• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • يكصد و يازدمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    عرض كرديم كه دليل آنهايى كه قائلند به اين كه حج متعلق به نذر اگر از انسان فوت بشود و خود نذر كننده با اين كه تمكن داشته، انجام ندهد الى ان مات بايد از ناحيه او قضا بشود، آن هم از اصل تركه. مانند حجة الاسلام. دليل مهمشان همين معنا بود كه يك اجماعى قائم شده بر اين كه واجبات ماليه اگر از ميت ترك شد و نوبت به وارث رسيد تخرج من اصل التركه. و چون حج واجب مالى است لذا بايد اين از اصل تركه خارج بشود. منتها يك ان قلتُ قتلى و يك ترديدى در اين بود كه آيا حج واجب مالى است يا نه؟ مرحوم سيد در آخر ادعا كردند كه اگر يك همچين اجماعى باشد بر اين كه واجبات ماليه از اصل تركه خارج مى‏شود قطعاً حج را شامل مى‏شود. ادعاى قطع كرده‏اند به اين كه حج از واجبات ماليه است و مصداق همان كبراى معقد اجماع واقع مى‏شود. لكن ما عرض كرديم كه بين حجة الاسلام و حج متعلق نذر و همينطور حج استيجارى و امثالها فرق وجود دارد. حجة الاسلام يك خصوصيتى در آن است كه در هيچ يك از حجهاى ديگر آن خصوصيت وجود ندارد و آن اين است كه حجة الاسلام خود عنوان حج متعلق وجوب است. لله على الناس حج البيت. نفس الحج متعلق وجوب واقع شده. نفس الحج تكليف به او تعلق گرفته. و اگر ما حج را يك امر مالى بدانيم چون وجوب هم به خودش متعلق شده، عيناً مثل زكات و خمس ميشود. همانطورى كه زكات و خمس واجب مالى است حج هم واجب مالى و همانطور كه مسئله دين و اداى دين به عنوان واجب مالى مطرح است حجة الاسلام هم هكذا. اما در ساير موارد ما هيچ كجا نداريم كه عنوان الحج وجوب پيدا كرده باشد. اگر نذر پيش آمد لله على ان احج عرض كرديم خود لله على كه مطلب را تمام نمى‏كند ممكن است اين لله على اگر دليلى ما بر وجوب وفاى به نظر نمى‏داشتيم كه لله على ان احج نمى‏توانست نقشى داشته باشد. به دنبال نذر يك تكليف وجوبى آمده و آن تكليف وجوبى متعلقش وفاى به نذر است. نه متعلقش عبارت از حج باشد. حج بعد تعلق النذر و قبل تعلق النذر هيچ فرقى نمى‏كند. صلات الليل قبل تعلق النذر و بعد تعلق النذر از نظر عنوان صلات الليل هيچ فرقى در آن وجود ندارد. لذا اگر كسى نذر كرد كه نماز شب را بخواند حق ندارد به نماز شب نيت وجوب بكند. نماز شب لم يسر واجبا. آنى كه واجب است وفاى به نذر است كه وفاى به نذر با اتيان عمل مستحب به نام صلات الليل تحقق پيدا مى‏كند.
    حالا برهانى هم است اين جا كه ديگر لازم نيست ذكر بكنيم. بالاخره در باب نذر تكليف وجوبى متعلق به وفاى به نذر است. حالا نذر الحج كرده الحج لا يكون واجبا. آنى كه واجب است وفاى به نذر است. در باب استيجار هم همينطور است.
