كيفيت پيدايش و نشو و نماي شيعه - کیفیت پیدایش و نشو و نمای شیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کیفیت پیدایش و نشو و نمای شیعه - نسخه متنی

محمدحسین طباطبایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معارف اسلامي ـ شماره1،شهريور 45

كيفيت پيدايش و نشو و نماي شيعه

محمدحسين طباطبايي

اين مقاله فصلي است از كتاب شيعه در اسلام بقلم استاد سيد محمدحسين طباطبائي كه بزودي بزبان فارسي و انگليسي (ترجمه دكتر سيدحسين نصر) انتشار خواهد يافت. حضرت آقاي سيد محمدحسين طباطبائي از خانواده هاي معروف تبريز كه قرن‌ها علماي بزرگ بين آنها نشو و نما كرده‌اند, تحصيلات اوليه خود را در تبريز انجام داده و سپس ساليان دراز در نجف به تحصيلات خود ادامه داده و در رشته‌هاي فقه و اصول و تفسير و رياضيات و حكمت و عرفان بمقام كمال رسيدند و به ايران مراجعت كردند. پس از جنگ بين‌الملل دوم و غائله آذربايجان ايشان بقم آمده تدريس علوم عقلي را احياء كردند و سالها است كه بزرگترين مدرس علوم عقلي در قم مي‌باشند.

ايشان تصنيفات زيادي دارند من جمله تفسير عظيم الميزان و اصول فلسفه و مصاحبات با استاد هانري كربن و ديگران.

كيفيت پيدايش و نشو و نماي شيعه

1- آغاز پيدايش شيعه و كيفيت آن 2- سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سني و بروز اختلاف 3- دو مسئله جانشيني و مرجعيت علمي 4- روش سياسي خلافت انتخابي و مغايرت آن با نظريه شيعه 5- انتهاء خلافت باميرالمومنين علي ع و روش آنحضرت 6- بهره اي كه شيعه از خلافت پنجساله علي برداشت 7- انتقال خلافت بمعاويه و تبدل آن بسلطنت موروثي 8- سخت ترين روزگار براي شيعه 9- استقرار سلطنت بني امين 10- شيعه در قرن دوم هجري 11- شيعه در قرن سوم هجري 12- شيعه در قرن چهارم هجري 13- شيعه در قرن 5-9 هجري 14- شيعه در قرن 10-11 هجري 15- شيعه در قرن 12-14 هجري.

1- آغاز پيدايش شيعه و كيفيت آن :

آغاز پيدايش شيعه را كه براي اولين بار بشيعه علي (اولين پيشوا از پيشوايان اهل بيت) معروف شدند همان زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) بايد دانست و جريان ظهور و پيشرفت دعوت اسلامي در بيست و سه سال زمان بعثت موجبات زيادي در برداشت كه طبعا پيدايش چنين جمعيتي را در ميان ياران پيغمبر اكرم ص ايجاب ميكرد.

1- پيغمبر اكرم ص در اولين روزهاي بعثت خود كه بنص قرآن ماموريت يافت خويشاوندان نزديكتر خود را بدين خود دعوت كند صريحاً بايشان فرمود كه هر يك از شما باجابت دعوت من سبقت گيرد و زير و جانشين و وصي من است علي ع پيش از همه مبادرت نموده اسلام را پذيرفت و پيغمبر اكرم ص ايمان او را پذيرفت و وعده هاي خود را تقبل نمود.

وعادة محال است كه رهبر نهضتي در اولين روز نهضت و قيام خود يكي از ياران نهضت را بسمت وزيري و جانشيني به بيگانگان معرفي كند ولي بياران و دوستان سر تا پا فداكار خود نشناساند يا تنها او را با امتياز وزيري و جانشيني بشناسد و بشناساند ولي در تمام دوره زندگي و دعوت خود او را از وظائف وزيري معزول و احترام مقام جانشيني او را نگاه ندارد و هيچگونه فرقي ميان او و ديگران نگذارد.

2- پيغمبر اكرم ص بموجب چندين روايت مستفيض و متواتر كه سني و شيعه روايت كرده‌اند تصريح فرموده كه علي ع در قول و فعل خود از خطا و معصيت مصون است هر سخني كه گويد و هر كاري كه كند با دعوت ديني مطابقت كامل دارد و داناترين مردم است بمعارف و شرايع اسلام.

3- علي ع خدمات گرانبهائي انجام داده بود و فداكاريهاي شگفت‌انگيزي كرده بود مانند خوابيدن در بستر پيغمبر اكرم (ص) در شب هجرت و فتوحاتي كه در جنگهاي بدر و احد و خيبر و خندق و حنين بدست وي صورت گرفته بود كه اگر پاي وي در يكي از اين وقايع در ميان نبود اسلام و اسلاميان بدست دشمنان حق ريشه‌كن شده بودند.

4- جريان غدير خم كه پيغمبر اكرم ص در آنجا علي ع را بولايت عامه مردم نصب كرده بود و او را مانند خود مولي قرار داده بود.

بديهي است اين چنين امتيازات و فضائل اختصاصي ديگري كه مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطي كه پيغمبر اكرم ص بعلي ع داشت طبعاً عده‌اي از ياران پيغمبر اكرم ص را كه شيفتگان فضيلت و حقيقت بودند بر آن واميداشت كه علي ع را دوست داشته بدورش گرد آيند و از وي پيروي كنند چنانكه عده اي را نيز بر حسد و كينه آنحضرت وا ميداشت.

گذشته از همه اينها نام ((شيعه علي)) و ((شيعه اهل بيت)) در سخنان پيغمبر اكرم (ص) بسيار ديده ميشود.

2- سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سني و بروز اختلاف :

هواداران و پيروان علي ع نظر بمقام و منزلتي كه آنحضرت پيش پيغمبر اكرم ص و خيار صحابه و مسلمانان داشت مسلم ميداشتند كه خلافت و مرجعيت علمي پس از رحلت پيغمبر اكرم ص از آن علي ميباشد و ظواهر اوضاع و احوال نيز جز حوادثي چند كه در روزهاي بيماري پيغمبر اكرم ص بظهور پيوست نظر آنان را تاييد ميكرد.

