• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و هجدهمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    در مسئله شش، مى‏فرمايند «لو نذر حجاً غير حجة الاسلام فى عامها و هو مستطيعٌ ان اقد لكن تقدم حجة الاسلام و لو ضالت الاستطاعه يجب عليه الحج النذرى و لو تركهما لا يبعد وجوب الكفاره».
    در اين مسئله هم فروعى ذكر شده اولين فرع اين است كه اگر كسى مستطيع باشد و مى‏داند هم كه مستطيع است و حجة الاسلام در همين سال بر او واجب است با توجه به همه اين مسائل نذر مى‏كند كه در همين سالى كه حجة الاسلام بر او واجب است يك حجى غير حجة الاسلام انجام بدهد. و مقيد به همين معنا هم مى‏كند. حجاً غير حجة الاسلام. براى اين كه آن دو صورت ديگر يك صورتش را ما قبلاً بحث كرديم و او اين بود كه اگر كسى در عين اين كه حجة الاسلام بر او واجب است نذر بكند خود حجة الاسلام را. اين بحثش گذشت. يك فرض ديگر اين است كه نه، كسى كه حجة الاسلام بر او واجب است نذر مى‏كند حج مطلق را. يعنى نه صحبتى از حجة الاسلام مى‏كند و نه صحبتى از غير حجة الاسلام. اما فرض ما در اين فرع اول مسئله غير از اين دو فرض است و آن اين است كه حج متعلق نذر را مقيد مى‏كند به غير حجة الاسلام. مى‏گويد لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام. در حالى كه هم مستطيع است و حجة الاسلام هم بر او واجب است و مى‏داند باز در همين جايى كه مى‏گويد لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام، باز فروضى دارد: يك وقت غير حجة الاسلام را مطلق مى‏گذارد. يك وقت مقيد به سنوات بعدى مى‏كند. مى‏گويد لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام فى سنة الثانيه، فى العام الثانى. اينها هم باز داخل در محل بحث نيست. محل بحث آن جايى است كه هم مقيد به غير حجة الاسلام باشد و هم مقيد به همين سال باشد. همين سالى كه حجة الاسلام در آن واجب است آن متعلق نذر عبارت از غير حجة الاسلام مع كونه واقعاً فى هذه السنه. باز در همين جا يك وقت اين است كه در نذرش يك تعليقى وجود دارد. و آن تعليق عبارت از اين معناست، مى‏گويد درست است كه من مستطيع هستم و حجة الاسلام براى من لازم است لكن اگر مثلاً من رفتم تا مدينه و استطاعتم از دست من رفت، تبعاً ديگر حجة الاسلام براى من لزوم ندارد. و من براى اين كه از حج امسال به هيچ وجه صرف نظر نكنم به صورت تعليق نذر مى‏كنم. اين جورى مى‏گويم، مى‏گويم الان درست است كه من مستطيع هستم ولى تضيمينى براى بقاء استطاعت من وجود ندارد. من مى‏آيم مى‏گويم كه ان ضالت الاستطاعه فلله علىّ ان احج غير حجة الاسلام فى هذا العام. اگر استطاعت من زائل شد و در نتيجه حجة الاسلام از دوش من كنار رفت، به جاى حجة الاسلام من يك حج غير حجة الاسلام انجام مى‏دهم. يك وقت مسئله به اين صورت است. اين هم از محل بحث ما خارج است براى اين كه اگر به اين كيفيت نذر بكند اين اشكالى در صحت نذرش وجود ندارد. براى اين كه ميگويد من مستطيع. حجة الاسلام براى من لازم، لكن امكان دارد اين حجة الاسلام يعنى استطاعت زوال پيدا بكند. من مى‏آيم اين طورى مى‏گويم كانّ ان بقيت الاستطاعه همان حجة الاسلام را انجام مى‏دهم. و ان زالت الاستطاعه لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام. چون آن طرفش ديگر نياز به نذر ندارد. ان بقيت الاستطاعه خب، خود حجة الاسلام واجب است. اما ان زالت الاستطاعه اگر نذرى باشد لازم است كه حج را انجام بدهد براى خاطر اين كه گفتيم استطاعتى كه در نذر معتبر است غير از استطاعتى است كه در حجة الاسلام معتبر است. استطاعتى كه در حجة الاسلام معتبر است استطاعت شرعى است اما استطاعتى كه در نذر معتبر است همان قدرت عقليه است كه در همه تكاليف اعتبار دارد.
