يكصد و پنجمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1369
«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»
«بسم الله الرحمن الرحيم»
فرض مسئله اين بود كه اگر كسى نذر بكند كه حجة الاسلام واجب را من بلد كذا انجام بدهد. و آيا به تعبير ما و مثال ما من ميقات خاص انجام بدهد براى رجحانى كه در آن ميقات وجود دارد. و بعد بيايد بر خلاف نذر، حجة الاسلام را از غير آن ميقات انجام بدهد. يا مثال ديگرى كه مرحوم سيد ابتداءً ذكر كردهاند، اگر دو تا نذر وجود داشته باشد يك نذرى متعلق بشود به اصل الحج بدون اين كه مقيد به مكان خاص يا مثلاً ميقات خاصى باشد، و نذر دوم متعلق بشود به اين كه آن حجى را كه با نذر اول برعهده خودش آورده، آن حج را مثلاً از مسجد شجره انجام بدهد. كه اين نذر طبعاً متعلقش اصل الحج نيست. بلكه متعلقش يك خصوصيتى است در رابطه با حج اول كه وجوب حج اول يا به نذر ثابت شده يا به عنوان حجة الاسلام و عرض كرديم كه اين خصوصيت حتماً بايد رجحان داشته باشد. حالا اين جا دو تا بحث وجود دارد. يكى اين كه اگر اين شخص مخالفت بكند نذر دوم را يعنى برود حج را انجام بدهد از غير آن محلى كه در نذر دوم ملتزم شده. يا حجة الاسلام را از غير آن محلى كه نذر كرد انجام بدهد. يك بحث در اين است كه اين حجى را كه انجام داده صحيح است يا نه؟ بحث ديگر مسئله كفاره است. آيا كفاره در كار است يا كفارهاى نيست. در رابطه با اصل صحت كه باز محل بحث فراموش نشود محل بحث ما آن حجى است كه بر خلاف نذر دوم واقع شده، از غير مسجد شجره تحقق پيدا كرده يا حجة الاسلام بوده و از غير مسجد شجره احرام بسته يعنى از مواقيت ديگر يا حج نذرى واجب به نذر اول بوده كه او اطلاق داشته. لكن بر حسب نذر دوم مقيد به مسجد شجره شده و اين در مقام عمل مخالفت كرد. و حج متعلق نذر را از غير مسجد شجره انجام داد و شروع كرد. آيااين حج صحيح است يا باطل؟ مرحوم آقاى حكيم (قدس سره) در كتاب مستمسك در اين فرض كه محل بحث ما هم همين فرض است كه ما از آن تعبير به مسئله تقييد و قيديت مىكنيم، در اين فرض ايشان مناغشه مىكنند در صحت اين حج. اين حجى را كه به عنوان مخالفت با نذر دوم و موافقت با نذر اول و يا حجة الاسلام انجام شده، در اصل صحت اين نذر مناغشه مىكنند. و در مقام تقريب اين جورى تقريب مىكنند، مىفرمايند اگر مسئله به صورت قيديت مطرح شد، اين بازگشتش به اين معناست، بازگشت اين قضيه اثباتى به يك قضيه نفعى دراراى استثناست. يعنى كسى كه مىگويد لله علىّ ان احج حجة الاسلام من مسجد شجره و مسئله را به صورت قيديت براى آن مدخليت قائل است، اين در حقيقت به اين برگشت مىكند كه مىگويد لله علىّ ان لا احج حجة الاسلام الا من مسجد الشجره. به يك همچين چيزى مسئله قيديت بر مىگردد. يا در مثال نذر مرحوم سيد، نذر دوم به اين متعلق مىشود كه صورتش، صورت اثبات است. اما چون مسئله به عنوان قيديت اخذ شده، قيديت به اين معنا بر مىگردد كه مىگويد لله على ان لا احج الحج المنظور يعنى متعلق نذر اول الا من مسجد الشجره. به اين بر مىگردد مسئله نذر دوم. با در نظر گرفتن تقييد به اين معنا رجوع مىكند. خب، اگر به اين معنا رجوع كرد اين آدم برايش واجب است كه اين قيد را تحصيل بكند. اين قيدى كه اين مقدار مدخليت دارد كه اصلاً مستثناى منه منفى كلى پيدا مىكند فقط صورت وجود قيد استثنا مىشود، بر اين آدم لازم است كه اين قيد را تحصيل بكند و حفظ بكند اين قيد را. و هميشه مواظب تحقق اين قيد باشد.
خب، در حالى كه اين معنا لازم است اگر آمد و رفت به حجة الاسلام را از غير مسجد شجره انجام داد. اين انجام دادن حجة الاسلام از غير مسجد شجره اين در حقيقت تفويط موضوع است. معناش اين است كه خودش را ديگر عاجر مىكند از اين كه حج مقيد واقع بشود. كسى كه حجة الاسلام را از غير مسجد شجره انجام داد ديگر كيف يعفل كه حجة الاسلام از مسجد
شجره تحقق پيدا بكند؟ حجة الاسلام كه تعدد ندارد. حج متعدد است اما حجة الاسلام يكدانه حج است. آنى است كه به اصل الشرع واجب شده و در حجة الاسلام تعدد نيست. حجهاى ديگرى كه واقع مىشود يا به عنوان مستحب است يا به عنوان نيابت و اجاره است يا به عنوان قضاء ان الميت و والد است و امثال و ذالك. اما در حجة الاسلام بما انّها حجة الاسلام ما نمىتوانيم تعدد قائل بشويم. پس اگر اين آدم حجة الاسلام را از غير مسجد شجره انجام داد، اين معناش اين استكه ديگر دست خودش رامى بندد. ديگر برايش امكان ندارد حجة الاسلام از مسجد شجره انجام بگيرد. اين اجّز نفسه. تعجيز كرد. تعجيز با عين يعنى خودش را عاجز كرد و غير متمكن كرد از اين كه حجة الاسلام را بتواند از مسجد شجره بتواند انجام بدهد. و اين تعجيز تجرى بر مولاست. تجرى بر آن كسى است كه در برابر او متلزم شده به اين كه حجة الاسلام را از مسجد شجره انجام بدهد و چون تجرى است مبقوض مولاست و چون مبقوض مولاست عبادتى كه مبقوض مولا واقع بشود اين صلاحيت تقرب ندارد. اين عنوان مقربيت در او تحقق ندارد. و اگر عبادتى فاقد صلاحيت تقرب شد، اين نمىتواند اتصاف به صحت پيدا بكند و ما حكم بكنيم بانه عملٌ عبادىٌ يوجب القربه اليه تعالى. مبقوض چطور مىتواند مقرب باشد و صلاحيت تقرب در او تحقق داشته باشد.
لذا ايشان مىفرمايدكه اين حجة الاسلامى كه از غير مسجد شجره واقع مىشود، در حقيقت تقع باطله وقتى باطل واقع شد، نذر هنوز به قوت خودش باقى است. ديگر مسئله كفاره هم كه بحث دوم است، اين جا مطرح نيست. براى اين كه راه براى اين باز است. خب سال ديگر، حجة الاسلام را از مسجد شجره انجام بدهد. اگر عمل سال اول صحيح بود خب، مىتوانستيم بگوييم كه ديگر اين مخالفت نذر شد، و تمكن هم ندارد و فتجب عليه الكفاره. اما وقتى كه ما حكم به بطلان كرديم ديگر مسئله ثبوت و وجوب كفاره هم مطرح نيست. عرض مىشود كه مرحوم آقاى حكيم به اين بيان اين مسئله را ذكر كردهاند و مخصوصاً در مثال هم كه مىزنند همين مسئله نذر حجة الاسلام من بلد كذا را مثال مىزنند. نه آن مثال اولى كه در كلام مرحوم سيد است كه دو تا نذر وجود داشته باشد. يك نذر به اصل الحج، يك نذر هم به ايقاء الحج من بلد كذا او من مسجد الشجره. اين بيان ايشان.
