بيست و يكمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
«اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
عرض كرديم كه كفار همانطورى كه در تكليف به اصول عقايد با مؤمنين شريك هستند. يعنى مسائل اعتقادى را برايشان واجب است كه دنبال كنند و اعتقاد به آنها پيدا كنند در فروع و احكام فرعيه هم با مؤمنين شريكند. آنها هم مكلف به نمازند. مكلف به روزهاند. مكلف به حج هستند در ما نحن فيه. و به دنبال اين گفتيم در عين اين كه چنين تكليفى را دارند لكن اگر در حال كفر يك عبادتى را انجام بدهند اين صحيحاً واقع نمىشود. يكى از شرايط صحت عبادت عبارت از ايمان است. حالا دليلش اجماع است يا عدم تمشى قصد قربت است يا بعضى جاهاى ديگر، در بعضى از عبادات يك ادله ديگر هم دارد. مثلاً در باب نماز. خب، اين مثلاً در تشهد مىخواهد شهادت به رسالت بدهد، خب، شهادت به رسالت مىدهد يا نمىدهد؟ اگر بخواهد شهادت به رسالت بدهد كه معناش اين است كه هذا ليس بكافر. اگر هم شهادت به رسالت ندهد خب، عمداً شهادت به رسالت را ترك كرده، خب، مسلمان هم اگر عمداً شهادت به رسالت را ترك بكند، نمازش باطل است. يا مثلاً در باب وضو و غسل. اينهايى كه قائلند به اين كه كافر نجس است كه مشهور است بين فقها اين است كه كافر، اهل كتاب اينها نجس العين هستند. ولو اينكه نجاست ظاهريه هم هيچ نداشته باشند لكن كل كلب و الخنزير ذاتاً نجس هستند و عيناً. حالا خب بعضى از بزرگان اين مسئله را در خصوص اهل كتاب قائل نيستند. ما هم اين بحث را داشتيم در ده، بيست سال پيش در بحث خارج فقه مان، منتها آن موقع اجتهاد تقليد و مياه و اينها را ظاهراً روى متن عروه ما بحث مىكرديم. بالاخره ما بحث كرديم و البته نظر من اين شده كه اهل كتاب طاهر است. ولى مشهور بين فقها و امام بزرگوار هم خيلى مصر بر اين معنا هستند كه اين عرض مىشود نجس است، خب، روى مبناى اينها، خب اين مىخواهد وضو بگيرد. خب، چه جورى وضو بگيرد. اگر يك كافر نجس العينى بخواهد وضو بگيرد با نجاست عين چه جورى وضو تحقق پيدا مىكند. لذاست كه بعضى از عبادات اصلاً با كفر قابل اجتماع نيست. نه تنها مسئله روى قصد قربت است البته او هم هست البته او هم هست اما تمام الملاك او نيست. يك سرى مشكلات در كار است. خب، در طواف هم مىخواهد نماز طواف بخواند. اولاً كافر را اگر بفهمند كافر است نمىگذارند وارد مسجد الاحرام بشود. ورودش به مسجد الاحرام ممنوع است. حالا فرضاً وارد مسجد الاحرام هم بشود و كسى هم نشناسدش. خب، اين مىخواهد نماز طواف بخواند. در نماز طواف شهادت به رسالت چه جورى تحقق پيدا بكند. اگر شهادت بدهد به شهادت فهذا ليس بكافر. اگر شهادت ندهد به رسالت، كسى كه عمداً شهادت به رسالت را ترك بكند اين نمازش نمىتواند صحيح واقع بشود.