    پس مى‏تواند اين طور بگويد كه اگر استطاعت شرعيه باقى ماند همان حجة الاسلام، اما اگر استطاعت شرعيه زائل شد، به اتكاى همان استطاعت عقليه لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام فى نفس هذا العام. در همين سالى كه در آن هستيم. اين جاى ترديد نيست كه اين نذر درست است و هيچ مناغشه‏اى در صحت اين نذر به نظر نمى‏رسد. اما محل كلام ما اين نيست. محل كلام ما آن جايى است كه هيچ گونه تعليقى در رابطه با حج نذرى وجود ندارد. بالفعل مستطيع است. يجب عليه حجة الاسلام است، نذر مى‏كند بدون تعليق كه لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام فى نفس هذا العام. اين حالا محل بحث است. كه آيا چنين نذرى صحيح است يا چنين نذرى باطل است؟
    مرحوم سيد در كتاب عروه طبعاً لصاحب المدارك و طبعاً لصاحب الجواهر، ايشان اختيار كرده كه اين نذر منعقد نمى‏شود و محكوم به بطلان است. صاحب مدارك چنين استدلال كرده بر بطلاناين نذر. مى‏فرمايد كه اين نذر كرده يك عملى را كه امكان ندارد آن عمل از او تحقق پيدا بكند. براى خاطر اين كه در سالى كه حجة الاسلام واجب است، در شرايطى كه انسان مستطيع است و حتماً بايد حجة الاسلام انجام بدهد، اين نمى‏تواند غير حجة الاسلام را انجام بدهد. نمى‏تواند به عنوان حج مستحب برود حجى انجام بدهد. نمى‏تواند شخص مستطيع نائب از غير بشود در حالى كه استطاعتش قبل از نيابت باشد. نائب نمى‏شود خودش واجب الحج باشد و در عين حال نيابت بكند. پس شخص مستطيع كه يجب عليه الحج اين نمى‏تواند غير حجة الاسلام عمل حجى از ناحيه او تحقق پيدا بكند. پس اگر نذر كه فى هذا العام يك حجى غير حجة الاسلام انجام بدهد بدون هيچ گونه تعليقى هذا النذر لا ينعقد. مرحوم سيد مى‏فرمايد مگر اين كه در نيتش همان مسئله تعليق وجود داشته باشد. يعنى بخواهد كانّ اين طور بگويد ان زالت الاستطاعه لله علىّ ان احج حجة الاسلام. اما اگر در نيتش مسئله تعليق وجود نداشته باشد، اين حج منعقد نمى‏شود مگر يك احتمال ديگرى كه ايشان داده‏اند كه آن را بعد عرض مى‏كنيم. پس مرحوم سيد طبعاً لصاحب المدارك و طبعاً لصاحب الجواهر معتقدند به اين كه هذا النذر يكون باطلا. اما امام بزرگوار (قدس سره) و همينطور بعضى از شراح عروه اينها معتقدند كه نه، همين نذر هم منعقد مى‏شود. همين نذر هم اشكالى در انعقادش نيست. اين جا عرض مى‏شود كه دو تا مرحله از بحث است. يكى اين كه آيا اصل اين نذر فى الجمله صحيحٌ ام باطل. ديگر اين كه اگر ما فى الجمله‏اش را تصحيح كرديم ببينيم در تمام فروضش صحيح است يا در بعضى از فروضش صحيح است؟ اين فروضى كه ما اين جا تصور مى‏كنيم كه دو فرض هم بيشتر نيست يكى اين است كه حالايى كه نذر كرد، نذرش تمام شد، مدتى گذشت، يك وقت اين است كه استطاعتش زائل ميشود بعداً، يك وقت اين است كه نه، استطاعت باقى مى‏ماند تا آخر. اشتباه نشود مسئله تعليق نيست. اين بدون تعليق حتى در نيتش هم تعليق نيست. گفته لله علىّ ان احج حجة الاسلام عرض مى‏شود فى عامى هذا بدون هيچ گونه تعليقى. لكن در عين اين كه تعليق نيست به حسب خارج در آينده يك وقت اين است كه استطاعت از بين مى‏رود. يك وقت اين است كه استطاعت در آينده باقى مى‏ماند.