    اگر كسى اجير شد بر اين كه حجى را انجام بدهد، حج بر او واجب نمى‏شود. آنى كه بر او واجب است، وفاى به عقد اجاره است. وفاى به عقد اجاره بر او لزوم دارد. منتها در خارج اگر بخواهد وفاى به عقد اجاره تحقق پيدا بكند در ضمن حج تحقق پيدا مى كند. اما اين اتحاد خارجى سبب نمى‏شود كه در عالم حكم كه عالم مفاهيم و عناوين است حكم از يكى از اين مفاهيم سرايت به مفهوم ديگر بكند. لذا محققين كه در مسئله اجتماع امر ونهى قائل به جواز اجتماع هستند، خب، آنها روى همين مبنا حرف مى‏زنند. مى‏گويند اتحاد صلات و غصب در رابطه با خارج و وجود خارجى است. خارج كه مرحله تعلق حكم نيست. مرحله تعلق حكم عنوان صلات است. مرحله تعلق حكم عنوان غصب است. و حكم متعلق به صلات از عنوان خودش امكان ندارد تعدى و سرايت به چيز ديگرى بكند. حكم متعلق به غصب هم هكذا. غصب و صلات در عالم مفهوميت و در عالم عناوين كه آن عالم، عالم تعلق حكم و مرحله تعلق حكم است بين اينها مغايرت وجود دارد. به دليل اين كه وقتى كه شما اقيم الصلات را مى‏شنويد اصلاً در ذهن شما مسئله غصب نمى‏آيد. كما اين كه وقتى دليل حرمت غصب را شما مى‏شنويد اصلاً عنوان صلات در ذهن شما نمى‏آيد. كتاب الصلات كجا، كتاب الغصب كجا؟ ربطى به هم‏
    ندارد. فقط يك وجود خارجى آمده بين اين دو تا اتحاد ايجاد كرده. و خارج ظرف سقوط حكم است نه ظرف تعلق حكم و سقوط حكم. پس در باب حج استيجارى درست است كه اين اجير شده لنيابة عرض مى‏شود فى الحج اما آنى كه بعد از عقد اجاره گريبان اين را مى‏گيرد اوفوا بالعقود است. يجب عليك الوفاء بعقد الاجاره است. در موارد ديگر هم همين عناوين وجود دارد. آن وقت اگر ما بخواهيم واجب مالى درست بكنيم اول ببنيم واجب چيه؟ بعد برويم سراغ اين كه ببينيم هل هو مالىٌ او غير مالى؟ اين جايى كه نذر حج كرده، اصلاً حج واجب نيست تا اين كه ما بنشينيم بحث بكنيم هل هو امرٌ مالىٌ او غير مالىٍ. آنى كه واجب است الوفاء بالنذر است. و عنوان الوفاء بالنذر يك عنوان مالى نيست. براى اين كه انسان هزار جور نذر مى‏كند. در تمام اينها هم مسئله وفا وجود دارد. نمى‏توانيم بگوييم عنوان وفاى به نذر مثل عنوان زكات مى‏ماند. مثل عنوان خمس مى‏ماند. همانطورى كه زكات يك واجب مالى است، الوفا بالنذر هم واجب مالى است. پس اگر نذر كرد صلات الليل بخواند، باز هم مالى است؟ اگر نذر كرد روزى يك ختم قرآن يا يك جزء قرآن بخواند باز هم مالى است؟ وفاى به نذر عنوان ماليت در آن نيست. كما اين كه در وفاى به عقد اجاره هم مسئله عبارت از همين معناست.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) پس اجازه بدهيد. پس آنى كه ما در مقابل اين دليل ما مى‏توانيم جواب بدهيم غير از اين ان قلتُ قلتهايى است كه در كلام مرحوم سيد در عروه، در كلام مرحوم صاحب مدارك و ديگران كه همه روى مسئله مالى بودن و عدم مالى بودن حج بحث مى‏كنند. ما مى‏گوييم در يك مرحله قبل بايد مسئله تمام بشود. الحج المنظور ليس بواجبٍ حتى يكون مالياً ام غير مالىٍ. اما بخلاف حجة الاسلام، حجة الاسلام وجوب به نفس الحج متعلق شده. اين جا مى‏توانيد بنشينيد بحث بكنيد كه آيا حجة الاسلام واجبٌ مالىٌ ام غير مالى؟ چون وجوب به خود حج متعلق شده. اما در غير حجة الاسلام هر جا شما تصور بكنيد ما جايى را پيدا نمى‏كنيم كه وجوب مستقيماً در مرحله تعلق حكم به عنوان حج متعلق شده باشد. هيچ كجا نداريم يك همچين چيزى. و اگر نشد در مقابل اين اجماع مى‏گوييم بابا حج نذرى اصلاً لا يكون واجباً تا اين كه بحث بشود ام هو مالىٌ ام لا.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) آن، آن شما گوش بدهيد. آن را ديگر در آن مناغشه نكنيد. پس اين معناش اين است كه ما واجب مالى نداريم. براى اين كه زكات هم همينطور است. (سؤال از استاد:... و جواب آن) يمكن، از كجا يمكن؟ از كجا يك دهم و اينها ندارد. مفهومش يعنى. يعنى مفهوم زكات جيب آدم را پر مى‏كند؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) از كجا يمكن؟ صد هزار بار كلمه زكات را مى‏گويم يك قران هم در جيب شما نمى‏رود. پس، (سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، پس همه‏اش را بپذيريد. عرض مى‏شود كه اين دليل آنهايى كه ميگويند قضا از اصل تركه خارج مى‏شود. تكرار، (سؤال از استاد:... و جواب آن) گوش بدهيد. مصداق خارجى متعلق حكم نيست بايد واجب مالى باشد. شما ممكن است بگوييد، من عرض نكردم كه حجة الاسلام حتماً مالى است. مى‏گويم يمكن، يمكن ماليتش. چرا شما گوش نمى‏دهيد. بابا بعد از اين همه وقت شما نبايد اين سبك اشكال بكنيد. شما اگر هم اشكال داريد در ماليتش بحثى ندارد. مرحوم سيد مى‏گويد. خب شما بگو حجة الاسلام واجبٌ لكنه ليس بمالىٍ. (سؤال از استاد:... و جواب آن) مى‏دانم بحثى ندارد. من كارى نداريم. من مى‏گويم قبل از، آنى كه محور حرف من است اين است كه ما قبل از اين كه به وصف مالى برسيم در مرحله قبلش ما لنگيم. اول ما واجب را درست بكنيم بعد ببينيم هل هو مالىٌ ام لا. ما در غير حجة الاسلام حج واجب نداريم. اين در مرحله اول لنگ است. من كه تكيه نكردم روى اين كه حتماً مالٌ ام ليس بمالٍ حجة الاسلام. گفتم تنها حجى كه وجوب مستقيماً به خودش متوجه شده، حجة الاسلام است. پس واجباً آن جا درست است. حالا شما بياييد سر مالى اش بحث كنيد. مرحوم سيد مى‏گويد قطعاً مال است. بعضيها هم ترديد در ماليتش دارند. اما در حج منظور متعلق نذر كه محل بحث ما است اصلاً موصوفش تحقق ندارد تا نزاع ما در وصف آن بكنيم. لا يكون واجباً حتى يبحث فى انه مالىٌ ام ليس بمالى.
    عرض مى‏شود كه اما آنهايى كه عقيده شان اين است كه قضا در حج نذرى بايد از ثلث ميت باشد نه اصل تركه اينها به دو تا
