دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 378
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 378
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
عرض كرديم كه در ناسى و جاهل به مقتضاى رواياتى كه در اينها وارد شده، البته با حذف، آن روايت غير معتبر، و با تقييد و اطلاقى كه در اين روايات واقع مىشود، تقريباً دو مطلب روشن استفاده مىشود، يكى اين كه اگر براى اين ناسى و جاهل امكان داشته باشد، برگشتن به ميقات و محرم شدن از خود ميقات، چارهاى جز اين نيست، و لو اين كه وارد مكه هم شده باشد، وارد مسجد الحرام هم شده باشد، اما چون محرم نبوده، و برايش امكان دارد كه به ميقات هر ميقاتى از اين مواقيتى كه معين شده برگردد، چارهاى جز برگشتن به ميقات و احرام از ميقات نيست، اين روشن از روايات استفاده مىشود، كما اين كه اين معنا هم استفاده مىشد كه اگر اين قدرت ندارد، به ميقات برگردد، و قدرت ندارد به خارج حرم برگردد، هيچ كدام برايش مقدور نيست، اين فليحرم من مكانه، از همان جايى كه در مكه هست از همانجا محرم مىشود، و اعمال را شروع مىكند، اين دو حكم تقريباً روشن استفاده مىشد.
اما حكم سوم اين بود كه اگر كسى مىتواند برگردد به جانب ميقات اما به خود ميقات نمىتواند برگردد، اگر ميقات مثلاً در بيست فرسخى واقع شده، اين ده فرسخ را مىتواند به عقب برگردد، اما بيش از ده فرسخ كه خودش را به ميقات برساند اين براى او مقدور نيست، در اينجا يك مشكلهاى وجود دارد روايتى درباره حائض كه جاهل به اين معنا بود كه بايد محرم بشود، آن روايت اينجورى دلالت مىكرد، كه اگر نمىتواند به ميقات برگردد، بايد به هر مقدارى كه مىتواند برگردد به طورى كه حج فوت نشود، بايد برگردد، اين روايت در مورد، حائض كه منشاء جهلش همين حيض بود نمىدانست كه حائض هم وقتى كه به ميقات مىرسد بايد محرم بشود، خيال مىكرد كه احرام عبادت است و حائض نبايد مثلاً هيچ عبادتى را انجام بدهد، سؤال هم كرد جواب صحيحى هم به او داده نشد، خوب حالا در مقابل اين روايت، خوب دقت بفرماييد اينجا را، روايات زيادى بود در مورد ناسى، و بعضى از آن روايات هم به صراحت ناسى و جاهل هر دو را مىگفت، فنسى أو جهل، هر دو را متعرض
شده بود، در آن روايات مسأله اينطورى بود كه اگر مىتواند به ميقات برگردد، واجب است برگردد، اگر نمىتواند از همان حرم كه در آن داخل شده محرم بشود، كه اين را ما مقيد كرديم و عمده اين عبارت بود، و اگر استطاعت دارد كه به خارج حرم برگردد بايد به خارج حرم برگردد، خوب ظاهر اين تعبير اين است كسى كه مىتواند به مرز حرم و حل برسد، اين همين كافى است كه از خارج حرم محرم بشود، ديگر نفرمود كه اگر استطاعت دارد كه خارج حرم برود به اندازهاى كه از خارج حرم به جانب ميقات مىتواند حركت بكند، آن مقدار هم لازم است طى بشود، اين را ديگر متعرض نشد، آن وقت اينجا اين مشكله پيش مىآيد، ما بگوييم اين روايات را چه كنيم عرض كردم هم در مورد ناسى هست، و هم در مورد ناسى و جاهل كه هر دو را متعرض شده به صراحت، مىگويد ان استطاع ان يخرج الى خارج الحرم فليخرج، معنايش اين است كه همين مقدار كه مىتواند به خارج حرم برگردد، خودش را در موقعيت خارج حرم قرار بدهد، اما اگر در خارج حرم ده فرسخ هم مىتواند به عقب