازاً كسى به او اطلاق حج نمىكند، عمره مفردة يك چيز مستقلى است حتى اگر در دنبال حج قرانو افراد هم واقع بشود، لكن در عين حال ليست بحجٍ، پس عمره مفردة را اين شامل نمىشود بلااشكال، كما اين كه خوب حج را بلااشكال شامل مىشود، حج ديگر فقط تمّ حجه، اين ديگر مدلول ظاهرى خود روايت و عبارت روايت است، انما الكلام در اين كه آيا عمره تمتع را شامل مىشود يا نه؟ اگر كسى در همان فرضى كه عرض كردم، از مسجد شجرة فراموش كرد محرم بشود، يا جاهل به اين معنا بود، رفت وارد مكه شد، همه اعمال عرض مىشود عمره تمتع را انجام داد، بعد متوجه شد كه اين محرم نشده از مسجد شجرة، آيا اين تعبير فقد تمّ حجه، اينجا را شامل مىشود يا شامل نمىشود، اينجا هم باز دو صورت دارد، يك وقت كسى بعد الفراق عن الحج، مىفهمد كه در عمره تمتع محرم نشده، يك وقت اين است كه نه بعد الفراق عن عمرة التمتع، مىفهمد كه محرم نشده، آن صورت اول كه بعد الفراق عن الحج، بفهمد كه در تمتع محرم نشده، آن هم بعيد نيست كه روايت دلالت بكند و شامل آن صورت بشود، براى اين كه ندارد كه رجلٍ نسى ان يحرم او جهل فى الحج» اين كلمه فى الحج در رابطه با نسيان و جهل ذكر نشده، اين در جواب مىفرمايد اذا كان قد نوى ذلك فقد تمّ حجه، خوب اين
مىسازد با اين كه اين در عمره تمتع احرام را فراموش كرده، لكن بعد الفراغ عن الحج متوجه شد كه در عمره تمتع احرام را فراموش كرده، انما الاشكال در اين صورت است كه اگر در فاصله بين عمره تمتع و حج اين متوجه اين مسأله بشود اعمال عمرة را انجام داده، حالا يادش آمد كه اين بدون احرام اعمال عمره تمتع را انجام داده، آيا چون بين عمره تمتع و حج تمتع ارتباط وجود دارد و عمره تمتع و حج تمتع يك شىء واحدى هست لذا از اول وقتى كه انسان عمره را شروع مىكند، ازش مىپرسند كه شما مشغول چه كارى هستيد، مىگويد من مىخواهم حج انجام بدهم دارم حج انجام مىدهم، عمره تمتع چون كمال ارتباط با حج تمتع را دارد و در حقيقت به منزله جزء حج تمتع است و لذا اگر كسى عمره تمتع را انجام بدهد و دنبال او حج را انجام ندهد، لميأت بشىٍ اصلاً، كأن هيچ كارى و هيچ عملى از او تحقق پيدا نكرده، روى اين حساب ارتباط، ممكن است ما از اين روايت استفاده بكنيم كه اين فقط تمّ حجه، اين شامل عمره تمتع هم مىشود كه اگر در مكه بعد از فراق از اعمال عمره تمتع متوجه شد يا جاهل عالم شد كه وظيفه او احرام بوده، بگوييم اين روايت دلالت مىكند بر اين كه اين عمرهاش صحيح است، آيا مىشود اين معنا را ما گردن روايت بگذاريم، و به روايت استناد بكنيم، به اين كه اين آدم و لو اين كه بايد تا اين معنا ملتزم بشويم و لو اين كه الان كه در مكه عمره را انجام داده قدرت هم دارد كه به ميقات برگردد، و ثانياً يعنى اول كه محرم نشده از ميقات محرم بشود، و دوباره بيايد مكه، و اعمال عمره تمتع را انجام بدهد، ضيق وقتى هم مطرح نيست، حتى بگوييم