ولي برخلاف انتظار آنان درست در حاليكه پيغمبر اكرم ص رحلت فرموده و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بيت و عده اي از صحابه سرگرم لوازم سوگواري و تجهيز وي بودند خبر يافتند كه عده اي ديگر (كه بعداً اكثريت را بردند) با كمال عجله و بي‌آنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم ص و هواداران شان مشورت كنند و حتي كمترين اطلاعي بدهند از پيش خود براي مسلمانان در قيافه خيرخواهي خليفه معين نموده‌اند و علي علي و يارانش را در برابر كاري انجام يافته قرار داده اند.

علي ع و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن جسد مطهر پيغمبر اكرم ص و اطلاع از جريان امر خلافت بمقام انتقاد برآمده بخلافت انتخابي و كارگردانان آن اعتراض نموده احتجاجاتي نيز کردند ولي پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود.

اين انتقاد و اعتراض بود كه اقليتي را از اكثريت جدا كرد و پيروان علي ع را بهمين نام ((شعيه علي)) بجامعه شناسانيد. و دستگاه خلافت نيز بمقتضاي سياست وقت مراقب بود كه اقليت نامبرده باين نام معروف نشود و جامعه بدو دسته اقليت و اكثريت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعي ميشمردند و معترض را متخلف از بيعت و متخلف از اجماعت مسلمانان ميناميدند. و گاهي با تعبيرات زشت ديگر ياد ميكردند.

البته شيعه همان روزهاي نخستين محكوم سياست وقت شده نتوانست با مجرد اعتراض كاري از پيش ببرد و علي ع نيز بمنظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروي كافي دست بيك اقدام خونين نزد ولي جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و جانشيني پيغمبر اكرم ص و مرجعيت علمي را حق مطلق علي ع ميدانستند و مراجعه علمي و معنوي را تنها بآن حضرت روا ميديدند و بسوي او دعوت ميكردند.

3- دو مسئله جانشيني و مرجعيت علمي :

شيعه طبق آنچه از تعاليم اسلامي بدست آورده بود معتقد بود كه آنچه براي جامعه اسلامي در درجه اول اهميت است روشن شدن تعاليم اسلامي و فرهنگ ديني است و در درجه تالي آن جريان كامل آنها در ميان جامعه ميباشد و بعبارت ديگر اولا افراد جامعه بجهان و آنان با چشم واقع بيني نگاه كرده وظائف انساني خود را (بطوري كه صلاح واقعي است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواه شان باشد.

و ثانياً يك حكومت ديني نظم واقعي اسلامي را در جامعه حفظ و اجرا نمايد بطوري كه مردم كسي را جز خدا نپرستند و از آزادي كامل و عدالت حقيقي فردي و اجتماعي برخوردار شوند.

و اين دو مقصد بدست كسي بايد انجام يابد كه عصمت و مصونيت خدائي داشته باشد وگرنه ممكن است كساني مصدر حكم يا مرجع علم قرار گيرند كه در زمينه وظائف محوله خود از انحراف فكر يا خيانت سالم نباشند و تدريجاً ولايت عادله آزادي بخش اسلامي بسلطنت استبدادي و ملك كسرائي و قيصري تبديل شود و معارف پاك ديني مانند معارف اديان ديگر دستخوش تغيير (تحريف دانشمندان بوالهوس و خودخواه گردد).

و تنها كسي بتصديق پيغمبر اكرم ص در اعمال و اقوال خود مصيب و روش او با كتاب خدا و سنت پيغمبر مطابقت كامل داشت همان علي ع بود.

و اگر چنانكه اكثريت ميگفتند قريش با خلافت حقه علي ع مخالف بودند, مخالفين حق را بحق وا دارند و سركشان را در جاي خود بنشانند چنانكه با جماعتي بنام اينكه از دادن زكاة امتناع دارند جنگيدند و از گرفتن زكاة صرف نظر نكردند نه اينكه از ترس مخالفت قريش حق را بكشند.

آري آنچه شيعه را از موافقت خلافت انتخابي بازداشت ترس از دنباله ناگوار آن يعني فساد روش حكومت اسلامي و انهدام اساسي تعليمات عاليه ديني بود اتفاقاً جريان بعدي حوادث نيز اين عقيده (يا پيش بيني) را روز بروز روشن تر ميساخت و در نتيجه شيعه نيز در عقيده خود استوارتر ميشد و با اينكه در ظاهر با نفرات ابتدائي انگشت شمار خود بهضم اكثريت رفته بود در باطن باخذ تعاليم اسلامي از اهل بيت ع و دعوت بطريقه خود اصرار ميورزيد.

در عين حال براي پيشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علني نميكرد و حتي افراد شيعه دوش بدوش اكثريت بجهاد ميرفتند و در امور عامه مداخله ميكردند و شخص ع در موارد ضروري اكثريت را بنفع اسلام راهنمائي مينمود.

4- روش سياسي خلافت انتخابي و مغايرت آن با شيعه :

شيعه معتقد بود كه شريعت آسماني اسلام كه مواد آن در كتاب خدا و سنت پيغمبر اكرم ص روشن شده تا روز قيامت باعتبار خود باقي و هرگز قابل تغيير نيست و حكومت اسلامي با هيچ عذري نميتواند از اجراء كامل آن سرپيچي نمايد تنها وظيفه حكومت اسلامي اينست كه با شوري در شعاع شريعت بحسب مصلحت وقت تصميماتي بگيرد.

ولي از جريان بيعت سياست آميز سقيفه و همچنين از جريان حديث دوات و قرطاس كه در آخرين روزهاي بيماري پيغمبر اكرم ص اتفاق افتاد پيدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابي معتقدند كه كتاب خدا مانند يك قانون اساسي محفوظ بماند ولي سنت و بيانات پيغمبر اكرم ص را در اعتبار خود ثابت نميدانند بلكه معتقدند كه حكومت اسلامي ميتواند بحسب اقتضاي مصلحت از اجراء آنها صرف نظر نمايد.

و اين نظر با روايتهاي بسياري كه بعدها در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند در اجتهاد و مصلحت بيني خود اگر اصابت كنند مأجور و اگر خطا كنند معذور ميباشند) تاييد گرديد.

در زمان خلافت خليفه اول اين سياست اجرا ميشد و نمونه بارز آن وقتي اتفاق افتاد كه خالدبن وليد يكي از سرداران خليفه شبانه در منزل يكي از معاريف مسلمانان (مالك بن نويره) مهمان شد و مالك را غافل گير كرده كشت و سرش را در اطاق گذاشت و سوزانيد و همان شب با زن مالك هم بستر شد و بدنبال اين خيانتهاي شرم آور خليفه بعنوان اينكه حكومت وي بچنين سرداري نيازمند است مقررات شريعت را در حق خالد اجرا نكرد.

همچنين خمس را از اهل بيت و خويشان پيغمبر اكرم ص بريدند و همچنين نوشتن احاديث پيغمبر اكرم ص بكلي قدغن شد و اگر در جائي حديث مكتوب كشف يا از كسي گرفته ميشد آنرا ضبط كرده ميسوزانيدند و اين قدغن در تمام زمان خلفاء راشدين و پس از آن تا زمان خلافت عمربن عبدالعزيز خليفه اموي استمرار داشت.

و در زمان خلافت خليفه دوم (13-25ق) اين سياست روشن تر شد و مقام خلافت عده‌اي از مواد شريعت را مانند حج تمتع و نكاح متعه و گفتن ((حي علي خيرالعمل)) در اذان نماز ممنوع ساخت و نفوذ سه طلاق و نظاير آنها را دائر كرد و حتي در تخلف پاره‌اي از آنها حد سنگين وضع نمود مانند رجم در نكاح متعه.

و در خلافت وي بود كه بيت‌المال در ميان مردم با تفاوت تقسيم شد كه بعدها در ميان مسلمانان اختلاف طبقاتي عجيب و صحنه هاي خونين دهشتناكي بوجود آورد.

و در زمان خلافت وي معاويه در شام با رسومات سلطنتي كسري و قيصر حكومت ميكرد و خليفه او را كسراي عرب ميناميد و متعرض حالش نميشد.

زمان خليفه سوم

خليفه دوم بسال هجري بدست غلامي ايراني كشته شد و طبق راي اكثريت شوراي شش نفري كه بدستور خليفه دوم منعقد گرديد خليفه سوم زمام امور را بدست گرفت وي در عهد خلافت خود خويشاوندان اموي خود را بمردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و ساير بلاد اسلامي زمام امور را بدست ايشان سپرد و ايشان بناي بي بند باري گذاشته آشكارا بستم و بيداد و فسق و فجور و نقض قوانين جاريه اسلامي پرداختند و ديري نگذشت كه سيل شكايتها از هر سو بدارالخلافه سرازير شد.

ولي خليفه كه تحت تاثير مشيران اموي خود و خاصه مروان بن حكم قرار گرفته بود بشكايتهاي مردم ترتيب اثر نميداد بلكه گاهي هم دستور تشديد و تعقيب شاكيان را صادر ميكرد .

بالاخره سال (35) هجري مردم بر وي شوريدند و پس از چند روز محاصره و زد و خورد وي را كشتند.

خليفه سوم در عهد خلافت خود حكومت شام را كه در راس آن خويشاوند اموي او معاويه قرار داشت بيش از پيش تقويت ميكرد و در حقيقت سنگيني خلافت در شام متمركز بود و تشكيلات مدينه كه دارالخلافه بود جز صورتي دربرنداشت.

پس از جنگ يمامه كه در سال (12) خاتمه يافت و گروهي از صحابه كه قاري قرآن بودند در آن جنگ كشته شدند عمربن خطاب بخليفه اول پيشنهاد ميكند كه آيات قرآن در يك مصحف جمع آوري شود وي در پيشنهاد خود ميگويد: اگر جنگي ديگر رخ دهد و بقيه حاملان قرآن كشته شدند قرآن از ميان ما خواهد رفت بنابراين لازم است آيات قرآني را در يك مصحف جمع آوري كرده بقيد كتابت درآوريم.

اين تصميم را در قرآن كريم گرفتند با اينكه حديث پيغمبر اكرم (ص) كه تالي قرآن بود نيز با همان خطر تهديد ميشد و از مفاسد نقل بمعني و زياده و نفيصه و جعل و فراموشي در امن نبود ولي توجهي بنگهداري حديث نشد بلكه كتاب آن ممنوع و هر چه بدست ميافتاد سوزانيده ميشد.

و همچنين در ساير رشته هاي علوم درين مدت قدمي برداشته نشد و آنهمه تقديس و تمجيد كه در قرآن كريم و بيانات پيغمبر اكرم ص نسبت بعلم و تاكيد و ترغيب در توسعه علوم وارد نشده بي اثر ماند.

و اكثريت مردم سرگرم فتوحات پي در پي اسلام و دل خوش سيل غنايم فزون از حد كه از هر سو بجزيرة العرب سرازير بودند ميشد بودند و ديگر عنايتي بعلوم خاندان رسالت كه سر سلسله شان علي ع بود و پيغمبر اكرم ص او را آشناترين مردم بمعارف اسلام و مقاصد قرآن معرفي كرده بود نشد حتي در قضيه جمع قرآن (با اينكه ميدانستند علي ع پس از رحلت پيغمبر اكرم ص قرآن را جمع كرده است) وي را مداخله ندادند و حتي نام وي را نيز بزبان نياوردند.

اينها و نظاير اينها اموري بود كه پيروان علي ع را در عقيده خود راسخ تر و نسبت بجريان امور هشيارتر ميساخت و روزبروز بر فعاليت خودشان ميافزودند و علي ع نيز كه دستش از تربيت عمومي مردم كوتاه بود بتربيت خصوصي افراد ميپرداخت.

در اين بيست و پنجسال سه تن از چهار نفر ياران علي ع كه در همه احوال در پيروي او ثابت قدم بودند (سلمان فارسي و ابوذر غفاري و مقداد) درگذشتند ولي جمعي از صحابه و گروه انبوهي از تابعين در حجاز و يمن و عراق و غير آنها در سلك پيروان علي ع درآمدند و در نتيجه پس از كشته شدن خليفه سوم از هر سو بآنحضرت روي آوردند و بهر نحو بود با وي بيعت كرده و او را براي خلافت برگزيدند.

5- انتهاء خلافت باميرالمومنين علي ع و روش آنحضرت :

خلافت علي ع در اواخر سال سي و پنج هجري قمري شروع شد و تقريبا چهار سال و نه ماه ادامه يافت علي( ع) در خلافت سيرت پيغمبر اكرم (ص) را معمول ميداشت و غالب تغييراتي كه در زمان خلافت پيشينيان پيدا شده بود بحالت اولي برگردانيد و همه عمال نالايق را كه زمام امور را در دست داشتند از كار بركنار كرد و در حقيقت يك نهضت انقلابي بود كه گرفتاريهاي بسياري در برداشت.