لكن بعض الاعلام ايشان از بيان مرحوم آقاى حكيم در حقيقت جواب دادهاند كه خلاصه جوابشان مطالبى بر مىگردد كه من عرض مىكنم. يك مطلبشان اصل حرف ايشان را محكوم به بطلان مىكنند. كسى كه نذر مىكند كه حجة الاسلام را از مسجد شجره انجام بدهد، و عنوان هم عنوان قيديت است، ايشان مىفرمودند كه اين رجوع مىكند به اين معنا. رجوع مىكند به يك مسئله نفى و الا رجوع مىكند به اين معنا كه الاّ احج حجة الاسلام الاّ من مسجد الشجره. يك اشكال بعض الاعلام اين است كه اگر به اين رجوع كرد خب اين رجحانى در او وجود ندارد. مسئله لا احج الاّ من مسجد الشجره اين رجحان ندارد. آنى كه رجحان دارد ايقاء الحج من مسجد الشجره است. اما لا احج الاّ من مسجد الشجره يعنى ضرورتى ندارد كه حالا ما برويم حجة الاسلامى را انجام بدهيم. اما اگر يك وقت دلمان خواست انجام بدهيم از مسجد شجره انجام بدهيم. بين اين دو تا فرق وجود دارد. يك وقت فرض كنيد دوست شما، از شما دعوت مىكند. شما جواب دعوت او را يك جواب مثبتى مىدهيد. مىگوييد چشم من پذيرفتم دعوت شما را جواب مثبت مىدهم. اما يك دفعه مىگوييد نه، من نمىآييم منزل شما الا با وجود زيد. خب ممكن است اين معنا اصلاً تحقق پيدا نكند. ممكن است زيد آماده براى آمدن نباشد. يا اگر آماده باشد، شما آمادگى براى رفتن نداشته باشيد. اين نمىآيم الا با همراهى زيد معناش آمدن نيست، معناش جواب مثبت در برابر دعوت نيست. شما كه مىگوييد لله على ان احج حجة الاسلام من مسجد الشجره برگشت به اين مىكند كه بالله علىّ ان لا احج الا من مسجد الشجره. در مثال صلات مثلاً يك وقت كسى نذر مىكند ان يصلى صلاته اليوميه صلوات اليوميه فى المسجد. يك وقت كسى مىگويد نه، لله علىّ ان لا اصلى صلات يوميه را الا فى المسجد. خب اين مىسازد با اين كه اصلاً صلات يوميه را نخواند. اگر ترك كرد صلات يوميه را خداى نكرده للمرء اين مخالفت با نذر نشده،
اين كه نگفته من صلات يوميه را بخوانم فى المسجد. اين گفته لا اصلى صلاتى اليوميه الا فى المسجد. اگر اين آدم اصلاً خداى نكرده نماز نخواند، هيچ مخالفت با نذر نكرده. اما اگر رفت نماز يوميهاش را در غير مسجد خواند اين مخالفت با نذر شده. اما اذا لم يصلى صلات يوميه را اصلاً اين هيچ مخالفت با نذر نشده. آن وقت لا اصلى صلات يوميه راالا فى المسجد كه با ترك صلات يوميه بالمرء سازگار است اين مىتواند در آن رجحان باشد. اين مىتواند متعلق نذر قرار بگيرد؟ اين مىتواند آن خصوصيت معتبره در نذر در او وجود داشته باشد. لذا ما نمىتوانيم اين عبارت اثباتى را كه مشتمل بر خصوصيت نذر است، ارجاع بدهيم به يك عبارت صلبى كه با ترك كلى هم مىسازد. لله علىّ ان لا احج حجة الاسلام الا من مسجد الشجره. خب هذا لا ينافى كه اصلاً حجة الاسلام را انجام ندهد. اگر اصلاً حجة الاسلام را انجام نداد اين مىسازد با اين نذرش و مخالفتى با اين نذر تحقق پيدا نكرده. و نذرى كه يك مصداقش ترك الصلات است رأساً و ترك الحج است رأساً باشد نمىتواند داراى رجحان باشد، و متعلق نذر بتواند قرار بگيرد. اين يك اشكال در اصل مطلب ايشان وارد است. و ثانياً اشكال ديگرى به ايشان وارد است. شما مىگوييد كه عرض ميشود اين حج من غير مسجد الشجره كه مخالفت با نذر است اين تعجيزٌ لنفسه ان الامن از ان الاتيان به متعلقٍ نذر الثانى.
مىگوييم اين تعجيز آيا ذاتاً تعجيز است يا از باب اين كه احد الضدين وجودش ملازم با عدم آخر است اين معنا تحقق پيدا كرده. وقتى كه حجة الاسلام ان غير مسجد الشجره تحقق پيدا بكند روى قاعده ضديت و كون احد الوجودين ملازماً لعدم الاخر اين معنا تحقق پيدا كرده. مثلاً در همان مسئله بياض و سواد كه مسئله تضاد در كار است، وجود السواد عين عدم البياض نيست. وجود السواد ملازم لعدم البياض. لذا اگر حكمى به احد متلازمين تعلق بگيرد اين سبب نمىشود كه سرايت به عدم ضد آخر بكند. بواسطه ملازمه بين وجود احد الضدين و عدم الضد الاخر. اين جا مسئله اين است تعجيز حرام است و مقبوض است و تجرى است. اما نفس حجة الاسلام من غير مسجد الشجره، اين ليس بعنوانه تأجيزاً. اين ملازمٌ للتعجيز. مستلزمٌ للتعجيز. و اگر مسئله ملازمه در كار آمد اذا كان تعجيز مقبوضاً و تجرياً چرا ما حجة الاسلام از غير مسجد شجره را مقبوض بدانيم؟ اگر نفس اين عبادت مقبوض بود، صلاحيت تقرب و صلاحيت مقربيت از او صلب مىشد اما اين مستلزم يك مسئلهاى است كه آن مسئله مقبوضيت دارد. او عبارت از تعجيز نفسه، تفريط الموضوع و اين كه كارى را انسان انجام بدهد كه نتواند بر طبق نذر ثانى عمل بكند، آن عنوان، كه عنوان ملازمه مقبوضيت در او وجود دارد. وقتى كه آن عنوان مقبوضيت وجود داشت در آن هيچ سرايت به عبادت نمىكند و عرض مىشود نميتوانيم بگوييم حجة الاسلام من غير مسجد الشجره. چون مخالفت با نذر است اين سبب مىشود كه باطلاً واقع بشود.
اشكال ديگرى كه باز ايشان مىكنند به مرحوم آقاى حكيم عبارت از اين اشكال است كه عرض مىشود كه اگر ما بخواهيم تعجيز را حرام بدانيم و لازمهاش حجة الاسلام من غير مسجد شجره را باطل بدانيم. خب، ايشان ميگويد يلزم من وجود التعجيز عدم التعجيز. يك امر محالى لازم مىآيد. يك امر مستحليى اين جا تحقق پيدا مىكند. و آن اين است كه شما مىگوييد التعجيز يعنى عملى كه انسان با آن عمل نتواند وفاى به نذر ثانى بكند حرام است. خب، تعجيز كه حرام شد، مىگوييد حجة الاسلام من غير مسجد الشجره آن هم حرام مىشود. حرام كه شد، مقبوض است. مبقوض كه شد، فاسد است. خب اگر فاسد شد، آيا با فساد حجة الاسلام من غير مسجد الشجره باز هم شما عاجزيد از اين كه نذر دوم را عمل بكنيد؟ تعجيز روى فرض صحت حجة الاسلام من غير مسجد شجره است. اما اگر شما از راه تعيجيز حجة الاسلام من غير مسجد شجره گفتيد باطل است خب عمل باطل وجود او كل عدم. خب اگر وجود او كلعدم شد، پس ما ديگر عاجز نيستيد از اين كه متعلق نذر ثانى را انجام بدهيد. اگر حجة الاسلام من غير مسجد شجره صحيح باشد، ديگر شما نميتوانيد حجة الاسلام من مسجد شجره را انجام بدهيد. اما اگر حجة الاسلام من غير مسجد شجره باطل شد، كه شما مىفرماييد باطل است، خب وقتى باطل شد ديگر كى من عاجز ام از اين كه حجة الاسلام از مسجد شجره انجام بدهم. عمل باطل كه
نمىتواند عنوان حجة الاسلام پيدا بكند. خب، سال ديگر مىرود حجة الاسلام از مسجد شجره در كمال سهولت انجام مىدهد. پس اگر بخواهيم اين تعجيز را حرام بدانيم و عبادت را مبقوض بدانيم، و در نتيجه عبادت را فاسد بدانيم لازمه فساد عدم التعجيز است. كه عمل فاسد انسان را تعجيز نمىكند از اين كه متعلق نذر را انجام بدهد.
پس در نتيجه چى شد؟ فيلزم من حرمت التعجيز و وجوده عدمه و هو محالٌ. چه جورى ميشود يك چيزى وجودش مستلزم عدم بشود كه ما از راه وجودش عدمش را نتيجه بگيريم. لذاست كه اين فرمايش آقاى حكيم را ايشان شديداً انكار مىكنند و مىفرمايند واقعيت مسئله اين است كه مسئله تعجيز ربطى به عبادت ندارد. اينها ملازم با هم هستند. اگر تعجيز حرام شد، لا يلزم ان تكون العبادت فاسداً حجة الاسلام از غير مسجد شجره را ما نمىتوانيم حكم به بطلانش بكنيم. اين بيان ايشان. يك اضافهاى هم من مىكنم بر بيان ايشان و آن اضافه اين است كه ما اگر مثال را حجة الاسلام قرار بدهيم، خوب دقت كنيد، در ذهن من بين اين دو تا مثال مىخواهم در اين رابطه فرقى ايجاد كرده باشيم. در آن جايى كه نذر مىكند اولاً حج را و ثم نذر مىكند كه آن حج منظور به نذر اول را از مسجد شجره انجام بدهد. آن جدا هر چه است در حول و حوش نذر است و دليلى هم نداريم كه احد النذرين تقدمى بر ديگرى يا تأخر داشته باشد و تقدم و تأخرهاى زمانى هم هيچ نقشى در تقدم و تأخرهاى عملى ندارد. اما در باب حجة الاسلام خوب دقت بفرماييد، حجة الاسلام يك واجب فورى است. آن هم فوراً و فوراً. همانطورى كه در اوايل كتاب الحج بحث كرديم، از روايات و ادله فوريت، نه تنها فوريتى كه عصيان شد، بعد ديگر فوريت بهم بخورد، نه ،فوراً و فوراً و فوراً. هميشه فوريت دنبال حجة الاسلام وجود دارد. ولو اين كه كسى ده سال هم باشد حجة الاسلامش را انجام نداده باشد، باز مسئله فوريت چسبيده به حجة الاسلام است. مثل بعضى از واجبات نيست كه اگر انسان فوريتش را رعايت نكند، ديگر فوريت ساقط ميشود و واجب به صورت موثع هميشه ثابت است. خب اگر مسئله اين شد، اين كسى كه نذر مىكند كه حجة الاسلام را از مسجد شجره انجام بدهد، تمكن هم دارد براى اين فرض ما اين است كه تمكن از اين معنا براى او وجود دارد. لكن حالا كه رفت سراغ غير مسجد شجره. مىخواهد از غير مسجد شجره حجة الاسلام را انجام بدهد. آيا در اين جا ما مىتوانيم بگوييم كه دليل وجوب وفاى به نذر اين قدر قوت دارد و اينقدر حايز اهميت است كه دليل وجوب حجة الاسلام با انضمام قيد فوريت كه هميشه همراه اوست، او را كنار مىزند. طورى كه، به طورى كنار مىزند كه اصلاً اين حجة الاسلام را محكوم به بطلان مىكند. اين يك مطلبى است كه با ذوق فقهى و با توجه به اهميت حجة الاسلام در مقابل دليل وجوب وفاى به نذر، ذوق فقهى اقتضا نمىكند كه انسان يك همچين مسئلهاى را ملتزم بشود. چون نذر كرده حجة الاسلام از مسجد شجره انجام بشود. حالا رفته سراغ ميقات ديگر. واجب الهى، واجب به اصل الشرع، ما الانضمام قيد الفوريت اليه كه در تركش آن همه تعبيرات عجيب و غريب وجود دارد،
براى خاطر يك تعلق نذر به اين كه اين حجة الاسلام از مسجد شجره واقع بشود ما حكم بكنيم به بطلان حجة الاسلامش. اين با هيچ ذوق فطرى در اين باب مساعدت ندارد.
