تبیان، دستیار زندگی
محدث نوری با ایراد هفت اشکال (1) بر دیدگاه سید ابن طاووس، ورود اهل‌بیت علهیم‌السلام را به کربلا در اربعین اول، منکر شده است که چون انکار این امر به طور مبسوط توسط وی صورت گرفته و دیگران در این باره از وی پیروی کرده‌اند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بررسی دلایل محدث نوری

امام حسین

بررسی دلایل محدث نوری درباره انکار حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در کربلا در اربعین اول

محدث نوری با ایراد هفت اشکال (1) بر دیدگاه سید ابن طاووس، ورود اهل‌بیت علهیم‌السلام را به کربلا در اربعین اول، منکر شده است که چون انکار این امر به طور مبسوط توسط وی صورت گرفته و دیگران در این باره از وی پیروی کرده‌اند، در ذیل، این اشکال‌ها به اختصار و با اضافات و تغییراتی همراه با پاسخ آنها، آورده می‌شود:

1- عدم تناسب زمان با حوادث: از حوادثی که در مدت چهل روز اتفاق افتاده است، یکی نامه عبیدالله به یزید برای کسب تکلیف درباره اسراست که حدود بیست روز یا بیشتر طول کشیده است، و دیگری مدت اقامت اهل بیت علهیم‌السلام در شام که برخی منابع، یک ماه (2) و برخی دیگر، یک ماه و نیم (3) نوشته‌‌اند. بنابراین، مدت زمانی که صرف کسب تکلیف از یزید و رفتن اهل‌بیت علهیم‌السلام

به شام و اقامت در آنجا و سپس بازگشت آنان شده است، با حضور در کربلا و ملاقات با جابر در روز بیستم صفر از جهت زمانی ناسازگار است، از اینرو نمی‌توان پذیرفت که اهل‌بیت علهیم‌السلام روز اربعین سال 61 در کربلا حضور داشته‌اند.

نقد: شواهد تاریخی زیادی وجود دارد که برخی افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتی کمتر از چهار روز طی کرده‌اند. قاضی طباطبایی، این موید‌ها و شواهد را تا هفده مورد، گرد آورده (4)  و آنچه را محدث نوری در این باره گفته است، صرف استبعاد دانسته و مسئله را از فرض امتناع که محدث نوری در پی‌ اثبات آن بود، خارج ساخته‌ است. البته برخی شواهد تاریخی که این محقق آورده، قابل خدشه و حتی غیرقابل پذیرش است، اما در مجموع، امکان این امر را اثبات می‌کند.

اما مسئله اقامت بیست روزه اهل‌بیت علهیم‌السلام در کوفه به منظور کسب تکلیف عبیدالله از یزید، باید توجه داشت که در این باره، منابع کهن، سخنی از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسراء و سرهای شهدا به میان نیاورده‌اند، بلکه در برخی تصریح شده است که ابن زیاد گزارش انجام ماموریتش را در نامه‌ای نوشته و به همراه سر امام حسین علیه‌السلام به شام فرستاده است، (5) چنانکه در برخی دیگر، تنها به اصل آمدن پیک از سوی یزید مبنی بر امر کردن عبیدالله به فرستادن اهل‌بیت علهیم‌السلام به شام، اشاره شده است. (6)

بنابراین، آنچه درباره اجازه ابن‌زیاد از یزید ادعا شده، از نگاه گزارش‌های تاریخی نامعلوم و نامشخص است، زیرا طبری که واقعه کربلا را از افرادی هم‌چون امام باقر علیه‌السلام، حصین بن عبدالرحمان و هشام کلبی (شاگرد ابومخنف) نقل کرده، در هیچ کدام، سخنی از اجازه عبیدالله از یزید به میان نیاورده است؛ تنها در گزارش وی از عوانة بن حکم، به چنین مسئله‌ای اشاره شده که این خبر به دلیل اشکال‌های بسیاری که دارد، مخدوش و غیرقابل پذیرش است. (7)

2- عدم بیان این جریان در منابع تاریخی کهن: طبری (8) و شیخ مفید (9) (که هر دو، گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل می‌کنند) و بعدها نیز طبرسی (10) (متوفای 548 ق)، خوارزمی (متوفای    568ق)، (11) ابن اثیر (متوفای 630 ق)، سبط ابن جوزی و عمادالدین طبری (12) متعرض چنین حادثه‌ای نشده‌اند. محدث نوری در این باره می‌افزاید:

و نشود که ایشان در مسیر خود، به کربلا روند و جابر را ملاقات کنند و چند روزی عزاداری کنند و شیخ مفید آن را در محل معتمدی ندیده باشد یا دیده و در این مقام اشاره به آن نکند. (13)

نقد: اولا؛ عدم تصریح به وقوع این جریان، غیر از تصریح به عدم وقوع آن است، بنابراین نمی‌توان از عدم تصریح مورخان، انکار آنان و در نتیجه، عدم وقوع آن را نتیجه گرفت، چرا که برخی حوادث و قضایای تاریخی به علل گوناگون که در اینجا جای پرداختن به آن نیست در منابع تاریخی منعکس نشده است. (14)

ثانیا: چنانکه نوشته خواهد شد - برخی مورخان و اندیشمندان، به حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در کربلا تصریح کرده‌اند، از جمله بیرونی، ابن نما، سید ابن طاووس و شیخ بهائی؛

ثالثا: کلام شیخ مفید به گونه‌ای است که حاکی از حذف برخی حوادث تاریخی است:

فسار معهم جملة النعمان، و لم‌ یزل ینازلهم فی الطریق و یرفق بهم کما وصاه یزید و یرعونهم حتی دخلوا المدینة؛ آنان (اهل‌بیت علهیم‌السلام) همراه نعمان شدند و پیوسته نعمان آنان را در راه فرود می‌آورد و (چنانکه یزید سفارش کرده بود) با آنان مدارا و رعایت حال‌شان را می‌کرد تا آن که وارد مدینه شدند.

تعبیر «حتی دخلوا المدینة» حاکی از آن است که در این بین، حوادث دیگری بوده که شیخ مفید، متعرض آنها نشده است. البته این امر یا به سبب شیوه اختصارنویسی وی در کتاب ارشاد و یا به این علت است که مبنای ایشان در گزینش اخبار تاریخی، اخبار متواتر و یا دست ‌کم اخبار مستفیض درباره یک حادثه است و چون خبر متواتر یا مستفیضی در این باره به دست وی نرسیده، از آوردن آن صرف نظر کرده است.

3- اخبار بازگشت اهل‌بیت علهیم‌السلام به مدینه در بیستم صفر: چنان‌ که گذشت، شیخ مفید رحمة‌الله در مساژ الشیعه و بعد از وی، شیخ طوسی رحمة‌الله در مصباح المتهجد و علامه حلی رحمة‌الله در العدد القویه (15) و منهاج‌ الصلاح (16) و کفعمی در کتاب مصباح، (17) نه تنها اشاره به جریان ورود اهل‌بیت علهیم‌السلام به کربلا نکرده‌اند، بلکه تصریح کرده‌اند که روز بیستم صفر اهل‌بیت علهیم‌السلام از شام به مدینه بازگشتند.

نقد: در منابع یاد شده، هیچ تصریحی بر عدم حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در کربلا نشده است،

بنابراین، ممکن است گزارش‌هایی از حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در کربلا وجود داشته (همانند گزارشی که ابوریحان نقل کرده) که یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلی به آن استناد نکرده‌اند.

افزون بر این – چنان ‌که اشاره شد - ابوریحان و بعد از او شیخ‌ بهایی، تصریح کرده‌اند که روز اربعین، اهل‌بیت علهیم‌السلام در کربلا حضور داشته‌اند.

