تبیان، دستیار زندگی
در قسمت گذشته با بهروز نیری و نحوه جانبازیش آشنا شدیم و از گوش‌هایی که منافقان بریدند گفت، او همچنان از جنگ و حضور ارتش می‌گوید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

2000 روز حضور در جبهه‌ها

ناگفته‌های سروان نیری از جنگ (قسمت دوم)


در (قسمت گذشته) با بهروز نیری و نحوه جانبازیش آشنا شدیم و از گوش‌هایی که منافقان بریدند گفت، او همچنان از جنگ و حضور ارتش می‌گوید.

جبهه

انضباط خشک نظامی

حدود ظهر بود برای گروهان ناهار نرسیده بود. 18 پایگاه گرسنه بوده و ناهار که نخورده بودند لااقل باید شام تهیه می‌شد، حدود ساعت 6 بود که شام مهیا شد. به خاطر در امان بودن از تحرک و کمین منافقان یک انضباط خشکی نظامی 100 درصد را در گروهان پیاده کردم. اعلام کردم هر رزمنده‌ای که بدون اسلحه و کلاه آهنی از پایگاه پایین بیاید بلافاصله به دادسرای نظام تحویل داده می‌شود، این یک دستور نظامی است و هر 18 خودروی نظامی در یک ساعت معین که به صورت رمز در اختیار رانندگان قرار می‌گیرد باید همه با هم حرکت کنند و در یک نقطه عطفی که تعیین می‌شود به هم برسند و به سمت مقر حرکت کنند.

گفتم حتی اگر 17 ماشین هم بودید یکی از شما 10 دقیقه گذشت و نیامد همگی بروید به سراغ آن یکی، به خواست خدا در مدتی که در آن گروهان فرمانده بودم حتی خون از بینی کسی نیامد و پیش شرف و وجدان خود راحت هستم.

2000 روز جنگیدن در جبهه‌ها

با توجه به 1950 روز سابقه در جبهه، پس از آرامشی که در منطقه ایجاد شد به دنبال علت سرگیجه‌ام رفتم. به 3 بیمارستان مراجعه کردم اول بیمارستان اندیمشک رفتم و درخواست چکاب کردم و پس از بررسی اعلام کردند بر اثر موج گرفتگی دچار مشکل شدم و مقداری مسکن و قرص خواب تجویز کردند و چون در فکر جانبازی و درصد و این بحث‌ها نبودم البته همه رزمنده‌ها نبودند، مدرکی اخذ نکردم.

اطلاع نداشتم که شیمیایی شده‌ام و کسی هم تشخیص نداد، بعد از جنگ سحرگاهی از سال 66 با خانواده به سمت تبریز حرکت می‌کردم حالم خراب شد و به مرکز پزشکی امام خمینی (ره) مراجعه کردم در آنجا نیز مانند گذشته مسکن و خواب آور تجویز کردند. به مازندران منتقل شدم آن زمان هیچ نیازی به جمع آوری مدارک پزشکی نمی‌دیدم. اما الآن که بنیاد مانند دانشگاه‌ها مدرک گرا شده است به هر جا مراجعه می‌کنم می‌گویند هر چند سال یک‌بار پرونده‌های مسکوت را معدوم می‌کنیم و نتوانستم تشکیل پرونده بدهم.

با توجه به 1950 روز سابقه در جبهه، پس از آرامشی که در منطقه ایجاد شد به دنبال علت سرگیجه‌ام رفتم. به 3 بیمارستان مراجعه کردم

کمسیون پزشکی شیمیایی را قبول کرده اما موج گرفتگی را تایید نمی‌کند. سال‌ها از درد قفسه سینه رنج می‌بردم و متخصص قلب هر چه آزمایش می‌گرفت نتیجه‌ای نداشت، پس از آنژیوگرافی پزشک اعلام کرد که هیچ مشکلی در ناحیه قلب ندارم و در این ناحیه یا قلب مشکل دارد یا ریه و من را به متخصص ریه معرفی کرد. متخصص ریه پس از سی تی اسکن گفت: فریبرز اسکار داری و شیمیایی هستی. بهروز با لهجه شیرین کردی خود گفت: «گفتم: دکتر شیمیایی! من 25 سال پیش جبهه بودم.» پزشک لبخندی زد و به من گفت: من که از خودم نمی‌گویم اسکن این را نشان می‌دهد.

همه چیز را هم برایت کتبی می‌نویسم. بعدها تحقیقاتی کردم که برایم مشخص شد گازی به نام خردل وجود دارد، تدبیر سیاستمداران حامی عراق که برای 20 سال آینده برنامه ریزی می‌کردند و در جنگ به صدام دستور داده‌اند که از عامل‌های شیمیایی به خصوص خردل استفاده کند. وی تاکید کرد: این گاز در لایه‌های معده و اعضای گوارش تجمع پیدا می‌کند و به مرور زمان و طی سالیان تأثیر خود را بر بدن می‌گذارد و تا حدی که بر نسل جانبازان تأثیر گذار شده است.

این فرمانده باز نشسته ارتش در انتها اظهار کرد: تلاش برای اثبات جانبازی اعصاب و روان فقط برای درمان بهینه است نه مسائل دیگر می‌خواهم تشخیص صحیح بدهند تا درمان دقیق انجام شود، خسته شدم این قدر قرص‌های خواب و مسکن مصرف کرده‌ام و تنها نتیجه‌ای که عایدم شده خواب آلودگی است.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: وبلاگ جانبازان شیمیایی ایران- گزارش از سامیه امینی