روايت اين صورت را هم حكم به صحت مىكند، مىگويد نه ديگر ضرورتى ندارد كه به ميقات برگردى و محرم بشوى و ثانياً اعمال عمره تمتع را انجام بدهى، آيا مىشود گردن روايت يك چنين مطلبى را گذاشت، با اين كه ما در مسائل قبلى مىخوانديم كه اگر كسى حتى وارد خانه كعبه و مسجد الحرام شده، اگر يادش آمد كه محرم نشده، و مىتواند به ميقات برگردد، از همان مسجد الحرام بايد برگردد به ميقات، محرم بشود و بعد شروع به اعمال بكند، بگوييم بين اين و بين آدمى كه اعمال را انجام داده فرق است، اين لازم نيست ديگر برگردد و محرم بشود، فقط تمّ حجه، آيا مىشود به روايت يك چنين مطلبى را ما اسناد بدهيم، و گردن روايت بگذاريم، ظاهر اين است كه مشكل است، ما بايد بالاخرة به ظهور روايت استناد بكنيم، اصالة الظهور مستند ما هست، آيا يك چنين ظهورى در رابطه با عمره تمتع و لو اين كه مربوط به حج است و لو اين كه جزء حج است لكن قبل از شروع به خود حج رفع نسيان و رفع جهل شده و برايش هم امكان دارد كه برگردد به ميقات و از ميقات محرم بشود، خوب شما بفرماييد آن صورتى كه برايش ممكن نيست برگردد، چطور؟ خوب مىگوييم آن صورت هم راه حل
دارد، راه حلش اين است كه حج تمتعش تبدل به حج افراد پيدا بكند، مثل زن حائض، خوب زن حائضى كه به عنوان عمره تمتع محرم مىشود بعد وارد مكه مىشود زمان حيضش طولانى مىشود اگر بخواهد عمره تمتع را انجام بدهد به حج نمىرسد، كه بحثش را مفصلا خوانديم، گفتيم اينجا تبدل به حج افراد پيدا مىكند، من الممكن در ما نحن فيه هم اين حرف را بزنيم، كه اين آدم آمد عمره تمتع را انجام داد لكن چون بدون احرام بوده الان هم كه متوجه شده نمىتواند هم به ميقات برگردد، بگوييم تبدل به افراد پيدا مىكند، يا بگوييم برگردد مثل آن مسأله قبلى به خارج حرم، از خارج حرم محرم بشود، نمىتواند از داخل حرم محرم بشود، وقت گذشته تبدل به حج افراد پيدا بكند، بالاخرة بخواهيم گردن روايت بگذاريم با اين كه روايت از يك جا تعبير كرده به «و قد شهد المناسك كلها» اين قد شهد المناسك كلها، در عمره صادق نيست، در حج است كه مسأله حضور مناسك مطرح است وقوف به عرفات وقوف به مشعر و مسائل منى مطرح است، و از ديگر هم تعبير كرده به «فقد تمّ حجه» مع ذلك بگوييم عمره مفردة را مىگيرد اين به نظر من مشكل است، و ما نمىتوانيم به روايت تحميل بكنيم، چنين معنايى را چون ظهورى در اين معنا ندارد، اين يك مشكله روايت است،(سوال... و پاسخ استاد) باشد، نه آن شايد اصلا آنجا، اولاً كه خود عبارت آنجا را هم مىگيرد ثانياً آنجا را ديگر ممكن است به طريق اولى اين حرف را بزنيم، كه اگر براى خود حج تمتع محرم شده، لكن فقط برايش عمرهاش محرم نشده، اما بعد الفراق عن الحج نسيانش رفع شد يا جهلش زائل شد، اين شايد به طريق اولى در آنجا بتوانيم ما حكم به صحت بكنيم، علاوه كه روايت خودش آنجا را هم مىگيرد، چرا چرا نه، اين روايت آنجا را مىگيرد، اين يك مشكله روايت است، مشكله دوم روايت اين است كه امام در جواب اينجورى مىفرمايد تجزيه نيته اذا كان قد نوى ذلك فقد تمّ حجه، اين تجزيه نيته، اذا كان آن هم با كلمه كان، قد نوى ذلك فقد تمّ حجه، اين تجزيه نيته يعنى چه؟ و اين ضمير نيته به چه چيز برمىگردد، مرجع ضمير در نيته عبارت از چيست؟ حالا اينجا فقط شما خصوص مسأله حج را در نظر بگيريد، چون در اين حيث ديگر حج و عمرة را مخلوط نكنيم، در اين حيث روى كلمه نيته ما تكيه داريم و مىخواهيم معناى نيته روشن بشود، آيا مقصود از تجزى نيته، ضمير به احرام برمىگردد، يعنى همان نيتى كه براى احرام داشته، و لو اين كه عمل احرام تحقق پيدا نكرده، همان نيت كفايت مىكند، آيا اين مقصود تجزيه نية الاحرام، و لو اين كه خود احرام عملاً تحقق پيدا نكرده، اگر مقصود اين باشد، اين دو تا اشكال دارد، يك اشكال اين است كه كما اين كه در بحث شايد فردا ان شاء الله اين بحث را ما شروع بكنيم، اصلاً احرام قابل نيت نيست، نيت در ماهيت خود احرام نقش دارد، احرام مثل
طواف نيست كه، طواف خودش يك عملى است و شروع اين عمل با نيت طواف مىشود، وقتى كه انسان محاذى حجر الاسود ايستاد، ينوى الطواف، نيت مىكند طواف را، منوى عبارت از طواف است نيت متعلق به طواف، در باب احرام همينطورى كه امام بزرگوار تحقيق كردند و بعض ديگر فقهاء هم فرمودند خود نيت در ماهيت احرام نقش دارد، اصلاً بعضى از فقهاء عقيدهشان اين است كه احرام يعنى نيت، حتى تلبية را هم خارج از احرام مىدانند، منتها بعضى مىگويند نه احرام نية و التلبية، بعض ديگر هم مىگويند نيت و تلبية و پوشيدن دو لباس احرام، بالاخرة خود نيت در ماهيت احرام نقش دارد، و اگر چيزى در ماهيتش نقش داشت كه ديگر معنا ندارد كه نيت منوى واقع بشود، نية الاحرام الذى يكون مشتملاً على النية، يا خصوص نيت، مگر نيت ديگر قابل نيت است؟ منوى قابل نيت است، نيت قابل نيت نيست، لذا اگر ضمير را به احرام برگردانيم، اولين اشكالش اين است كه احرام مثل طواف و سعى نيست كه بشود نيت به او متعلق بشود، اصلاً احرام يا خود نيت است يا نيت به ضميمه تلبية است يا نيت به ضميمه تلبية و پوشيدن دو لباس احرام، على جميع تقادير نيت در ماهيت خود احرام نقش دارد، پس معنا ندارد ديگر نية الاحرام ما تعبير بكنيم، هر كسى تعبير به نية الاحرام بكند اين تعبير مجاز است، اين تعبير نمىتواند صحيحاً واقع بشود، به خلاف نيت طواف، به خلاف نيت سعى، به خلاف نيت الوقوف، به خلاف نية الرمى، و همه مسائل احرام اين خصوصيت را دارد، اين يك اشكال، اين را تحقيقش را در مسأله احرام ما ذكر مىكنيم، آنجا دنبال نكنيد،(سوال... و پاسخ استاد) آن مال اذا كان، آن اذا كان را معنا مىكنيم، اولاً نيته را ما معنا كنيم، ضمير ببينيم به چه چيز برمىگردد، تا بعد به اذا كان قد نوى برسيم، حالا شما گوش بدهيد، حالا من همه احتمالاتش را مىگويم.
