دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 375
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 375
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
در آن روايتى كه ديروز خوانديم، در ابواب مواقيت در همان باب صاحب وسائل، دوبار اين روايت را ذكر كرده، در روايت اول همان طورى كه ملاحظه فرموديد از كلينى نقل مىكند، و داراى آن صدر هم هست، و در عين حال كلمه وقت در آنجا دارد، در همين باب روايت چهارم همين مرسله را از شيخ طوسى نقل مىكند، و در همين جا هم كلمه وقت را ذكر مىكند، و نسخه بدلى هم ذكر نمىفرمايد، لكن در باب پنجاه و پنجم از ابواب احرام، همين روايت چهارمى را كه از شيخ نقل كرده، به همين سند، آنجا يك نسخه بدلى به عنوان موقف ذكر مىكند، روى اين جهت كه در ابواب مواقيت همين روايت به همين سند از شيخ نقل شده، و هيچ نسخه بدلى هم در آن نيامده، و اشارهاى هم در پاورقىها ظاهراً به اين معنا نشده، كه در مصدر اين روايت كه تهذيب است كلمه موقف ذكر شده باشد، و علاوه مرحوم فيض كاشانى هم در وافى كه مراجعه كردم، روايت را از خود تهذيب مستقيماً نقل مىكند، ايشان هم كلمه وقت را ذكر مىكند، و نسخه بدلى هم در كار نيست، لذا روى قرائن زياد به ذهن مىآيد كه ما نبايد روايت را به عنوان ترديد و اين كه آيا كلمه موقف احتمالاً در او بوده روايت را كنار بگذاريم، بگوييم اين روايت مردد بين كلمه موقف و بين كلمه وقت است، اگر وقت باشد، ارتباط به نحن ما فيه دارد، اگر كلمه موقف باشد، اين ارتباطى به ما نحن فيه نمىتواند پيدا بكند، روى اين ترديد نمىشود روايت را كنار گذاشت، با قطع نظر از ارسال روايت، و يك احتمال ديگرى هم در اينجا هست كه من بعيد نمىدانم كه صاحب جواهر كه اين روايت را با كلمه موقف نقل كرده، ايشان موقف را اصلاً به معناى همان ميقات معنا كرده، موقف يعنى موقف الاحرام، آن محلى كه انسان مىايستد براى احرام و توقف مىكند براى احرام، اينطور نيست كه كلمه موقف هر كجا كه استعمال بشود، اين ظهور در همان عرفات و مشعر داشته باشد، نه گاهى هم به قرائنى موقف در معناى ديگرى استعمال مىشود، و از اين كه صاحب جواهر اولاً اين روايت را در بحث ميقات و مسائل ميقات مطرح كرده، و از
طرفى هم كلمه موقف را نقل كرده، من بعيد نمىدانم كه ايشان موقف را همان ميقات معنا مىكند، كه اگر كلمه موقف هم باشد، اين به معناى ميقات و به معناى وقت است به لحاظ اين كه ميقات محلى است كه انسان بايد وقوف بكند براى احرام، به لحاظ اين كه ضرورت دارد وقوف براى احرام مىتوانيم ما كلمه موقف را در ميقات هم استعمال بكنيم، لكن خوب مشكله روايت مسأله ارسال روايت است، و اين كه حالا بفرمايند اين مرسله كالحسنة، اين نمىتواند روايت را براى ما حجت قرار بدهد، اما يك مطلبى هست اينجا، شما قاعدتاً جواهر را با دقت مطالعه كرديد، كه اين بحثها را مفصل ولى در عين حال غير منضبط، ايشان بحث كردند، لكن خوب بايد اينها را دقت كرد، صدر و ذيلش را ملاحظه كرد، و از مجموع انسان مسائلى را استفاده بكند، و همانطور كه من مكرر اشاره كردم، در هيچ بحث فقهى انسان نمىتواند خودش را مستغنى از كتاب جواهر ببيند، او به منزله اساس است، به منزله