نظریه روابط بینالملل برای سده 21
نظریه روابط بینالملل برای سده بیستویکم / مارتین گریفیتس/ ترجمه علیرضا طیب/ نشر نی/ چاپ اول/ سال 1391/ 403 صفحه/ 13600 تومان معرفی 13 مکتب در کتاب «نظریه روابط بینالملل برا ی سده بیستویکم»
کتاب «نظریه روابط بینالملل برای سده بیستویکم» نخستین اثر جامعی است که مروری بر مهمترین نظریههای روابط بینالملل دارد. این کتاب که به قلم گروهی از خبرگان بینالمللی این حوزه مطالعاتی نوشته شده است، هم رویکردهای سنتی مانند واقعگرایی و انترناسیونالیسم لیبرال و هم تحولات تازهای مانند برسازی، پساساختارگرایی و پسااستعمارگرایی را دربر میگیرد.
پوشش جامع نظریات روابط بینالملل در این کتاب آن را هم برای مدرسان و دانشجویانی که خواهان مروری روزآمد بر تنوع سرشار کارهای نظریاند و هم برای خوانندگانی که پیشتر هیچ آشنایی با این موضوع نداشتهاند به متنی مناسب بدل میکند.
مارتین گریفیتس، سرویراستار این اثر دانشیار روابط بینالملل در گروه علمی تجارت بینالملل و بررسیهای آسیا در دانشگاه گریفیث واقع در «بریسبین» است.
جهاننگرشها و نظریه روابط بینالملل م. گریفیتس، واقعگرایی کالین المن، مارکسیسم مارک روپرت، انترناسیونالیسم لیبرال جان مکمیلان، نظریه انتقادی اندرو لینکلیتر، برسازی اندرو برادلی فیلیپس، مکتب انگلیس آلکس بلامی، زنباوری سینتیا انلو، پسااستعمارگرایی ریتا آبراهامسن، نظریههای شکلگیری دولت هیتر ری، اقتصاد سیاسی بینالملل تام کانلی و همچنین جهاننگرشها و نظریه سیاسی بینالمللی آنتونی لانگلوئا، عنوان مقالات و نویسندگان آنهاست.
خواندن صفحه ی صفحه 272 از کتاب:
از مطالب فوق روشن میشود که پسااستعمارگرایی قرابتهای فکری بسیاری با چرخش «فرایافت باوری» در روابط بینالملل و به طور کلیتر با پساساختارگرایی و پسانوگرایی دارد. اما با تقلیل دادن پسا استعمارگرایی به یکی از این رویکردها یا جای دادنش در دل یکی از آنها حق مطلب در مورد اصالت، ناهمگونی و منابع چندگانه الهامبخش آن ادا نمیشود. به یقین، اندیشمندانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا و ژاک لکان، که معمولاً از چهرههای پسا ساختارگرایی و پسانوگرایی شناخته میشوند، در جرگه پسااستعمارگرایی هم سرآمدند ولی غالباً اندیشههای آنان در این جرگه به شیوههایی بدیع و التقاطی به کار بسته میشود. وانگهی، بسیاری از نویسندگان پسااستعمارگرا خواهند گفت که تعهد سیاسی آشکارشان در قبال فرودستان یا به حاشیه رانده شدگان، تبیینهای آنان را از آن چه غالباً (درست یا نادرست) چونان تحلیلهای نسبیگرایانهتری از سایر «پساـ گراییها»شناخته میشود متمایز میسازد (Appiah 1997; Paolini 1999; Young 2001)، از این جهت، استعمارگرایی هم پرسه نزدیکی به سنت نقادی مارکسیستی دارد و این برای نمونه از به کارگیری اصطلاح «فرودستان» گرامشی پیداست. اما در این جا هم، نوع معینی از التقاط وجه مشخصه به کارگیری روششناسیها و نظریههای ملهم از مارکسیسم است که مادهگرایی سنتی آن را با توجه مشروح به نتایج ذهنی و سیاست خُرد سرکوب درهم میآمیزد.
فرآوری: رویا فهیم
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منبع: ایبنا