تبیان، دستیار زندگی
ای به من نزدیك ، دوری تا به چند من در این اندوه پوشیدم بیا لختی بخند ای كه نا پیدا ترینی از تو پیداتر كجاست تا تو را روشن ببینم چشمهایم را ببند با وجودم حس ادراك تو در آمیخته است كه این چنین ذرات احساسم  برایت می تپند گ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیدای غایب


از تو دورم ای به من نزدیك ، دوری تا به چند

من در این اندوه پوشیدم بیا لختی بخند

ای كه نا پیدا ترینی از تو پیداتر كجاست

تا تو را روشن ببینم چشمهایم را ببند

با وجودم حس ادراك تو در آمیخته است

كه این چنین ذرات احساسم  برایت می تپند

گاهگاهی می توانی همنشین من شوی

گاهگاهی مهربانان مهربانتر می شوند

می توانی محو درخورشید چشمانت كنی

اخترانی را كه در آفاق روحم می دمند

عشق ! ای خورشید آزادی تماشا كن مرا

دانه دانه حلقه های بردگی تا بگسلند

قربان ولیئی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.