اشكال دوم اين كه ضمير نيته به احرام برگردد، اين است كه چون در روايت هم مسأله ناسى ذكر شده، و هم مسأله جاهل ذكر شده، در مسأله ناسى مخصوصاً با توجه به «اذا كان قد نوى ذلك» يعنى قبل از اين كه به مسجد شجرة برسد نيت احرام داشته، مىشود آدم تصور بكند، اما در آدم جاهل، آدمى كه اصلاً نمىداند از مسجد شجرة احرام لازم است، اين چطور تصور مىشود كه اذا كان قد نوى ذلك، يعنى قبلاً نيت احرام درش وجود داشته، اين نمىشود ما اينجورى معنا كنيم، و اگر روايت در خصوص ناسى وارد شده بود، با قطع نظر از آن اشكال اول ما ضمير را مىتوانستيم به احرام برگردانيم، و بگوييم اين آدم ناسى از مدينه كه حركت كرد، نيتش اين بود محرم بشود، لكن به مسجد شجرة كه رسيد فراموش كرد محرم بشود، اما آدم جاهل كه ديگر مسجد شجرة و مدينه برايش فرق نمىكند معنا ندارد بگوييم در مدينه اين نيت احرام داشته در
مسجد شجرة جاهل شده، لذاست كه ضمير را ما بايد اينجورى معنا بكنيم، بگوييم نيته، يعنى نية الحج، اين آدم قصدش اين بوده كه حج انجام بدهد، همين قصد به ضميمه اعمالى كه در خارج انجام داد كفايت مىكند، و همين قصد يك جزئى است از احرام، منتها جزء دومش به نام تلبية واقع نشده، فرض كنيد اگر جزء سوم هم به نام لبس ثوبين دارد، آن هم تحقق پيدا نكرده، اما اصل نية الحج كه اين آدم مىخواسته حج انجام بدهد، و لو اين كه جهلاً يا نسياناً در ميقات محرم نشده، اين تجزيه كه نيته ضمير بخورد به مجموع اعمال الحج، كه هم در ناسى و هم در جاهل، هر دو اين معنا وجود دارد، ناسى نيت حج داشته، جاهل هم نيت حج داشته، منتهى ناسى يادش رفته محرم بشود، جاهل هم جاهل بوده به اين كه اولين وظيفه حج عبارت از احرام است، لذا اين احتمال درست است كه ضمير را ما به همه اعمال حج بزنيم، آن وقت اين «اذا كان قد نوى ذلك» آيا يك مطلبى علاوه بر آن «تجزيه» را مىخواهد دلالت بكند، اين از عبارت مرحوم شيخ طوسى در نهاية كه صاحب جواهر در يك مسأله قبلى نقل مىفرمايد استفاده مىشود كه بله، منتها اين هم در مورد ناسى فقط صدق مىكند، ايشان مىفرمايد ناسى اگر احرام را فراموش كرد و حج را انجام داد، در يك صورت حجش درست است و آن اين است كه قبل از نسيان نيت احرام داشته باشد، روز قبل از تروية كه مثلاً محرم مىشوند اين نيت احرام داشت اما روز تروية فراموش كرد، اما اگر كسى از قبل از روز تروية هم نيت احرام را نداشته از عبارت شيخ استفاده مىشود، كه اين به درد نمىخورد حجش، در حالى كه دقت در روايت اقتضاء مىكند كه اين تجزيه نيته، با اذا كان قد نوى ذلك، نمىخواهد اين «اذا كان قد نوى ذلك» يك مطلب زائد بر «تجزيه نيته» را بيان بكند، بلكه همان مطلب « تجزيه نيته» را «اذا كان قد نوى ذلك» توضيح مىدهد، لذا اين روايت قيد اضافه ندارد، مقصود از نيت هم، نيت مجموع اعمال حج است هم با نسيان سازگار است هم با جاهل سازگار است و هم با آن تحقيقى كه در باب حقيقت احرام بحث شده و مىشود ان شاء الله سازگار است، اگر اين روايت از نظر سند شهرت جابرش باشد، ما در باب حج قطعاً مىتوانيم به اين تمسك بكنيم، در باب عمره تمتع يك صورتش قابل تمسك است و يك صورت مشكل، اما يك روايت ديگر هم وجود دارد.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...