یونان کلاسیک زیرشاخه هخامنشیان
گفتوگو با «شروین وکیلی» درباره کتاب «اسطوره معجزه یونانی»*
«شروین وکیلی» کارشناس ارشد زیستشناسی جانوری (گرایش فیزیولوژی اعصاب) از دانشکده علوم دانشگاه تهران؛ کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و دارای درجه دکترای جامعهشناسی از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامهطباطبایی است. او با قرائت خاصی که از نظریه سیستمهای پیچیده دارد پا در راه سخت بازخوانی تاریخ ایران و هویت ایرانی گذاشته است. از وی تاکنون نزدیک به 15 جلد کتاب- از جمله: اسطورهشناسی پهلوانان ایرانی، نظریه سیستمهای پیچیده، روانشناسی خودانگاره، نظریه قدرت و نظریه منشها- به چاپ رسیده است که سه تای آن در حوزه تاریخ قرار میگیرند؛ هر چند در گام نخست محدود به دوره هخامنشی شدهاند. او، همانطور که در کتاب اخیرش، داریوش دادگر، نشان داده معتقد است که صورتبندی هویت ایرانی در این دوره- و نه آنچنان که تاریخپژوهان سرشناسی چون نیولی معتقدند؛ در دوره ساسانی- انجام گرفته و از اینرو، این دوره را نقطه عطفی در تاریخ ایران میداند. بهانه گفتوگوی ما، اما کتاب اسطوره معجزه یونانی بوده است؛ کتابی که تاریخ روابط شاهنشاهی هخامنشی و دولتشهرهای یونانی را بازخوانی میکند.
چرا گمان میکنید برای تعریف ایرانیبودن و صورتبندی هویت امروزین ما، باید سراغ تاریخ چندهزار سال پیش ایران رفت و اصولا وضعیت یونان در عصر هخامنشی چرا به ملیت اکنون ما بستگی دارد؟
فکر نمیکنم تاریخ و هویت اموری باشند که به مقطعی خاص از تاریخ قلاب شده باشند. یعنی بر این باورم که تمدن ایرانی همانقدر در دوران هخامنشی ریشه دارد که در عصر صفوی و سامانی و ایلخانی. البته این را هم باور ندارم که تاریخ گذشته خنثی و بیاثر شده و دیگر در زمانه اکنون انعکاس خود را از دست داده است. فکر میکنم تنها با بررسی و تحلیل دقیق الگوهای تاریخی و بافت دورانهای گذشته و سنجیدن آن با موقعیت امروزین است که میتوان به درجه تاثیر دورانهای گذشته در اکنون پی برد. به هر صورت، با این چارچوب، نگارش تاریخ تمدن ایرانی را از عصر هخامنشی آغاز و بنابراین بر پرسشهایی درباره این دوره تاریخی تمرکز کردهام. در این دوران یک سرمشق غالب و رایج وجود دارد که حدود دو قرن است از راه رسانههای عمومی در سراسر جهان- از جمله در ایران- تبلیغ شده و براساس آن ایرانیهای عصر هخامنشی در اصل نوع دیگری دشمن عجیب و غریب در برابر تمدن آشنا و خودی غربی تصویر شدهاند. این یکی از چیزهایی است که بالاخره باید تکلیف خود را با آن روشن کنیم. باید بپرسیم آیا به راستی در دوران هخامنشی دو قطب تمدنی و سیاسی به نام ایران و یونان وجود داشته؟ آیا به راستی این دو نیرو برابر و همزور بوده؟ آیا تمدن امروز غرب ادامه تمدن درخشان یونان است؟ و دهها چون و چرای دیگر میتوان در این زمینه مطرح کرد که پاسخ به آن به تحلیل تاریخی دقیق و بازبینی متون کهن نیاز دارد.
فکر میکنم تنها با بررسی و تحلیل دقیق الگوهای تاریخی و بافت دورانهای گذشته و سنجیدن آن با موقعیت امروزین است که میتوان به درجه تاثیر دورانهای گذشته در اکنون پی برد. به هر صورت، با این چارچوب، نگارش تاریخ تمدن ایرانی را از عصر هخامنشی آغاز و بنابراین بر پرسشهایی درباره این دوره تاریخی تمرکز کردهام.