    روايت استدلال كرده‏اند به ضميمه يك اولويتى كه همراه اين دو تا روايت آورده‏اند. اين روايت را قبلاً هم به مضمونش ما اشاره كرديم. اما خب حالا اين جا بايد خوانده بشود اين دو روايت. در باب بيست و نهم از ابواب وجوب حج و شرايطه، روايت اول محمد ابن على ابن الحسين صدوق به استناده ان الحسن ابن محبوب عن على ابن رئاه عن زريس الكناسى. روايت از نظر سند كاملاً صحيح است. «قال سئلت ابا جعفر عليه السلام عن رجلٍ عليه حجة الاسلام. كسى كه به عنوان مستطيع خودش يك حجة الاسلامى به عهده‏اش است. آن وقت در عين حال «نذر، نذراً فى شكرٍ» براى خاطر شكر از يك نعمتى كه خداوند به او عنايت كرده نذر كرده «ليحجن به رجلاً الى مكه» اين كه يك كسى را به مكه بفرستد. غير از حجة الاسلامى كه به عهده خودش است، نذر احجاج كرده. احجاج معناش اين است كه ديگرى را وسيله سفر حجش را فراهم كند و او را به مكه بفرستد. «فمات الذى نذر» اين نذر كننده مرد قبل ان يحج حجة الاسلام و من قبل ان يفى بنذر الالذين رزع». اين قبل از اين كه حجة الاسلام خودش را انجام بدهد و قبل از آنى كه وفاى به نذرش بكند هيچ كدام از اين دو تا واجب را انجام نداده موت براى او پيش آمد. حالا تكليف چيه؟ «قال» امام باقر (صلوات الله عليه) بر طبق اين روايت فرمود «ان ترك مالاً يحج عنه حجة الاسلام من جميع المال». در رابطه با حجة الاسلام از اصل تركه و از جميع مال بايد حج از ناحيه او واقع بشود. خب نذرش چطور؟ «و اخرج من ثلثه ما يحج به رجلاً للنذره». از ثلث مالش هم مقدارى، يعنى به اندازه يك حج بايد در اختيار كسى قرار داده بشود كه برود حج را انجام بدهد تا مسئله وفاى به نذر حاصل شده باشد. «و اخرج من ثلثه ما يحج به رجلاً للنذره» آن وقت «فقد اوفى فى النذر». ديگر وفاى به نذر حاصل ميشود. اين در صورتى است كه ميت مال داشته باشد. به اندازه هر دو كه بشود از اصل مال حجة الاسلام را اخراج بكنند و از ثلث مال هم مسئله نذر احجاج عملى بشود.
    اما «و ان لم يكن ترك مالاً الاّ بقدر ما يحج به حجة الاسلام». اگر هم تركه او فقط به اندازه حجة الاسلام است و بيش از حجة الاسلام مالى را باقى نگذاشته، «حج عنه بما ترك». بايد تركه او صرف بشود در ناحيه حج قضايى حجة الاسلام از طرف ميت. خب نذرش چه ميشود؟ اين جا دارد «و يحج عنه وليّه حجةً نذر». وليش از طرف او احجاج مى‏كند حج النذر را. يَحُج نمى‏توانيم اين جا بخوانيم. براى اين كه يَحج عنه اين غير از مسئله حجة الاسلام است. در حجة الاسلام به عنوان قضا ان الميت واقع مى‏شود اما در نذر احجاج آن حجى را كه آن شخص منظور له عرض مى‏شود انجام ميدهد اين ديگر نيابت از اين نذر كننده نيست. آن حج براى خودش است. مثل اين كه انسان نذر ميكند كه اگر حاجتش برآورده شد، يك مومنى را بفرستد به مشهد زيارت كند. خب اين زيارتى كه اين مى‏كند ديگر براى خودش زيارت مى‏كند. نه به عنوان نيابت از اين نذر كننده. لذا يَحُج عنه نمى‏شود خواند. بايد خواند و يُحِج عنه وليه حج النذر. اين مى‏بايست خودش احجاج بكند. حالا كه خودش مرده وليش از طرف او احجاج مى‏كند يك شخص ديگرى را. رجل ديگرى را. آن وقت تعبيرى هم در آن است. «انما هو مثل دينٍ عليه». اين مسئله حج النذر مثل يك دينى مى‏ماند بر عهده او. همانطوريكه اگر ميت مديون بود چه مسائلى مترتب بر دينش مى‏شد، اين در مسئله نذر احجاج هم همينطور است.