علي ع در نخستين روز خلافت در سخنراني كه بمردم نمود چنين گفت: __آگاه باشيد گرفتاري كه شما مردم هنگام بعثت پيغمبر خدا داشتيد امروز دوباره بسوي شما برگشته و دامنگيرتان شده است بايد درست زير و روي شويد و صاحبان فضيلت كه عقب افتاده اند پيش افتند و آنان كه بناروا پيشي ميگرفتند عقب افتند))

((حق است و باطل و هر كدام اهالي دارد (بايد از حق پيروي نمود) اگر باطل بسيار است چيز تازه اي نيست و اگر حق كم است گاهي كم نيز پيش ميافتد و اميد پيشرفت نيز هست البته كم اتفاق ميافتد چيزي كه پشت بانسان كند دوباره برگشته روي نمايد))

علي ع بحكومت انقلابي خود ادامه داد و چنانكه لازمه طبيعت هر نهضت انقلابي است عناصر مخالف كه منافع شان بخطر ميافتاد از هر گوشه و كنار سر به مخالفت برافراشتند و بنام خونخواهي خليفه سوم جنگهاي سوم جنگهاي داخلي خونيني برپا كردند كه تقريباً در تمام مدت خلافت علي ع ادامه داشت.

بنظر شيعه مسببين اين جنگهاي داخلي جز منافع شخصي منظوري نداشتند و خونخواهي خليفه سوم و دستاويز عوام فريبانه‌اي بيش نبود و حتي سوء تفاهم نيز در كار نبود.

سبب جنگ اول كه جنگ جمل ناميده ميشود غائله اختلاف طبقاتي بود كه از زمان خليفه دوم در تقسيم مختلف بيت‌المال پيدا شده بود علي ع پس از آنكه بخلافت ساخته شد در ميان مردم مالي بالسويه قسمت فرمود چنانكه سيرت پيغمبر اكرم ص نيز همانگونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت برآشفت و بناي تمرد گذاشته بنام زيارت كعبه از مدينه رفتند و ام المومنين عايشه را كه در مكه بود و با علي ع ميانه خوبي نداشت با خود همراه ساخته بنام خونخواهي خليفه سوم نهضت و جنگ خونين جمل را بر پا كردند با اينكه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفه سوم در مدينه بودند و از وي دفاع نكردند و پس از كشته شدن وي اولين كسي بودند كه از طرف خود و مهاجرين بعلي ع بيعت كردند و همچنين ام المومنين عايشه خود از كساني بود كه مردم را بقتل خليفه سوم تحريص ميكردند و براي اولين بار كه قتل خليفه سوم را شنيد بوي دشنام داد و اظهار مسرت نمود.

اساساً مسببين اصلي غائله قتل خليفه صحابه بودند كه از مدينه باطراف نامه ها نوشته مردم را بخليفه ميشورانيدند .

و سبب جنگ دوم كه جنگ صفين ناميده ميشود و يكسال و نيم طول كشيد طمعي بود كه معاويه در خلافت داشت و بعنوان خونخواهي خليفه سوم اين جنگ را برپا كرده بيشتر از صد هزار خون نا حق ريخت و البته معاويه درين جنگ حمله ميكردند دفاع زيرا خونخواهي هرگز بشكل دفاع صورت نميگيرد.

عنوان اين جنگ خونخواهي خليفه سوم بود با اينكه خود خليفه سوم در آخرين روزهاي زندگي خود براي دفع آشوب از معاويه استمداد نمود وي با لشگري از شام بسوي مدينه حركت كرده عمداً آنقدر در راه توقف نمود تا خليفه را كشتند آنگاه بشام برگشته بخونخواهي خليفه قيام كرد.

و همچنين پس از آنكه علي ع شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه كرد بكلي خون خليفه سوم را فراموش كرده و قتل خليفه را تعقيب نكرد.

پس از جنگ صفين جنگ نهروان درگرفت درين جنگ جمعي از مردم كه در ميان شان صحابي نيز يافت ميشد در اثر تحريكات معاويه بعلي (ع) شوريدند و در بلاد اسلامي بآشوبگري پرداخته هر جا از طرفداران علي ع مييافتند ميكشتند حتي شكم زنان آبستن را پاره كرده جنيين‌ها را بيرون آورده سرميبريدند.

علي ع اين غائله را نيز خوابانيد ولي پس چندي در مسجد كوفه در سر نماز بدست برخي از اين خوارج شهيد شد.

مخالفين علي ع ميگويند: وي مرد شجاعت بود نه مرد سياست زيرا وي ميتوانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالف موقتاً از در آشتي و صفا درآمده آنانرا با مداهنه راضي و خوشنود نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحكيم كند سپس بقلع و قمع شان بپردازد.

ولي اينان اين نكته را ناديده گرفته اند كه خلافت علي ع يك نهضت انقلابي و نهضتهاي انقلابي با مداهنه و صورت سازي نميسازد مشابه اين وضع در زمان بعثت پيغمبر اكرم ص نيز پيش آمد و كفار و مشركين بارها بآن حضرت پيشنهاد سازش دادند و اينكه آنحضرت بخدايان شان متعرض نشود ايشان نيز كاري با دعوت وي نداشته باشند ولي پيغمبر اكرم ص نپذيرفت با اينكه ميتوانست در آنروزهاي سخت مداهنه و سازش كرده موقع خود را تحكيم نمايد سپس بمخالفت دشمنان قد علم كند.

اساساً دعوت اسلامي هرگز اجازه نميدهد كه در راه زنده‌كردن حقي حق ديگري كشته شود يا باطلي را با باطل ديگري دفع كنند و آيات بسياري در قرآن كريم درين باره موجود است

6- بهره اي كه شيعه از خلافت پنجساله علي ع برداشت :

علي ع در خلافت چهار سال و نه ماهه خود گرچه نتوانست اوضاع درهم ريخته اسلامي را كاملاً بحال اولي كه داشت برگرداند ولي از سه جهت عمده موفقيت حاصل كرد:

الف- بواسطه سيرت عاله خود قيافه جذاب سيرت پيغمبر اكرم ص را بمردم خاصه بنسل جديد نشان داد

وي در برابر شركت كسرائي و قيصري معاويه در زي فقرا و مانند يكي از بينواترين مردم زندگي ميكرد.

وي هرگز دوستان و خويشاوندان و خاندان خود را بر ديگران مقدم نداشت و توانگري را بگدائي و نيرومندي را بناتواني ترجيح نداد.

ب- با آن گرفتاريهاي طاقت‌فرسا و سرگرم كننده ذخائر گرانبهائي را از معارف الهيه و علوم حقه اسلاميه ميان مردم بيادگار گذاشت .f

از وي در فنون متفرقه عقلي و ديني و اجتماعي نزديك بيازده هزار كلمات قصار بط شده وي معارف عاليه اسلام را در سخنرانيهاي خود با بليغ ترين لهجه و روان ترين بيان ايراد نموده وي دستور زبان عربي را وضع كرد و اساس ادبيات عرب را بنياد نهاد.

وي اول كسي است در اسلام كه در فلسفه الهي غور كرده بسبك استدلال آزاد و برهان منطقي سخن گفت و مسائلي را كه تا آنروز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح كرد و درين باب بحدي عنايت بخرج ميداد كه در بحبوحه جنگها ببحث علمي ميپرداخت.

ج- گروه انبوهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت كرد كه در ميان ايشان جمعي از زهاد و اهل معرفت مانند اويس قرني و كميل نخعي و ميثم تمار و رشيد هجري وجود دارند كه در ميان عرفاي اسلامي مصادر عرفان در اسلام شناخته شده اند و عده اي مصادر اوليه فقه و كلام و تفسير و قرائت و غير آنها ميباشند.

7- انتقال خلافت بمعاويه و تبدل آن بسلطنت موروثي :

پس از شهادت اميرالمومنين علي ع بموجب وصيت وي و بيعت مردم فرزندش حضرت حسن بن علي كه پيش شيعه دوازده امامي امام دوم ميباشد متصدي خلافت شد ولي معاويه آرام ننشسته بسوي عراق كه مقر خلافت بود لشكر كشيده با حسن بن علي بجنگ پرداخت.

وي با دسيسه هاي مختلف و دادن پولهاي گزاف تدريجا ياران و سرداران حسن بن علي را فاسد كرده بالاخره حسن بن علي را مجبور نمود كه بعنوان صلح خلافت را بوي واگذارد.

و حسن بن علي ع نيز خلافت را باين شرط كه پس از درگذشت معاويه بوي برگردد و بشيعيان وي تعرض نشود بمعاويه واگذار نمود.

در سال چهل هجري معاويه بر خلافت اسلامي استيلا يافت و بلافاصله بعراق آمده در سخنراني كه كرد بمردم اخطار نموده گفت: ((من با شما سر نماز و روزه نميجنگيدم چه آنها را خودتان ميكنيد بلكه ميخواستم بشما حكومت كنم و بمقصد خود رسم)) و نيز گفت: ((پيماني كه با حسن بستم لغو و زير پاي من است)) معاويه با اين اخطار ماهيت حكومت و اجمال برنامه خود را بمردم گوشزد ميكرد.

معاويه با اين سخن اشاره ميكرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت بمقررات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همه نيروي خود را در زنده نگه داشتن فرمان‌روائي خود بكار خواهد بست بهر كجا بكشد...

و البته روشن است چنين حكومتي سلطنت و پادشاهي است نه خلافت و جانشيني پيغمبر خدا و از اينجا بود كه بعضي از آنان كه بحضور وي بار يافتند بعنوان پادشاهي سلامش دادند و خودش نيز در پاره اي از مجالس خصوصي از حكومت خود با ملك و پادشاهي تعبير ميكرد اگر چه در ملاء عام خود را خليفه معرفي مينمود.

و البته پادشاهي كه بر پايه زور استوار باشد وراثت را طبعاً بدنبال خود دارد و بالاخره نيز به نيت خود جامعه عمل پوشانيد و پسر خود يزيد را كه جواني بي بند بار بود و كمترين شخصيت ديني نداشت ولايت عهد داده جانشين خود كرد و آنهمه حوادث ننگين ببار آورد.

معاويه با بيان گذشته خود اشاره ميكرد كه نخواهد گذاشت حسن بن علي پس از وي بخلافت رسد يعني در خصوص خلافت بعد از خود فكري دارد و آن همان بود كه حسن ع را باسم شهيد كرد و راه را براي فر زند خود يزيد هموار ساخت.

معاويه با الغاء پيمان نامبرده ميفهمانيد كه هرگز نخواهد گذاشت شيعيان اهل بيت در محيط امن و آسايش بسر برند و مانند گذشته بفعاليتهاي ديني خود ادامه دهد و همين معني را نيز جامه عمل پوشانيد.

وي اعلان كرد كه هر‌كس در مناقب اهل بيت حديثي نقل كند هيچگونه مصونيتي در جان و مال و عرض خود نخواهد داشت. و دستور داد كه هر كه در منقبت صحابه و خلفاء حديثي بياورد جايزه كافي بگيرد و در نتيجه اخبار زيادي در مناقب صحابه جعل شد و دستور داد در همه بلاد اسلامي در منابر بعلي ع ناسزا گفته شود خودش نيز علي راسب مينمود (و اين دستور تا زمان عمربن عبدالعزيز خليفه اموي (99و101) اجرا ميشد)

وي بدستياري عمال و كارگردانان خود كه جمعي از ايشان صحابي بودند خواص شيعه علي را كشت و سر بعضي از آنان را بنيزه زده در شهرها گردانيدند و عموم شيعيان را در هر جا بودند بناسزا و بيزاري از علي ع مكلف ميكرد و هر كه خودداري ميكرد بقتل ميرسيد.

8- سخت ترين روزگار براي شيعه :

سخت ترين زمان براي شيعه در تاريخ تشيع همان زمان حكومت بيست ساله معاويه كه شيعه در آن هيچگونه مصونيتي نداشت و اغلب شيعيان اشخاص شناخته شده و مارك‌دار بودند.

دو تن از پيشوايان شيعه (امام حسن و امام حسين ع) كه در زمان معاويه بودند كمترين وسيله اي براي برگردانيدن اوضاع ناگوار در اختيار نداشتند حتي امام سوم شيعه كه در ششماه اول خلافت يزيد قيام كرده با همه ياران و فرزندان خود شهيد شد در مدت ده سالي كه در خلافت معاويه ميزيست تمكن اين اقدام را نيز نداشت.اكثريت تسنن اين همه كشتارهاي ناحق و بي‌بندباري‌ها كه بدست صحابه و خاصه معاويه و كارگردانان وي انجام يافته است توجيه ميكنند كه آنان صحابه بودند و بمقتضاي احاديثي كه از پيغمبر اكرم ص رسيده صحابه مجتهدند و معذور و خداوند از ايشان راضي است و هر جرم و جنايتي كه از ايشان سرزند معفو است.

ولي شيعه اين توجيه را نميپذيرد زيرا:

اولاً معقول نيست يک رهبر اجتماعي مانند پيغمبر اكرم ص براي احياء حق و عدالت و آزادي برپا خاسته جمعي را هم عقيده خود گرداند كه همه هستي خود را در راه اين منظور مقدس گذاشته آنرا لباس تحفق بخشند و همينكه بمنظور خود نائل شد ياران خود را نسبت بمردم و قوانين مقدسه خود آزادي مطلق بخشد هر گونه حق‌كشي و تبه‌كاري و بي بند‌باري را از ايشان معفوداند يعني با دست و ابزاري كه بنائي را برپا كرده با همان دست و ابزار آن را خراب كند. و ثانياً اين روايات كه صحابه را تقديس و اعمال ناروا و غيرمشروع آنان را تصحيح ميكند و ايشان را آمرزيده و مصون معرفي مينمايد از راه صحابه بما رسيده و بروايت ايشان نسبت داده شده است و خود صحابه بشهادت تاريخ قطعي با همديگر معامله مصونيت و معذوريت نميكردند.

صحابه بودند كه دست بكشتار و سبب و لعن و رسوا ساختن همديگر گشودند و هرگز كمترين اغماض و مسامحه اي در حق همديگر روا نميداشتند

بنابرآنچه بشهادت عمل خود صحابه اين روايات صحيح نيستند و اگر صحيح باشند مقصود از آنها معناي ديگري است غير از مصونيت و تقديس قانوني صحابه.

و اگر فرضاً خداي متعال در كلام خود روزي از صحابه در برابر خدمتي كه در اجراء فرمان وي كرده اند اظهار رضايت فرمايد معني آن تقدير از فرمانبرداري گذشته آنان است نه اينكه در آينده ميتوانند هرگونه ناتواني كه دلشان ميخواهد بكنند،

9- استقرار سلطنت بني اميه :

سال شصت هجرت معاويه درگذشت و فرزندش يزيد طبق بيعتي كه پدرش از مردم براي وي گرفته بود زمام حكومت اسلامي را در دست گرفت.

يزيد بشهادت تاريخ هيچگونه شخصيت ديني نداشت جواني بود حتي در زمان حيات پدر اعتنائي باصول قوانين اسلام نميكرد. و جز عياشي و شهوت راني و بي بندباري سرش نميشد و در سه سال فرمانروائي خود فجايعي راه انداخت كه در تاريخ ظهور اسلام با آنهمه فتنه ها كه گذشته بود سابقه نداشت.

سال اول حضرت حسين بن علي ع را كه سبط پيغمبر اكرم ص بود با فرزندان و خويشان و يارانش با فجيع ترين وضعي كشت و زنان و كودكان اهل بيت پيغمبر را بهمراه سرهاي بريده شهداء در شهرها گردانيد .

و در سال دوم شهر مدينه را قتل عام كرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز بلشگريان خود مباح ساخت.

و در سال سوم كعبه مقدسه را خراب كرد و آتش زد پس از يزيد آل مروان حكومت اسلامي را (بتفصيلي كه در تواريخ ضبط شده) بدست گرفتند حكومت اين دسته يازده نفري كه نزديك بهفتاد سال ادامه داشته روزگار تيره و شومي براي اسلام و مسلمين بوجود آورد كه در جامعه اسلامي جز يك امپراطوري عربي استبدادي كه نام خلافت اسلامي بروي آن نهاده بودند حكومت نميكرد.

در دوره حكومت اينان كاربجائي كشيد كه خليفه وقت كه جانشين پيغمبر اكرم ص و يگانه حامي دين شمرده ميشد بي محابا تصميم گرفت بالاي خانه كعبه غرفه اي سازد تا در مراسم حج در آنجا بخوش‌گذراني پردازد .

خليفه وقت قرآن كريم را آماج تبر قرار داد و در شعري كه بعنوان خطاب بقرآن انشاء كرد گفت: روز قيامت كه پيش خداي خود حضور مييابي بگو: خليفه مرا پاره كرد.

البته شيعه كه اختلاف نظر اساسي شان با اكثريت تسنن در دو مسئله خلافت اسلامي و مرجعيت ديني بود در اين دوره تاريك روزگار تلخ و دشواري ميگذرانيدند ولي بيدادگري و بي‌بندباري حكومت‌هاي وقت و قيافه مظلوميت و تقوي و طهارت پيشوايان اهل بيت آنان را روزبروز در عقايدشان استوارتر ميساخت و مخصوصاً شهادت دلخراش حضرت حسين پيشواي سوم شيعه در توسعه يافتن تشيع و بويژه در مناطق دور از مركز خلافت مانند عراق و يمن و ايران كمك بسزائي كرد.گواه اين سخن اينكه در زمان پيشواي پنجم شيعه اماميه كه هنوز قرن اول هجري تمام نشده بود و چهل سال از شهادت امام سوم نميگذشت بمناسبت اختلال و ضعفي كه در حكومت اموي پيدا شده بود شيعه فرصت يافته از اطراف كشور اسلامي مانند سيل بدر پيشواي پنجم ريخته باخذ حديث و تعلم معارف اسلامي ميپرداختند.

هنوز قرن اول هجري تمام نشده بود كه چند نفر از امراء دولت شهر قم را در ايران بنياد نهاده شيعه نشين كردند ولي در عين حال شيعه در حال تفيه و بدون تظاهر بمذهب زندگي ميكردند.

بارها در اثر كثرت فشار سادات علوي بر ضد بيدادگريهاي حكومت قيام كردند ولي شكست خورده بالاخره جان خود را در اين راه گذاشتند و حكومت بي پرواي وقت در پايمال‌كردن ايشان فروگذاري نكرد.

جسد زيد را كه پيشواي شيعه زيديه بود از قبر بيرون آورده بدار آويختند و پس از آنكه سه سال بر سر دار بود پائين آورده آتش زدند و خاكسترش را باد دادند و بنحوي كه اكثر شيعه معتقدند امام چهارم و پنجم نيز بدست بني اميه با سم درگذاشته‌اند درگذشت امام دوم و سوم نيز بدست آنان واقع گشت.

