تبیان، دستیار زندگی
هاشم بدری جانباز 35 ٪ متولد 1335، ماهشهر خوزستان می‌گوید: شبی خواب دیدم که درختان برگی از شاخه‌هایشان به عنوان نشان لیاقت و شجاعت به من اهدا کردند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برگ سبزی نشان لیاقت

مصاحبه اختصاصی تبیان با جانباز مبتکر نقاشی سبک بدریسم


هاشم بدری جانباز 35 در صد با حرکات مچ و دست معجزه می‌کند و تنها به واسطه یک کاردک نقاشی تصویری را بر قلب سفید کاغذ نقش می‌دهد.


هاشم بدری

نمایشگاه آثار تجسمی این هنرمند جانباز،  روز دوم تیرماه با حضور سردار خضرایی مدیر عامل باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت، دکتر صلاحی رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، دکتر منصوری معاون مرکز اسناد انقلاب اسلامی،حجه الاسلام فخرزاده مدیر گروه تاریخ شفاهی موسسه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری و جمعی از هنرمندان ایثارگر در گالری کارون باغ موزه دفاع مقدس گشایش یافت.

در این نمایشگاه پنجاه اثر با موضوعات طبیعت و فیگوراتیو از هاشم بدری هنرمند جانباز و صاحب تکنیک کاردک بدریسم به نمایش در آمده است.

هاشم بدری مبتکر آموزش نقاشی به نابینایان اولین جانبازی است که آثارش در باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت به نمایش در می‌آید و علاقمندان می‌توانند تا پانزدهم تیر ماه از ساعت 9 تا 18 از این نمایشگاه بازدید کنند.

تبیان به همین مناسبات با حضور در افتتاحیه نمایشگاه با وی پای مصاحبه نشست.

از نحوه ورود خود به صحنه 8 سال دفاع مقدس بگویید.

پس از اخذ دیپلم به اصفهان رفتم تا برای خلبانی هوانیروز اقدام کنم اما از لحاظ شرایط جسمی نمی‌توانستم فرامین خلبانی را انجام بدهم و به نیروی زمینی منتقل شدم. دوره دیدیم و فرمانده تانک شدم و پس از حضور در جبهه سال 1360 طی پدافندی از ناحیه پا و کمر به افتخار جانبازی نائل شدم.

روزی که مجروح شدید را به یاد دارید؟

بله، صبح زود بو د و عراقی‌ها حدود 300 متر با ما فاصله داشتند طوری که صدای رادیوی آن‌ها هم به گوش ما می‌رسید که برای ما پیام‌های منفی ابلاغ می‌کردند. ساعت 7 صبح بود. داشتیم آماده می‌شدیم صبحانه بخوریم. ناگهان صدای انفجاری آمد و من احساس کردم در پایم یک سوزشی ایجاد شد بعد متوجه شدم که ترکش خوردم و در یک حالت شوک قرار گرفتم. قبل از جراحت هم در خرمشهر شیمیایی شدم.

نخل‌ها برایم از احترام خاصی برخوردارند و تنها زمانی به سراغشان می‌روم که می‌خواهم حال و هوای دوستان شهیدم را زنده کنم

از چه زمانی به نقاشی علاقمند شدید و نقاشی روی آوردید؟

از همان ابتدای کودکی علاقه زیادی به نقاشی کردن داشتم و همیشه یک دل‌شوره و اضطرابی داشتم و هنگامی که خط خطی می‌کردم حس و حال خوبی داشتم. وقتی وارد باغی می‌شدم که درخت‌ها بودن متوجه گذر زمان نمی‌شدم. این شد که وقتی فهمیدم نقاشی کنم حال خوبی دارم، شروع به نقاشی کردن کردم. زمانی روی مدل یک مقداری رئالیست و کلاسیک کار می‌کردم از.

از چه سالی شروع کردید؟

سالی که مجروح شدم و در خانه بودم و شروع کردم از مدل نقاشی کردن اما بعد متوجه شدم از این روش روحم را ارضا نمی‌کند نتیجه ایی را که بر روی صفحه می‌دهد را خودم می‌دانم چه چیزی است. شروع کردم خط خطی کردن با مداد، بعد از درون خط خطی کردن اشکالی می‌یافتم. بعد رنگ را داخل کردم؛ و چون نمی‌توانستم بروم برای خرید وسایل، از کاردکی که برای مخلوط کردن رنگ‌ها داشتم استفاده کردم. یک روز که داشتم کار می‌کردم دیدم که یک استوانه کشیده شده شبیه تنه درخت است؛ و این انگیزه ایی بود که من به تکنیک درخت را آغاز کنم.

چگونه متوجه شدید که می‌توانید این سبک را به نام خود ثبت و معرفی کنید؟

چون من مادرم و برادرهایم هر سه فرانسه بودند و برای آن‌ها نقاشی می‌فرستادم و آن‌ها در نمایشگاه می‌گذاشتند؛ و از من دعوت کردند که فرانسه بروم. در آنجا از من خواستند که این سبک را به اسم خودم ثبت کنم.

جبهه و جنگ چه تأثیری در انتخاب سوژه و سبکتان دارد؟

خیلی تأثیر دارد استقامت و مقاومت در برابر مشکلات و از طرفی یاد می‌گیریم مسئولیت پذیر باشیم قانون مدار باشیم؛ و مقاومت کنیم؛ و به داشته‌ها و ارزش‌هایی که داریم را بهش بها بدهیم و از آن دفاع کنیم.