برگردد، ظاهر اين روايات اين است كه هيچ ضرورتى ندارد ديگر ده فرسخ به عقب برگردد تمام ملاك و معيار اين است كه اين از داخل حرم خودش را وارد خارج حرم بكند، به مجردى كه در خارج حرم قرار گرفت فليحرم من خارج الحرم، اما در خارج حرم هم اگر قدرت داشت ده فرسخ پانزده فرسخ، به جانب ميقات برگردد، بايد برگردد اين را ديگر اين روايات دلالت بر لزومش ندارد، خوب ابتدائاً به ذهن اينجورى مىرسد كه ما اين روايات را مقيد مىكنيم، مىگوييم ان استطاع ان يخرج الى خارج الحرم، اين مقيد مىشود به آن كسى كه در خارج حرم ديگر نمىتواند به جانب ميقات برگردد، ابتدائاً اينجورى به ذهن مىرسد، خوب اين يك اشكالى دارد، و آن اشكال اين است كه تقييد اين روايات مطلقه را با اين قيد اين موجب اين مىشود كه مورد اين روايات يك فرد نادر به تمام معنا باشد، براى اين كه كسى كه قدرت دارد به خارج حرم بيايد آيا معمولاً اينجورى است كه فقط يك متر از حرم مىتواند پايش را بيرون بگذارد، اما صد متر ديگر قدرت ندارد، پنجاه متر ديگر قدرت ندارد، كسى كه از داخل مسجد الحرام از داخل مكه مىتواند به خارج حرم بيايد ما اين را محدودش كنيم مقيدش كنيم به اين كه فقط مىتواند در مرز حل و حرم وارد بشود، اما ده قدم ديگر آن طرفتر مقدورش نيست، صد قدم ديگر آن طرفتر مقدورش نيست، آيا مىشود اين روايات را تقييد كرد، تقييدى كه لازمهاش اين است كه يك چنين فرد نادرى تحقق پيدا بكند، و مورد نادرى پيش بيايد، پس چه كنيم اينجا، اينجا بايد چه گفت؟ اينجا با دقت در جوانب مسأله سه تا راه وجود دارد، حالا ببينيم كدام يك از اين سه راه عرض مىشود نزديكتر است، يك راهش اين است كه ما بياييم اين فرمايش بعض الاعلام قدس سره را
ذكر بكنيم، بگوييم اين روايتى كه در مورد جاهل حائض وارد شده اين منحصر به مورد خودش است، فقط در مورد جاهل آن هم نه هر جاهلى، جاهل حائض، كه منشاء جهلش عبارت از حيض باشد، آن وقت بياييم در مسأله اينجورى تفصيل بدهيم بگوييم اين آدمى كه در حرم هست، ان كان جاهلة حائضا، با اين كه نمىتواند به ميقات برگردد، ولى هر چه مىتواند به جانب ميقات بايد برود، و لو اين كه تا يك كيلومترى ميقات قدرت داشته باشد، بايد خودش را به يك كيلومترى ميقات برساند، در حالى كه يقين دارد به ميقات نمىتواند برسد، در خصوص جاهله حائض اين حرف را بزنيم، براى اين كه تنها روايتى كه دلالت مىكند بر لزوم رجوع به جانب ميقات به قدر امكان با علم به عدم امكان رسيدن به ميقات، همين روايتى است كه موردش جاهله حائض است، آن وقت بگوييم روايات ديگر چه آنهائى كه در مورد ناسى وارد شده و چه آن روايتى كه ناسى و جاهل هر دو را ذكر كرده، بگوييم آنهائى كه در مورد ناسى وارد شده، آنها نه، آنها اگر مىتوانند به ميقات برگردند، برگردند اگر ميقات كنار رفت ديگر ملاك خارج حرم است، در خارج حرم ديگر لازم نيست كه و لو يك متر هم به عقب برگردند، همين كه از حرم خودشان را بيرون بكشند به خارج حرم منتقل كنند، و از خارج حرم محرم بشوند، و با احرام وارد حرم و وارد مكه بشوند، همين كفايت مىكند در حقيقت تفصيل بدهيم بين ناسى و جاهل غير حائض، مرد يا زنى كه منشاء جهلش غير مسأله حيضش باشد، و اختصاص بدهيم اين روايتى را كه مىگويد هر چه قدرت دارد به عقب برگردد، اين را اختصاص بدهيم به