ريشه اصلى است، منتها كتابهاى ديگر خوب قاعدتاً نظرات جديدى دارند، اما به جواهر كه اينجا مفصل كرده، خود ايشان هم مىفرمايد كلمات قوم در اينجا خيلى مختلط است، و كلمات خودشان هم خيلى مختلط و غير منضبط است، اينجا واقعش اين است كه آيا آنهائى كه در اين مسأله كه مسأله ما اين است اگر كسى در ميقات به علت اغماء يا چيزى مشابه اغماء نتواند حتى نيت و تلبية از او تحقق پيدا بكند، خوب اينجا جماعتى كه نقل هم مىكند صاحب جواهر و ديگران، اينها آمدند گفتهاند كه عرض مىشود بايد آن مغمى عليه كه مورد روايت هم هست مخصوصا، بايد احرام داده بشود، يا نيابت از او در احرام تحقق پيدا بكند، كه حالا ما عرض مىكنيم روايت هم ناظر به كدام يك از اينهاست، مرحوم سيد در عروة مىگويد كه اينها گفتهاند كه يك ولى اين مثلاً مغمى عليه بايد نيابت كند از اين مغمى عليه در احرام، و استدلال هم كردند به همين مرسلهاى كه ذكر كرديم، آن وقت ايشان جواب مىدهد، مىفرمايد اولا اين مرسله است و حجيت ندارد، و ثانياً اين روايت دلالت بر نيابت نمىكند، چون در مسأله احرام سه جور احرام مىشود واقع بشود، يك وقت كسى بنفسه خودش محرم مىشود مكلف است عرض مىشود قادر بر انشاء احرام اين خودش محرم مىشود، خودش نيت مىكند، خودش تلبية مىگويد، خودش هم مثلاً ثوبين احرام را مىپوشد، اين يك نوع احرام است، يك احرام به اين كيفيت است كه ديگرى را احرام مىدهند و محرم مىكنند ديگرى را كه اين بحثش را ما سابقاً در صبى خوانديم كه اگر يك صبيى را بخواهند حج انجام بدهد ولى او را محرمش مىكند، چه جورى محرمش مىكند؟ به اين كيفيت كه نيت و تلبية را خود ولى مىگويد لكن محرمات احرام را مراقبت مىكند كه او را متجنب بكند، و بر حذر بكند از محرمات احرام، در حقيقت
اينجا محرم خود صغير است، با نيت و تلبيه ولى صغير محرم مىشود نه خود ولى محرم بشود، و آثار احرام بر ولى ترتب پيدا بكند، خود صغير محرم مىشود منتهى ولى مراقبت مىكند كه محرمات احرام از اين صبى و صغير تحقق پيدا نكند، اين معنايش نيابت نيست، معنايش هم احرام خود اين ولى نيست، اين ولى نه نايب است و نه خودش محرم، بلكه اين احرام دهنده صغير و ولى است، و محرمات احرام هم در مورد او پياده مىشود، قسم سوم مسأله نيابت است، مثل اينهائى كه در طواف نايب مىگيرند، خود نايب طواف را انجام مىدهد طواف كننده نائب است، عمل، عمل نائب است، نيت طواف از نائب تحقق پيدا مىكند، منتها نائب اين طواف را نيابةً عن المنوب عنه انجام مىدهد، و بر حسب آن تحقيقى كه ما در نيابت و حج نيابى عرض كرديم كه به نظر من يك مسأله روشنى هست، آن اين است كه نائب به فعل خودش قصد مىكند كه منوب عنه تقرب به خدا پيدا بكند، و الا عمل، عمل نائب است، عمل انتصاب به نائب دارد، منتها نتيجه اين عمل و مقربيتى كه اين عمل ايجاد مىكند اين براى منوب عنه است و البته اين يك مطلبى است بر خلاف قاعدة، مسأله نيابت ريشهاش بر خلاف قاعدة است اما بعد از آنى كه ادله شرعية در مواردى دلالت بر مشروعيت نيابت مىكند، معنايش اين است كه شارع اين معنا را پذيرفته كه عمل زيد نائب اين بتواند مقرب امر منوب عنه واقع بشود، و البته حرفهايى در اين رابطه ديگران زدند و فرمودند، كه ما