4- عدم بیان دیدار جابر با اهل‌بیت علهیم‌السلام در روایت: کتاب‌‌های بشارة المصطفی، مقتل الحسین خوارزمی و مصباح الزائر که جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش کرده‌اند، از ملاقات وی با اهل‌بیت علهیم‌السلام سخنی به میان نیاورده‌اند، در حالی که اگر چنین حادثه‌ای اتفاق افتاده بود، به یقین گزارش می‌شد.

نقد: اولا؛ چنان که اشاره شد، برخی از منابع، به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام توسط اهل‌بیت علهیم‌السلام اشاره کرده‌اند؛

ثانیا: به نظر می‌رسد که یا جابر بن عبدالله انصاری، دست‌ کم دو بار موفق به زیارت قبر امام شده است، یک بار با عطیه عوفی که طبری، خوارزمی و ابن طاووس در مصباح الزائر آن را گزارش کرده‌اند، و بار دیگر که ابن نمای حلی و سید ابن طاووس گزارشگر آن هستند، و یا چون بنای سید ابن طاووس (همانند شیخ مفید) بر اختصار و گزینش حوادث بوده و آنچه از دیدگاه وی اهمیت داشته، مسئله دیدار جابر با اسراء (نه چگونگی آمدن جابر به کربلا) بوده است، از این‌رو جابر، اهل‌بیت علهیم‌السلام را دیدار می‌کند، اما خبری از همراهی وی با عطیه نیست.

5- حرکت اهل‌بیت علهیم‌السلام از راه سلطانی: محدث نوری بر این باور است که مسیر حرکت اهل‌بیت علهیم‌السلام از کوفه به شام، یا از راه سلطانی بوده است و یا از راه بادیه. وی برای اثبات حرکت آنان از راه سلطانی، دلایل و شواهد ذیل را می‌آورد:

الف- اگر چه اصل مقتل ابومخنف در دست نیست و آنچه موجود است، دستخوش تغییراتی شده و آن را از اعتبار و اعتماد انداخته است، ولی آنچه نسخه‌های متعدد این کتاب بر آن متفق هستند، آن است که اهل‌بیت علهیم‌السلام را از راه تکریت و موصل و نصیبین و حلب که راه سلطانی است، به شام برده‌اند. این راه غالبا آباد و از دهکده‌های بسیار و شهرهای آباد می‌گذرد و از کوفه تا شام حدود چهل منزل دارد و قضایای متعدد و برخی کرامات، از قبیل قضیه راهب قِنسرین و نیز کراماتی از سر مبارک در ایام سیر از آن راه رخ داده، چنانکه قطب راوندی (18) (متوفای 573 ق)، ابن شهر آشوب (‌‌19) (متوفای 588 ق) به نقل از خصائص نطنزی، و سبط ابن جوزی (20) (متوفای 654 ق) نوشته‌اند، که نمی‌توان همه آنها را نادرست دانست، به ویژه آن که در برخی از آنها، انگیزه‌‌ای برای جعل وجود نداشته است.

ب - عمادالدین طبری در کتاب کامل بهائی ضمن گزارش حرکت اسراء، از نام چند  شهر چنین یاد می‌کند که موید راه سلطانی است: «در آن سیر، به آمِد و موصل و نصیبین و بعلبک و میّافارقین و شیزر عبور نمودند.» هم‌چنین وی ماجراهایی را در منازل، نقل کرده است. (21)

بنابراین با توجه به مسیر حرکت و در نظر گرفتن کم‌ترین مدت زمان توقف اهل‌بیت علهیم‌السلام در شام، بازگشت در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.