جاهله حائض، در روايات ناسى تقييدى وارد نمىشود، در آن روايتى كه مىگويد فنسى او جهل، يك قيدى به اين جهل مىزنيم، «اذا كان منشاء جهله غير الحيض اما اذا كان منشاء جهله عبارةً عن الحيض» اين وظيفهاش سنگين است اين بايد هر چه قدرت دارد به جانب ميقات برگردد با اين كه مىداند هم به ميقات نمىتواند برسد، اين يك راه در مسأله، راه دوم در مسأله اين است كه ما بياييم اين حرف را بزنيم، بگوييم كه اين روايتى كه در مورد جاهله حائض وارد شده، نمىشود او را اختصاص به جاهله حائض داد، بلكه در مطلق جاهل و حتى در مورد ناسى هم اين روايت وارد مىشود با الغاء خصوصيت و شايد با اولويت، حالا اولويت را هم كسى در او مناقشه كند با الغاء خصوصيت، يعنى وقتى كه ما اين روايت را ملاحظه مىكنيم مثل همان رجل شكّ بين الثلاث و الاربع» در شك در ركعات نماز است كه هيچ خصوصيتى براى رجوليت شاك ما قائل نيستيم، مىگوييم هر كسى شك بكند بين سه و چهار، بايد بناء را بر چهار بگذارد، سواء كان الشاك رجلاً يا غير رجل، اگر ما از اين روايت الغاء خصوصيت كرديم، آن وقت نتيجه اين مىشود كه امر دائر مىشود بين اين كه
اين روايتى كه ظهور در وجوب برگشت به جانب ميقات دارد، و ما الغاء خصوصيت كرديم و شامل ناسى و جاهل قرار داديم، بگوييم آيا ظهور اين در وجوب قويتر است يا ظهور روايات ناسى و جاهل در اطلاق و عدم تقييد، براى اين كه اگر آنها را بخواهيم مقيد بكنيم، بايد مقيد به يك قيدى بكنيم، كه موردش را يك فرد نادر به تمام معنا نادر قرار مىدهد، ان استطاع ان يخرج الى خارج الحرم بگوييم موردش آنجائى است كه فقط تا مرز حرم مىتواند بيايد، اما حتى پنج متر هم بالاتر قدرت ندارد برود، براى اين كه اگر ما گفتيم به جانب ميقات هر مقدارى توان دارد، حتى پنج متر هم توان داشته باشد بايد اين پنج متر را به طرف ميقات برگردد، آن وقت بياييم بگوييم اينجا ما دو تا ظهور داريم، ظهور روايات ناسى و جاهل در عدم تقييد و در اطلاق، و ظهور اين روايت با الغاء خصوصيت در اين كه واجب است به عقب برگردد، و چون ظهور اين مطلقات در ما نحن فيه به علت اين كه تقييدش يك چنين مشكلى دارد، چون ظهورش در اطلاق قوى است اين قوت ظهور اينها سبب مىشود كه ما آن فلترجع أمرش را حمل بر استحباب مىكنيم، مىگوييم درست است فى نفسه ظهور در وجوب دارد، اگر در مقابلش هم چيزى نبود، ما حتى به الغاء خصوصيت مىگفتيم همه ناسى جاهل مىخواهد جاهل منشاء جهلش حيض باشد مىخواهد منشاء جهلش غير حيض باشد، هر مقدارى كه به جانب ميقات امكان دارد بايد برگردد به عقب، اما خوب اين ظهور است، ظهور فى نفسه است، اگر گفتيم كه ظهور مطلق در اينجا به لحاظ اين خصوصيتى كه دارد بسيار قوى است قوت اين ظهور مطلق تصرف مىكند در ظهور آن امر در وجوب، و در نتيجه امر را حمل بر استحباب مىكند، حتى در مورد خود روايت، در مورد خود همان جاهله حائض هم ما قائل به استحباب مىشويم، مىگوييم اگر مىتواند به ميقات برگردد، واجب است اما اگر به جانب ميقات مىتواند برگردد، لكن به ميقات نمىرسد، يستحب لها ان ترجع، اما لاتكون واجبةً عليه، كه نتيجه اين حرف دوم اين مىشود كه حتى فى مورد الرواية حكم به استحباب مىكنيم و لعل منشاء فتواى امام بزرگوار همين معنا باشد، براى اين كه امام بزرگوار فرمود و كذا الحال