آنجا تحقيقش را عرض كرديم، و آن حرفها غير صحيح بود به نظر ما، حالا بالاخرة يك نوعى هم هست، به نام نيابت كه نيابت يك عنوان سومى هست نه عمل، عمل خود شخص است، كه مقرب خود شخص باشد، و نه اين كه ديگرى انسان را وادار به اين عمل مىكند و انسان را محرم مىكند يا در باب طواف، طواف مىدهد، چون در باب طواف هم اين مسأله اطافة مطرح است كه يك كسى را بياورند و طوافش بدهند، اين كسى را كه مىآورند و طوافش مىدهند اين ديگر عرض مىشود طواف دهنده اين ديگر ليس بطائفٍ، اين را ديگر نمىتوانيم بگوييم اين هم دارد طواف انجام مىدهد، خوب بعد از آنى كه اين سه قسم تصور مىشود در آن روايت ديروز در يك روايتش يحرم عنه بود، به صورت صيغه مجهول در روايت شيخ در تهذيب داشت يحرم عنه رجلٌ آيا اين عبارت معنايش چيست؟ يحرم عنه رجلٌ مرحوم سيد مىفرمايد كه اينها آمدند اين را به صورت نيابت معنا كردند، در حالى كه ظاهر اين روايت و ظاهر اين عبارت اين است كه نه، اين مغمى عليه را محرم مىكنند، چه جورى محرمش مىكنند؟ به اين كه نيت و تلبية را خود اين ولى مغمى عليه انجام مىدهد و يجنبه محرمات الاحرام، لكن مغمى عليه را از محرمات احرام متجنب و متحذر مىكند، در حالى كه كلماتى كه از آنها نقل شده، اتفاقاً كلمات آنها هم همين معنا
هست، اگر مسأله، مسأله نيابت باشد، مثل حج نيابى است، خوب در حج نيابى نائب محرم مىشود، چه كسى بايد از محرمات احرام اجتناب بكند، منوب عنهاى كه در شهر خودش نشسته و مثلاً پيرمرد است و قدرت بر انجام حج ندارد يا خود نائب بايد از محرمات احرام اجتناب بكند، لذا آنهائى كه مرحوم سيد مىفرمايد اينها قائل به نيابت هستند، كلماتشان را كه انسان ملاحظه مىكند آنها درست است كه تعبير به يحرم عنه كردهاند اما دنبالش گفتند و يجنبه مايتجنبه المحرم، اين يجنبه ما يتجنبه المحرم، اين معنايش اين است كه مغمى عليه را محرم مىكند و قرار مىدهد، اين راجع به اين روند بحثى كه در كلام مرحوم سيد و ديگران شبيه مرحوم سيد اينجورى عنوان شده، لكن آنچه كه با دقت در كلمات و سير اين مسأله از اول انسان ملاحظه مىكند، مىبيند كه اولا، در كلمات فقهائى مثل صاحب شرايع اصلاً اين فرض ما مطرح نشده، لذا صاحب جواهر در ذيل كلام خودش به عنوان تتميم بحث اين معنا را مطرح كرده، و محقق در كتاب معتبر غير از شرايع، چون كتاب معتبر كتاب استدلالى مرحوم محقق است در آن كتاب كه انسان ملاحظه مىكند، مىبيند مسأله را روى اتكاء به روايت تنها نمىخواهد مرحوم محقق مطرح بكند، بلكه اصلاً مقتضاى اصل و مقتضاى قاعدة را عبارت از اين معنا مىبيند، و علت هم اين است مسأله ما مخصوصاً در مورد مغمى عليه كه اين مثال روشنش است، مغمى عليه را وقتى كه به ميقات مىآورند، اين در حقيقت خودش به ميقات نمىآيد مغمى عليه كه معنا ندارد با پاى خودش راه بيفتد و به طرف ميقات بيايد، قاعدتاً اين مغمى عليه را به طرف ميقات مىآورند، يعنى ولى او مىآورد، و روى اين حساب آن روايت لاتجاوز الميقات الا من علةٍ ما ديروز عرض كرديم كه مسأله مغمى عليه بالاترين علت است، لكن اين لاتجاوز الميقات، اين مخاطبش يك انسان مكلف است، انسانى است كه شاعر باشد، و درك داشته باشد، به مغمى عليه كه نمىتوان