تبیان، دستیار زندگی
استفاده از پرسشهای دانش آموزان برای تدریس علوم و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با صراحت پاسخ ندهید

با صراحت پاسخ ندهید

هیچ چیزی بیش تر از این که پاسخ پرسشی را با پرسش دیگری بدهید، انگیزه ایجاد نمی کند. از این رو، من این شیوه آموزش و آموختن علوم را برای همه سطوح، از کودکستان تا دانشگاه، پیشنهاد می کنم. علم با پرسش آغاز می شود و با پرسش نیز خاتمه می یابد.البته، به طور معمول پیش از آن که درباره موضوعی بپرسید، باید به آن دقت کنید.

کودکان همین طور که بیش تر و بیش تر به اطرافشان توجه و دقت می کنند، قلب والدین خود را از شادی سرشار می سازند. آنان برای گرفتن یک انگشت، دست خود را دراز می کنند، به یک صورت خندان با خنده واکنش نشان می دهند به یک ماشین اسباب بازی ضربه می زنند تا به حرکت درآید و زمانی که به توجه نیاز دارند، گریه می کنند .آنان درباره محیط اطرافشان می پرسند و از آن چه که افراد و اشیا در پاسخ به کاوش هایشان انجام می دهند، می آموزند.

متأسفانه، وقتی کودکان سخن گفتن یاد می گیرند و والدین و سایر بزرگسالان را با جریان بی پایان پرسش های جالب و قابل تأمل خود روبه رو می سازند، اغلب برخوردهای شایسته ای با آنان نمی شود و گاهی نیز طرد می شوند. البته اگر واقع گرایانه به موضوع بنگریم هیچ کس نمی تواند بی درنگ به همه پرسش های کودکان پاسخ دهد. اما اگر پرسش های آنان درباره جهان اطرافشان، به وسیله بزرگسالانی که در زندگی آنان مهم و تأثیر گذارند، به ندرت پاسخ داده شوند یا هرگز پاسخ داده نشوند، به این نتیجه منطقی می رسند که " پرسیدن " کار مهمی نیست. به این ترتیب، آنان در دوره راهنمایی یا حتی زودتر، پرسیدن و حتی مشاهده دقیق جهان پیرامونشان را رها می کنند.

آیا دانش آموزان به علت نداشتن " استعداد علمی " یا به این علت که توان مشاهده کردن و حس کنجکاوی شان تقویت نشده بود، مشاهده گران دقیقی نبودند یا این امر علت دیگری داشت؟ بسیاری از آدم ها زندگی را با چشم های بسته سپری می کنند. من انتظار ندارم که همه دانش آموزانم دانشمند شوند، بلکه می خواهم به آنان نشان دهم که اگر به اطرافشان توجه نکنند، بسیاری از جزئیات زندگی را از دست می دهند.

برانگیختن کنجکاوی

ما به عنوان معلمان علوم، چگونه می توانیم دانش آموزانمان را تشویق کنیم که با دقت و با دید وسیع تری به محیط پیرامونشان توجه کنند. دراین مورد، من به روش سقراط اعتقاد دارم؛ یعنی پاسخ دادن یک پرسش با پرسش دیگر!

سرگذشت ماهی شناس معروفی به نام لوئیس آگاسیس که اواسط قرن هیجدهم میلادی در دانشگاه هاروارد تدریس می کرد، روش پیشنهادی من را به خوبی تشریح می کند. وقتی یک دانشجو آگاسیس را به عنوان استاد راهنمای خود بر می گزید، آن طبیعی دان بزرگ، دانشجو را به آزمایشگاه خود می برد، یک نمونه ماهی در اختیار او قرار می داد و به او می گفت: " تا زمانی که به آزمایشگاه باز می گردم به مطالعه آن بپرداز."

دانشجو نگاهی سطحی به ماهی می انداخت و انتظار داشت استادش حداکثر پس از یک ساعت باز گردد. اما در حقیقت او تا روز بعد استاد را نمی دید. روز بعد آگاسیس از دانشجوی خود چند پرسش درباره مشاهدات دیروزش می کرد. وی در این مرحله سؤالاتی می کرد که دانشجو متوجه شود  بیش از آن چه تصور می کند، می تواند از مشاهده یک ماهی یاد بگیرد.

این کار چند روزی ادامه می یافت، به طوری که دانشجو تصور می کرد هیچ تکلیفی جز نگاه کردن به آن ماهی ندارد. در پایان، کاری که با ملالت کامل آغاز شده بود، نه تنها به دانشی بنیادی و مفصل درباره آن ماهی متنهی می شد، بلکه به کنجکاوی شورانگیزی درباره کل ماهی ها و حتی زمینه های دیگر زیست شناسی منجر می شد.