فجايع عمال امويين بحدي فاش و بي پرده بود كه اكثريت اهل تسنن با اينكه خلفاء را عموماً مفترض‌الطاعه ميدانستند ناگزير خلفاء را بدو دسته تقسيم كردند: خلفاء راشدين كه چهار خليفه اولي پس از رحلت ميباشند (ابوبكر و عمر عثمان و علي) و خلفاء غير راشدين كه از معاويه شروع ميشوند.

امويين در دوران حكومت خود در اثر بيدادگري و بي بند و باري باندازه اي نفرت عمومي را جلب كرده بودند كه پس از شكست قطعي و كشته‌شدن آخرين خليفه اموي دو پسر وي با جمعي از خانواده خلافت از دارالخلافه گريختند و بهرجا روي آوردند پناهشان ندادند بالاخره پس از سرگرداني بسيار كه در بيابانهاي نوبه و حبشه و بجاوه كشيدند و بسياري از ايشان از گرسنگي و تشنگي تلف شدند بمندب يمن درآمدند و بدريوزه خرج راهي از مردم تحصيل كرده درزي حمالان عازم مكه شدند و آنجا در ميان مردم ناپديد شدند.

10- شيعه در قرن دوم هجري :

در اواخر ثلث اول قرن دوم هجري بدنبال انقلابات و جنگهاي خونيني كه در اثر بيدادگري و بد رفتاريهاي بني‌اميه در همه جاي كشورهاي اسلامي ادامه داشت دعوتي نيز بنام اهل بيت پيغمبر در ناحيه خراسان ايران پيدا شد متصدي دعوت ابومسلم مروزي سردار ايراني بود و بضرر خلافت اموي قيام كرد و شروع به پيشرفت نمود تا دولت اموي را برانداخت.

اين نهضت و انقلاب اگرچه از تبليغات عميق شيعه سرچشمه ميگرفت و كم و بيش عنوان خونخواهي شهداء اهل بيت را داشت و حتي از مردم براي يكمرد پسنديده از اهل بيت (سربسته) بيعت ميگرفتند با اينهمه بدستور مستقيم يا اشاره پيشوايان شيعه نبود بگواهي اينكه وقتي ابومسلم بيعت خلافت را بامام ششم شيعه اماميه در مدينه عرضه داشت وي جدا رد كرد و فرمود: ((تو از مردان من نيستي و زمان نيز زمان من نيست))

بالاخره بني عباس بنام اهل بيت خلافت را بردند و در آغاز كار روزي چند بمردم و علويين روي خوشي نشان دادند حتي بنام انتقام شهداء علويين بني اميه را قتل عام كردند و قبور بني اميه را شكافته هر چه يافتند آتش زدند ولي ديري نگذشت كه شيوه ظالمانه بني اميه را پيش گرفتند و در بيدادگري و بي بندباري فروگذاري نكردند.

ابوحنيفه رئيس يكي از چهار مذهب اهل تسنن بزندان منصور رفت و شكنجه‌ها ديد و ابن‌حنبل پيشواي يكي ديگر از چهار مذهب تازيانه خورد امام ششم شيعه اماميه پس از آزار و شكنجه بسيار باسم درگذشت و علويين را دسته دسته گردن ميزدند يا زنده زنده دفن ميكردند يا لاي ديوار يا زير ابنيه دولته ميگذاشتند.

هارون خليفه عباسي كه در عهد وي امپراطوري اسلامي باوج قدرت و وسعت خود رسيده بود و گاهي خليفه بخورشيد نگاه كرده و آنرا مخاطب ساخته ميگفت: ((بهرکجا ميخواهي بتاب كه ببيرون از ملك من نخواهي تافت)) از طرف لشگريان وي در خاور و باختر جهان پيش ميرفتند ولي از طرفي نيز در جسر بغداد كه در چند قدمي قصر خليفه بود بي اطلاع و اجازه خليفه مامور گذاشته از عابرين حق عبور ميگرفتند حتي روزي خود خليفه ميخواست از جسر بگذرد جلوش را گرفته حق عبور مطالبه كردند. يك مغني با خواندن دو بيت شهوت انگيز امين خليفه عباس را سر شهوت آورد امين سه مليون درهم بوي بخشيد مغني از شادي خود را بپاي خليفه انداخته گفت: يا اميرالمومنين اينهمه پول را بمن ميبخشي؟ خليفه در پاسخ گفت: اهميت ندارد ما اين پول را از يك ناحيه ناشناخته كشور ميگيريم.

ثروت سرسام آوري كه همه ساله از اقطار كشورهاي اسلامي بعنوان بيت المال مسلمين بدارالخلافه سرازير ميشد بمصرف هوسراني و حق‌كشي خليفه وقت ميرسيد شماره كنيزان پريوش و دختران و پسران زيبا در دربار خلافت بهزاران ميرسيد.

شيعه از انقراض دولت اموي و روي كارآمدن بني عباس طرفي نيست جز اينكه دشمنان بيدادگر وي تغيير اسم دادند.

11- شيعه در قرن سوم هجري :

با شروع قرن سوم شيعه نفس تازه‌اي كشيد و سبب آن اولا اين بود كه كتب فلسفي و علمي بسياري از زبان يوناني و سرياني و غير آنها بزبان عربي ترجمه شد و مردم بتعلم علوم عقلي و استدلالي هجوم آوردند علاوه بر آن مامون خليفه عباسي (195-218) معتزلي مذهب باستدلال عقلي علاقمند بود و در نتيجه بتكلم در اديان و مذاهب رواج تام و آزادي كامل داده بود علماء و متكلمين شيعه از اين آزادي در فعاليت علمي و تبليغ مذهب اهل بيت فروگذاري نميكردند.

و ثانياً مأمون عباسي باقتضاي سياست خود بامام هشتم شيعه اماميه ولايت عهد داده بود و در اثر آن علويين و دوستان اهل بيت تا اندازه اي از تعرض اولياء دولت مصون بودند و كم و بيش از آزادي بي بهره نبودند ولي باز ديري نگذشت كه دم برنده شمشير بسوي شيعه برگشت و شيوه فراموش شده گذشتگان بسراغ شان آمد خاصه در زمان متوكل عباسي (232-247) كه مخصوصاً با علي ع و شيعيان وي دشمني خاصي داشت و با مروي بود كه مزار امام سوم شيعه اماميه را در كربلا با خاك يكسان كردند.