محدث نوری درباره احتمال حرکت اسراء از راه بادیه می‌گوید: اما اگر بپذیریم که مسیر حرکت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا که حد فاصل بین کوفه تا شام مستقیما 175 فرسنگ (1050 کیلومتر) است. ورود اهل‌بیت علهیم‌السلام به کوفه روز دوازدهم محرم و در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وی به کوفه، کمتر از بیست روز امکان ندارد. مسئله اعزام پیک و بازگشت او را مورخانی هم چون ابن اثیر نیز در کامل آورده‌اند. (22) اما احتمال فرستادن کبوتر نامه‌رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار این ‌کار، توسط نورالدین محمود بن زنگی در سال 565 ق صورت گرفته است.

بنابراین، مدت اقامت یک ماهه در شام (چنانکه ابن طاووس نوشته است) و طی کردن هشت فرسنگ (حدود 50 کیلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است که 22 روز در راه باشند که در مجموع بیش از چهل روز طول کشیده است. البته این مدت برای قافله‌ای که زنان، کودکان و ضعیفان را به همراه دارد، میسر نبوده، در حالی که حضور در کربلا، بیش از زمان یاد شده را می‌طلبیده است.

نقد: در پاسخ این اشکال باید گفت که یکی از مسائل مبهم و نامشخص در تاریخ عاشورا، تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل‌بیت علهیم‌السلام از کوفه به دمشق است. منابع تاریخی متقدم، هیچ خبر معتبری که مسیر حرکت کاروان اسراء را از کوفه به سوی شام مشخص کند، گزارش نکرده‌اند، اما با مراجعه به منابع تاریخی کهن و نقشه‌های جغرافیای این منطقه می‌توان به این نتیجه رسید که در آن زمان، در مجموع، سه مسیر برای رسیدن به شام وجود داشته است:

مسیر اول: مسیر سلطانی و آباد بوده که از کنار برخی شهرها می‌گذشته است. این همان راهی است که محدث نوری با استشهاد به گفته عماد‌الدین طبری از آن سخن به میان آورده است. هم‌چنین یکی از محققان معاصر، با بررسی و مطالعه این مسئله، مسیر حرکت کاروان اهل‌بیت علهیم‌السلام را به شام از این راه، چنین نوشته است:

تکریت، موصل، لبا، کحیل، تل اعفر، نصیبین، حرّان، معرة النعمان، شیزر، کفرطاب، حماة، حمص و دمشق. (23)

فرهاد میرزا، از شهرهای این مسیر، با تفصیل بیشتری چنین یاد کرده است:

حَصّاصَه، تکریت، اعمی، دیر عروة، صَلیتا، وادی الفحلة، وادی النخلة، آرمینیاء، لینا، کُحَیل، جُهَیتَه، مَوصل، تل اعفر، سِنجار، نَصیبین، عین الورودة، رَقه، جَوسَق، بِشر، بسر، حلب، سرمین، قِنسرین، مَعَرةالنعمان، شَیزَر، کفرطالب، سیبور، عَقر، حَماة، حِمص، بعلبک و دمشق. (24)

بنابراین مسیر، کاروان اسراء برای رسیدن به دمشق از راه تکریت به شمال عراق رفته و سپس وارد ایالت جزیره (شمال عراق کنونی و شمال شرقی سوریه) شده است، پس از آن از راه موصل به نصیبین رفته و در نوار مرزی کنونی ترکیه و سوریه، به حرّان رسیده‌اند. سرانجام با طی کردن مسیر 1500 کیلومتر و در نهایت، عبور از مناطق غربی سوریه و پشت سر گذاشتن مناطق و شهرهایی همانند حلب، معرة النعمان، حماة و حمص، وارد دمشق شده‌اند.

مسیر دوم: مسیر مستقیم کوفه به شام است که از منطقه بادیة الشام می‌گذرد. این مسیر را اگر چه محدث نوری احتمال داده است، اما عبور کاروان اهل‌بیت علهیم‌السلام از این راه با قراین و شواهد تاریخی، هم‌سو و موافق نیست، چنانکه با این جمله از سخنان حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به یزید، سازگار نیست:

اَمِنَ العدل یابن الطُلقاءِ تخدیرُکَ حرائرک و امائک و سوقُک بناتِ رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله سبایا قد هتکت ستورهُنَّ و ابدَیتَ وجوهَهُنّ تحدوا بهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناقل ...؛(25) ای فرزند آزاد شدگان! آیا از عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی، اما دختران رسول ‌خدا صلی ‌الله علیه و آله را (در میان نامحرمان) به صورت اسیر حاضر نمایی که به پوشش آنان تعرض شود و صورت‌هایشان نمایان باشد و دشمنان، آنان را از شهری به شهر دیگر ببرند و مردم آنان را ببینند ... .