    پس ما در دو مرحله بحث مى‏كنيم. مرحله اول اين است كه اجمالاً آيا اين نذر ينعقد لا ينعقد؟ منعقد مى‏شود يا نه؟ مى‏گوييم شما چه دليلى بر عدم انعقاد داريد؟ مى‏گوييد براى اين كه در سال استطاعت غير حجة الاسلام نمى‏تواند واقع بشود. اين مثل روزه ماه رمضان مى‏ماند كه امكان ندارد در ماه رمضان روزه غير ماه رمضان تحقق پيدا بكند. ماه رمضان يا ظرف صوم رمضان است يا ظرف افطار است. اما يك روزه ديگرى بخواهد در ماه رمضان جاى روزه ماه رمضان واقع بشود اين صلاحيت ندارد. مى‏گوييم دليل مهم شما همين است كه مى‏گوييد مع الاستطاعه اين زمان قابليت براى غير حجة الاسلام ندارد. و حتماً بايد حجة الاسلام واقع بشود. يا اين كه كسى ترك بكند حج را. اما يك عنوان سومى كه نه حجة الاسلام باشد و نه ترك الحج باشد، بلكه عنوان حج مستحبى يا حج نذرى يا حج نيابى و امثال و ذالك اين جانشين حجة الاسلام نخواهد بود. مى‏گوييم درست است. اما كل ذالك على فرض بقاء الاستطاعته. اما اگر استطاعت زائل شد، موضوع وجوب حجة الاسلام منتفى شد، گرچه ما الان نمى‏دانيم كه در آينده چه پيش مى‏آيد، علم غيبى هم نسبت به آينده نداريم كه آيا استطاعت باقى مى‏ماند يا نه، بلكه چه بسا مقتضاى استسحاب بقاى استطاعت است. لكن خب اگر يك روزى ما صبح كرديم ديديم اين استطاعت زائل شد، چون در مرحله اول همان اجمال قضيه را مى‏خواهيم بگوييم. اين جا چه خللى در انعقاد اين نذر شما فكر مى‏كنيد؟ اين گفته لله علىّ ان احج حجة الاسلام فى عامى هذا. آينده را هم نخوانده. شما مى‏گوييد قدرت ندارد. مى‏گوييم مى‏دانيد قدرت دارد يا ندارد يا شك داريد؟ لابد مى‏گوييد شك درايم. ميگوييم خب، منتظر آينده باشيد. اگر در آينده استطاعت شرعيه از دست او رفت، و وجوب حجة الاسلام منتفى شد ديگر آيا حجى غير حجة الاسلام رجحان ندارد؟ و مقدور او نيست يا اين كه قدرت عقليه است، رجحان هم وجود دارد. و لازم نيست كه در حال انعقاد اين معنا مشخص باشد. و الا كثيرى از نذرها را بايد بگوييم باطل است. براى اين كه نذرهايى كه انسان مى‏كند در حال انعقاد نمى‏داند كه در ظرف عمل آيا قدرت بر انجام او را دارد يا قدرت بر انجام او را ندارد؟ آيا شك در تحقق قدرت در ظرف وفاى به نذر اين مانع از تحقق انعقاد نذر است؟ اگر اين طور است كثيرى از نذرها را بايد شما حكم به بطلان بكنيد. يا آنى كه شرطيت دارد. واقعيت قدرت در ظرف عمل است. خب در اين مثالى كه ما ذكر مى‏كنيم در اين فرضى كه ما ذكر ميكنيم كه بعداً معلوم مى‏شود كه وجوب حجة الاسلام نبوده، به علت اين كه استطاعت در مدينه به سرقت رفته و كسى كه استطاعتش در مدينه به سرقت برود لا يجب عليه حجة الاسلام، خب حالا اين در قم نذر كرد لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام فى هذا العام در حالى كه اين جا مستطيع بود. اما حركت كرد رفت طرف مدينه، در مدينه استطاعتش از بين رفت. خب اين جا نذر زنده مى‏شود. وجوب حجة الاسلام كنار مى‏رود اما نذر چرا در اين جا پياده نشود. چه نقصانى در اين نذر وجود دارد؟ آيا حج رجحان ندارد؟ آيا قدرت عقليه بر اتيان حج ندارد كه در حج نذرى قدرت عقليه بيشتر لازم ندارد؟ فرض اين است كه هر دويش وجود دارد.
    پس ما بخواهيم به صورت كلى مثل مرحوم سيد و صاحب مدارك و صاحب جواهر حكم بكنيم به بطلان نه، ما حكم مى‏كنيم اجمالاً به اين كه اين نذر صحيحاً مى‏تواند منعقد بشود. در مرحله اولى همين مقدار را بيشتر لازم نداريم. اما وقتى آمديم سراغ مرحله دوم. در مرحله دوم اگر استطاعت در آينده زائل شد، خب به همان تقريبى كه ذكر كرديم اين حج نذرى بايد پياده بشود و وجوب وفاى به نذر جانشين وجوب به حجة الاسلام مى‏شود. او به علت زوال شرط و زوال استطاعت از بين مى‏رود اما حج نذرى چون مشروط به استطاعت شرعيه نيست و اين هم ديگر با عدم وجوب حجة الاسلام حج ديگر كاملاً رجحانش است، خب اين حج نذرى زنده ميشود و يجب عليه الوفاء بالنذر و الاتيان بالحج النذرى.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) حج نذرى. (سؤال از استاد:... و جواب آن) غير حجة الاسلام. (سؤال از استاد:... و جواب آن) غير حجة الاسلام. (سؤال از استاد:... و جواب آن) غير حجة الاسلام را مى‏آورد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) غير حجة الاسلام. خواب بوديد شما معلوم است.