بلاخره اين معنا مسلم است با ادله مختلفهاى كه دارد كه عبادت در حال كفر لا تقع صحيحتاً. خب، اين هم گذشتيم از آن. مسئله اين بود كه اگر در ما نحن فيه كافرى در حال كفر مستطيع بود و بعد استطاعتش زائل شد و بعد مسلمان شد، آيا اين مثل مسلمانى كه اگر مستطيع مىشد و بعد استطاعتش زائل مىشد برايش واجب بود كه متسكعاً حج را انجام بدهد؟ آيا بر اينهم واجب است؟ روى آن قاعدهاى كه عرض كرديم، عرض كرديم نه. و شبيهش هم مسئله قضا و روزه است. كه قضانماز و روزه بر كافرى كه مسلمان بشود لا يكون واجبا. آن وقت اينجا اشكال صاحب مدارك مطرح مىشد. صاحب مدارك كان اين طور مىفرمود كه ما سر در نمىآوريم. اين چه تكليفى است؟ اين چه تكليفى است به اين كافرى كه مىگويند قضا نماز مثل مسلمان بر تو واجب است اگر در حال كفر بخواهد قضا را انجام بدهد مىگوييد متأسفانه صحيح نيست. تا هم مسلمان شد مىگوييد وجوب قضا پريد. اين وجوب قضا را شما چگونه تصوير مىكنيد؟ و اين تكليف را چه جورى شما تصوير مىكنيد؟ در حال كفر امتصالش غير ممكن است. بعد الكفر هم تكليفى نيست. و اگر بخواهيم يك همچين اصطلاح خيلى خوب به او بدهيم بايد بگوييم اين تكليف غير قابل امتصال است. چرا؟ براى اين كه بعد الاسلام كه ديگر تكليف نيست. آن زمانى كه هست قبل الاسلام است. آن زمان هم كه اين قاعده را امتصال نيست. براى اين كه مىخواهد بلند شود نماز بخواند مىگوييد باطل است. مىخواهد حج انجام بدهد مىگوييد باطل است. فهذا التكليف فى قابل لامتصال. تكليف غير قابل امتصال رابايد كناز گذاشت. بايد دورش را قلم گرفت و گفت چنين تكليفى تحقق ندارد. اين مشكلى است كه صاحب مدارك بوجود آورده.
براى حل اين اشكال راههاى مختلفى ذكر شده. دو راه مرحوم سيد، صاحب عروه در متن عروه ذكر كرده. يك راه اين است كه البته راه اول را خود ايشان هم استبعاد مىكند. مىفرمايد مشكل است، نمىشود اين راه را قائل شد اما خب، اول اين راه را ذكر مىكند و آن اين است كه بگوييم اين امرى كه متوجه به كافر است و اين تكليفى كه متوجه كافر است، اين يك تكليف است. صورى استهزايى است. ايشان تعبير به تهكّم مىكند. اين «ه» هوّظ است نه «ح» حطى. تهكم با «ه» هوّظ به معناى سخريه است. به معناى استهزا است. يعنى خدا اين كافر را دارد مسخره ميكند. يك امرى را به او متوجه مىكند. مىداند اين امر هم قابل امتصال نيست اما هدفش اين است كه به وسيله اين امر چوب و كتك را براى اين كافر فراهم بكند. البته كدام كافر؟ آن كافرى كه بقى على كفره الى ان مات. آن كافرى كه بقى على كفره الى ان مات روز قيامت چوب و كتك در كار است. منشأ اين چوب و كتك همين امر صورى با صاد و تهكمى با «ه» هوّظ است. يعنى يك صورت امرى درست مىكند. البته از باب تشبيه مىگويم. ولو اين كه مشبه و مشبه به خيلى فرق دارد مثل اين كه انسان از دست بچهاش عصبانى است. مىخواهد يك صورتى درست بكند آن بچه را كتك بزند. مىآيد يك امرى درست مىكند يك امرى كه نمىخواهد اين مأمور به تحقق پيدا بكند ولى مىداند كه اين بچه با اين امر مخالفت خواهد كرد. يك امرى براى زمينه مخالفت بچه درست مىكند كه اين بچه مخالفت كند و اين بعداً چوب و كتك را نسبت به او اجرا بكند. عرض كردم اينجا بين مشبه و مشبه به فرق وجود دارد. براى اين كه آن جا بچه مىتوانسته مأمور به را انجام بدهد. لكن پدر علم داشته كه او انجام نمىدهد. نه اين كه قدرت ندارد بر انجام او.