بدیهی است که اگر مسیر کاروان اسراء از صحرای سوزان و بدون آبادی بادیة الشام بود، حضرت زینب علیهاالسلام می‌بایست از تشنگی و گرسنگی طفلان امام و دیگر همراهان و مسائلی از این قبیل، انتقاد و شکایت کند، نه از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید بیگانگان به عنوان اسیر.

هم‌چنین در گزارش ابن اعثم و خوارزمی درباره مسیر حرکت از کوفه به شام، تصریح شده است که اسرای اهل‌بیت علهیم‌السلام همانند اسیران ترک و دیلم، از شهری به شهری برده شدند. (26)

مسیر سوم: مسیر معمول و مرسوم بین کوفه و شام است؛ یعنی مسیری که از ساحل غربی رود فرات و از شهرهایی چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و صفین می‌گذرد. این راه، همان راهی است که سپاه امیرالمومنین علیه‌السلام آن را برای جنگ با معاویه پیمود. (27) هم‌چنین لشکریان معاویه (در رویارویی با سپاه امام حسن علیه‌السلام) برای رسیدن به مَسکِن، از این راه عبور کردند. این مسیر نه به درازی و طولانی مسیر سلطانی است و نه مشکلات مسیر کویر بی‌آب و سوزان را دارد.

بنابراین، به نظر می‌رسد انتخاب این مسیر میانه، از احتمال بیشتری برخوردار باشد، البته شواهد موجود و کراماتی که در خصوص سر امام و اهل‌بیت علهیم‌السلام در شهرهای حلب، قنسرین، حماة، حمص و دیر راهب نقل شده است، به این دلیل که مشترک بین دو مسیر سلطانی و میانه است، نمی‌تواند شاهدی برای یکی از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت آنها دلیلی دیگر، بر منتفی بودن مسیر حرکت کاروان از راه بادیة الشام است.

از آنچه گذشت، روشن شد که اگر چه احتمال رفتن اهل‌بیت علهیم‌السلام به شام از مسیر اول منتفی نیست، اما دلایل متقن و شواهد محکم بر این امر وجود ندارد. بنابراین، دیگر نوبت به محاسبات مسافت بین دو منطقه شام و عراق و بررسی طول این مسیر نمی‌رسد، همچنان که احتمال مسیر سوم به سبب کوتاهی و معمول و مرسوم بودن آن، بیشتر است. افزون بر این چنانکه در پاسخ اشکال اول محدث نوری گذشت یکی از محققان معاصر، شواهد تاریخی زیادی آورده است که برخی از افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتی کمتر از چهار روز طی کرده‌اند، از این‌رو اگر چه حرکت کاروان اسراء (آن هم با شرایط خاص خود)، کندتر از طی کردن مسیر توسط یک نفر بوده است، اما دیگر نمی‌توان محال بودن طی کردن مسیر کوفه به شام را توسط اسراء در مدت ده روز یا در نهایت، اندکی بیشتر، از منکر آن پذیرفت.

6- چرا جابر اولین زائر شمرده شده است؟ ششمین استدلال محدث نوری آن است که اگر اهل‌بیت علهیم‌السلام و جابر در یک روز، بلکه در یک زمان به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام نائل شدند، پس چرا جابر به عنوان نخستین زائر امام دانسته شده و آن را از مناقب وی شمرده‌اند؟

نقد: از ظاهر سخن ابن طاووس استفاده می‌شود که جابر زودتر از اهل‌بیت علهیم‌السلام به کربلا رسیده باشد:

فوصلوا الی موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول‌الله قد وردوا لزیارة قبر الحسین علیه‌السلام، فوافوا فی وقت واحد، و تلاقوا ... .

