تبیان، دستیار زندگی
مردن، حتی اگر در خدمت هدفی شخصی باشد، امری کاملا خصوصی و شخصی است.و این صفحات که بیشتر در خوف و انتظار مرگ نوشته شده است از نظر روانشناختی می تواند جالب باشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرگ همین نزدیکی است


مردن، حتی اگر در خدمت هدفی شخصی باشد، امری کاملا خصوصی و شخصی است.و این صفحات که بیشتر در خوف و انتظار مرگ نوشته شده است از نظر روانشناختی می تواند جالب باشد.نویسندگان حرفه ای کمتر امکان داشته اند چنین جریانی را شخصا تجربه کنند. من سعی کرده ام تا آنجا که ممکن است این افکار را صریح و مختصر ارائه دهم.


«گفت‌و‌گو با مرگ»
«گفت‌و‌گو با مرگ»

نویسنده: آرتور کوستلر

مترجم: نصرالله و خشایار دیهیمی

ناشر: نشر نی

موضوع کتاب: خاطرات از جنگ های داخلی اسپانیا

این عنوان کتابی است از آرتور کوستلر روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور مجارستانی ـ بریتانیایی. این کتاب حاصل یادداشت‌های کوستلر در زندان ژنرال فرانکو در زمان جنگ داخلی اسپانیاست. کوستلر که مدتی را به عنوان خبرنگار جنگی در محدوده حکومت شورشیان (همان سلطنت‌طلبان به رهبری فرانکو) گذراند، بعد از بازگشت در پاریس کتابی درباره مشاهداتش منتشر می‌کند و پرده از جنایات فرانکو و یارانش بر می‌دارد و به همین جهت، تحت تعقیب آن‌ها قرار می‌گیرد.

بعد از مدتی کوستلر برای تهیه گزارش باز هم به اسپانیا ـ و این بار محدوده آنارشیست‌ها (همان جمهوری‌خواهان) ـ برمی‌گردد و در جریان سقوط شهر مالاگا به دست شورشیان می‌افتد و مدت 4 ماه را در زندان‌های مختلف ـ و بیش از همه زندان سویل ـ می‌گذراند و سرانجام در حالی که به مرگ محکوم شده بود با میان‌جی‌گری دولت بریتانیا با یک اسیر در دست آنارشیست‌ها مبادله می‌شود.

اما در سن 77 سالگی به اتفاق همسرش به زندگی خود خاتمه داد. چون معتقد بود :"هر کس حق دارد، هر وقت لازم بداند، آبرومندانه از این جهان برود."

به قسمتی از کتاب توجه کنید:

« بار اولی که در پشت سر زندانی به هم کوبیده می شودظ¬ او وسط سلول می ایستد و دور و برش را نگاه میکند. خیال میکنم همه باید کم و بیش همین رفتار را داشته باشند.

....مثلا خواهد گفت:«وقتی بیرون بیایم دیگر هیچ وقت حرص پول نمی زنم. با هر مشقتی یک جوری می سازم." یا "وقتی بیرون بیایم دیگر با زنم دعوا نمی کنم. یک جوری با هم کنار می آییم." در واقعظ¬ وقتی آزاد بشود همه چیز "یک جوری" رو براه می شود..... دنیای خارج برای او روز به روز بیشتر واقعیتش را از دست می دهد. دنیای خارج بدل به دنیایی رویایی می شود که در آن همه چیز یک جوری مقدور است.»»

کوستلر می گوید: «مردن، حتی اگر در خدمت هدفی شخصی باشد، امری کاملا خصوصی و شخصی است.و این صفحات که بیشتر در خوف و انتظار مرگ نوشته شده است از نظر روانشناختی می تواند جالب باشد.نویسندگان حرفه ای کمتر امکان داشته اند چنین جریانی را شخصا تجربه کنند. من سعی کرده ام تا آنجا که ممکن است این افکار را صریح و مختصر ارائه دهم.معتقدم جنگ ها فقط ده درصدشان عملیات جنگی است و باقی، رنجی است که به چشم نمی آید...»

پوسیدگی هر تمدن، خود را با علائم غریبی نشان می‌دهد: مثلا در این حقیقت که دیگر دیوارهای سنگی زندان، برای حفاظت جامعه از شر زندانی نیست، بلکه برای حفاظت زندانی از شر جامعه است!

کوستلر از آغاز دست‌گیری اطمینان داشت که اعدام خواهد شد. لذا یادداشت‌های او بیانگر حالات و روحیات انسانی است که مرگ را در دو قدمی‌اش می‌بیند و سعی دارد با دست خالی با آن مبارزه کند. نثر کوستلر شیرین و جذاب است ـ که ناشی از ژورنالیست بودنش است ـ و در کنار آن جدید بودن خود موضوع ـ و واقعی بودن آن ـ خواننده را آن قدر به ماجرا نزدیک می‌کند که می‌تواند خود را در کنار کوستلر (و شاید به جای خود او!) در زندان و در التهاب مرگ و زندگی تصور کند. طنز خاص کوستلر هم در نگریستن به مهم‌ترین مسئله‌ی هر انسان ـ پارادوکس زندگی در برابر مرگ ـ هم جذابیت نوشته‌ی او را دو چندان می‌کند. یادداشت‌های کوستلر در کنار شرح وقایع روزانه پر است از اظهارنظرهای جالب و نکته‌سنجی‌های دقیق. در همه ‌جای کتاب می‌توانید منتظر جملات جذاب و به یاد ماندنی باشید. چند نمونه‌ی جالب از جملات درخشان کوستلر را ببینید:

ـ آدم نه فقط درباره آینده‌اش، بلکه درباره گذشته‌اش هم خیالات به هم می‌بافد!

ـ ترحم انعکاس بدبختی خود آدم است و بدبختی را چهار برابر می‌کند.

ـ در فیزیک دیوانگی، یک سنگریزه نه تنها می‌تواند بهمنی را به حرکت درآورد، بلکه متوقف‌اش هم می‌تواند بکند!

ـ این روزها ممکن است خواننده‌ها به نویسنده‌شان اعتماد بکنند، اما نویسنده‌ها اعتمادی به خواننده‌ها ندارند.

ـ حساب ایام زندان را همانطور نگه می‌دارند که حساب ایام بچه تازه به دنیا آمده را: اولش هفته‌ها را جشن می‌گیرند، بعد ماه‌ها را و بعد سال‌ها را!

ـ پوسیدگی هر تمدن، خود را با علائم غریبی نشان می‌دهد: مثلا در این حقیقت که دیگر دیوارهای سنگی زندان، برای حفاظت جامعه از شر زندانی نیست، بلکه برای حفاظت زندانی از شر جامعه است!

کوستلر در کتاب بارها تکرار می‌کند که از مرگ نمی‌ترسد و از فعل «مردن» هراسناک است. به عبارت دیگر، او معتقد است که بحرانی‌ترین دقایق زند‌گی همان لحظاتی است که انسان منتظر رسیدن مرگ است. چگونگی مرگ مهم نیست، این که بدانی مرگ همین نزدیکی است تحمل ناپذیر است. و بعد از مرگ ...

مرگ کوستلر در جهان واقعی هم این عقیده را ثابت می‌کند. او ”‌روز پنج‌شنبه سوم مارس 1983 در 77 سالگی به اتفاق زن‌اش و به پیروی از هدف انجمن Exit که عضو آن بود به زندگی پرماجرای خود خاتمه داد ... زیرا که به موجب آیین این انجمن «هر کسی حق دارد که هر وقت لازم بداند، آبرومندانه از این جهان برود.»”‌(مقدمه‌ی مترجمان کتاب)

فرآوری: رویا فهیم

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منابع: گل‌آقا، ویکی‌پدیا