هاشم بدری

تا کنون چند نمایشگاه برگزار کرده اید؟

در یک هفته 20 تا 25 اثر می‌توانم تولید کنم و برای همین تعدد نمایشگاه‌هایم خیلی بالاست به طوری که تا کنون بیش از 50 نمایشگاه شخصی و گروهی برگزار کرده‌ام.

قرار بود نمایشگاهی از آثارش در حاشیه کنفرانس لاهه در راستای مظلومیت جانبازان شیمیایی برگزار کند که مجموعه نقاشی‌هایش زبان گویای حال مصدومین شیمیایی بوده اما چرا این نمایشگاه پیگیری و برگزار نشد را مسئولان باید پاسخ دهند.

نخل‌ها هم در بین نقاشی‌هایتان جایگاهی دارند؟

نخل‌ها برایم از احترام خاصی برخوردارند و تنها زمانی به سراغشان می‌روم که می‌خواهم حال و هوای دوستان شهیدم را زنده کنم.

اوایل شروع به کار نخلستان بی سر شلمچه را می‌کشیدم و یکی از این یادبودها را بهم. موزه دفاع مقدس خرمشهر اهدا کردم.

هرچند زندگی با تنه درختان منفعت مالی برایش نداشته اما می‌خواهد که دیگران نیز هم‌جوار این بی زبانان گویا شوند، چرا که دوستان درختان همیشه خندانند.

سرباز بازنشسته ارتش است. او که سرشار از احساس است و تاب رنج و ناراحتی مردمش را نداشت بر اثر فشارهای روحی در سال 1386 درگیر بیماری سرطان می‌شود.

اما هم اکنون بهبودی خود را بدست آورده وی این پیروزی و غلبه بر بیماری را مدیون کمک به کودکان نابینا و حضور پزشکان حاذق ایرانی در کنارش می‌داند و می‌گوید: در حال حاضر بهبود یافته‌ام اما همچنان دارو مصرف می‌کنم، دچار سرطان غدد لنفاوی شدم و درمان قسمتی که ترکش حضور دارد تأثیر گذاشته است.

هاشم بدری

چند ترکش در بدنتان وجود دارد؟

2 ترکش در پا و یکی در کمر است ونمی شود به آن دست زد. پای چپم بر اثر برخورد ترکش 3 سانتیمتر کوتاه شده است و حدود سه سال بر روی ویلچر زندگی کردم و اکنون به کمک عصا بر روی پاهای خود راه می‌روم. وی بهترین دوستان خود را درختان معرفی می‌کند؛ و می‌گوید: یکی از نقاشی‌هایم را به یک دختر نوجوان نابینا هدیه دادم؛ او پرسید که من هم می‌توانم نقاشی کشیدن را یاد بگیرم؟ این انگیزه‌ای شد که من با این دختر خانم نابینا نقاشی کار کنم.

چگونه به نابینایان نقاشی آموختید؟

برای اینکه بتوانم به او نقاشی یاد بدهم، چندین روش و تکنیک را پیش خودم امتحان کردم. بهزیستی اهواز کلاسی را برای ما تشکیل داد که در آن کلاس 15 نفر هنرجو کم بینا و نابینا بود، این‌گونه توانستیم با کمک بچه‌های نابینا چگونه نقاشی کردن را یاد بدهیم یعنی خودکار را بر روی صفحه کاغذ می‌گذارند، اثری که بر روی کاغذ می‌گذارد، آن‌ها می‌توانند خط را ادامه بدهند و هدایتش کنند و شکل مورد نظرشان را بکشند. برای رنگ‌ها کد گذاری می‌کنند و آن‌ها متوجه می‌شوند که چه رنگی است و چون عضو انجمن نقاشان فرانسه بودم، چندین بار در مسابقات نقاشی شرکت کردم و سه بار برنده جایزه اول نقاشی شدم.

اطمینان دارم که عشق و علاقه به وطن و ایمان به حق نبود هرگز به آب نمی‌زدم. اما عشق به وطن احساس گرمی به من داد که هیچ متوجه سختی آن نشدم

از روزهای به یاد ماندنی جنگ برای خوانندگان تبیان بگویید.

یک صبح پاییزی بیدارم کردند و گفتند شما شنا بلد هستید؟ کسی آن سوی رودخانه، گردان را صدا می‌زند اما نمی‌دانیم چه می‌گوید.

وارد آب شدم اما آنقدر سرد بود که طاقت از جانم ربود، برگشتم با گریس و روغن تمام بدنم را پوشاندم.

وارد آب شدم تا آن سوی نهر شنا کردم. پیک از سوی معاونت بود که برای اعلام وضعیت و جابه‌جایی آمده بود تا توسط نیروهای دشمن غافلگیر نشویم.

اطمینان دارم که عشق و علاقه به وطن و ایمان به حق نبود هرگز به آب نمی‌زدم. اما عشق به وطن احساس گرمی به من داد که هیچ متوجه سختی آن نشدم؛ و این خاطره ماندگار من از دفاع مقدس و چون من فرمانده تانک بودم و از بسیجی‌های هم رزمم که می‌دانستم تجربه و آمادگی زیادی ندارند حفاظت می‌کردم؛ و نزدیک‌تر از خانواده در جبهه به ما آن‌ها بودند.

مصاحبه: سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان