دوشنبه 21 خرداد 1403 - 1 ذيحجه 1445 - 10 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 374
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 374
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
در مسأله شش، مىفرمايند كه لو كان له عذرٌ عن انشاء اصل الاحرام، فى الميقات، لمرض او اغماءٍ و نحو ذلك، فتجاوز عنه ثم زال وجب عليه العود الى الميقات مع التمكن منه و الا أحرم من مكانه و الاحوط العود الى نحو الميقات بمقدار الامكان و ان كان الاقوى عدم وجوبه، نعم لو كان فى الحرم، خرج الى خارجه، مع الامكان و مع عدمه، يحرم من مكانه، و الاولى الاحوط، الرجوع الى نحو خارج الحرم، بمقدار الامكان .
اين حالا يك قسمت از مسأله ششم هست، در مسأله ديروز مسأله خامسة بحث در مريضى بود كه قدرت بر نيت و تلبية داشت لكن به علت كسالت، نمىتوانست لباسهاى معمولى خود را بيرون بياورد، و لباس احرام بپوشد، و آن خصوصيات ديگر را از قبيل كشف رأس و امثال ذلك را رعايت بكند، خوب، فرمودند كه از همان ميقات محرم مىشود، و بعد از زوال العذر لباسها را بيرون مىآورد و دو لباس احرام را مىپوشد، كه ما عرض كرديم بر طبق قاعدة، مسأله اينچنين است، ولى از نظر روايات مسأله اوسع از اين مقدار است، بالاخرة موضوع مسأله ديروز اين بود كه ملاحظه فرموديد، اما موضوع مسأله امروز اين است كه به علت اغماء يا كسالتى شبيه اغماء اصلاً قدرت بر نيت و تلبية هم ندارد، نمىتواند نيت بكند، خوب مغمى عليه اين حالت را دارد، كه نيت و تلبية و امثال ذلك، نسبت به او معنا ندارد از خودش واقع بشود، خوب حالا اين به ميقات رسيده، اينجا مىفرمايند كه روى قاعدة اين تقريباً مثل كسى است كه احرام از ميقات را فراموش بكند و يا جاهل باشد به لزوم احرام از ميقات، و يا جاهل باشد به موضوع ميقات كه در ذيل همين مسأله سادسه مسأله ناسى و جاهل هم مطرح است و مورد بحث واقع مىشود، در مسأله ناسى و جاهل رواياتى وارد شده، كه از جمله روايات همان صحيحه حلبى بود، كه در يك نقلش رجلٍ نسى الاحرام من الميقات، آنجا روايت حكمش را بيان مىكرد، كه اگر قدرت دارد، بعد زوال نسيان به ميقات برگردد، واجب است برگردد، و از ميقات محرم بشود، و اگر قدرت ندارد، از همان بين
راه از هر كجا كه زوال نسيان شد، همانجا محرم بشود، و باز يك جهتى هم راجع به حرم بود، اگر در حرم زوال نسيانش شد، اگر قدرت دارد به خارج حرم منتقل بشود و از خارج حرم محرم بشود، و اگر اين معنا را هم قدرت ندارد، لضيق الوقت او غيره، از همان داخل حرم محرم مىشود، مسأله مغمى عليه و مريضى كه قدرت بر نيت احرام و تلبية ندارد، اين على القاعدة همين حكم را دارد، خوب مغمى عليه نمىشود تكليف به احرام نسبت به او فعليت داشته باشد، مريض اينچنينى هكذا، در روايتى كه ديروز خوانديم شايد قدر متيقنش همين ما نحن فيه باشد، و لو اين كه ما در يك محدوده وسيعترى از او استفاده كرديم، لاتجاوز الميقات الا من علة، خوب چه علتى بالاتر از اغماء، چه علتى بالاتر از كسالتى كه حتى قدرت بر نيت و تلبية هم ندارد، اينجا يك نكتهاى كه در رابطه با بحث گذشته هم مفيد است شايد تذكرش لازم باشد، و آن اين است كه نظرتان هست كه ما از اين عبارت لاتجاوز الميقات الا من علة، ما استفاده يك حكم تكليفى تحريمى ذاتى استفاده مىكرديم، مىگفتيم اين ناظر به بطلان نيست، ناظر به بطلان آن رواياتى است كه حكم را روى خود احرام برده، گفته لاينبغى ان يحرم قبل هذه المواقيت، و لا بعد هذه المواقيت، خوب ممكن است كسى بگويد كه اين روايت ديروز در رابطه با حكم تكليفى مىگويد كه لاتجاوز الميقات الا من علة، شما چرا در رابطه با حكم وضعى از آن استفاده كرديد، و امروز هم در همين رابطه مىخواهيد استفاده بكنيد، اين جوابش اين است كه در ناحيه مستثنى منه، مسأله همين است اما در رابطه با مستثنى، وقتى كه مىگويد يجوز التجاوز عن الميقات، مع العلة، اگر اين عبارت را بكار برد، كه معناى استثناء يك چنين چيزى مىشود، يجوز التجاوز عن الميقات مع وجود العلة، در رابطه با يجوز ما حكم وضعى را هم استفاده مىكنيم، ما مىفهميم كه اگر كسى با علت از ميقات عبور كرد، نه تنها عمل، حرامى مرتكب نشده، بلكه احرامش هم صحيحاً واقع مىشود، به عبارت ديگر اگر در روايت اين تعبير شده بود، كه يجوز التجاوز عن الميقات مع العلة، شما مىتوانستيد تفكيك بكنيد، بگوييد اين فقط جواز تكليفى را دلالت دارد، اما منافات ندارد كه حالا كه تجاوز كرديد، محرم نشديد، احرامتان باطل است، يعنى روايت بخواهد اينجورى بگويد، بگويد از ميقات كه گذشتى بدان احرامت باطل است، اما عمل حرامى هم مرتكب نشدى، در ناحيه نفىاش ما بيش از يك حكم تكليفى استفاده نمىكنيم، اما در ناحيه اثباتش هم استفاده جواز مىشود، و هم استفاده صحت احرام مىشود، اين يك مطلبى است كه انسان مىفهمد از اين عبارت كه عرض كردم اگر اين عبارت به كار گرفته شده بود، يجوز التجاوز عن الميقات، بغير احرامٍ، درست بود ما بنشينيم تفكيك بكنيم، بگوييم اين فقط جواز تكليفى را دلالت دارد، اما هيچ نمىگويد كه
احرامت هم صحيح است، نه اين ظاهرش اين است كه اگر مسأله علت مطرح بود، ضمن اين كه مخالفت با يك حكم تحريمى نشده، در احرام هم خللى تحقق پيدا نكرده، آن وقت در ما نحن فيه قدر متيقن و مصداق روشن علت، مسأله اغماء است، مسأله كسالتى است كه انسان حتى قدرت بر نيت و تلبية هم نداشته باشد، لذا روايت ديروز، مىگويد كه خوب مانعى نيست، از ميقات با وجود اغماء و با وجود عرض مىشود مرض اينچنينى، شما عبور كنيد، بعد از آنى كه اين اغماء برطرف شد، مثل همان آدم ناسى خوب اگر مىتوانيد برگرديد به ميقات، خوب برگرديد و از ميقات محرم بشويد، اما اگر قدرت برگشتن به ميقات نيست، ديگر چيزى نيست در اينجا كه حكم بكند به اين كه اگر از بين راه محرم شد از همان وسط بيابان كه ميقات نيست محرم شد، اين يكون احرامه باطلاً، اين ديگر دستش كأن كوتاه شد از حج، نمىتواند به ميقات برگردد، احرام از بين راهش هم ليس بصحيحٍ، پس هيچ چيز ديگر امسال بايد ناديده گرفته بشود دستش از حج بطور كلى كوتاه مىشود، نه روايات وارده در نسيان، روايت صحيحه صفوان بن يحيى كه ديروز خوانديم و امثال اينها، اينجا اين اقتضاء را دارند كه بعد از آن كه تجاوز از ميقات واقع شد، اگر قدرت برگشتن به ميقات را ندارد از همان غير ميقات وسط بيابان محرم بشود، اين مقداريش را معذور بوده، احرام از ميقات و انشاء احرام از ميقات را معذور بوده، بقيهاش على القاعدة بايد محرم بشود و به كار خودش ادامه بدهد، لذا هم از روايات ناسى و جاهل و هم از روايت صفوان بن يحيى به آن تقريبى كه عرض كرديم استفاده مىشود كه حكم در اينجا اين است، مغمى عليه هر كجا كه افاقه پيدا كرد همانجا محرم بشود، اگر نتواند به ميقات برگردد، البته يك حرفى هم هست كه خوب حالا نمىتواند به ميقات برگردد لكن تا يك فرسخى ميقات مىتواند برگردد، مرحوم سيد در عروة مىفرمايد واجب است كه برگردد، اما دليلى بر وجوب اين معنا نيست، لذا يك احتياط استحبابى امام بزرگوار در اين رابطه دارند، كه اگر از بين راه هر مقدارى به عقب مىتواند برگردد، و لو اين كه به ميقات نمىرسد، و مىداند هم كه نمىتواند به ميقات برگردد خوب احتياط مستحبى كه منشأش هم همين فتواى به وجوبى است كه بعضيها دادند، و منشاء اين فتوا هم اين است كه كأن خواستند، استفاده كنند كه اين فاصله بين ميقات و مكه، با احرام بايد طى بشود، حالا نمىتواند از خود ميقات محرم بشود، نمىتواند به ميقات برگردد، لكن از شانزده فرسخ اگر پانزده فرسخش را مىتواند با حالت احرام باشد، خوب الميسور مثلا لايسقط بالمعسور، و امثال ذلك، يك چنين مسائلى را دلالت مىكند، لكن خوب اين حرف صحيح نيست، براى اين كه ما دليلى نداريم كه مجموع اين فاصله، بايد با احرام طى بشود، دو تا دليل كه كنار هم گذاشته بشود، يك چنين لازمى پيدا
مىكند، يكى اين كه انسان بايد از ميقات محرم بشود، خيلى خوب، يكى هم اين كه به چى انسان محل مىشود مثلاً در عمره تمتع به تقصيرى كه بعد از طواف و سعى و امثال اينها تحقق پيدا مىكند، لازمه اين دو مطلب اين است كه انسان اين فاصله را با احرام طى بكند، اما يك حكم تكليفى مستقلى داشته باشيم كه يجب شانزده فرسخ انسان محرم باشد، چنين حكمى در كار نيست، آنى كه هست اين كه يجب الاحرام من الميقات، بعد هم مىگويند با تقصير در عمره تمتع شما از احرام بيرون مىآييد، اين معنايش اين است كه اين احرام بايد ادامه پيدا بكند، يعنى وسط راه شما محل نمىشويد، نزديك مكة محل نمىشويد، به مجرد ورود در مكه محل نمىشويد بايد طواف دو ركعت نماز طواف سعى را انجام بدهيد، و تقصير كنى به تقصير محل مىشوى، اما اين كه يك حكم سومى هم به نام اين كه اين فاصله بايد با احرام طى بشود چنين حكم وجود ندارد، خوب از اين آدمى كه در ده فرسخى مكة زوال اغمائش شد، نمىتواند هم به ميقات برگردد، چرا پنج فرسخ عقب گرد بكند، به چه دليلى بر او واجب باشد كه پنج فرسخ عقب گرد بكند تا از اين شانزده فرسخ پانزده فرسخش را با حالت احرام باشد، لذا هيچ وجهى براى وجوب اين معنا ديده نمىشود، لكن خوب احتياط استحبابى به علت وجود فتوايى از مثل مرحوم سيد اين زمينه براى احتياط استحبابى خواهد بود، (سوال... و پاسخ استاد) خوب، نه، بله همين است، ولى در جانب اثباتش يك ملازمه عرفى در كار است نه اين كه مستثنى در عرض هم دو تا حكم را دلالت دارد نه مستثنى هم همان است، منتها مستثنى چون جنبه اثباتى دارد عرف آن معنا را هم