واقعا تو مفیدی!!
روزى قاضى عبدالجبّار در بغداد در مجلسی حضور داشتند، كه در این هنگام شیخ مفید وارد مجلس شد، و در پائین مجلس نشست، و پس از مدتى، رو به قاضى كرد و گفت: من از تو در حضور این علماء سؤالى دارم.
قاضى گفت: بپرس .
شیخ مفید گفت: شما در مورد این حدیث چه میگویید كه پیامبر (ص) در غدیر فرمود: "مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىٌ مَولاه" كسى كه من رهبر او هستم، پس على (ع) رهبر او است. آیا این حدیث، مسلّم و صحیح است كه پیامبر (ص) در روز غدیر فرموده است؟
قاضى گفت: آرى، حدیث صحیح میباشد.
شیخ گفت: منظور از كلمه "مولى" چیست؟
قاضى گفت :"مولى" به معنى "اولى" و "بهتر" است .
شیخ مفید گفت: پس با این كه پیامبر (ص) على (ع) را بهتر از دیگران معرفى نموده است، این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنى چیست؟
قاضى گفت: این حدیث، روایت است[یعنی نقل قولی بیش نیست]، ولى خلافت ابوبكر، درایت و از روى اجتهاد و درك میباشد، و انسان عادل روایت را همتاى درایت قرار نمیدهد [یعنى درایت مقدّم است].
شیخ گفت: شما درباره این گفتار پیامبر (ص) چه میگویید كه به على (ع) فرمود:
"حَربُكَ حَربِى وَ سِلمُكَ سِلمى" جنگ با تو، جنگ با من است ، و صلح با تو با صلح من است.
محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از علماى برجسته و فقهاء و متكلمین بزرگ و از زهّاد و وارستگان كم نظیر شیعه میباشد كه سنى و شیعه او را به علم و كمال قبول داشتند، وى یازدهم ذى قعده به سال 336 متولد شد و در سال 413 در سن 76 سالگى از دنیا رفت، جنازه او را هشتاد هزار نفر تشیع كردند و در حرم كاظمین به خاك سپردند. وى از نوابغ تاریخ است كه بیش از دویست كتاب، تألیف نمود، و اهل تسنن او را بزرگترین عالم از علماى شیعه میدانستند.
قاضى گفت: این گفتار بر اساس حدیث صحیح است .
شیخ مفید گفت: نظر شما درباره اصحاب جمل مانند طلحه و زبیر و... كه به جنگ على (ع) آمدند چیست؟
قاضى گفت: اى برادر! آنها كه توبه كردند.
شیخ بیدرنگ جواب قبلی قاضی را كه در مقابل حدیث غدیر گفته بود، تحویل خودش داد و گفت :اى قاضى! جنگ آنها "درایت" است (حتمى) ولى توبه كردن آنها روایت شده است، و تو در مورد حدیث غدیر گفتى، روایت معادل درایت نیست و درایت مقدم میباشد.
قاضى متحیرانه از پاسخ به شیخ، عاجز و درمانده ماند و سر درگریبان فرو برد و سپس گفت: تو كیستى؟
شیخ جواب داد: من محمد بن محمد بن نعمان حارثى هستم .
قاضى از مسند قضاوت برخاست و دست شیخ را گرفت و بر آن مسند نشاند و گفت: "اَنتَ المُفیدُ حَقاً" براستى كه تو انسان مفید [سود بخشى] هستى .
مجلس منقلب شد و چهرههاى علماى بزرگ مجلس در هم رفت،
در این اوضاع وقتى قاضى، ناراحتى آنها را دریافت، به آنها رو كرد و گفت: اى علما! این مرد مرا مجاب كرد و در پاسخ او عاجز شدم، اگر كسى از شما قادر به جواب او است، اعلام كند تا او را بر این مسند بنشانم و این شیخ به جاى خود بنشیند.
اما هیچ كس را یارای جوای نبود و هیچ كس دم نزد.
آنچه آن روز اتفاق افتاد به سرعت، دهان به دهان چرخید تا آنكه این موضوع شایع گردید، و موجب شد محمد بن نعمان؛ داشمند بزرگ داستان ما؛ به شیخ مفید ملقب و معروف گردد.
با اندكی تصرف از: داستان دوستان - جلد دوم - محمد محمدى اشتهاردى