بنابراین، جابر پیش از اهل‌بیت علهیم‌السلام به کربلا رسیده است، اما گویا وی از عبارت «فوافوا فی وقت واحد»، هم زمانی ورود اهل‌بیت علهیم‌السلام را با جابر به کربلا برداشت کرده است، در حالی که با ملاحظه دو تعبیر «فوصلوا» و «فوجدوا»، روشن می‌شود که تعبیر «فوافوا» ناظر به اجتماع آنان برای گریه و عزاداری در یک زمان است، نه هم زمانی حضور آنان در کربلا، از این‌رو ممکن است جابر پیش از ایشان، به کربلا رسیده باشد و گروهی از بنی‌هاشم پس از جابر و پیش از ورود اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام به کربلا رسیده باشند.

7- فرجام اسرا: محدث نوری در آخرین دلیلش، سه نکته را بیان کرده است:

1- در شام سخنی از بازگشت به کربلا نبوده است، چرا که پس از پشیمانی ظاهری یزید، وی خاندان امام را بین اقامت در شام یا رفتن به مدینه مخیر کرد که اهل‌بیت علهیم‌السلام بازگشت به مدینه را بر گزیدند و در آن ‌جا اصلا سخنی از رفتن به کربلا نبود.

2- هیچ‌ قدر مشترکی بین راه شام به مدینه و شام به عراق وجود ندارد، چنانکه کسانی که این راه‌ها را رفته‌اند به این امر (عدم وجود راه مشترک) معترف هستند.

3- با پلیدی ذاتی و خبث باطنی که در یزید وجود داشت، بعید بود که اگر آنان درخواست بازگشت به کربلا را می‌دادند، او بپذیرد. (28)

پاسخ: استبعادهایی که در این دلیل بیان شده است، استوار به نظر نمی‌رسد. اما درباره نکته اول و سوم، چنانکه در منابع تصریح شده است، یزید از رفتار خود با اهل‌بیت علهیم‌السلام اظهار پشیمانی کرده، تقصیر کشتن امام و یارانش را بر عهده ابن زیاد می‌گذارد. یکی از پیامدهای این ندامت آن بود که اهل‌بیت علهیم‌السلام را آزاد گذاشت که در شام بمانند یا به مدینه بروند و چون آنان رفتن به مدینه را اختیار کردند، به فرستادگان خود که اسراء را همراهی می‌کردند، دستور داد که با آنان خوش‌رفتاری کرده، هر جا و هر زمان که خواستند فرود آیند، با آنان موافقت کنند. (29) بنابراین اگر اهل‌‌بیت علهیم‌السلام در دمشق چنین تقاضایی از یزید کرده باشند، طبیعی است که یزید با توجه به تغییر اوضاع و شرایط و در نتیجه دگرگونی رویه و رفتارش نسبت به اسراء، ناچار باید این درخواست را می‌پذیرفت، هر چند این سازگاری با پلیدی ذاتی او مطابق نباشد، هم‌چنان که اگر اهل‌بیت علهیم‌السلام پس از خروج از دمشق، از ماموران یزید خواسته باشند که آنان را به کربلا ببرند، می‌بایست آنان طبق فرمان یزید (چنانکه ابن سعد نوشته است) اطاعت کنند. بنابراین اگر در شام سخنی از کربلا رفتن به میان نیامده است - چنانکه اشاره شد - یا به این سبب بوده است که اهل‌بیت علهیم‌السلام پس از خروج از دمشق، چنین درخواستی کرده‌اند و اساسا چنین درخواستی در شام مطرح نبوده و یا اگر نزد یزید چنین تقاضایی را مطرح کرده‌اند، چون مدینه مقصد نهایی بوده است و کربلا به منزله یکی از منازل بین راه به حساب می‌آمده؛ سخنی از رفتن به کربلا به میان نیامده است و یزید (با توجه به تعبیر ابن سعد) اجازه فرود آمدن در کربلا را نیز صادر کرده بود. بنابراین، پرسش یزید از اهل‌بیت علهیم‌السلام ناظر بر محل اقامت دائمی است، از این‌رو منافات ندارد که قاصد مدینه، از کربلا عبور کند. (30)

