تبیان، دستیار زندگی
نسل جدید ترجمه، اهمیت نقش مترجم و ترجمه نشدن برخی از آثار در ایران از زبان کاوه میرعباسی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ایران، ترجمه و مترجمانش


نسل جدید ترجمه، اهمیت نقش مترجم و ترجمه نشدن برخی از آثار در ایران از زبان کاوه میرعباسی


ایران، ترجمه و مترجمانش

کاوه میرعباسی کسی است که ید طولایی در زمینه ی ترجمه دارد، مردی که  در شناخت آثار نویسندگان بزرگ جهان به ما ایرانیان نقش پر رنگی داشته و دارد. در رومانی سینما خوانده، عاشق سینماست اما در حال حاضر علاقه اش را صرف نوشتن داستان و ترجمه ی داستان می کند.

نسل جدید ترجمه:

درباره ی نسل جدید ترجمه خود را صاحب نظر نمی داند چرا که به گفته ی خود خیلی کم کتاب های ترجمه را می خواند.

برخی از ترجمههای نسل جوان را  خواندهام که آثار خوبی هم در بینشان هست. مثلا میتوانم از امید نیک فرجام و امیرمهدی حقیقت اسم ببرم. البته مترجمهای دیگری هم هستند که میتوان از آنها نام برد، اما از آن جا که من کار این دو را خواندهام، میتوانم در موردشان نظر بدهم. باید به این نسل فرصت داد تا خودشان را نشان بدهند و اثبات کنند.

باید به مترجم اعتماد پیدا کرد. وقتی خودم میتوانم کتابها را به زبان اصلی بخوانم، نیازی به خواندن ترجمه حس نمیکنم. البته گاهی خواندن ترجمهها هم خالی از لطف نیست. مثلا وقتی میخواهم از ادبیات روسیه کتابی بخوانم، حتما به ترجمهای از سروش حبیبی مراجعه میکنم، چرا که خودم زبان روسی نمیدانم و از سویی به ترجمه سروش حبیبی هم اعتماد دارم.

اهمیت نقش مترجم:

شاید بتوان گفت مترجمان جریان های ادبی ما را رقم زدند چرا که اکثر نویسندگان ما بر خلاف نویسندگان مطرح غرب با زبانهای دیگر آشنایی ندارند. طبعا نویسندگان برای آن که بتوانند با جریانهای ادبیات غرب آشنا شوند، محتاج مترجمها هستند. مثلا جریانی همچون رئالیسم جادویی توسط مترجمان به ادبیات ایران معرفی شد.

البته باید بگویم ما هنوز هیچ جریان ادبی ای که بتوانیم به تمامی آن را ایرانی بدانیم، نداریم. مثلا ما شاید توانسته باشیم رئالیسم جاودیی را بومی کنیم، اما هنوز نتوانستهایم ادبیاتی مبتنی بر سنتهای خودمان داشته باشیم. شاید مهمترین دلیل آن باشد که ما سنت ادبی رمان نداشته ایم و مترجمان این آن را به ما شناساندهاند. در صورتی که در شعر خودمان سنت ادبی داشتهایم.

شاید یکی از دلایل آن عدم داد و ستد با زبان های دیگر باشد، این ترجمه ای که ما می کنیم تا حد زیادی یک طرفه است، یعنی تنها ماییم که به عنوان مثال از زبان آلمانی داستان و یا شعر ترجمه می کنیم و آیا در آلمان به اندازه ی ما از نگاشته های ما استفاده می کنند؟! و این درحالی است که ادبیاتی پویاست که مردمان آن کشور به یک میزان و دو طرفه با هم در داد و ستد باشند. نتیجه میگیریم که یک رابطه ادبی برابر بین ما و آنها وجود ندارد، در حالی که در آن کشورها، چنین رابطهای وجود دارد.

به طور قطع وقتی از شناختن نویسنده حرف میزنیم، منظورمان شناخت اسم او یا مثلا جایگاهش نیست. برای شناخت هر نویسنده باید آثارش را خواند و این اتفاق در ایران همواره از مسیر مترجمان انجام شده. مترجمان در ایران همواره جریان ساز بودهاند و تاثیر به سزایی بر ادبیات در ایران داشته اند.

مترجمان در سرنوشت ادبیات ایران به شدت موثر بوده اند و این درحالی است که مترجم در غرب چنین جایگاهی را ندارد.

به طور قطع وقتی از شناختن نویسنده حرف میزنیم، منظورمان شناخت اسم او یا مثلا جایگاهش نیست. برای شناخت هر نویسنده باید آثارش را خواند و این اتفاق در ایران همواره از مسیر مترجمان انجام شده. مترجمان در ایران همواره جریان ساز بودهاند و تاثیر به سزایی بر ادبیات در ایران داشته اند.

مترجم بخشی از جایگاه خود را از نویسندهای که کارش را ترجمه میکند، می گیرد. مثلا شما لوکلزیو و بارگاس یوسا را در نظر بگیرید. این دو نویسنده برنده جایزه نوبلاند و مترجمی که کار آنها را ترجمه میکند به دلیل همین اعتبار است و گاهی همین اعتبار نامش را مطرح می کند. کدام نویسنده در این سطح است.

وقتی سروش حبیبی «جنگ و صلح» را ترجمه می کند، یک شاهکار جهانی را ترجمه کرده است. کدام اثر است که بتوانیم آن را با این کتاب مقایسه کنیم. یعنی  مترجم اعتبار خود را از اسم نویسندهای که اثر او را ترجمه میکند، میگیرد و به همین دلیل گاه همطراز و گاه بالاتر از نویسندگان ایرانی .

محروم ماندن خوانندگان ایرانی از برخی آثار خارجی:

دلایل این محرومیت بسیار زیاد است. عنواین کتابها، علاقه مردم به کتاب خوانی و دلایلی بسیاری مطرح میشوند. به طور کلی ما باید در این زمینه کار کنیم، اما در این مورد هم باید متخصص داشته باشیم.

بحث ادبیات عامه پسند ما و آنها و ارتباط آن هم بحث جالبی است. من هم ادبیات عامه پسند ایرانی را خواندهام و هم ادبیات عامه پسند غربی را. نکتهای که در مورد کینگ و حتی در مورد رابرتس وجود دارد این است که این نویسندگان صنعت گرند، تکنیک های داستان نویسی را هم بلدند. یعنی ممکن است  کارشان کلیشهای باشد اما نمی لنگد. کارشان شبیه نجاری است که هر چند اثر هنری خلق نمیکند، اما اثری کابردی میسازد. یک نجار باید فوت و فن کار خودش را بلد باشد.

ایران، ترجمه و مترجمانش

البته یک نوع دیگر از ادبیات عامه پسند هم داریم که چنین نیست. میتوان آن را ادبیات عامه پسند مبتذل دانست. مردم معمولا این آثار را نمیخوانند یا اگر بخوانند خیلی زود فراموش میکنند. مردم ادبیات عامه پسند آبرومند را میخوانند.

به عنوان مثال رمان «ربکا» ی دافنه دوموریه یک رمان جریان ساز بود. از 1934 نسخههای سینمایی زیادی از این رمان ساخته شده است. حتی یک سریال ایرانی با بهره گیری از تم داستانی آن ساخته شدهاست. دافنه دو موریه قصه گوی خوبی بود. مشکل ما این است که در ادبیات عامه پسند ما، در 90 درصد ، تکنیکهای داستانی رعایت نمی شود. یعنی نویسنده حرفه ای نداریم.

نویسندگی هنوز در کشور شکل حرفهای پیدا نکردهاست. در زمانی که پاورقی نویسی در ایران رواج داشت ، نویسندگی شکلی حرفهای در ایران داشت. آنها سلیقه مردم روزگار را میشناختند و براساس آن مینوشتند. کارشان چندان خوب نبود، اما حرفه ای بود. حالا سریالها جای این پاورقیها را گرفته اند.

نظام مند شدن ترجمه در ایران

من فکر می کنم که شرط لازم این است که ما به قانون جهانی کپی رایت بپیوندیم. البته این شرط کافی نیست. تا وقتی که ما عضو کپی رایت نباشیم، وضعیت کپی رایت در ایران بهبود پیدا نمیکند. یعنی با ترجمههای متعدد روبرو هستیم و از طرفی با این نکته روبروییم که مترجم نا اهل به سراغ کتابها میرود. بسیاری از مسایل با پذیرفتن حق کپی رایت حل میشود. ما میتوانیم آثارمان را در سطح جهانی عرضه کنیم. نمیتوانیم بگوییم ادبیات ایران هیچ چیزی ندارد. ما دست کم نویسندگانی در حد ادبیات ترکیه داریم یا میتوانیم داشته باشیم. آن ها ارتباطهای ادبی خوبی با جهان دارند. البته با پیوستن به کپی رایت همه مشکلات ما حل نمیشود، اما بدون پیوستن به آن هم هیچ مشکلی حل نخواهد شد.

ما امروز در بسیاری از موارد با ترجمههای بد روبروییم. مثلا در مورد کتاب « هری پاتر» هیچ کدام از ترجمه ها در حد اصل اثر نیست. من به این نکته کاری ندارم که این کتاب چقدر ارزش ادبی دارد، اما میدانم هیچ کدام از ترجمهها حق مطلب را ادا نکرده است. ترجمهها به صورت مسابقه ای ارایه شده و انگار فقط سرعت مهم بوده است. مثلا من نمی توانم بفهمم که یک کتاب 800 صفحهای چطور در 2 ماه ترجمه شده است. این را از زبان خود مترجم شنیده ام، با تاکید بر این که این کتاب را با دقت ترجمه کردهاست.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: خبرآنلاین