اما اگر هر دو نذر باشند. حج نذرى چون مطلق است، نذر دوم هم مقيد به مسجد شجره است خب يمكن، نه اين كه آن هم درست باشد، يمكن ان يقال به اين كه آن حج نذرى را كه از غير مسجد شجره انجام مىدهد محكوم بالبطلان. هيچ تالى فاسد خيلى مهمى حالا با قطع نظر از اصل جوابهاى بعض الاعلام خيلى تالى فاسدى كه با ذوق فقه و فقاهت مخالفت داشته باشد براى او وجود ندارد. اما در باب حجة الاسلام كه عرض كردم مثال را هم ايشان در كلامشان همين حجة الاسلام ذكر كردهاند و اگر مثال النذر قرار داده بودند يعنى دو تا نذر، ما احتمال مىداديم كه ايشان اين نظريه را تنها در رابطه با دو تا نذر داشته باشند. اما در كلام مثال و تكيه بيشتر روى همين حجة الاسلام شده. آيا حجة الاسلام فورى واقع از غير مسجد شجره را با كمال اهميتى كه دارد كه محكوم به بطلان بكنيم براى خاطر اين كه صرفاً مخالفت با يك نذرى است در رابطه با اين كه اين حجة الاسلام از مسجد شجره واقع بشود و مسجد شجره تنها فضيلتى در آن وجود دارد نه اين كه تعينى در اين رابطه
وجود داشته باشد. خب، اگر ما مبناى آقاى حكيم را اختيار كنيم كه آن حجة الاسلام از غير مسجد شجره واجب است و يعنى باطل است در نتيجه كفارهاى گريبان اين را نمىگيرد. براى اين كه سال ديگر بايد برود حجة الاسلام را از مسجد شجره انجام بدهد و در حقيقت دست او ديگر بسته نيست. اما روى مبناى ما و امام بزرگوار و مرحوم سيد و كثيرى از شراع كه اينها قائلند به اين كه آن حجة الاسلام از غير مسجد شجره صحيحاً واقع مىشود و تكليف به حجة الاسلام با او ساقط ميشود و ليس على هذا الشخص ديگر حجة الاسلام روى صحت آن معنا اين با دست خودش يك مخالفت عمديه نسبت به نذر انجام داده و ديگر هم امكان ندارد براى او موافقت نذر. براى اين كه امكان ندارد كه حجة الاسلام واقع شده مجدداً از مسجد شجره تحقق پيدا بكند لذا روى فرض صحت لازمهاش اين است كه بايد كفاره مخالفت نذر بر عهده اين ثابت باشد. لانه عمل عملاً قد اجّز نفسه ان الوفاء بالنذر و لا يمكن له الوفاء الا آخر العمر ابدا و اختياراً هم اين معنا تحقق پيدا كرده و عليه كفارة مخالفت النذر.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) خب، درست است. (سؤال از استاد:... و جواب آن) مقيد به سنه كه نبوده در اين فرض. اين نذر كرده كه حجة الاسلام را من مسجد شجره انجام بدهد. اما نگفته فى هذه السنه. خب امسال رفت حجة الاسلام را از غير مسجد شجره انجام داد. شما هم فرموديد كه باطل است. خيلى خب. سال ديگر مىرود حجة الاسلام را از مسجد شجره انجام مىدهد. پس اگر ما قائل به بطلان شديم ديگر هيچگونه تعجيزى و تفويط موضوعى تحقق پيدا نكرده. براى اين كه تقييد به امسال نيست در آن. آن مال فرع دوم بود كه سنة خاصه بود. اين يك فرع سومى است. فوريت دارد و اگر كسى عمداً امسال نرفت حجة الاسلام را انجام بدهد. مىدانم. سال ديگر عملى كه انجام مىدهد چيه؟ خب آن هم حجة الاسلام است. ولو اين كه عصيان تحقق پيدا كرده. اما عنوان حجة الاسلام محفوظ است.
«و الحمد لله رب العالمين»