    عرض مى‏شود كه انما الاشكال در فرض ديگر است. فرض مهمش اين جاست كه نذر كرده حجى غير حجة الاسلام را انجام بدهد فى هذا العام، استطاعتش هم باقى ماند. هيچ ضربه‏اى به استطاعت نخورد و در نتيجه وجوب حجة الاسلام به قوت خودش باقى بود. اين جا نذرش صحيح است يا باطل؟ عبارت امام بزرگوار اين است كه اين جا هم نذرش صحيح است. اين جا نذرش صحيح است منتها اين دو تا واجب كه يكى مسئله وفاى به نذر است و يكى مسئله حجة الاسلام است اينها با هم تزاحم مى‏كنند. يعنى مكلف درمقام امتصال نمى‏تواند هر دو را انجام بدهد. در يك سال هم حجة الاسلام را انجام بدهد و هم غير حجة الاسلام را انجام بدهد. بين الوجوبين تزاحم تحقق پيدا مى‏كند. وچون اهميت حجة الاسلام نسبت به حج نذر كاملاً روشن و واضح است، اين مى‏شود مثلاً مثل صلات و اضاله كه اضاله به عنوان واجب اهم تقدم بر صلات پيدا مى‏كند. اين جا هم حجة الاسلام لاجل كونها واجباً اهم اين تقدم بر مزاحمش دارد. كه مزاحمش عبارت از حج نذرى است. پس امام بزرگوار مى‏فرمايند حتى در اين صورتى كه استطاعت باقى مى‏ماند، در اين صورت هم حج نذرى منعقد است منتها در مقام مزاحمت و تزاحم مغلوب واقع مى‏شود. حجة الاسلام اهميتى كه دارد ديگر مجالى براى حج نذرى با وجود حجة الاسلام باقى نمى‏ماند.
    بحث در اين است، (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) حالا بحثمان همين است حالا. حالا اجازه بدهيد. اين جا سؤال اين است كه، خب صورت مسئله كه فراموشتان نشد، استطاعت باقى بود تا آخر هيچ كمبودى از نظر استطاعت و حجة الاسلام وجود نداشت. مى‏خواهيم ببينيم كه علت انعقاد نذر در اين جا چيه؟ امام بزرگوار اين جا حكم به انعقاد مى‏كنند، آيا روى چه ملاكى حكم به انعقاد مى‏كنند؟ آيا روى ملاك ترتب اين حرف را ايشان ذكر مى‏كنند؟ روى ملاك ترتب در همان مسئله صلات و اضاله مى‏گفتيم با اين كه اضاله واجب اهم است لكن در عين حال اگر كسى اضاله واجب اهم را ترك بكند و اشتغال به صلات پيدابكند، صلات تقع الصحيحةً. يعنى رجحان خودش محفوظ است و حتى بنا بر قول به ترتب امر هم به او متعلق است. منتها امرش در طول امر به اضاله است. مترتب بر امر به اضاله است. يعنى در درجه اول آنى كه به اين توجه پيدا كرده امر به اضاله است بدون هيچ قيد و شرطى. لكن در طول امر به اضاله يك امر ديگرى به صلات متعلق است و آن امر معلق بر معصيت بر امر به اضاله يا بنا بر معصيت امر به اضاله است. بگوييم آن جا هم همين طور است. اين جا با آن جا چه فرق مى‏كند؟ درست است كه حجة الاسلام واجب اهم است. اما به صورت ترتب اگر نذر واقع بشود و حداقل نذر را ما اين جورى تحليل بكنيم. بگوييم اين آدمى كه مى‏گويد بالله علىّ ان احج حجة الاسلام فى هذا العام، كانّ يك تعليق اين چنينى به دنبالش است. در آن جا وجوب صلات معلق به عصيان اضاله بود، اين جا التزام نذرى معلق است به ترك حجة الاسلام. بگويد اگر من حجة الاسلام راترك كردم، اگر نخواستم حجة الاسلام انجام بدهم، اگر عصيان كردم حجة الاسلام را، على فرض العصيان بالله علىّ ان احج حجة غير حجة الاسلام. همانطورى كه در آن جا مسئله اين است، اين جا هم به اين صورت ما مسئله را تحليل بكنيم.
    آيا نظر مبارك امام (قدس سره) كه در اين صورتى كه استطاعت هم باقى مى‏ماند تا آخر حج، مى‏فرمايند نذر منعقد است، لكن به عنوان واجب غير اهم مطرح است و به عنوان واجب متاخر مطرح است، آيا نظرشان به همان مسئله ترتب است؟ اگر نظرشان به مسئله ترتب باشد دو تا اشكال در خصوص ما نحن فيه وجود دارد كه ما نحن فيه را از مسئله ترتب بيرون مى‏برد اصلاً. يك اشكال اين است كه در، خوب دقت بفرماييد اين جا را، در مسئله ترتب آن جا تصرفى كه در آن واجب مهم در مقابل واجب اهم داده مى‏شود، آن در دليل شرعى اش ما تصرف مى‏كنيم. يعنى در اقيم الصلات تصرف مى‏كنيم. يعنى روى ترتب مى‏آييم اين جورى مى‏گوييم. مى‏گوييم مراد خداوند از اقيم الصلات در آن جايى كه با اضاله مزاحمت دارد در حالى كه اضاله واجب اهم است مراد خداوند اين است كه ايها المكلف ان عصيت الاضاله او غنيت العصيان الاضاله فاقم الصلاة. تصرف در امر الهى تقييد و تعليق در رابطه با امر الهى است اما اين جا كه ما در امر الهى نمى‏خواهيم تصرف و تقييد بكنيم. اين جا بايد ببنيم مفاد صيغه نذر چيه؟ صيغه نذر يك چيزى است كه بدست مكلف است. التزام نذرى را خود مكلف انجام داده. كى در التزام نذرى اش تعليق به عصيان وجود دارد؟ كسى كه مى‏گويد لله علىّ ان احج غير حجة الاسلام كجايش تعليق به عصيان است؟ كجايش تعليق به بناء بر عصيان است؟ آيا نفس اين كه مى‏گويد حجاً غير حجة الاسلام در آن عنوان عصيان حجة الاسلام مطرح است؟ يا هيچ گونه تعليقى در صيغه نذر وجود ندارد. و ما بايد مسئله ترتب را در اين جا در رابطه با صيغه نذر ملاحظه بكنيم. و صيغه نذر هيچ گونه تقييد و ترتبى بر عصيان و بنا بر عصيان وجود ندارد. اين يك جهت فارق بين ما نحن فيه و آن جاست.
    جهت دوم را هم كه عرض مى‏كنم چون براى اين كه فكر بكنيد فردا باز بر مى‏گرديم يك قدرى به اين حرف. جهت دوم اين است كه آن جا، خوب دقت كنيد، آن جا كه مسئله صلات و اضاله مطرح بود، نه در وجوب اضاله خصوصيتى اعتبار داشت،
    نه در وجوب صلات خصوصيتى اعتبار داشت، به عبارت ديگر وجوب صلات مقيد به اين معنا نبود كه از فعل صلات ترك واجبى تحقق پيدا نكند. از فعل صلات وجود حرامى تحقق پيدا نكند. در وجود اضاله هم همينطور بود. وجوب اضاله هيچ‏
    مقيد به اين نبود كه الاضالة واجبةٌ اذا لم يستلزم الاضاله ترك واجبٍ او فعل حرامٍ. اين اذا در هيچ كدامشان مطرح نبود. نه در وجوب اضاله مطرح است و نه در وجوب صلات مطرح است. اما در ما نحن فيه در مسئله وجوب وفاى به نذر و انعقاد نذر دو تا خصوصيت معتبر است، يك خصوصيت اين است كه عمل متعلق نذر مقدور مكلف باشد فى حال الوفاء. يك خصوصيت ديگر هم است كه اين عمل متعلق نذر مستلزم ترك واجب يا فعل حرام نباشد. اگر عمل متعلق نذر متلزم ترك واجب باشد، از اول صيغه نذر منعقد نمى‏شود. از اول نذر انعقاد پيدا نمى‏كند. نه اين كه انعقاد پيدا مى‏كند و بعد مسئله مزاحمت تحقق پيدا مى‏كند. اصلاً به ميدان جنگ نمى‏آيد تا اين كه مغلوب واقع بشود. فرق است بين اين كه به ميدان جنگ بيايد و در برابر مزاحم اقوام مغلوب بشود. يا اين كه روى اين خصوصيتى كه در آن معتبر است اصلاً به ميدان جنگ نتواند بيايد. به معناى اين كه منعقد نشود. پس اين....