از آنچه گفته شد، درخواست اسراء مبنی بر رفتن به کربلا، چه در دمشق بوده باشد و چه در خارج آن، هیچ‌ اشکالی در پی ندارد.

اما این که قدر مشترکی بین راه مدینه و عراق وجود ندارد، باید بررسی کرد که مسیر بازگشت اسرا از کدام راه بوده است؟ در این باره باید گفت منابع تاریخی سکوت کرده‌اند. البته برخی اندیشمندان شیعه هم چون ابن نما و ابن طاووس که به ملاقات اهل‌بیت علهیم‌السلام با جابر در کربلا تصریح کرده‌اند، گویا بر این باور بوده‌اند که مسیر شام به مدینه، از عراق می‌گذشته است، چنانکه گفته‌اند چون کاروان اهل‌بیت علهیم‌السلام از عراق عبور داده شد، اهل‌بیت علهیم‌السلام به راهنما گفتند که ما را به کربلا ببر. (31) این در حالی است که طبق گزارش جغرافی‌دانان متقدم، اصلا راه شام به مدینه (یا به ‌طور کلی حجاز) از راه شام به عراق، از ابتدای مسیر جدا بوده است، چنانکه ابن خردادبه (متوفای حدود 300 ق) مسیر کوفه (که نزدیک کربلا است) به دمشق را در قرن چهارم چنین نوشته است:

حیره، قطقطانه، بقعه، ابیض، حوشی، جمع، خُطی، جُبّه، قلوفی، رواری، ساغده، بقیعه، اعناک، اذرعاک، منزل، دمشق. (32)

و نیز همو و ابن رسته مسیر دمشق به مدینه را چنین نگاشته‌اند:

منزل، ذات المنازل، سَرغ، تبوک، مُحدَثَه، اقرع، جُنینه، حِجر، وادی القری، رحبه (رحیبه)، ذِی المَروة، مرّ، سویداء، ذی خُشُب، مدینه. (33)

اگر چه اکنون هیچ نام و نشانی از منازل و مناطق یاد شده در منطقه عراق و شام وجود ندارد و نیز بر روی نقشه‌های جغرافیایی اثری از آنها به چشم نمی‌خورد، اما چنانکه از این دو گزارش استفاده می‌شود، تنها نقطه مشترک بین دو مسیر کوفه و مدینه، مکانی به نام «منزل» است و از آنجا، راه مدینه از کوفه جدا می‌شود. از این رو اگر نپذیریم که اهل‌بیت علهیم‌السلام از همان شهر دمشق و دربار یزید، قصد رفتن به کربلا را داشته‌اند، ممکن است آنان از این نقطه مشترک، قصد رفتن به کربلا را کرده‌اند. بنابراین اگر از سخن ابن‌ نما و ابن ‌طاووس چنین برداشت شود که آنان مسیر مشترک طولانی برای مسیر شام به مدینه و کربلا قائل شده‌اند، نمی‌تواند تعبیر این دو اندیشمند در این باره درست باشد، مگر آنکه گفته شود که اساسا اهل‌بیت علهیم‌السلام از همان راهی که به شام برده شدند، به عراق بازگشته‌اند که البته این احتمال، در صورتی می‌تواند بر واقع منطبق باشد که اهل‌بیت علهیم‌السلام یا از همان دربار یزید، مسئله رفتن به مزار امام حسین علیه‌السلام را نزد وی مطرح کرده و از او در این باره موافقت گرفته باشند. و یا دست‌ کم تا پیش از ترک تنها نقطه مشترک مسیر کوفه و مدینه، یعنی اقامتگاه «منزل»، به صورتی موافقت او را احراز کرده باشند، در غیر این صورت، منطقی به نظر نمی‌رسد که اهل‌بیت علهیم‌السلام بدون هیچ انگیزه‌ای از راه عراق به مدینه باز کردند.

پی‌نوشت‌ها:

1- میرزا حسین نوری طبرسی، چشم‌اندازی به تحریفات عاشورا (لولو و مرجان)، ص 232-‌242.

2- ابن طاووس، الاقبال، ج 3، ص 101.

3- ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح‌الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج 3، ص ‌269.

4- سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام ، ص‌‌33- 133.

5- ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 127و 586.

6- محمد بن سعد، «ترجمة الحسین علیه‌السلام و مقتله»، مجله تراثنا، 1408ق، شماره 10، ص‌190.

7- ر. ک: محمد تقی تستری (شوشتری)، قاموس الرجال، ج 12، ص 37.

8- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 353- 354.

9- شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 122.

10- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 476.

11- مقتل الحسین علیه‌السلام، ج 2، ص 82.

12- کامل بهائی، ج 2، ص 302.

13- محدث نوری، همان، ص 233.

14- چنان که شیخ مفید، خود از پرداختن به جزییات جریان سقیفه و مساله بیعت با ابوبکر، به سبب شرایط حاکم بر عصر خویش، خودداری کرده است: الارشاد، ج 1، 189.

15- همان، ص 219.

16- این اثر، تلخیص کتاب مصباح المتهجد است که محدث نوری در کتاب دارالسلام از آن نقل می‌کند.

17- شیخ ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، المصباح، قم، منشورات الرضی و الزاهدی، ص 489 و ص510.

18- قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 578.

19- ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 67.

20- تذکرة الخواص، ص 264.

21- کامل بهائی، ج 2، ص 291- 292. طبری در کتاب یاد شده، از مسیر بازگشت اهل‌بیت علهیم‌السلام سخنی نگفته است، اما به اختصار، مسیر حرکت آنان از کوفه به شام و برخی از حوادث بین راه را آورده است.

22- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 437.

23- سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین علیه‌السلام، ص 62.

24- فرهاد میرزا معتمد الدوله، قمقام زخار و صمصام بتّار، ج 2، ص 548- 550.

25- ابومنصور احمدی بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 35؛ خوارزمی، متقل الحسین، ج 2، ص 72؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 134 و ص 158 و ابوالفضل احمد بن ابی طاهر طیفور، بلاغات النساء، ص 39 (با تفاوت‌هایی در عبارات).

26- ابن اعثم، همان ج 5، ص 127و خوارزمی، همان، ج 2، ص 62.

27- نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 134 و محمد محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، ج 6، فصل 6، ص 55.

28- چشم‌اندازی به تحریفات عاشورا (لولو و مرجان)، ص 229- 243.

29- محمد بن سعد، ترجمة الامام الحسین علیه‌السلام، چاپ شده در «تراثنا»، ش 10، 1408ق، ص 193 و ابن عساکر، همان، ص 340.

30- در این باره ر. ک: محمدامین امینی، الرکب الحسینی فی الشام و منه الی المدینة المنورة، ج 6، ص 308- 309.

31- عبارت ابن نما در این باره چنین است: «و لما مرّ عیال الحسین علیه‌السلام بکربلاء...» (مثیرالاحزان، ص 86). ابن طاووس نیز چنین نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین علیه‌السلام و عیاله من الشام و بلغوا العراق، قالوا للدلیل مرّ بنا علی طریق کربلاء ...» (اللهوف، ص 114).

32- ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ص 84.

33- همان، ص 140 و احمد بن عمر بن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 214.

منبع:

مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.