خب، مرحوم سيد در عروه اولين راه را اين گونه ذكر مىكند بعد هم مىفرمايد اين مشكل است، حل نمىكند مسئلهاى را. براى خاطر اين كه تكليف قابل امتصال نيست، وقتى كه در حال كفر نمىتواند قضا نماز را انجام بدهد لانه لا يصح، خب چه طور مولا مىتواند اين را عقابش بكند؟ آيا از نظر عقل اين عقاب درست است يا درست نيست؟ وجهى ندارد كه مولا بتواند در اين صورت به واسطه يك امر استهزايى تهكمى مسئله عقوبت را پياده بكند. البته اين جوابياست كه خود سيد مىدهد. ولى يك جواب ديگر هم دارد اين مسئله. يك جواب روشنتر هم دارد. آن جواب روشن ترش اين است كه اين امر تهكمى را شما از كجا آوردهايد؟ اگر كفار مستقلاً خودشان مكلف بودند خب، شما هم مىگفتيد امر متوجه به كفار تهكمى است اما كفار تكليف مستقل كه ندارند. كفار اقيم الصلاة شاملش مىشود. يعنى شما ثابت كرديد كه اقيم الصلاة اختصاص به مؤمنين ندارد. اقيم الصلاة هم كفار را مىگيرد هم مؤمنين را مىگيرد. خب، اين اقيم الصلات را مىشود گفت امر تهكمى است؟ اگر يك امرى مستقلاً متوجه كفار بود، يمكن ان يقال كه اين راه اول مرحوم سيد درست باشد. اما يك دانه امر اقيم الصلات كه هم كفار را مىگيرد و هم مؤمنين را آيا مىشود اين را تبعيضش بكنيم؟ بگوييم اين يك دانه امر نسبت به مؤمنين حقيقى و جدى است، نسبت به كفار استهزايى و صورى. در باره يك امر دو جور عرض مىشود كه حساب باز بكنيم پيداست كه نمىشود. لذا اين راه اول را حالا خودشان فرموده هم درست نيست ولى به اين دليل دومى هم كه ما عرض كرديم ديگر روشنتر است عدم صحت اين راه.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، نه، همانها هم كه در آن يا ايها الذين امنوا است مثل رجلٌ شك بين ثلاث و الاربع است. يعنى دليل داريم كه الذين امنوا خصوصيتى ندارد. القاء خصوصيت است. من اين را حج را يك قدرى از باب وضوحش خواستيم عرض بكنيم و الا از نظر تكليفش بين تكاليف هيچ فرقى نيست. حالا يك شاهد هم برايتان عرض بكنيم كه خيلى اطمينان پيدا بكنيد. ما حتى درباره بعضى از عقايد هم داريم كه خطاب به الذين امنوا شده با اين كه در عقايد كه هيچ كسى ترديد ندارد كه بين مسلم و كافر اشتراك است. اين آيه شريفه «يا ايها الذين امَنوا امِنوا باللّه و رسوله». اينجا چى مىگوييد شما؟ «امِنوا باللّه و رسوله» منحصر به مؤمنين است يا يك معناى عامى است. در حالى كه عنوان را كه آدم مىبيند مىگويد «يا ايها الذين امَنوا». اين هم شاهد بر اين است كه «يا ايها الذين امَنوا»ها در تكاليف و فروع اين اختصاصى به مؤمنين ندارد و شامل كفار هم مىشود. (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) هر چه هست. تكليف شامل كى است. تكليف مال «يا ايها الذين امنوا» است يا مال همه است. آيا كفار «امنوا باللّه و رسوله» در بارهشان ضرورت ندارد؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) كدام دليل؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) خارج مىكند يا داخل مىكند؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه ديگر خود همين مشترك است. نه اين كه از خارج به اجماع و اينها ما تمسك بكنيم.
و اما راه دومى كه مرحوم سيد در عروه ذكر مىكند، خوب دقت بفرماييد. عبارتهاى ايشان هم با اين كه يك قدرى مفصل است اما خيلى به وضوح مسئله را بيان نكرده. ايشان يك تقريرى در رابطه با آن عباداتى كه قضا دارد، مثل نماز و روزه يك تقريرى در رابطه با آنها دارد. يك تقريرى هم در رابطه با حجى كه محل بحث ما هست. در رابطه با قضا و واجباب موقته مثل نماز و روزه ايشان اين جورى تعبير مىكنند، مىفرمايند كافر وقتى كه وقت نماز داخل شد. فرض كنيد امروز ظهر داخل شد. اين كافر در همين بعد از زوال عرض مىشود كه شمس مىفرمايد كه هم مكلف است به اداء است و هم مكلف به قضا است. منتها تكليف به ادايش به نحو واجب منجز است. يعنى واجبى است كه واجب ديگر توقف در شىءاى در آينده ندارد. اذا زالت الشمس و الظهر شرعى محقق شد يكون مكلفاً بالداء بنحو الواجب المنجز. خب اين روشن. مىفرمايد در همين وقت، همين وقت اداء مكلف به قضا هم هست فى صورة الترك اما به نحو واجب معلق. به نحو واجب معلق همين الان مكلف به قضا است. واجب مكلف را كه شما ملاحظه فرمودهايد. كه اتفاقاً چيزى كه سبب شده مسئله واجب معلق را به وجود بياورد خود اصل مسئله حج است. به لحاظ اين معنا. كه خب حساب كردهاند كه كسى كه مثلاً در ماه شعبان مستطيع مىشود. خب اين آدمى كه مستطيع شد، حالا حج بر او واجب است يا نه؟ اگر بگوييد حج واجب نيست. پس لازم نيست برود مقدماتش را انجام بدهد. لازم نيست برود دنبال گذر نامه و كاروان و امثال و ذالك اگر بگوييد كه واجب است، خب، حج زمان مخصوص دارد. زمانش هشتم و نهم و دهم ذيحجه است. پس چخ جورى تصوير مىكنند مسئله وجوب حج را؟ اينجاست كه آمدهاند يك واجبى تصوير كردهاند به عنوان واجب معلق. معناى واجب معلق اين است كه الوجوب التكليف فعلىٌ و الواجب استقابلىٌ. يعنى گفتهاند زمان قيد حج است نه قيد وجوب حج. در حقيقت بين استطاعت در باب حج و بين زمان اين فرق وجود دارد. هر دوشان شرط است اما شرط چى؟ زمان شرط است براى واجب يعنى حج اما استطاعت شرط است براى وجوب يعنى تكليف به حج. لذا گفتهاند كسى كه در ماه شعبان مستطيع مىشود شرط الوجوب حاصل شد. والحج واجبٌ. حالا كه حج واجب است مقدماتش هم واجب است. بايد تلاش كند و مقدمات سفر حج را انجام بدهد در عين اين كه زمان دخالت در خود عمل دارد. يعنى اگر حج را در خود زمان انجام بدهد باطل است. و بايد حج در آن زمان مخصوص به خودش تحقق پيدا بكند. اين اسمش واجب معلق است. الوجوب التكليف فعلىٌ و الواجب استقابلىٌ.
مرحوم سيد يكى از مصاديق واجب معلق را همين مسئله كافر مىداند در رابطه با قضا. مىگويد كه وقتى كه ظهر شد، دو تكليف به اين توجه پيدا مىكند. تكليف به اداى نماز به نحو واجب منجز و تكليف به قضا به نحو واجب معلق. خب، چه طور به نحو واجب معلق. مىگويد وجوب القضا حالاست. همين الان، همين الان وجوب قضا دارد. اما قضا كى تحقق
پيدا مىكند؟ شرط تحقق قضا يعنى شرط تحقق واجب اين است كه نماز تا آخر وقت خوانده نشود. تا آخر وقت ترك بشود. اين شش ساعتى كه بين ظهر و مغرب فاصله است اگر بخواهد عنوان قضا تحقق پيدا بكند بايد نماز ظهر و عصر در اين شش ترك بشود تا موضوع قضا تحقق پيدا بكند.
فبالنتيجه وجوب همين اول ظهر است اما الان بخواهد قضا تحقق پيدا بكند مثل حج در ماه شعبان است. حج در ماه شعبان نمىشود. وجوبش در ماه شعبان آمده اما نفس العمل بايد در زمان خاص و در آن اوقات مخصوصه انجام بگيرد. اينجا هم ايشان مىفرمايد ما اين جورى تصوير مىكنيم. پس در نتيجه وجوب متعلق به قضا به نحو واجب معلق همان عرض مىشود كه ظهر بعد الزوال شمس تحقق دارد. خب، آيا اين وجوب قضا به نحو معلق قابل امتصال نيست؟ چرا؟ همين است كه بعد از ظهر مسلمان بشود فرض كنيد نمازش را هم نخواند، ادا هم انجام ندهد. اگر يك بعد از ظهر مسلمان شد و آن روز ترك كرد ادا را الى آخر الوقت آيا اين قادر نيست بر اين كه قضا را انجام بدهد؟ چه اشكالى از نظر قدرت شما اين جا مىتوانيد تصور كنيد؟ الان وجوب فعلىٌ. در واجب معلق وجوب و تكليف بالفعل تحقق دارد. اين هم بالفعل قادر بر امتصال است. چه جورى؟ مسلمان بشود. وقتى مسلمان شد، اگر اداءً نماز خواند كه شرعاً برايش واجب است اداءً بخواند براى آن قاعده جبى كه ذكر كرديم، آن را اشتباه نكنيد. اگر كسى دو ساعت به غروب كافرى مسلمان شد، نماز ظهر آن روز را حتماً بايد اداءً انجام بدهد. الاسلام يجب ما قبله ديگر نمىگويد اگر دو ساعت به غروب هم اگر كسى مسلمان شد نماز اداى آن روز از اين ساقط است. حتماً بايد نماز ادائش را آن روز انجام بدهد. خب، حالا اين كافرى كه دو ساعت به غروب مسلمان شد، يا اين است كه اداءً نمازش را انجام مىدهد خب ديگر موضوعى براى قضا باقى نمىماند. براى خاطر اين كه قضا يتوقف على الترك فى جميع الوقت اما اگر ادا را انجام نداد. همين طور ادامه پيدا كرد تا بعد خب، يقدر على القضا. اگر غروب شد و نماز ظهر و عصر را نخوانده، مسلمان هم شده دو ساعت به غروب مانده، آيا اين نمىتواند تكليف به قضا را انجام بدهد؟ اين عاجز از امتصال است يا اين كه اين قادر بر امتصال است؟ اين قادر بر امتصال است. مىتوانسته انجام بدهد. خب، اگر عرض مىشود انجام داد، فبها. يعنى قدرت دارد بر اين كه آن را انجام بدهد. چون قدرت دارد اين تكليف قضا در همان اول وقت به او توجه پيدا كرده. پس در نتيجه مرحوم سيد از راه واجب معلق مسئله وجوب قضا را به نحوى كه قدرت بر امتصال داشته باشد اين جورى تصحيحش مىكند.