گفت، لاتجاوز الميقات الا من علة، مغمى عليه كالميت بين يدى الغسال مىماند هر كجا ببرند او را، هر كجا بياورند او را، اين اصلاً توجهى به اين مسأله ندارد، لذا اين يك حساب خاصى اينجا براى مغمى عليه پيدا مىشود، لاتجاوز الميقات الا من علة، نمىتواند گريبان اين مغمى عليه را بگيرد، آن وقت اينجا ولى مغمى عليه، مغمى عليه را آورده، در ميقات خودش هم كه آن مغمى عليه، لايكون مكلفاً، اينجا اگر ما باشيم و روى قاعدة عبارت محقق در كتاب معتبر، كه صاحب جواهر عليه الرحمة نقل مىكند و من جواهر را آوردم كه اين عبارت را مخصوصاً بخوانم ببينيد از آن چه استفاده مىشود، عرض مىشود كه يك عبارتى محقق در معتبر كه صاحب مدارك از ايشان نقل كرده، او قبل از اين عبارت است، آن اين است مىفرمايد: و من منعه مانعٌ عند الميقات» كسى كه يك مانعى عند الميقات
منعش بكند از احرام، مىفرمايد دو جور است، فان كان عقله ثابتاً، اگر شعورش محفوظ است، درك مىكند كه اينجا ميقات است و ميقات يك احكامى دارد، عقد الاحرام بقلبه، احرام را به قلب خودش عقد بكند، يعنى نيت احرام را خودش انجام بدهد، كسى كه هوشيار است و عقلش زائل نشده، و در حالت اغماء نيست خودش نيت احرام مىكند، و لو زال عقله بأغماءٍ و شبهه، اما اگر عقلش به واسطه اغماء و شبه اغماء زائل شده، سقط عنه الحج، اصلاً اين حج از او ساقط است، كه البته بعد در جاى ديگر ايشان توضيح مىدهد به شرط اين كه اين غمائش ادامه پيدا بكند، و يك احتمال هم هست كه نه اگر در همان حال ميقات مغمى عليه باشد، اين مثل صغيرى است كه وارد ميقات مىشود، منتهى يك بحثى ما در اوائل كتاب حج مفصلاً ذكر كرديم، كه اگر يك صبييى قبل از وقوفين بالغ بشود، يا يك عبدى قبل از وقوفين آزاد بشود كه يكى از شرائط حجة الاسلام و حج واجب، عبارت از حريت است، عبد لايكون الحج واجباً عليه كما ان الصبى لايكون الحج واجباً عليه، و در بعضى از روايات بود كه لو ان الصبى حجّ عشر حجج، بعد از آن كه بالغ شد اگر مستطيع شد بايد حجة الاسلام را انجام بدهد، آن وقت آنجا يك بحثى بود كه آيا اين مسأله بلوغ قبل الوقوفين، و يا آزادى قبل الوقوفين اين يك مسألهاى است كه نسبت به تمامى موارد قابل تأديه و تسرية است، يا اين كه نه مورد رواياتش همان ظاهراً مسأله عتق و صبى است اما در غير اينها ما دليلى بر اين مطلب نداريم، لذا اگر كسى در حال ميقات مغمى عليه بود، و لو اين كه قبل الوقوفين هم از حالت اغماء بيرون بيايد، لقائل ان يقول كه اصلاً ليس الحج بواجب ٍ عليه، لذا اين احتمال هم در اين كلام داده مىشود، و لو زال عقله باغماءٍ و شبهه، سقط عنه الحج، بعد مىفرمايد و لو أحرم عنه رجلٌ جاز، اگر يك كسى بيايد از ناحيه او محرم بشود، اين معنا مانعى ندارد ظاهر اين عبارت اين است كه ايشان مىخواهد بگويد على القاعدة مطلب اينطور است، و لو اين كه مرسلهاى هم در كار نباشد، مانعى ندارد كه يك كسى بيايد از ناحيه او محرم بشود، بعد آن وقت راجع به آن فرض اول دارند و أخّر و زال المانع عاد الى الميقات ان تمكن، و الا أحرم من موضعه، بعد در خصوص همين مسأله زال عقله، ايشان مىفرمايد كه معتبر بعد از آن كه به روايت مرسله استدلال مىكند، مىفرمايد كه و الذى يقتضيه الاصل، ان احرام الولى جائز، و لو اين كه روايت هم نباشد، اگر روايت هم نباشد و ما بخواهيم روى قاعدة مسأله را پياده بكنيم، ولى مىتواند محرم بشود، لكن لايجزى عن حجة الاسلام، اين احرام ولى به درد حجة الاسلام اين مغمى عليه نمىخورد، لسقوط الفرض بزوال عقله، براى اين كه به واسطه زوال عقلش اصلاً وجوب از او ساقط شد، اينجا مىفرمايد نعم، اذا زال العارض قبل الوقوف، اينجا ممكن است ما حكم به