استفاده مىكند بدون اين كه خودش مستقيماً متعرض دو حكم باشد، مشكلهاى كه در اين مسأله وجود دارد، بله، جايش اينجا نيست، واجب نيست اصلاً عرض كرديم كه احرام اين كه شانزده فرسخ انسان بايد محرم باشد، اين به عنوان يك تكليف مطرح نيست، اگر اين يك واجبى بود شما بگوييد ما لايدرك كله لايترك كله، اصلاً چنين چيزى واجب نيست، آن كه واجب است احرام من الميقات است اين احرام هم احلالش توقف بر تقصير در مكة دارد، همين، اما اين كه يك حكم ديگرى هست به نام اين كه شانزده فرسخ انسان بايد در حال احرام باشد، حالا كه نمىشود پس پانزده فرسخ چنين حكمى وجود ندارد، چنين تكليفى در كار نيست، آن كه در اصل مسأله مشكل هست اين است كه يك روايتى در خصوص مغمى عليه وارد شده، و اين روايت با اين كه روايت مرسلهاى هست، لكن جمعى از بزرگان فقهاء بر طبقش فتوا دادند، و عجيبتر از همه اين است كه صاحب مدارك با اين كه در روايات صحيحة هم عقيدهاش اين است كه آن صحيح اعلائى حجيت دارد، آنى كه مزكاى به تزكيه عدلين باشد، خيلى در اين مسأله ايشان دقيق است، مع ذلك اين روايت با اين كه
مرسله هست، ايشان اظهار ميل كرده، بر طبق اين روايت، از آن استفاده مىشود كه بى ميل نيست كه همين مفاد روايت را فتوا بدهد، و علامه مجلسى در كتاب شريف مرآة العقول، كه مكرر عرض كرديم از افتخارات كتب شيعة است در تاريخ، ايشان در اين كتاب مىفرمايد كه اين روايت در عين اين كه مرسل است لكن مرسلٌ كالحسن، يعنى مثل يك روايت حسنة مىماند، و علتش هم اين است كه در سند اين روايت از يك طرف ابن ابى عمير وارد شده، از يك طرف هم جميل بن دراج كه از أجله روات ما و مورد كمال اعتماد در بين روات است اين دو هم در سند اين روايت قرار گرفتند، حالا اين روايت متنش به حسب ظاهر مرسل است، اما خوب نه مثل ساير مرسلات كه فورى انسان بتواند رد كند اين روايت را، با اين فتاوايى كه بر طبق اين روايت جماعتى از بزرگان فقهاء دادند، يك اشكالى هم در متن اين روايت است يعنى از نظر نقل كه روايت چه جورى است متنش، يك بحثى هم در مفاد متن اين روايت هست، كه حالا عرض مىكنيم، تا ببينيم نتيجه چه مىشود، صاحب وسائل اين روايت را در دو جا نقل كرده، يكى در جلد هشتم ابواب مواقيت باب بيستم، حديث اول، اينجا روايت را صاحب وسائل از كافى كلينى نقل مىكند، مىفرمايد محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير عن جميل بن دراج، عن بعض اصحابنا، عن احدهما عليهما السلام، امام باقر و يا صادق عليهما السلام، حالا صدر روايت به ما ارتباطى ندارد، اما مىخوانم من، فى رجل نسى ان يحرم او جهل، فراموش كرد محرم بشود، يا جاهل بود و قد شهد المناسك، كلها، و طاف و سعى، كه يكى از فروعى كه در همين مسأله ششم باز امام بزرگوار مطرح مىفرمايند اين است كه اگر كسى بطور كلى تا آخر اعمال حج، يا آخر اعمال عمرة اصلاً احرام را فراموش كرد، تا آخر هم اين نسيان ادامه پيدا كرد، يا جهل ادامه پيدا كرد، كه بعد ما در همان ذيل مسأله ان شاء الله بحث مىكنيم، صدر اين روايت او را مىگويد فى رجلٍ نسى ان يحرم او جهل و قد شهد المناسك كلها و طاف و سعى قال احدهما اينجور فرمودند، تجزيه