شاید هیچ کدام از ما آن قدر زمان در اختیار نداشته باشیم که روش آگاسیس را مو به مو اجرا کنیم. به علاوه، ما هر روز مورد هجوم محرک های زیادی قرار می گیریم که مجبوریم به نفع خود، آن ها را نادیده فرض کنیم. با وجود این، چگونه می توانیم دانش آموزان خود را به مشاهده جهان پیرامونشان تشویق کنیم، به طوری که نه تنها به خاطر آماده شدن برای یک شغل علمی، بلکه حتی برای لذت بردن وسرزنده بودن در جهانی که در خانه و کوچه و بازار حس می کنند، درباره دنیای پیرامونشان بپرسند و بتوانند آن را درک کنند؟

پرسیدن درباره پاندول

در این جا به تعدادی مثال اشاره می کنم که علاوه بر ایجاد زمینه های سؤال برانگیز، در پرورش مهارت مشاهده کردن و سازمان دادن مشاهدات نیز به نحوی که به نتیجه ای آزمودنی بینجامند ( از طریق طراحی آزمایش یا به کمک اطلاعاتی که از پیش موجود بودند)، به دانش آموزان دوره های آموزشی گذشته من کمک می کردند.

از مثال نخست که نوعی نگاه تاریخی به روش علمی است، می توان در پایه چهارم استفاده کرد. من آن را " بازی گالیله " نامیده ام. با گفتن سرگذشت گالیله و مشاهده نوسان چلچراغ " کلیسای پیزا" کار خود را آغاز می کنیم . احتمالاً نسیمی که به درون کلیسا می وزید باعث نوسان و عقب و جلو رفتن چلچراغ شده بود.

گالیله با مشاهده تدریجی حرکت چلچراغ به فکر فرو رفت و سعی کرد به کمک نبض خود ، مدت زمان یک نوسان کامل را اندازه بگیرد. او مانند هر آزمایشگر دقیق و با تجربه ای، اندازه گیری خود را چندین بار تکرار کرد. هر چند پهنای ( دامنه ) نوسان ها تفاوت زیادی با هم داشتند، اما گالیله ( با همه محدودیت ها و بی دقتی ها که روش او داشت ) برای همه نوسان های کامل، زمان یکسانی به دست آورد.

شما ممکن است تصور کنید، فاصله ای که چلچراغ در هر رفت و برگشت می پیمود، زمان لازم برای هر نوسان را تعیین می کرد. متوجه رفتار دور از انتظار چلچراغ در حال نوسان شده بود. پس پرسش مهمی برای او مطرح شد: اگر فاصله پیموده شده، پریود ( زمان یک نوسان کامل ) چلچراغ را تعیین نمی کند، پس چه چیزی آن را تعیین می کند؟

فراتر از کلاس درس

معلم ها اغلب نگرانند که مبادا دانش آموزی سؤالی بپرسد و آنان جواب آن را ندانند. اگر به چنین موردی برخوردید، مطمئن باشید که بهترین پاسخ این است : " من نمی دانم، فکر می کنی چه طور می توانیم پاسخ آن را پیدا کنیم ؟"

حال به اصل روش تجربی می پردازیم: سیستم مورد مطالعه را تا حد امکان ساده می کنیم و تک تک عواملی را که ممکن است بر رفتار آن تأثیر بگذارند، مشخص می سازیم .من و دانش آموزانم همانند گالیله به این نتیجه رسیدیم که چلچراغ بیضوی و حجیم، درست مانند جرمی است که به یک میله آویزان باشد ( یعنی یک پاندول ). از این رو، با بستن یک قرقره کوچک به یک نخ نازک و آویزان کردن آن از یک قلاب، پاندولی درست کردیم که آزادانه نوسان می کرد.

اندازه قرقره و وزن نخ در طول و وزن پاندول تقریبا تأثیری نداشتند. بنابراین، به خاطر سادگی کار، تأثیرات آن ها را نادیده گرفتیم ( تصمیم گیری برای نادیده گرفتن عواملی که به یک تحقیق آسیب نمی رسانند، بخش مهمی از فعالیت یک دانشمند است )کار را شروع کردیم . فرضیه ما این بود که پریود یک پاندول، به جرم یا به طول آن و یا هر دوی آن ها وابسته است. من از دانش آموزان پرسیدم: " چگونه می توانیم پی ببریم، کدام یک از این دو عامل در اندازه پریود پاندول مؤثرند؟"

برخی از آنان به درستی پیشنهاد کردند که از قرقره هایی با جرم متفاوت و نخ هایی با طول متفاوت استفاده کنیم و فرضیه را بیازماییم .برخی نیز پیشنهاد کردند که بهتر است در هر بار آزمایش فقط یک عامل را تغییر دهیم.

اکنون بخش مشکل کار، یعنی طراحی آزمایش برای آزمودن فرضیه را پیش رو داشتیم .دو یا سه قرقره با جرم متفاوت، چند قطعه نخ با طول متفاوت و یک زمان سنج در اختیار دانش آموزان قرار گرفت.

گالیله در تجربه خود برای سنجش زمان از ضربان نبض خود استفاده کرد، اما استفاده از زمان سنج، مثلاً یک ساعت مچی، آزمایش را واقعی تر می کند. به این ترتیب، همه چیز برای پیدا کردن پاسخ پرسش ما فراهم شد. البته خود این فرایند، پرسش های دیگری را به وجود آورد که پاسخ به آن ها تلاش دیگری را می طلبید.

با تشویق بچه ها به تفکر ، مشاهده و پرسشگری ، میتوانیم همه آنان را به عرصه های جدیدی از لذت بردن از جهان فرا بخوانیم.

منبع

Science and Children,November 1997

نوشته شارلوت وارد / ترجمه حسن سالاری

مجله رشد معلم ، شماره 7