شاه بیت غزل دانایی
تصنیفهای عاشقانهای از سمت مدینه میوزد.
خندههای انسان، با شمیمی از بهشت گره میخورد.
گلدانهایی از شعر، چیده میشود پیش چشمان لحظات.
نام «ششمین قرائت زیبایی» بر سر زبانهای دانش افتاده است.
نام او چون نسیمی معطر، از کنار پلهای عرفان میگذرد. با آمدنش، جان قلم تازه میشود؛ قلمهایی که به احادیث پرنورش دخیل میبندند. باید اما پا به پای معرفت رفت تا او را دریافت!
باید همراه شد با زلال اندیشه. دانشگاه او، از جنس دلاویزترین گلهای بهاری است؛
والاترین رنگ پارسایی، از ساعات درس او بیرون میآید و صدای مکتب بیداری، گوشهای از بیانات اوست. امروز، حالت شعف به اندام آفرینش وارد شده که: شاهْ بیت غزل دانایی میآید. «مفضل» خوب میداند که با آمدنش، توحید نهفته در اشیا، همهْ فهم میشود. آری! او که بیاید، همه واژههای قدسی جاری میشوند در صفحات ایمان.
نفسهای سبز دانش و ژرف کاوی، در فقه منتشر میشود.
لازم نیست گفته شود امثال «زراره» چند نفرند؛ معلوم است که دانش، خود، عطر پرمخاطب است.
او که بیاید، دل، به روایات جاویدش پیوند میخورد.
نگاه کن! جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله میآید.
بخش عترت و سیره تبیان
نویسنده: محمدکاظم بدرالدین