پیش از شما چه کسانی در اینباره نوشته بودند و در حوزه شناخت و نقد تاریخ کهن یونان چه کاستیای وجود داشت که انگیزه نگارش این کتاب شد؟
نگرش نقادانه درباره تاریخ یونان باستان و بازبینی موقعیت هویتبخشی که برای تمدن غربی و پیکربندی مدرن ایفا میکند، دیرزمانی است که شروع شده است. در حلقههای تخصصی یونانشناسی (رشتهای که در دانشگاههای دنیا با نام مطالعات کلاسیک مشهور است)، صداهای مخالفخوان و نقاد زیادی شنیده میشود که بهخصوص در دو دهه گذشته نیرومندتر و معتبرتر هم شدهاند. با وجود این، به نظرم این رویکردها از دو اشکال روششناسانه جدی رنج میبرند. نخست آنکه معمولا بدون توجه به بافت و زمینه ایرانی جهان عصر هخامنشی به موضوع مینگرند و همچنان یونان و دولتشهرهای یونانی را همچون قلمروهایی مستقل و کندهشده از سایر بخشهای جهان تلقی میکنند. در نتیجه، به منابع ایرانی و ارجاعهای یونانی به عناصر ایرانی بیتوجهی یا کمتوجهی میکنند، در حالی که این ارجاعها به نظرم برای فهم تاریخ یونان عصر کلاسیک ضروری و کلیدی است. ناآشنایی پژوهشگران یونانشناس با منابع باستانی ایرانی و بیخبریشان از متون اوستایی، پارسی باستان و سانسکریت از این خطای روششناسانه برمیخیزد و به آن دامن میزند. دومین ایراد اینکه چارچوب نظریای که معمولا این نقدها در اندرونش انجام میگیرد، به نظرم، بسنده نیست. یعنی یا نقدهایی موضعی و محافظهکارانه از درون سرمشق مطالعات کلاسیک قدیمی انجام میشود، یا با تکیه بر دیدگاههای پسامدرن ادعاهایی گاه دور از ذهن و نامستدل مطرح میشود که صرفا به دلیل جسورانهبودن و اندیشهبرانگیز بودنش اهمیت دارد و از پشتوانه اطلاعاتی و مستندات کافی برخوردار نیست. من کوشیدهام با تکیه به نظریه سیستمهای پیچیده و مدل نظریای که بر مبنای آن ساختهام، به شیوهای میانرشتهای به موضوع نگاه کنم و در این میان به اعتبار جایگاه مرکزی دولت هخامنشی در جهان آن روز، منابع ایرانی و ارجاعهای وابسته به آن را کلیدی و مرکزی بدانم. نتیجه آن است که تاریخی بسیار دقیقتر و روشنتر از یونان باستان پیش چشمانمان نمایان میشود، که دست بر قضا بسیار هم مستند و مستدل است و کاملا با آنچه دیرزمانی است در فرهنگ عامیانه و رسانههای عامیانه به خوردمان دادهاند، تفاوت دارد.
شما گفتهای که دستگاه نظریتان مبتنی بر نظریه سیستمهای پیچیده است. بازخوانی تاریخ از دریچه نظریه سیستمهای پیچیده به چه معناست؟
رویکرد سیستمی احتمالا پیچیدهترین و کارآمدترین روششناسی امروز برای پرداختن به موضوعاتی بغرنج مانند تاریخ تحول جوامع و تمدنهاست. من در سرمشق نظریه سیستمهای پیچیده میاندیشم. هنگام ورود به خواندن متنهای تاریخی، اینکه پرسشها روشن و مشخص باشد و پیشداشتها نیز معلوم و نقدپذیر باشند، اهمیت زیادی دارد. مورخان و دوستداران تاریخ معمولا به دلیل نامعلوم بودن پیشداشتها یا نقدناپذیر بودن و رسیدگیناپذیری آنها، بدون آنکه خود متوجه باشند، متن را دستخوش تحریف میکنند و برداشتی یکسونگر از آن را به دست میدهند. برای پرهیز از این موضوع، من از درون چارچوب نظری موسوم به «زروان» به تاریخ مینگرم. این چارچوب را در چهار کتاب صورتبندی کردهام و روی هم رفته مدلی سیستمی از سوژه و چگونگی چفت و بست شدنش به نهادها و متغیرهای جامعهشناختی را به دست میدهد. پرسشها و پیشداشتهای من در این زمینه تعریف و نقدپذیر میشوند.
