تبیان، دستیار زندگی
کاتاگیری روشی می‌گوید: «استعداد مانند آب‌های زیرزمینی زیر سطح زمین‌ست. هیچ کس صاحب آن نیست. اما شما می‌توانید آن را استخراج کنید. با سعی و تلاش استخراجش کنید. آن‌وقت خواهید دید که به سوی‌تان روان می‌شود.» ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آب‌های زیرزمینی را استخراج کنید

شروع

نگران استعداد خود نباشید. همین که شروع به تمرین کنید شکوفا خواهد شد. کاتاگیری روشی می‌گوید: «استعداد مانند آب‌های زیرزمینی زیر سطح زمین‌ست. هیچ کس صاحب آن نیست. اما شما می‌توانید آن را استخراج کنید. با سعی و تلاش استخراجش کنید. آن‌وقت خواهید دید که به سوی‌تان روان می‌شود.»

پس تنها به تمرین نوشتن بپردازید و آن‌وقت که یاد گرفتید به صدای درون‌تان اعتماد کنید آن را هدایت کنید. اگر می‌خواهید رمانی بنویسید. بنویسیدش. اگر می‌خواهید مقاله یا داستان‌کوتاه بنویسید، دست به‌کار شوید. در روند نوشتن چگونگی‌اش را یاد می‌گیرید. می‌توانید مطمئن باشید که به تدریج فن و مهارت لازم را یاد می‌گیرید.

در عوض مردم  بیشتر وقت‌ها نوشتن را با یک ذهنیت فقیر شروع می‌کنند. آن‌ها خالی‌اند. به سوی مربیان و کلاس‌های آموزش نوشتن می‌شتابند. این‌طوری نیست، نوشتن را با عمل به آن یاد می‌گیریم. خیلی ساده است. از مراجع بیرون از خودمان که فکر می‌کنیم نوشتن را می‌شناسند چیزی یاد نمی‌گیریم. کتاب خواندن در این مورد بی‌فایده‌ست. برای مثال اگر می‌خواهید وزن کم کنید، درباره‌ی آن کتاب نمی‌خوانید. ورزش می‌کنید تا وزن‌تان کم شود.

مشکل مدارس عمومی اینست که از کودکانی که به طور طبیعی شاعر و داستان نویس‌اند می‌خواهند ادبیات بخوانند و بعد از آن دور شوند و درباره‌اش حرف بزنند. به این شعر- نوشته‌ی کارلوس ویلیامز- توجه کنید:

ادبیات

چرخ‌دستی قرمز          

همه چیز بستگی دارد

به یک چرخ‌دستی قرمز

که خیره شده است به بارش باران

کنار جوجه‌های سپیدپر.

منظور شاعر از یک چرخ‌دستی قرمز چیست؟ آیا منظورش غروب آفتابست؟ یک ارابه است؟ و چرا به بارش باران خیره شده  است؟ سئوال‌های زیادی به ذهن می‌رسد.  منظور او از یک چرخ‌دستی چیزی جز خود آن نیست و قرمزست چون قرمزست. و باران هم تازه باریده است. چرا همه چیز بستگی به آن دارد؟ چون شعر یعنی یک لحظه، لحظه‌ی کوتاه آگاهی و در آن لحظه چرخ‌دستی درست همان‌طور که هست ویلیامز را به خود آورده است و این یعنی همه چیز.

مشکل مدارس عمومی اینست که از کودکانی که به طور طبیعی شاعر و داستان نویس‌اند می‌خواهند ادبیات بخوانند و بعد از آن دور شوند و درباره‌اش حرف بزنند.

شعر طوری آموزش داده می‌شود که انگار شاعر  معمایی در واژه‌هایش مخفی کرده  و این کار مخاطب است که آن را پیدا کند. شعر  رمان معمایی نیست. در عوض باید هر چه می‌توانیم به اثر نزدیک‌تر شویم. یاد بگیریم که تصویرها  و خطوط اثر را درست همان‌طور که نویسنده نوشته بازخوانی کنیم. اگر می‌خواهید درباره‌ی آن حرف بزنید از گرمی و حرارتش فاصله نگیرید. نزدیک آن بمانید. به این ترتیب نوشتن را یاد می‌گیرید. در کنار اثر اصلی بمانید. ذهنیت تازه و اصیل خود را حفظ کنید و از آن بنویسید.


ناتالی گلدبرگ/ برگردان: شهرام عدیلی‌پور

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی