تبیان، دستیار زندگی
استان قزوین محل سکونت اقوام مختلف است و هر یک از این اقوام ادبیات شفاهی خاص خود را دارد. تا پیش از گسترش فرهگ رادیو و تلویزیون، این ادبیات سینه به سینه بین مردم منتقل می شد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باورها و ادبیات شفاهی در استان قزوین

نقشه قزوین

قزوینی ها

- شب خانه را جارو نمی کنند چون اعتقاد دارند برکت خانه می رود.

- روز سیزده بدر زنانی که از داشتن اولاد محروم هستند، با قیچی سبزه ها را می چینند.

- اگر مراسم روز سوم شخص متوفی به جمعه بیفتد، باید همسایه اش آش بپزد و آن را از پشت بام به خانه ای که متوفی در آن بوده بیاورد.

- نشستن در آستانه در را خوب نمی دانند و معتقدند هر کس در آنجا بنشیند، مورد بهتان قرار می گیرد.

- اگر جغدی روی دیوار خانه ای بنشیند، آیینه ، نان و نمک می آوردند و آن را «فاطمه زهرا» خطاب می کنند و از او احوالپرسی می کنند و می گویند چون مرغ شومی است با دلخوری از آن خانه نرود.

مراغی ها

- مراغی ها اعم از زن و مرد و بچه، پا برهنه راه رفتن را گناه بزرگی می دانند.

- مراغی ها دختر به غیر از مراغی نمی دهند و نیز غیر از خودی دختر نمی گیرند.

- مراغی ها تعدد زوجات را کفر می دانند و اگر مردی دو زن اختیار کند او را از میان خود طرد می کنند.

ترک ها

- به هنگام بارش تگرگ، اگر اولاد اول یک دانه از تگرگ ها را بخورد بارش آن قطع خواهد شد.

- اگر دو نفر در یک محل در یک روز فوت کنند، به همراه آن دو نفر یک مرغ نیز دفن می کنند.

- خانم ها هنگام بازگشت از مراسم تدفین، نباید مستقیم به خانه بروند. آنها اول باید به منزل فرد دیگری بروند و پس از چند ساعت به منزل خود باز گردند.

- اگر زنی که بچه دوقلو دارد، گلوی کسی را که درد می کند بمالد – به اصطلاح گلوی آن را بردارد – آن شخص بهبود خواهد یافت.

- اگر هوا هم آفتابی باشد و هم باران یا برف ببارد، می گویند عروسی گرگ هاست.

ادبیات شفاهی

استان قزوین محل سکونت اقوام مختلف است و هر یک از این اقوام ادبیات شفاهی خاص خود را دارد. تا پیش از گسترش فرهگ رادیو و تلویزیون، این ادبیات سینه به سینه بین مردم منتقل می شد. در گذشته این ادبیات با زندگی روزمره عجین بود تا جایی که برای تمام مراحل زندگی اشعاری متناسب با آن زمان و توسط مردم زمزمه می شد. از قبیل انواع لالایی ها و ترانه های شیردوشی، مشک زنی، ترانه های عروسی و روحوضی، ترانه های بازی و انواع سوگواری ها.

بخشی از ادبیات مردم این منطقه با احساسات و اعتقادات آنها عجین گشته است. مانند انواع مراثی که در ایام سوگواری پیشوایان دینی و همچنین انواع مجالس تعزیه خوانی که به مناسبت های مختلف توسط خود مردم اجرا می شد. امروزه بسیاری از مردم مناطق مختلف این سرزمین، به ویژه ساکنین بخش کوهپایه و خود شهر قزوین، از این لحاظ غنی بوده و بسیاری از سالخوردگان این خطه، مجالس را در سینه های خود حفظ نموده اند.

داستان «عزیز و نگار» داستان بسیار دلکش و عاشقانه ای است که به صورت نظم نثر توسط نقالان منطقه کوهستانی قزوین برای سرگرمی مردم در روزهای سرد زمستان روایت می شود و همچنین افسانه «نبرد حنیفه – برادر حضرت علی (ع) – با دیو سفید» را می توان از مهم ترین داستان های شفاهی منطقه قزوین به حساب آورد.

ترانه

نَه مِدانیم چکنیم هر جا مِریمان دِلمان وا نَه مِشَد

دل بهر کس که مبندیمِ باهامان تا نَه مشد

کارمان بسِ گِره خوردس دِیَه هیش واَنَه مشَد

بَختمان همچه دَخوابَس دیه هیش پا نَه مِشَدَ

یه خانه داشتیمان کنج بلاغی

خانه نبود که، بودش یه سلاغی

(خان مان مماندش عین سلاغی)

یه کرسی داشتیمان سه پایه ای داشت

لحاف کرسیمان چل تا پینه داشت

یه پنجره داشتیم روشنا مداد

اگه کهنه مبستی، نیم شفا مداد

یه هو دیدم صدای فش فش درآمد

لنگه درمان از جاش در آمد

یادت می یاد در قدیم چه وضعی داشتیم

زیر لحاف کرسیمان دیزی مذاشتیم

شهید مقبل

منبع: میراث فرهنگی استان قزوین

زهره پری نوش - سایت تبیان