فى الناسى و الجاهل، در حالى كه قبلش فرمودند رجوع به جانب ميقات در آنجائى كه نمىتواند خودش را به ميقات برساند احتياط اقتضاء مىكند و ان كان الاقوى عدمه، ضرورتى ندارد لكن مقتضاى احتياط اين است كه هر چه مىتواند به جانب ميقات برگردد، اينطور اگر ما با مسأله برخورد بكنيم اين وجه كذا الحال در كلام امام بزرگوار، روشن مىشود و آن كه ابتدائاً به ذهن انسان مىآمد كه خوب روايت به اين وضوح و ظهور دلالت بر وجوب مىكند از طرفى هم فرمايش بعض الاعلام كه ما بياييم روايت را منحصر به جاهله حائض بكنيم، انصاف اين است كه به
ذهن انسان بعيد مىآيد، اين يك الغاء خصوصيتى در او هست، خوب اگر الغاء خصوصيت شد، ظاهر اين است كه روايت مطلقا دلالت بر وجوب مىكند پس چرا حكم به وجوب نشده، براى قوت ظهور مطلقات در اطلاق و اقوائيت اين ظهور از ظهور فعل امر در وجوب است و در نتيجه حمل اين امر بر استحباب،
راه سوم اين است كه انسان بيايد اين حرف را بزند، اين نكتهاى كه اختصاص به اينجا دارد اين نكته را انسان ازش صرفنظر بكند، بگويد نه اين روايت فلترجع ظهور در وجوب دارد، موردش هم و لو اين كه جاهله جائض است لكن ما الغاء خصوصيت مىكنيم و با اين روايت آن مطلقات را تقييد مىكنيم، ديگر حالا كارى نداريم به اين كه اگر تقييد كرديم اين موردش نادر مىشود، مىگوييم ان استطاع ان يخرج الى خارج الحرم، با ملاحظه اين فلترجع الى جانب الميقات، اين مقيد مىشود به آنجايى كه از خارج حرم به جانب ميقات ديگر نمىتواند برگردد، يك كيلومتر هم نمىتواند بيايد، صد متر هم نمىتواند بيايد، اين ظهور فلترجع در وجوب اين موجب تقييد اطلاق در ان استطاع ان يخرج الى خارج الحرم بشود، اين سه تا راه در اينجا وجود دارد، و با دقت زياد و فكر زياد اين راهى كه نتيجهاش همين فتواى حضرت امام قدس سره است بيننا و بين وجداننا، به نظر نزديكتر مىآيد كه ما از اين فلترجع الغاء خصوصيت مىكنيم و حتى در مورد خودش هم حكم به وجوب رجوع نمىكنيم، و قوت اطلاق آن مطلقات قرينه بر حمل اين فلترجع بر استحباب خواهد بود، اين خلاصه بحث در اين مسأله،(سوال... و پاسخ استاد) نه، بحث در فليخرج نيست شما دقت نكرديد، بحث در ان استطاع ان يخرج است اين ان استطاع ان يخرج» معنايش چيست؟ شما اگر بخواهيد تقييد بكنيد بايد اين «ان استطاع ان يخرج» را اينجورى معنا كنيد يعنى استطاعت دارد كه فقط تا مرز حل و حرم بيايد، حتى پنجاه متر هم نمىتواند آن طرفتر برود، براى اين كه اگر پنجاه متر هم بتواند آن طرفتر برود، چون به جانب ميقات است بايد برود، روايت فلترجع مىگويد هر چه قدرت دارد، اگر يك كيلومتر قدرت دارد يك كيلومتر، ده كيلو متر قدرت دارد ده كيلومتر، صد كيلومتر هكذا، صد متر هم قدرت دارد هكذا، يك مسأله كلى را روايت فلترجع مىگويد، بحث ما در تقييد حكم نيست، در ان استطاع ان يخرج، در تقييد موضوع است اين ان استطاع ان يخرج را ما چه جورى معنا بكنيم، اين را نمىشود بعيد است خيلى به ذهن انسان، كه معناى ان استطاع يعنى همانطورى كه حل و حرم مرز دارد استطاعت اين هم مرز دارد، مرزش تا يك قدم وارد حرم شدن است، اما ديگر آن طرف هيچ قدرت ندارد برگردد و حركت بكند اين مثل اين مىماند كه گاهى بعضى تقييد مطلقات عنوانش تقييد مطلق است اما خوب واقعش را كه حساب مىكنيم مىبينيم نمىشود آنجا مطلق را مقيد كرد مثلاً از باب مثال اعتق