نيته، همين كه نيت احرام داشته، و لو اين كه فراموش كرده، و لو اين كه جاهل بوده، لكن اگر عالم بود، حتما محرم مىشد، همين كافى است اذا كان قد نوى ذلك، فقد تمّ حجه، و ان لم يحل باهاى هوز، و لو اين كه محرم هم نشده، لكن در عين حال حجش درست است، كه حالا تحقيق اين مسأله را ان شاء الله بعد عرض مىكنيم، و قال عمدة اينجا است، و قال باز احدهما عليهما السلام، فى مريضٍ أغمى عليه، در عبارت كافى اين است، فى مريضٍ أغمى عليه حتى أتى الوقت، مريضى كه اغماء برايش پيدا شده، تا به ميقات رسيده، كلمه وقت در روايات ميقات ملاحظه فرموديد گاهى تعبير به ميقات مىشد، گاهى تعبير به وقت مىشد، وقت همان ميقات است، و قال فى مريضٍ أغمى عليه حتى أتى
الوقت، فقال يحرَم عنه، بايد از ناحيه او محرم بشوند، حالا معنا مىكنيم كه اين يحرم عنه، يعنى چه؟ اين عبارتى است كه صاحب وسائل در جلد هشتم روايت را از كلينى نقل كرده، اما در جلد نهم در ابواب احرام باب پنجاه و پنج، حديث دوم، روايت را از شيخ نقل مىكند كه در پاورقى دارد در تهذيب شيخ اين روايت را نقل كرده، ايشان هم نقل كرده، شيخ باسناده عن موسى بن القاسم، كه سند شيخ به موسى بن القاسم صحيح است، موسى بن القاسم از همان جميل بن دراج او عن بعض اصحابنا عن احدهما عليهماالسلام، فقط همين ذيل روايت را كه مربوط به ما نحن فيه است آنجا نقل كرده، فى مريضٍ أغمى عليه، فلم يعقل، در عبارت كلينى فلم يعقل نبود،اين فلم يعقل دارد، فى مريضٍ أغمى عليه فلم يعقل حتى أتى الموقف، روايت را موقف نقل مىكند بعد هم در پرانتز به عنوان نسخه بدل، الوقت نقل مىكند، لكن اصالت را براى موقف قائل است، و وقت را به عنوان نسخه بدل ذكر مىكند، فقال امام يعنى احدهما، در جواب فرمودند، اينجا يك رجل هم اضافه دارد، يحرم عنه رجل، آنجا رجل نداشت، يحرم عنه مىشد، اينجا يحرم عنه رجلٌ، حالا اين دو جهت درش هست، با قطع نظر از مسأله سندى كه عرض كرديم، يكى اين كه آيا اين روايت حتى أتى الوقت است اگر حتى أتى الوقت باشد، اين به ما نحن فيه مربوط است، وقت به معناى ميقات است يعنى مريضى به ميقات كه رسيد اين حالت اغمائش ادامه داشت، حالت عدم تعقل و بيهوشى و عدم هوشيارى او تا ميقات ادامه داشت، خوب از كلينى وقت نقل شده، اينجا هم نسخه بدل وقت است، وافى مرحوم فيض كاشانى هم وقت اصلاً نقل كرده، اما صاحب جواهر و حدائق و بعض ديگر، موقف نقل كردند، اگر وقت باشد، اين روايت وارد در مسأله ما نحن فيه است، تا آن وقت ببينيم مقصود از جواب چيست، اما اگر موقف باشد، كلمه موقف را ديگر به ميقات اطلاق نمىكنند، موقف عبارت از عرفات و مشعر است، وقوفين موقفين عبارت از عرفات و مشعر است، آن وقت اگر موقف باشد سؤال در اين رابطه است، كه يك مريض مغمى عليهى را به وراى وقوف به عرفات به موقف آوردند، خوب حالا آمده براى وقوف تبعاً از جواب استفاده مىشود كه محرم هم نشده، خوب اينجا اگر احرامى تحقق پيدا نكند، اين وقوف به عرفات از دستش مىرود، وقوف به عرفات چه در حج تمتع و چه در حج قرانو افراد بايد مسبوق به احرام باشد، وقوفى كه غير مسبوق به احرام باشد، اين اثرى نمىتواند داشته باشد، مگر در صورت مثلاً نسيانى كه در آن روايت در صدرش خوانديم، على اى حالٍ اگر روايت موقف باشد، اين جايش آنجايى است كه يك مغمى عليهى را صبح روز نهم آوردهاند به عرفات، اين حالت اغمائش هم ادامه دارد، خوب حالا اول زوال كه مىشود بايد وقوف به عرفات كأن تحقق پيدا بكند، وقوف به عرفات هم مشروط به