آیا فراروایت شرق و غرب که اکنون رواج دارد اصیل است؟ آیا میشود جنگهای ایران و یونان را به غرب و شرق یا اسلام و مسیحیت تعمیم داد ؟
شرق و غرب، مانند شمال و جنوب تقابلی است که تا وقتی به آن معنا میبخشیم، وجود دارد. از قرن هجدهم به بعد یکی از جفتهای متضاد معنایی محبوب و سرنوشتساز در هویتبخشی به تمدن مدرن، همین دوقطبی شرق در برابر غرب بوده است و امروز هم میبینیم که در عرصه سیاست و محصولات فرهنگی عامیانه مانند سینما و بازیهای رایانهای بسیار موفق کار میکند. از این رو، به تعبیری بله، امروز و اینجا، شرق در برابر غرب وجود دارد. اما این به آن معنا نیست که در درازنای تاریخ هم همواره به همین شکل وجود داشته است. بافت معنایی جنگهای صلیبی بیش از آنکه چارچوبی جغرافیایی داشته باشد، قالبی دینی داشته و جالب است که شهسواران اروپایی در آن دوران، شرق را مرجع تقدس و اشراق میدانستند و نه غرب را. به نظرم در دورانهای تاریخی گوناگون با قطبهای معنایی متفاوتی روبهرو هستیم که دلالتهایی گاه یکسره ناهمسان به دست میدهند. تقابل ایران و یونان یکسره نو و مدرن است. پیش از آن تقابل سیاسی صفوی- عثمانی یا حکمت یونانی- دین اسلامی را داشتهایم، اما این معانی واقعا چقدر با جغرافیای شرق- غرب امروز ارتباط برقرار میکنند؟
در فصل آخر کتاب دیدگاهی جدید و بسیار بحثبرانگیز درباره ارتباط فیلسوفان یونانی و سپهر تمدن ایرانی پیش رو گذاشتهاید. فکر نمیکنید این بخشها در چاپ بعدی نیاز به شرح و بسط بیشتری داشته باشد؟
حقیقت آن است که این آرا چندان جدید نیست و دیرزمانی است درباره این ارتباط گمانهزنی میشود. اما من از دیدگاهی دیگر به موضوع نگریستهام و منابع اوستایی و پارسی باستان را با متون یونان باستان، عبری و فنیقی با هم مقایسه کردهام. نتیجه آن است که چکیده مختصرش را برای کامل شدن کتاب یونان به آن افزودهام. اما شرح مفصل این موضوع را در مجموعه کتابهای «تاریخ خرد» منتشر خواهم کرد. جلد دوم و سوم از این مجموعه، که مراحل نهایی ویرایش را میگذراند، به فلسفه ایونی (پیشاسقراطیها) و فلسفه افلاطون اختصاص دارد و بسیار دقیق و مفصل این موضوع را بررسی میکند. اما این بحث چندان پردامنه و طولانی است که افزودنش به کتاب یونان آن را از مسیر اصلیاش منحرف میکند. امیدوارم مخاطبانی که به بحث پیوند خرد ایران باستان و فلسفه یونانی علاقه دارند، این دو جلد را بخوانند و مرا از برداشتهای نقادانهشان آگاه کنند.
*«اسطوره معجزه یونانی»/موضوع : تاریخ جهان/ نویسنده : شروین وکیلی/ ناشر : شورآفرین/ قیمت: 20000تومان/ تعداد صفحه: 645
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منبع: روزنامه شرق