الرقبة را مقيد كنيم به آن رقبهاى كه أعلم من فى الارض باشد، خوب يك كلمه بيشتر نيست، الرقبة التى تكون أعلم من فى الارض، حالا غير از حضرت بقية الله روحى له الفداء، خوب اين يك قيد است اما رقبهاى كه مليونها مصداق دارد شما بخواهيد بياييد يك قيدى به آن بزنيد كه نتيجه اين قيد اين بشود كه يك دانه رقبه اينجورى ما در عالم پيدا بكنيم دو تا رقبهاى اينجورى در عالم پيدا بكنيم، عرض كرديم مسأله تقييد مطلق يك مسألهاى نيست كه آيه و روايتى بر او قائم شده باشد، اين روى مسأله اقوائيت ظهور از نظر عقلاء دور مىزند، چون ظهور دليل تقييد در تقييد اقواى از ظهور دليل مطلق در اطلاق است لذا ما اطلاق را مقيد مىكنيم خوب حالا اگر يك جائى مثل ما نحن فيه اين ظهور دليل مطلق در اطلاق اقوى شد از ظهور دليل تقييد در تقييد، ما مىآييم مطلق را قرينه بر تصرف در مقيد قرار مىدهيم، نه اين كه مقيد را موجب حمل تقييد اطلاق و ظاهر از اين سه راهى كه اينجا تصور مىشود همان راهى كه نتيجهاش فتواى امام بزرگوار قدس سره است به نظر من أرجه نسبت به راههاى ديگر است، (سوال... و پاسخ استاد) پس همان فرمايش بعض الاعلام است، خوب همان، عرض كردم آن الغاء خصوصيتش روشن است به نظر ما، اگر اولويت نباشد، كه يك زن بيچارهاى آن هم به علت حيض و خيال مىكرده كه مثلاً حيض با احرام منافات دارد، اين بيچاره بدبخت را بگويند تو از داخل مكه بايد خودت را برسانى و لو به يك كيلومترى ميقات، اما يك مرد نيرومند توانمند ولى جاهل بگويند نه تو همين برو از حرم بيرون از همانجا محرم بشود، درست است اين حرف، معناى عدم الغاء خصوصيت يك چنين معنايى خواهد شد، (سوال... و پاسخ استاد) وظيفه بحث اين است كه وظيفه وجوبى است يا به قرينه مطلقات ما حمل بر استحباب مىكنيم، ثانياً شما مىفرماييد اختصاص دارد به زن حائض، يعنى جاهله غير حائض را نمىگيرد؟ بله، مورد سؤال آنجاست، مورد سؤال، سائل از اين مسأله سؤال كرده، در كلام امام كه نبوده، سائل آمده از يك مسألهاى سؤال كرده، گفته بابا ما يك جمعيتى بوديم مكه مىآمديم زنى هم همراه ما بود اين زن حائض بود به ميقات كه رسيد نفهميد كه بايد محرم بشود يا نه، از ما سؤال كرد ما هم مثل او جاهل نتوانستيم جوابش را بدهيم، حالا آمديم همه وارد حرم شديم، سؤال اين است نه اين كه در كلام امام يك قيدى ذكر شده، يك موردى ذكر شده، امام مىفرمايد اگر قدرت دارد به ميقات برگردد، اگر قدرت ندارد به هر مقدارى كه به جانب ميقات مىتواند برگردد، برگردد، خوب آيا شما از اين اختصاص استفاده مىكنيد يا اين كه نه اين حكم مال جاهل است آن هم باز نه خصوص جاهل، جاهل و ناسى فرقى با هم نمىكنند، همانطورى كه او روى جهل و عن عذر محرم نشده، ناسى بيچاره هم عن عذر روى فراموشى محرم نشده، بالاخرة آن
كه به نظر من مىآيد اين است كه از بين اين راههاى ثلاثة اين راه وسط نزديكتر است و نتيجهاش اين است كه حتى در مورد زن حائض جاهلة هم لازم نيست كه برگردد، ما به قرينه آن مطلقات امرش را حمل بر استحباب مىكنيم، و مىگوييم بر همه استحباب دارد، هر مقدارى كه مىتوانند به جانب ميقات برگردند، اگر هم نخواستند برگردند همان خارج حرم يك مترى حرم محرم بشوند، و با احرام وارد حرم بشوند.