12- شيعه در قرن چهارم هجري :

در قرن چهارم هجري عواملي بوجود آمد كه براي توسعه يافتن تشيع و نيرومند شدن شيعه كمك بسزائي ميكرد از آنجمله سستي اركان خلافت بني عباس و ظهور پادشاهان آل بويه بود.

پادشاهان آل بويه كه شيعه بودند كمال نفوذ را در عاصمه خلافت كه بغداد بود و در خود خليفه داشتند و اين قدرت قابل توجه بشيعه اجازه ميداد كه در برابر مدعيان مذهبي خود كه پيوسته باتكاء قدرت خلافت آنان را خورد ميكردند قد علم كرده آزادانه بتبليغ مذهب بپردازند.

چنانكه مورخين گفته اند درين قرن همه جزيرة العرب يا معظم آن باستثناء شهرهاي بزرگ, شيعه بودند و با اينوصف برخي از شهرهاي بزرگ مانند عمان و صعده شيعه بود.

در شهر بصره كه پيوسته مركز تسنن بود و با كوفه كه مركز تشيع شمرده ميشد رقابت مذهبي داشت عده آي قابل توجه شيعه بودند و همچنين در طرابلس و نابلس و طبريه و حلب و نيشابور و هرات شيعه بسيار بود و اهواز و سواحل خليج فارس از ايران مذهب شيعه داشت.

در آغاز اين قرن كه ناصر اطروش پس از سالها تبليغ كه در شمال ايران بعمل آورد بناحيه طبرستان استيلا يافت و سلطنتي تاسيس نمود كه تا چند پشت او ادامه داشت و پيش از اطروش نيز حسن بن زيد علوي سالها در طبرستان سلطنت كرده بود.

درين قرن. فاطميين كه اسماعيلي بودند بمصر دست يافتند و سلطنت دامنه داري (296-567) تشكيل دادند. و بسيار اتفاق ميافتاد كه در شهرهاي بزرگ مانند بغداد و مصر و نيشابور كشمكش و زد و خورد و مهاجمه‌هائي ميان شيعه و سني در ميگرفت و در برخي از آنها شيعه غلبه‌كرده از پيش ميبرد.

13- شيعه در قرن 5-9 هجري :

از قرن پنجم تا اواخر قرن نهم شيعه بهمان افزايش كه در قرن چهارم داشت ادامه ميداد و پادشاهاني نيز كه مذهب شيعه را داشتند بوجود آمده از تشيع ترويج ميكردند.

در اواخر قرن پنجم هجري دعوت اسماعيليه در قلاع الموت ريشه انداخت و اسماعيليه نزديك بيك قرن و نيم در وسط ايران در حال استقلال كامل ميزيستند و سادات مرعشي نيز در مازندران سالها سلطنت كردند. شاه خدابنده از پادشاهان مغول مذهب شيعه را اختيار كرد و اعقاب او از پاشاهان مغول ساليان دراز در ايران سلطنت و از تشييع ترويج مي كردند و همچنين سلاطين آق‌قويونلو و قره‌قويونلو كه در تبريز حكومت ميكردند و دامنه حكومت‌شان تا فارس و كرمان كشيده ميشد و حكومت فاطميين نيز در مصر برپا بود.

البته قدرت مذهبي جماعت با پادشاهان وقت تفاوت ميكرد چنانكه پس از برچيده‌شدن بساط فاطميين و روي كارآمدن سلاطين آل ابوب صفحه برگشت و شيعه مصر شامات آزادي مذهبي را بكلي از دست دادند و جمع كثيري از شيعه بجرم تشيع از دم شمشير گذشتند و از آن جمله شهيد اول محمدبن مكي يكي از نوابغ فقه شيعه سال (786) در شام بجرم تشيع كشته شد و همچنين شيخ اشراق شهاب الدين سهروردي در حلب بجرم فلسفه بقتل رسيد.

رويهمرفته شيعه درين پنج قرن از جهت جمعيت در افزايش و از جهت قدرت و آزادي مذهبي تابع موافقت و مخالفت سلاطين وقت بوده اند و هرگز درين مدت مذهب تشيع در يكي از كشورهاي اسلامي مذهب رسمي اعلام نشد.

14- شيعه در قرن 10-11 هجري :

در اين اوان جوان سيزده ساله اي از خاندان شيخ صفي اردبيلي متوفاي (هجري كه يكي از مشايخ طريقت در شيعه بود با سيصد نفر درويش از مريدان پدرانش بمنظور ايجاد يك كشور مستقل و مقتدر شيعه در اردبيل قيام كرده شروع بكشورگشائي و برانداختن آيين ملوك الطوائفي ايران زمين نمود و پس از جنگهاي خونيني كه با پادشاهان محلي و بويژه با پادشاهان آل عثمان كه زمام امپراطوري عثماني را در دست داشتند كرد موفق شد كه ايران قطعه قطعه را بشكل يك كشور درآورده و مذهب شيعه را در قلمرو حكومت خود رسميت دهد.

و پس از درگذشت شاه اسماعيل صفوي پادشاهان ديگري از سلسله صفويه تا اواسط قرن دوازدهم هجري سلطنت كردند و يكي پس از ديگري رسميت مذهب شيعه اماميه را تأييد و تثبيت نمودند حتي هنگامي كه در اوج قدرت بودند (زمان شاه عباس كبير) توانستند وسعت ارضي كشور و آمار جمعيت را به بيشتر از دو برابر ايران كنوني (سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار هجري قمري) برسانند. گروه شيعه و دين دو قرن و نيم تقريباً در ساير كشورهاي اسلامي بهمان حال سابق با افزايش طبيعي خود باقي بوده است.

شيعه در قرن 12-14 هجري

در سه قرن اخير پيشرفت مذهبي شيعه بهمان شكل طبيعي سابقش بوده است و فعلاً كه اواخر قرن چهاردهم هجري قمري است تشيع در ايران مذهب رسمي شناخته ميشود و همچنين در يمن و عراق اكثريت جمعيت كشور را شيعه تشكيل ميدهد و در همه ممالك مسلمان نشين جهان كم و بيش شيعه وجود دارد و رويهمرفته در كشورهاي مختلف جهان (چنانكه گفته ميشود) نزديك بصد مليون شيعه زندگي ميكنند.


. پايان ص10.

. پايان صفحه 11

. پايان صفحه 12.

. پايان صفحه 13.

. پايان صفحه 14.

. پايان صفحه 15 .

/ 1