    حالا اين جا يك اشكالى است اين«انما هو مثل دينٍ عليه» ما از خارج در باب دين مى‏دانيم كه الدين من اصل التركه است لا من الثلث. پس چطور مى‏فرمايد انما هو مثل الدين عليه. بايد بگوييم كه اين تشبيه در رابطه با اصل وجوب اتيان به آن منظور بعد موت الناذر است. يعنى همانطورى كه در مسئله دين با موت ميت دين منتفى نمى‏شود، موضوعش از بين نمى‏رود، در مسئله نذر هم با موت ناذر اين طور نيست كه موضوع از بين برود. همان احجاجى را كه خودش نذر كرده بود بعد از موتش هم بايد آن احجاج تحقق پيدا بكند. لكن يك اشكال ديگرى در كار است و آن اين استكه در باب دين اگر ميت مديون بود، و لكن هيچ تركه‏اى نداشت. ايا بر ولى لازم است كه از مال خودش دين ميت را بپردازد؟ وارث بايد دين ميت را از كيسه خودش بپردازد؟ ظاهر اين است كه نه، مسئله اين طور نيست. پس چطور اين جا مى‏فرمايد و يحج عنه وليه‏
    حج النذر. اگر ولى بخواهد يك شخصى را احجاج كند، بايد پولى در اختيار او بگذارد. در حالى كه ديگر تركه چيزى از آن باقى نمانده. تركه به قدر حجة الاسلام بود، صرف در حجة الاسلام شده. لذا اين اشكال از اين نظر متوجه اين روايت است. خب، حالا اين روايت نحوه استدلالش بر ما نحن فيه به چه كيفيت است؟ نحوه استدلال اين جورى است، گفته‏اند كه اين روايت مى‏گويد كه اگر آن جايى كه تركه هم وافى به حجة الاسلام است و هم وافى به نذر است گفته‏اند نذر احجاج از ثلث تركه خارج مى‏شود. اما آنى كه از اصل تركه خارج مى‏شود حجة الاسلام است. نذر الاحجاج اين از ثلث است. اگر نذر الاحجاج از ثلث باشد نذر الحج به طريق اولى از ثلث است چرا؟ براى اين كه در باب احجاج آنى كه به ناذر ارتباط پيدا مى‏كند فقط پول دادن است. پول بايد بدهد. نذر احجاج جنبه ماليتش تقريباً قوى است بلكه تمهز در ماليت دارد. اما آن جايى كه انسان نذر مى‏كند كه خودش حج را انجام بدهد خب يك مقدار هم مسائل اعمال و مناسك مطرح است. خود ناذر بايد اعمال حج را انجام بدهد. خود ناذر بايد مناسك را انجام بدهد.
    پس در باب نذر احجاج با اين كه تمهز در ماليت دارد اگر روايت بگويد از ثلث خارج ميشود در باب نذر الحج لنفسه كه تقريباً مركب از مال و غير مال است اين جا به طريق اولى بايد از ثلث خارج بشود. پس روايت مورد تعرضش مسئله نذر الاحجاج است به ضميمه اولويت بايد مسئله نذر الحج را بايد از آن استفاده بكنيم. اين طرز استدلال بهاين روايت است. حالا چه كار بايد كرد؟ بعض الاعلام آمده‏اند اين جورى جواب داده‏اند كه ما اصلاً قبول نداريم اين اولويت را. بلكه چه بسا عكس باشد مسئله، چرا؟ براى اين كه نذر الاحجاج شما روى خود اين مفهوم الاحجاج اگر تكيه بكنيد احجاج معنايش اين است كه انسان سبب بشود كه ديگرى حجى را انجام بدهد. يك رابطه تسببى با انسان دارد. انسان سبب بشود كه رفيقش حج بكند. سبب بشود كه يك مسلمانى حج را انجام بدهد. خب اين سبب شدن مگر راهش منحصر به پول است؟ سبب شدن راهش منحصر به پول است؟ نه، ممكن است انسان برود يك آدم ثروتمند ديگرى را ببيند از او خواهش بكند كه شما خواهش ميكنم يك پول حجى به اين زيد بدهيد و زيد برود مكه. خب اين هم احجاج صدق ميكند. يا اين كه نه، اين كسى را كه مثلاً مى‏خواهيد به حج بفرستيد خودش آدم متمكنى است اما اگر بخودش باشد، مكه نمى‏رود. اما اگر شما از او خواهش بكنيد، تقاضا بكنيد، با خواهش و تقاضاى شما مى‏توانيد او را به حج بفرستيد. اين هم احجاج است. بدون اين كه شما صنار خرج كرده باشيد و بدون اين كه عرض مى‏شود پولى مايه گذاشته باشيد. اما آن جايى كه انسان نذر مى‏كند كه خودش حج را انجام بدهد آن جا لا محال بايد از جيب خودش بايد انسان مايه بگذارد. بايد پول خرج بكند تا بتواند به مكه و ميقات و مشاعر ديگر برسد و اعمال حج را انجام بدهد.