مسأله ديگر كه حالا فكرش را بفرماييد اين است اگر كسى از ميقات عبور كرد ولى چون نه قصد حج عمره داشت و نه قصد دخول حرم و مكة، هيچكدام، از مدينه كه بيرون آمد قصدش اين بود فقط برود جدة و برگردد، هيچ نمىخواست نه وارد حرم و مكه بشود نه حج عمرهاى را انجام بدهد، كه ما عرض كرديم كه روايات وقتى كه به هم ضميمه بشود لازمهاش اين است كه اين آدم لازم نيست كه از مسجد شجرة محرم بشود، حالا شاهد تاريخى هم، هم صاحب جواهر و هم ديگران نقل مىكنند كه رسول گرامى اسلام صلوات الله عليه اين دو مرتبه آمدند به بدر كه بدر بين راه مدينه و مكه است و در آن جاده سابق، حالا جاده را تغيير دادند يك قدرى، در آن جاده سابق ما آنجا پياده شديم و بدر را از نزديك تماشا كرديم رسول خدا دو مرتبه از مدينه به بدر تشريف آوردند از كنار مسجد شجرة هم عبور كردند لكن چون هدفشان فقط بدر بوده بدون احرام، ضرورتى نداشته كه محرم بشوند، حالا اگر كسى بدون احرام به علت اين كه نمىخواست وارد مكه بشود، نه قصد حج عمره داشت آمد از مسجد شجرة عبور كرد و رفت جدة، هيچ كار ديگرى هم نداشت، اما آنجا كه رسيد، گفت حالا كه ما آمديم اينجا خوب خوب است يك عمرهاى هم انجام بدهيم آنجا اراده عمرة و دخول حرم و دخول مكه برايش پيدا شد، اين تكليفش چيست از نظر احرام؟ اين جهتش ترديد نيست، كه اگر قدرت داشته باشد، كه به ميقات بيايد و از ميقات محرم بشود، چارهاى جز اين نيست، آدمى است كه مىخواهد عبادت عمره يا حج انجام بدهد از ميقات هم محرم نشده، الان هم قدرت دارد برگردد به ميقات يجب عليه اين كه بيايد به ميقات و از ميقات محرم بشود، انما الكلام در اين فرضش هست كه اگر اين الان اراده حج عمره كرده ديگر برگشتن به ميقات هم برايش امكان ندارد، آيا مىتواند از همانجايى كه هست محرم بشود، يا اين كه نه اين ديگر دستش كوتاه است و هيچ ديگر راه حلى براى دخول مكه و انجام حج و عمرة براى او وجود ندارد از نظر فتاوا تقريباً مسلم است كه اين آدم هم مثل همان ناسى و جاهل مىماند، اذا لم يمكن له العود الى الميقات يحرم من مكانه، از نظر فتاوا مسأله اين است اما انما الاشكال در دليل اين مسأله، كه از چه راهى ما در مورد اين آدم مىتوانيم اين معنا را پياده كنيم در مورد ناسى و جاهل رواياتى بود مسأله را دلالت
داشت، اما در مورد اين روايتى وجود ندارد از چه راهى مىتوانيم اين فتوا را ما ثابت بكنيم، دقت بفرماييد براى بعد ان شاء الله .
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...