احرام قبلى است، آن وقت روايت در جواب مىگويد كه يحرَم عنه، يك كسى از ناحيه او محرم بشود، يا يحرم عنه رجل يك رجلى به نيابت از او محرم بشود، اما در ميقات هم مسأله اينطور است مخصوصاً در جايى كه حالا وقت تنگ نشده، ضرورتى نيست كه الان از ميقات محرم بشود، خوب صبر كنند شايد پنج روز ديگر از حالت اغماء بيرون بيايد، چون مسألهاى كه ما مطرح مىكنيم، اين مسأله ضيق وقت نيست، مسأله اين است كه مغمى عليهى را حالا آوردند ميقات يا در ميقات مغمى عليه شده، آدم سالمى بوده، آمده ميقات قبل از آن كه محرم بشود، در ميقات حالت اغماء براى او پيش آمده، مقصود اين است كه اگر در روايت مسأله موقف باشد، اين ديگر ارتباطى به ما نحن فيه پيدا نمىكند، اما آن روايت كلينى نه اين كه صدرش اين بود رجلٍ نسى ان يحرم او جهل، اين چه بسا به نظر من، قرينيت پيدا مىكند كه مسأله اصلاً روى احرام تمركز دارد، به چيزهاى ديگر مربوط نيست، مسأله روى احرام تمركز دارد، منتها در صدر روايت مسأله نسيان و جهل را مطرح كرده، در ذيل روايت هم مريضٍ أغمى عليه مطرح شده، كه مسأله روى نفس احرام تمركز دارد، اگر روى نفس احرام تمركز داشت، اين يك قرينيتى پيدا مىكند بر اين كه مسأله موقف، اينجا مطرح نيست، بلكه همين مسأله وقت مطرح است، و اگر به اين مطلب ما اضافه كنيم، اين كه كلينى در مقام نقل روايت، اضبط از مرحوم شيخ طوسى عليه الرحمة است، و اين اضبطيت نه به لحاظ اين كه كلينى ملاتر بوده، نه فاصله بين كلينى و مرحوم شيخ طوسى از نظر مراتب علمى خيلى زياد است، ولى فرق اين است كه كلينى متمحض در نقل روايت بوده، كلينى فقط يك كتاب دارد، آن هم كتاب روايت، و پيداست كسى كه در يك جهت عمرش را بگذارد ،و تخصص پيدا بكند اين خوب يك مهارت بيشتر و دقت بيشترى پيدا مىكند، اما به خلاف مرحوم شيخ طوسى كه تقريباً در جميع علوم اسلامية ايشان هم وارد بوده و هم داراى كتاب بوده، ديگر از فقه و اصول، حجة الاصول شيخ طوسى، از رجال و فهرست و تفسير و عرض مىشود كتاب عقائد تلخيص الشافى مرحوم سيد سه جلد بسيار قطور است كه اين تلخيص به دست شيخ طوسى شاگرد سيد مرتضى انجام گرفته، و همينطور در سائر علوم و فنون تبيان در تفسير، لذا به نظر مىرسد، با اين أضبطيت و مخصوصاً باز دقتى كه مرحوم فيض كاشانى در كتاب وافى خيلى ايشان مقيد بوده كه روايات را با دقت ضبط بكند در كتاب وافى، ايشان هم در كتاب وافى همين كلمه وقت را ذكر كرده، لذا به نظر مىرسد با اين قرائن عنوان وقت ترجيح دارد بر عنوان موقف، و درست نيست كه ما فورى بگوييم چون روايت معلوم نيست موقف است يا وقت است لذا در ما نحن فيه نمىشود به اين روايت استدلال كرد، و بايد كنار گذاشته بشود، باز اين روايت يك قدرى بحث دارد.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...