نقش زنان در دفاع مقدس
وی که متولد سال 34 در شهر تویسرکان است به ماجرای جانباز شدنش اشاره کرد و گفت: بهمن ماه سال 64 قبل از عملیات والفجر 8 جلسهای با ستاد امدادرسانی وزارت بهداشت و بنیاد شهید برگزار شد تا تعدادی از نقاهتگاه ها و بیمارستانهای شهر تهران برای پذیرش مجروحان شیمیایی تجهیز شوند.
ترابی درباره مشکلات پیش رو و زیر بار نرفتن دانشگاه شهید بهشتی به دلیل نداشتن بودجه، اضافه کرد: پس از آنکه جهاد مرکز تهران قبول کرد تمام وسایل و تجهیزات مورد نیاز را در اختیار بیمارستان امام حسین (ع) قرار دهد، طی حکمی مسئولیت این نقاهتگاه به من واگذار شد و در این زمان بود که در تماس با اتاق جنگ منطقه متوجه شدیم باید خود را برای میزبانی از مجروحان شیمیایی آماده کنیم.
این جانباز شیمیایی ادامه داد: با کمک خیرین و مردم تعداد زیادی تخت، تشک و پتو آماده و در این زمان عملیات والفجر 8 آغاز شد و ما طی جلسهای نیروها، اتاق عمل و لوازم مورد نیاز را به حالت آماده باش درآوردیم.
ترابی خاطر نشان کرد: به فرودگاه عازم شدیم تا مجروحین شیمیایی را برای اعزام به بیمارستانهای مختلف اولویت بندی کنیم بنابراین افرادی که وضعیت جسمی نامناسب داشتند به بیمارستان امام حسین (ع) و سایر مجروحین هم به بیمارستانهای دیگر منتقل شدند.
این شیرزن دفاع مقدس توضیح داد: یک شب که وارد بیمارستان شدم، با سیل زیادی از مجروحین شیمیایی روبرو شدم، در گوشهای از بیمارستان هم مقدار زیادی ملحفه و پتو که به همراه مجروحین آورده بودند، انباشته شده بود.
از برادران سۆال کردم چرا این وسایل را جمع آوری نکردید، آنها پاسخ دادند، فرصت نشد این بود که به یکی از بسیجیان گفتم، کیسه زبالهای به من بدهید تا آنها را جمع کنم.
این زن جانباز که ایثار و از خودگذشتگی اش مثال زدنی است، اضافه کرد: بدون استفاده از دستکش و ماسک با چند تن از برادران مشغول جمع آوری ملحفهها و پتوها شدیم، بدون آنکه به آلودگی این وسایل فکر کنیم سپس آنها را به یک وانت برای انتقال به خارج از شهر منتقل کردیم.
بعد از چند ساعت مجدداً دو اتوبوس حامل مجروحین شیمیایی وارد بیمارستان شدند، آنها را در حالی که بدنها تاول زده و چشمهایشان بسته بود با کمک یک پتو به داخل بیمارستان هدایت کردم.
ترابی توضیح داد: یک سر پتو را یکی از مجروحان به دست داشت و مجروح دیگر لباس وی و سایر مجروحان لباسهای یکدیگر را در دست داشتند من هم به عنوان راهنما سر دیگر پتو را گرفته بودم تا مسیر را نشان دهم.
تمام افرادی که شاهد فعالیتهای من در جنگ و نحوه جانباز شدنم بودند، صحت گفتههای من را تایید کردند اما بنیاد ترتیب اثر نداد
تمام راهروهای بیمارستان حتی اتاق مدیر و رییس بیمارستان مملو از مجروح بود، برای تعویض لباسهای آلوده نیاز به لباسهای جدید مردانه داشتیم به همین دلیل در تماس تلفنی با شهرری از یکی از خیرین درخواست کردم، مقداری البسه در اختیار ما قرار دهد بعد از آن بود که کامیونی با بار لباس به بیمارستان وارد شد.
هم رزم شهید چمران گفت: ساعت 12 شب تب شدیدی کردم، دهانم تاول زد و صدایم به شدت گرفت اما حاضر به ترک بیمارستان نشدم اما بعد از مدتی که حالم وخیم شد روی زمین افتادم، بعد از آن بستری شدم و دارو و سرم گرفتم اما هنوز نه خود و نه پزشکان متوجه آلوده شدنم به مواد شیمیایی نشدند، آنها تصور میکردند این حالات ناشی از خستگی مفرط است.
ترابی ادامه داد: بعدها به کرات دچار این حالات میشدم و با آنتیبیوتیک و ضد آلرژی علائم کاهش مییافت تا روزی به خاطر حضور در منطقه و وجود گرد و غبار باز این حالت تکرار شد آن زمان بود که متوجه قضیه شدم اما برای درصد جانبازی هیچگاه به بنیاد شهید مراجعه نکردم.
وی که همزمان با مبارزات سال 57 به تهران آمد و در آغاز به عنوان پرستار در بیمارستانی مشغول به کار شد، شهادت بسیاری از عزیزان این کشور را با چشمهای خود دیده است.
ترابی که به خاطر انجام چهار عمل جراحی چهار عضو بدن خود را برداشته است، اظهار داشت: به خاطر هزینههای بالای پرتو درمانی و شیمی درمانی و نسخههای میلیونی سال گذشته به بنیاد شهید مراجعه کردم اما برگه سانحه را خواستند، تمام افرادی که شاهد فعالیتهای من در جنگ و نحوه جانباز شدنم بودند، صحت گفتههای من را تایید کردند اما بنیاد ترتیب اثر نداد.
ترابی گفت: با وجود مشکلات جسمی توقعی ندارم زیرا به خاطر هدفم که انجام وظیفه در مقابل دین و میهن بود به جبهه رفتم و در پشت جبهه به درجه جانبازی نائل آمدم.
وی با ابراز رضایت از جانبازی خود تنها درخواست دارد با در اختیار داشتن یک دفترچه بیمه بتواند داروهای گران قیمت و روزانه خود را تهیه کند.
این جانباز شیمیایی پس از پیروزی انقلاب به همکاری با نیروهای جهادی پرداخت و با آغاز جریانات کردستان، عازم پاوه شد و در گردانی که شهید چمران فرمانده آن بود به مداوای بیماران پرداخت.
وی بنا به ضرورت در تمام دوران پرالتهاب و تشویش جنگ حضور داشت و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.
ترابی به دلیل مواجهه با بیماران شیمیایی سه فرزند مرده به دنیا آورد، اما به لطف خدا در خوابی به وی مژده زنده بودن فرزند چهارمش داده شد.
وی حالا یک فرزند دارد و مسئولیت پایگاه بسیج محله خود را بر عهده گرفته است.
منبع: خبرگزاری ایرنا