شورشیان در جیب روضه خوان
پای صحبتهای روضه خوان سید نصرالدین (قسمت اول)
بقعه از شمال به کوچه شهید شادلو و از غرب به کوچه شهید بحرالعلومی منتهی میشود، شرق زیارتگاه به خیابان خیام میرسد و از جنوب نیز به املاک مجاور امامزاده منتهی میشود. امامزاده سید نصرالدین و آسید نصرالدین نیز مشهور است. در گذشته، غرب بازار تهران از بازارچه صندوق سازها سبزه میدان، مجمع الصنایع، محله خلج ها، گذر سید ناصرالدین، بقعه سید ناصرالدین تشکیل میشد.
سید ناصرالدین از نوادگان امام محمد باقر (ع) و یا به روایتی از نوادگان امام زینالعابدین (ع) است که در ضلع غربی خیابان خیام تهران و حد فاصل میدان محمدیه و چهار راه گلوبندک قرار دارد و دارای مسجد، درمانگاه، کانون فرهنگی، مدرسه منیر السلطنه است که هر کدام از آنها با یک در به صحن امامزاده متصل و از در دیگر به کوچههای محل ارتباط دارند.
روضه خوان سید نصرالدین
سال 1357 اوایل انقلاب، صدای الله اکبر جوانان خیابان خیام را گرفته بود که با هجوم مأموران سازمان امنیت و اطلاعات کشور، تظاهرات کنندگان متفرق میشوند.
شهپر شهپرپور که 60 سال روضه خوان سید نصرالدین است آن روز را به خاطر میآورد و با اشاره به در بزرگ چوبی امامزاده میگوید: داشتم از هیئت برمی گشتم که دیدم ساواک دنبال بچهها کرده است، من هم این در را باز کردم و آنها را به داخل امامزاده هدایت کردم و از در پشتی مسجد خارج کردم.
شورشیان در جیب جا میگیرند!
وی ادامه میدهد: پس از خروج تظاهرکنندهها، یکی از خادمان سینی چایی را آورد و فارغ از آنچه گذشته به دور هم جمع میشدیم که 3 نفر از آجانها وارد شدند، یکی از مأموران با تحکم گفت: شورشیانی که به اینجا هجوم آوردند را چه کردید؟
شهپر سینه به سینه آجان شد و گفت: ما خادم هستیم، امامزاده هم چند در دارد و زائر میآید و میرود، چه کار داریم که چه کسی میرود و میآید، ما را به شورشیان شما چه حاجت است؟ ساواکی جسارت و حاضر جوابی خادم برایش ناخوشایند است و دست به گریبان او میشود و ادامه میدهد: باید بگویی چه کارشان کردی.
روضه خوان میگوید: از گفتههای شخص خشمگین خندهام گرفت پاسخ دادم: شورشیان مگر خوردنی بودند که در جیب بگذاریم و بخوریمشان؟ جسارت خادمان مسجد در برابر مأمور، او را به خشم میآورد و به شهپرپور خطاب میکند: با ما به کلانتری میآیی آنجا به حرفت میآورم.
خنده از لبهای مرد انقلابی زدوده میشود و با جدیت میگوید: شما مأمورید و معذورید ما هم خادم هستیم وظیفه ما کنکاشت رفت و آمدها نیست. مأمور که حالا میدان را به دست گرفته با نیش خندی اظهار میکند: پس اینجا چه خبطی میکنید؟
روضه خوانی! مرگ بر شاه!
وی میگوید: یکی دیگر از خادمان ادامه حرفهای من گفت: ما خادم هستیم هرکس زیارت میکند به او میگوییم زیارت قبول! روضه خوان میافزاید: من هم گفتم روضه خوان هستم که گل از گل ساواکی گشوده شد و گفت: پس روضه خوانی؟ مرگ بر شاه و ... !
مرد میانسالی از جمع خادمان در پاسخ گفت: نه آن روضه خوانی که مد نظر شماست و منبر میرود و سخنرانی میکند، مردم نذر میکنند واو هم روضه حضرت رقیه (س) ، حضرت قاسم، حضرت ابوالفضل(ع) و ... میخواند. این مرد انقلابی میگوید: بحثهای طولانی وبی نتیجه حوصله آجان را سر میبرد و از خیر مکبران آن روز و روضه خوان آن شب میگذرد و امامزاده را ترک میکند.
امامزاده در محاصره ساواک
خیابان خیام پس از این ماجرا روزها و شبهای آرامی را که با آمدن بهمن ماه و اوج انقلاب، خیابانهای تهران و از جمله آن خیام را ناآرام هیجان زده میکند، یک ساعتی از سرو صداها و شعارهای تظاهرات کنندگان میگذرد که با صدای شلیک تفنگهای ارتش، مردم متفرق میشوند و عدهای هم به پشت در امامزاده پناه میبرند، خادمان مسجد با هماهنگی بزرگتر خود که سالهای بیشتری را در امامزاده گذرانده، درها را میگشایند و مردم وارد میشوند اما این بار مأموران درهای فرعی امامزاده را هم قرق میکنند، شهپرپور که به معماری ساختمان واقف است میگوید: یک در به درمانگاه امامزاده راه دارد و به کمک خادمان، پناهندگان را به آنجا بردیم و به پشت بام آنجا هدایت کردیم، مأموران دست از پا درازتر حیاط امامزاده را تخلیه کردند و رفتند، خادمان به کوچهها سر زدند و وقتی از آرامی محل مطمئن شدند، در درمانگاه را باز کردیم و آنها را به حیاطم آوردیم و از آنها خواستیم که دسته دسته شوند هر گروه پس از زیارت از یک در خارج شوند و اگر کسی در راه مشکوک شد بگویند برای زیارت آمدهاند.
سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان