تبیان، دستیار زندگی
مسأله ی مرکزیت زمین و سکون یا حرکت آن، از قدیمی ترین مسائلی بوده است که فلاسفه و منجمین در طول تاریخ راجع به آن بحث کرده اند و به نتایج مختلفی رسیده اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرکت یا سکون، مسأله این است!

فلاسفه ی یونان

مسأله ی مرکزیت زمین و سکون یا حرکت آن، از قدیمی ترین مسائلی بوده است که فلاسفه و منجمین در طول تاریخ راجع به آن بحث کرده اند و به نتایج مختلفی رسیده اند. امروزه شاید به نظر برسد، حرکت زمین و عدم استقرار آن در مرکز عالم از بدیهیات است و هر کسی با اندکی تفکر باید به آن پی ببرد. ولی واقعیت چنین نیست. هرچند وظیفه ی مورخ علم قضاوت درباره ی متفکرین باستانی نیست، ولی اگر نتوانستیم دربرابر این وسوسه مقاوت کنیم، می توانیم بجای نظر به نتایج تحقیقات آنها، به روش، دلایل و  زمینه های فلسفی، مذهبی و اجتماعی دوران آنها توجه کنیم و بر اساس آنها، یک نظر یا عقیده را مورد ارزیابی قرار دهیم.

قضاوت درباره ی نظریات متفکرین باستانی درباره ی مرکزیت یا حرکت زمین، نیز محتاج به آشنایی با زمینه ی فکری ایشان و آشنایی با استدلالات و دلایلی که ایشان برای اعتقاد خود ارائه می نمودند، است.

اولین کسانی که درباره ی این موضوع بحث نموده اند، و دلایل ایشان برای نظراتشان، هرچند بطور خلاصه، به دست ما رسیده است، فلاسفه ی یونانی پیش از سقراط بودند. معمولاً بیشترین اطلاع ما از افکار این فلاسفه از طریق نوشته های ارسطو است. ارسطو در کتب خود پیش از شروع بحث، تاریخچه ای از نظریات و بحث هایی که در آن موضوع پیش از وی در میان فلاسفه وجود داشته است را مطرح می کند، و پس از رد نمودن تک تک آن نظریات، به طرح نظریه ی خود و استدلالات خویش می پردازد.

مرکزیت زمین

بسیاری از فلاسفه ی یونان باستان معتقد بودند که زمین در مرکز عالم جای دارد. می توان گفت این فلاسفه اکثریت فلاسفه ی پیش از ارسطو را تشکیل می دادند. فلاسفه ی بزرگ و معروفی مانند آناکسیمنس، آناکساگوراس، آناکسیمندروس، دموکریتوس و افلاطون جزء این جمعیت بودند. ولی بودند افرادی که نه تنها به مرکزیت زمین اعتقاد نداشتند، بلکه زمین را متحرک نیز می دانستند. ارسطو در کتاب خود با عنوان «در آسمان» این فلاسفه را معرفی می کند: «فیثاغوریان»

فیثاغورس

این افراد که به نظر می رسد پیروان فیثاغورس، فیلسوف باستانی یونان بودند، اعتقاد داشتند که آتش در مرکز عالم قرار گرفته است و زمین فقط یکی از ستارگان است که با حرکت مستدیر خود به دور مرکز، روز و شب را پدید می آورد. فیثاغوریان همچنین معتقد بودند که زمین دیگری در پشت زمین ما وجود دارد که آنرا «پاد زمین» یا «ضد زمین» می نامیدند.  پاد زمین از زمین دیده نمی شود، ولی گاهی اوقات بین زمین و ماه حائل می شود و باعث خسوف می شود.

دقیقاً معلوم نیست که منظور فیثاغوریان از آتش مرکزی همان خورشید است یا نه، ولی می توان در این باره حدسهایی زد. اگرچرخش زمین به دور مرکز باعث ایجاد شدن شب و روز می شود، می توان چنین در نظر گرفت که زمین فاقد چرخش وضعی است ولی در هر شبانروز یک دور بدور خورشید مرکزی چرخش می کند و بدین ترتیب تمام قسمتهای زمین در طی یک شبانروز رو به خورشید قرا می گیرد. این مدل با اینکه علت پدید آمدن شبانروز را توضیح می دهد، ولی نه تنها حرکت سالانه ی خورشید را در میان ستارگان دایرة البروج را بی پاسخ می گذارد، بلکه طلوع و غروب ستارگان و صور فلکی را نیز توضیح نمی دهد.

راه حل دیگر این است که زمین را دارای هردوی حرکات وضعی و انتقالی بدانیم که شبانروز و طلوع و غروب ستارگان به علت چرخش وضعی زمین و حرکت خورشید در دایره البروج و تغییر منظره ی آسمان شامگاهی را به علت چرخش انتقالی خورشید در نظر بگیریم. این مدل که به مدل امروزی منظومه ی شمسی نزدیک تر است، می تواند تنها یک حدس باشد چرا که عبارت ارسطو بدان تصریح ندارد.

چرخش خورشید و زمین و پاد زمین بدور آتش مرکزی

ولی احتمال دیگری نیز وجود دارد که احتمالاً به نظر فیثاغوریان نزدیک تر است. طبق این مدل زمین و خورشید هر دو به دور آتش مرکزی می چرخند. ولی از آنجا که زمین روی یک فلک صُلب سوار است، چرخش آن فلک، باعث می شود که زمین در حین چرخش انتقالی به همراه فلک، نسبت به ناظر ساکن یک چرخش وضعی نیز داشته باشد. در نتیجه هرکسی که در ربع مسکون زمین باشد (منطقه ای از چین تا اسپانیا، که تصور می شد تنها بخش مسکونی زمین است.) زمانی رو به خورشید و زمانی پشت به آن قرا می گیرد. در این حالت هر دور چرخش زمین به دور آتش مرکزی یک شبانروز طول می کشد. در حین این حرکت، «پاد زمین» نیز با همین سرعت ولی در طرف دیگر مدار قرار گرفته است و در هر شبانروز یک دور  به گرد آتش مرکزی می گردد. در نتیجه همیشه از دید ساکنین ربع مسکون، در پشت زمین قرار می گیرد و دیده نمی شود. خورشید نیز در مدارش، هر یک سال، دوری به گرد آتش مرکزی می گردد. این مدل با اینکه با مشاهدات سازگاری دارد، دارای یک مشکل بزرگ است: زمین در قسمتی از مدارش به خورشید نزدیک تر و در قسمت دیگری از مدار، از آن دورتر است. در نتیجه خورشید در حال طلوع و غروب کوچک تر از خورشید در وسط ظهر خواهد بود، که با مشاهده سازگاری ندارد.

ارسطو در کتاب متافیزیک، مقاله ی الف، علت اعتقاد فیثاغوریان به «پاد زمین» را چنین مطرح می کند:

از آنجا که عدد 10، به عنوان عدد کاملی در نظر گرفته می شود و برای اینکه آنها [فیثاغوریان] تمام طبیعت را ساخته شده از اعدا می دانند، می گویند تعداد اجرامی که در میان افلاک حرکت می کنند 10 تا است، ولی تعداد اجرام قابل مشاهده فقط 9 عدد است، برای تطبیق این موضوع، جرم دهمی را ابداع می کنند به نام «پاد زمین».

شاید منظور از 9 جرم آسمانی، افلاک وسیارات هفتگانه (ماه، خورشید، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل) به همراه فلک ستارگان ثابت و فلک الافلاک یا فلک اطلس باشد. ولی اینکه این تقسیم بندی در زمان فیثاغورس به همین شکل موسوم بوده است، اطلاعی در دست نیست.

ارسطو از روش فیثاغوریان انتقاد می کند:

آنها با این کار سعی در ارائه ی نظریات و عللی برای تبیین واقعیات مشهود ندارند، بلکه واقعیات را به زور در نظریات و عقایدی می گنجانند که خاص خود آنها است.(در آسمان، ص 110)

ولی فیثاغوریان برای اعتقاد خود به آتش مرکزی دلیلی هم داشتند: اساسی ترین بخش جهان باید نکوداشته ترین بخش آن باشد و این بخش، مرکز آن است، پس از آنجا که مهم ترین جای عالم مرکز آن است و آتش شریف ترین عناصر است، پس آتش باید در مرکز باشد.

به غیر از فیثاغوریان کسان دیگری هم بودند که به مرکزیت آتش در عالم معتقد بودند. ارسطو از آنها با عنوان «فیلسوفان دیگر» یاد می کند. ولی اکثریت فلاسفه یونان به مرکزیت زمین معتقد بودند و دلایل علمی و غیرعلمی بسیاری برای این موضوع داشتند. در مقاله ی بعدی با ایشان اشنا می شویم.

تألیف:

ا.م.گمینی

منبع:

ارسطو،

در آسمان، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر هرمس

Aristotle, Methaphysics, Translated by W. D. Ross