اجزاء بكنيم، پس در نتيجه اين كلمات را كه انسان ملاحظه مىكند، بعد هم كلامى را از علامة در قواعد نقل مىكنند علامة هم هيچ استدلال به مرسله نكرده، خيلىهاى ديگر هم كه شبيه علامة فتوا دادند اينها استدلال به مرسه نكردند، و آن نكتهاى كه من ديروز عرض كردم، كه صاحب مدارك با اين كه در حجيت روايات قائل به صحيح اعلائى است و اينجا يك روايت مرسله بيشتر نيست، مع ذلك بر طبق اين روايت فتوا داده، اين را بايد ما اينجورى علت واقعيش را بررسى بكنيم، كه مىخواسته بگويد مقتضاى قاعدة اين است يعنى ما به روايت كارى نداريم روايت مرسل است از نظر ارسال هم اعتبار ندارد، روى قاعدة بايد مسأله اينطور باشد، لذا اين ما را مجبور مىكند كه علاوه بر بحث در روايت بحث را روى قاعدة هم متمركز بكنيم، مثل شراح عروة نياوريم تمام مركز بحث و محط بحث را روايت قرار بدهيم، و مثل مرحوم آقاى حكيم معتقد باشيم كه هر كسى كه اين مطلب را ذكر كرده، معنايش اين است كه اين روايت را برايش اعتبار قائل شده، نه، روايت هم نبود، با توجه به اين كلامى كه از محقق در معتبر ملاحظه فرموديد اينها مىخواهند على القاعدة مطلب را تمام بكنند و لو اين كه روايتى هم نباشد، آن وقت ما اين را بايد ملاحظه كنيم، كه اين ولى مغمى عليه كه او مغمى عليه را برداشته آورده در ميقات، به خلاف آدم ناسى، آدم ناسى خودش آمده ميقات، يادش رفته محرم بشود، آدم جاهل خودش آمده ميقات، منتها جاهل بوده به اين كه بايد از ميقات محرم بشود، در آن مسأله پنجم، گفتيم كسى آمده ميقات، خودش نيت و تلبية را قدرت دارد اما كسالتش مانع از اين است كه لباسها را در بياورد، يا سر را برهنه بكند و امثال ذلك، ما نحن فيه يك مطلب ديگرى است، ربطى به اينها ندارد، مطلبى است كه ولى مغما عليه، اين مغمى عليه را برداشته آورده، روى ميقات، مغمى عليه هم كه عرض مىشود عقلى موقتاً ندارد، اصلاً درك نمىكند مسألهاى را، آيا اگر ما باشيم قاعدة و روايت مرسله را كنار بگذاريم، آيا قاعدة در اينجا چه اقتضاء مىكند، قاعدة اقتضاء مىكند كه اين ولى مىتواند مغمى عليه را بدون هيچ گونه احرامى چه در رابطه با خودش و چه در رابطه با مغمى عليه، او را از ميقات عبورش بدهد، اين يك احتمال، احتمال دوم اين كه مغمى عليه را مثل صبى، اين را محرمش بكند، به اين كيفيت، كه نيت و تلبية را خودش بگويد، لكن محرمات احرام را در رابطه با او پياده بكند، احتمال سوم،
مسأله نيابت است، اين در رابطه با عبور از ميقات، آن وقت بحث ديگر اين است كه اين مغمى عليه كه از اين ميقات عبور داده شد، حالا به هر كيفيتى، ده فرسخ كه از ميقات عبور كرد، حالا از حالت اغماء بيرون آمد، صار يك آدم هوشيار و متوجهى و مىخواهد حج انجام بدهد، اينجا اگر ما بگوييم كه اين عبورش از ميقات بدون هيچ گونه احرامى بوده، لاتجاوز هم كه به اين ارتباطى