در باب حج هم اين را عرض بكنيم و حرف ايشان تمام، بعد اشكالى كه هست ان شاء الله فردا عرض مىكنيم. در باب حج هم ايشان بر خلاف آن حرفى كه ما آن روز زديم. ايشان اين جورى مسئله را تقرير مىكند. چون قضا و ادا ندارد آن جا. آن جا به اين صورت پياده مىكند. مىفرمايد كه اين كافرى كه مستطيع شد، بعد الاستطاعه دو تا تكليف دارد. همان طورى كه بعد زوال الشمس گفتيم دو تا تكليف وجود دارد اين جا هم مىفرمايد كه كافر بعد الاستطاعه يتوجه اليه تكليفاً. يك تكليف وجوب منجز حج در رابطه با امسال. اين كه منجز مىگوييم در رابطه با اين لحاظ است كه منافاتى با آن معلق اصلى ندارد. يعنى الان نسبت به امسال يجب عليه الحج اما همين آدم يك تكليف تعليقى به اين صورت هم به او توجه پيدا كرده. و آن به اين صورت است كه لو ترك الحج فى هذه السنه يجب عليه الحج متسكعاً. اگر حج را در اين سال ترك كرد اين به نحو حج متسكع يك وجوبى گريبان او را مىگيرد. اما وجوبش كى است؟ همين الان. همين الانى كه مستطيع شد، عنوان استطاعت برايش تحقق پيدا كرد همين الان دو تا تكليف گريبان او را گرفته. يكى حج در امسال به عنوان واجب منجز است در مقابل اين واجب معلقى كه صحبت مىكنيم. و يكى هم حج متسكع بعد از زوال الاستطاعه و ترك الحج فى هذه السنه. يعنى امسال بر او گذشت. مىتوانست مسلمان بشود و حج را انجام بدهد، نداد. عنوان حج متسكع گريبان او را مىگيرد. آن وقت ايشان مىفرمايد كه وقتى كه مسئله اين طور شد، كجاى اين شما مىگوييد غير قابل امتصال است. خب، اين يا اين است كه مسلمان مىشود آن واجب اول را در امسال انجام مىدهد. يكون قادراً على الحج فى هذه السنه و اگر امسال حج را انجام
نداد و ترك الحج فى هذا العام هل لا يكون قادراً على الحج متسكعاً. خب، بعدش مسلمان مىشود و قدرت بر انجام حج تسكع دارد. پس در هيچ مرحلهاى ما قدرت را نمىتوانيم از اين كافر صلب بكنيم. به طوريكه تكليف نتواند توجه به او پيدا بكند.
پس در حقيقت، (سؤال از استاد:... و جواب آن) حالا اجازه بدهيد، بيان ايشان را عرض مىكنم. اشكالاتش هر چه به ذهنتان مىآيد فردا ان شاء اللّه. در حقيقت راهى را كه ايشان در حل اشكال صاحب مدارك خودشان اشكال كردهاند و پذيرفتهاند و به نظرشان هيچ اشكالى هم متوجه آن نيست مسئله واجب معلق است به اين كيفيتى كه ملاحظه فرموديد. حالا دقت بفرماييد مخصوصاً عبارت خود مرحوم سيد را در متن عروه با دقت ملاحظه بفرماييد ببينيد اين بيان درست است يا درست نيست.
«و الحمد للّه رب العالمين»