ساقي - کوچ و کویر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کوچ و کویر - نسخه متنی

نصرت رحمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














ساقي



سبو بشكست ، ساقي ! همتي از غصه مي
ميريم

شكسته تيله ها را بر لبم كش
تا سحر گردد

در ميخانه را قفلي بزن ترسم
كه ولگردي

ز درد آتشين زخم خبر گردد

خبر گردد

به پيراهن بپوشان روزن
ميخانه را ساقي

كه چشم هرزه گردان هم نبيند
ماجرايم را

به خويشم اعتباري نيست ، گيسو را ببر
ساقي

و با آن كوششي كن تا ببندي دست و
پايم را

ز خون سينه ام ، ساقي ! بكش
نقش زني بي سر

به روي آن خم خالي كه پاي آنستون
مانده

به زير طرح آن بنويس با يك خط
ناخوانا

به راه دشمني مانده ز راه
دوستي رانده

و دندانهاي من سوراخ كن با مته ي
چشمت

نخي بر آن بكش ، وردي
بخوان آويز بر سينه

كه گر آزاده اي پرسيد روزي : پس چه
شد شاعر

نگويد : مرد از حسرت
بگويد : مرد از كينه

/ 14