نداشته، خوب اين ده فرسخ از ميقات عبور كرده، حالا متوجه شده، مىخواهد هم حج را انجام بدهد، اين روى قاعدة هيچ راهى ندارد جز اين كه بگوييم كه برگردد، به ميقات و از ميقات محرم بشود، چارهاى جز برگشتن به ميقات نيست و اين غير از آن مسأله پنجمى است كه ما از رواياتش استظهار كرديم كه هيچ ديگر برگشتن به ميقات و لو با تمكن از رجوع به ميقات ضرورت ندارد، نه اين در اين فرض مسألهاى پيش نيامده، از ميقات در حال اغماء اين را عبورش دادند، بعد از ده فرسخ به هوش آمده، مىخواهد حج انجام بدهد، متمكن است حتماً بايد برگردد به ميقات، و از ميقات محرم بشود، و اما اگر ولى او را محرم كرده باشد، به اين كه نيت و تلبية را ولى انجام داده باشد، و او محرم شده باشد، اينجا يك اشكال اين است كه ما چه دليلى بر مشروعيت احرام دادن در اين مورد داريم، در مورد صبى روايات زيادى داشتيم، و فقهاء هم مسأله را مطرح كرده بودند، اما در مورد مغمى عليه كه مىشود مغمى عليه را محرمش كرد، به اين كه نيت و تلبية را ولى انجام بدهد و نگذارد محرمات احرام از مغمى عليه تحقق پيدا بكند، ما الدليل بر اين معنا؟ اين نياز به دليل دارد، همين جورى كه نمىشود مخصوصاً با توجه به اين كه اين عرض مىشود هم غير مكلف است، و هم حيات دارد، يك دليلى بايد بگويد كه يجوز ان يحرمه الولى، كما اين كه در باب نيابتش هم ما دليلى نداريم، آن مقدارى كه ما دليل بر نيابت داريم، نيابت از مجموع حج يا مجموع عمرة نسبت به ميت، آنجايى كه كسى مرده باشد، يا نسبت به آن پير مرد يا مريضى كه لايرجى زوال مرضه، الى آخر العمر، اما يك آدمى كه فرضاً مىدانيم پنج روز مغمى عليه است چه دليلى داريم بر اين كه نيابت از اين جايز است، آن هم مشكل بالاتر، نيابت در احرام فقط است، نه نيابت در همه اعمال، مىخواهيد در احرام شما نايب از اين بشويد، نيابت در احرام اين اصلاً در هيچ كجا به تنهايى دليلى برايش قائم نشده، در اعمال حج، نيابت در طواف مستقلاً دليل دارد، نيابت در بعضى از اعمال ديگر، نيابت در رمى جمرات دليل دارد، اما بعضى از اعمال قابل نيابت نيست، مىآيند كسى را نايب بكنند، در وقوفين فقط، اين قابل نيابت نيست مسأله وقوفين به تنهائى، آيا در باب احرام به تنهائى ما چه دليلى مىتوانيم اقامة كنيم بر اين كه يجوز ان ينوب عن المغمى عليه فى مجرد الاحرام فقط، آن هم باز نه احرام تا آخر، احرام تا زمانى كه يكون مغمى عليه، بعد از آن كه اغمائش تمام شد، مثل اين كه اين احرام انتقال به خودش پيدا مىكند، و خودش ديگر عنوان محرم پيدا مىكند، لذا اين يكى از مشكلاتى است كه در اينجا مطرح است و كلمات هم غير منقه است و روشن اين مسائل را بحث نكردند و عمدة چيزى كه من رويش تكية دارم اين است كه اينهائى كه مسأله يحرمه الولى را ذكر كردند، خيال نشود كه اينها مستندشان فقط اين
روايت بوده، نه خيلى از اينها روايت مرسله را هيچ برايش اعتبارى قائل نيستند، مسأله را روى قاعدة خواستهاند پياده بكنند، لذا باز نياز دارد كه يك قدرى بيشتر در اين مسأله دقت بشود تا بعد.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...