    پس اگر روايت در مورد نذر احجاج گفت از ثلث خارج مى‏شود شما نمى‏توانيد به طريق اولى بگويد در نذر الحج هم كه عرض مى‏شود عنوان ماليتش ضيعف است پس بايد آن هم از ثلث خارج بشود. لعل مطلب عكس باشد. و اولويت در اين طرف باشد. خب اين اشكال، خب وقتى انسان اين اشكال راببيند مثل اين كه بايد روايت را فراموش بكند تا اين جورى حرف بزند آدم. خب اگر احجاج معناش اين است پس چرا امام گفت از ثلث تركه شما احجاج بكنيد. چرا نيامد لا اقل امام استفصال بكند؟ گفت «ان ترك مالاً و ماله يسع لحجة الاسلام و للاحجاج». حجة الاسلام را از اصل تركه خارج كنيد. احجاج را از ثلث خارج كنيد. اگر احجاج بدون پول هم امكان دارد، اين طورى كه شما يم فرماييد اصلاً چه ضرورتى دارد كه مسئله مال در كار بيايد. خب مى‏روند و نامه مى‏نويسند و التماس مى‏كنند و يك پولدارى را وادار مى‏كنند بعد يك كسى را هم به حج مى‏فرستند. لا اقل خوب بود در كلام امام يك استفصالى مى‏شد، يك اشاره‏اى مى‏شد، پس چطور امام به طور كلى فرمود كه اگر نذر احجاج كرده بايد پولش از ثلث تركه داده بشود؟ اين مى‏سازد با اين كه احجاج يك امر غير مالى باشد؟ علاوه يك نكته ديگرى اين جا است كه مقفول عنه واقع شده، آن نكته اين است. خوب دقت بكنيد، كسى كه نذر احجاج مى‏كند يك وقت آن جهتى را كه اين احجاج در رابطه با خودش دارد مورد نظرش است. يك وقت آن جهتى كه‏
    مربوط به آن كسى است كه ميخواهد حج را انجام بدهد. به عبارت روشن‏تر اين كسى كه نذر احجاج مى‏كند، اين مى‏خواهد آن غير حج انجام بدهد يا مى‏خواهد خودش وسيله براى تحقق حج بشود. اين بعدش كه رابطه با خودش دارد مطرح است نه آن بعدش كه رابطه با عمل آن شخص و تحقق حج از آن شخص است. آن وقت در اين رابطه آنى كه معمولاً مطرح است وقتى انسان نذر احجاج مى‏كند مثل اين كه نذر مى‏كند كه يك كسى را به مشهد بفرستد ما معنا فى نذر العرف؟ اگر شما الان نذر كرديد كه اگر خداوند فلان نعمت را به شما عنايت كرد يك كسى را مشهد بفرستيد. آياغير از اين معنا دارد. يك پولى از جيب خودتان بدهيد و به او بگوييد كه اين پول را بگير و ببر صرف در زيارت مشهد كن. يا اين كه اين مى‏سازد با اين كه انسان خداى نكرده بلند شود در مساجد دست گدايى به طرف مردم دراز كند ايها الناس مى‏خواهيم يك كسى را مشهد بفرستيم. يكى صد تومان بدهيد تا يك پولى جمع بشود اين را مشهد بفرستيم. اين نذر است؟ اين وفاى به نذر است؟ معناى نذر فرستادن كسى به مشهد لزياره به اين تحقق پيدا مى‏كند يا نذر فرستادن معناش اين است كه از جيب انسان پولى بيرون بيايد در اختيار او بگذارد. او هم بردارد برود مشهد زيارت كنديا در مثال حج انجام بدهد. لذا خيلى كم لطفى است كه كسى بيايد روى نفس مفهوم الاحجاج تكيه بكند و يك عنوان عامى به احجاج بدهد به عنوان انه فعل تسبيبىٌ لوقوع حج الغير و هو اهم من بذل المال فى مقابله، اين يك امرى است كه نه با روايت تطبيق مى‏كند و نه با عرف در مقام نذر مى‏سازد. باز اين روايت بحثهاى ديگر دارد.

    «و الحمد لله رب العالمين»