تبیان، دستیار زندگی
دانشمندان جدید, پدیده هاى خارق عادت را به امواج مجهول مغناطیسى مستند كرده اند. به نظر آنها ریاضتهاى سخت و دشوار, انسان را بر آنها مسلط مى سازد و مى تواند توسط آنها به كارهایى عجیب دست بزند; ولى قرآن كریم, بدون این كه همچون علماى جدید, به معرفى آن علت طبیع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرسش اصلى در باب اعجاز

قرآن

آیا اعجاز در سلسله علل و اسباب طولیه است یا عرضیه؟

كارى كه پیامبر(ص) به اذن خدا و به اعجاز انجام مى دهد, آیا در سلسله عرضیه علل و اسباب قرار مى گیرد یا در سلسله طولیه؟ آیا شفاى بیمار, همان طورى كه -به اذن خداوند- مستند به رژیم غذائى یا دارو و درمان است, مستند به دعاى پیامبر است؟ آیا دعا و دوا, در عرض یكدیگرند یا در طول یكدیگر؟ به زبان ساده تر, آیا دعا به موازات دوا اثر مى كند یا از بالاى سر و مسلط بر آن؟

اگر فرضا روزى دارویى كشف شود كه مرده را زنده كند, آیا زنده شدن مردگان به وسیله حضرت عیسى(ع) در عرض این داروست یا در طول آن؟

ممكن است برخى از معجزات, فعل خداوند باشد, نه فعل پیامبر. چنانكه قرآن, كلام خداست, نه كلام پیامبر.

گاهى چنین است كه خداوند, معنى را به قلب پیامبر الهام مى كند و پیامبر دریافتهاى خود را به كلام و به زبان خود, بیان مى كند. در این صورت, كلام, كلام پیامبر است; ولى گاهى خداوند خود كلام را به قلب پیامبر الهام مى كند و پیامبر همان كلام القإ شده خداوند را به زبان مىآورد و به اطلاع مردم مى رساند. هرچند كلام اول هم مع الواسطه كلام خداست, ولى كلام دوم, كلام بلاواسطه خداست; چنانكه قرآن مى فرماید:

"نزل به الروح الامین على قلبك لتكون من المنذرین"(1).

"روح الامین, آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد, تا از انذار كنندگان باشى".

در مورد قرآن كه كلام بلاواسطه خداوند است, این سوال مطرح است كه آیا خداوند كلام خود را بدون وساطت علل و اسباب, معجز ساخته, یا این كه مانند سایر كارهایش از مجراى علل و اسباب مادى و غیر مادى, چنین كرده است؟

برخى در مورد معجزه, قائل به "صرفه"شده اند.

نظام اسباب طولى و عرضى, مقتضاى اراده حكیمانه خداوند است و حتى اگر نظامى از این بهتر و برتر ممكن بود, خلق مى كرد; چرا كه اگر خلق نمى كرد, یا جاهل بود یا عاجز یا بخیل. به قول غزالى و محى الدین و صدرالمتإلهین, او نه جاهل است, نه عاجز و نه بخیل. این نظام همان است كه حكمایش "نظام احسن"نامیده و در باره اش گفته اند: "لیس فى الامكان ابدع مما كان"بدیع تر و زیباتر و كامل تر از آنچه هست, ممكن نیست.

مقصود از صرفه این است كه خداوند مردم را از این كه مثل قرآن بیاورند, باز مى دارد و این توان را از آنان سلب مى كند, براساس نظریه صرفه, آوردن مثل قرآن, كار غیر ممكن نیست; ولى خداوند مانع(صارف) آنهاست. در این صورت, او سبب سوزى مى كند و از فراز همه علل و اسباب, مانع تإثیر آنها مى شود. همین هم ممكن است بلاواسطه باشد و ممكن است از طریق علل و اسباب باشد.

احتمال دیگر این است كه خداوند اعجاز بودن قرآن را هم مانند سایر كارهایش در قالب سلسله طولیه و عرضیه انجام داده و به آن خاصیتى بخشیده كه مثلش را نتوان آورد.

نظریه برخى از اندیشمندان غربى

برخى از اندیشمندان غربى -كه خداوند را همچون سازنده ساعت تلقى كرده اند كه ساعتى مى سازد و به كار مى اندازد و ارتباطش با آن قطع مى شود; ولى ساعت, مدتها به كار خود ادامه مى دهد- معتقدند كه خداوند حضور خود را از طریق معجزات و كارهاى خارق عادت و رخنه پوشى نشان مى دهد. اینان به خداى رخنه پوش معتقدند و در حقیقت, كارهاى او را خارج از نظام طولى و عرضى تلقى مى كنند.

از دیدگاه اینان, خداوند عصاى موسى(ع) را بدون وساطت سلسله طولیه و عرضیه, اژدها مى كند.

نقد این نظریه

چه لزومى دارد كه از یك طرف معتقد شویم كه خداوند در رإس نظام طولى و عرضى قرار دارد و سرسلسله همه اسباب طولى و عرضى است و از طرف دیگر معتقد شویم كه خودش بر خلاف این نظام عمل مى كند و به اعجاز یا رخنه پوشى مى پردازد؟

مگر این نظام -نعوذ بالله- نقصان یا خللى دارد كه او ناچار شود, برخلاف آن عمل كند و تصرفاتى رخنه پوشانه یا برخلاف نظام داشته باشد؟

چه مانعى دارد كه خداوند در چارچوب همین نظام و از مجراى علل و اسباب طولى و عرضى, چوب خشكى را به یك چشم به هم زدن, جانورى مخوف سازد؟

یكى -مانند انسانهاى عادى- مى تواند تخت "بلقیس"را چند روزه به بارگاه سلیمان بیاورد, و یكى مثل آن دیو جنى یك ساعته مى آورد و یكى مثل "آصف بن برخیا"-وصى حضرت سلیمان- قبل از یك چشم به هم زدن مى آورد.

همین انسانهاى عادى, هم اكنون به بركت تكنولوژى و صنعت, فاصله هاى زمانى و مكانى را كم كرده اند; ولى هیچ كدام, از نظام اسباب طولى و عرضى خارج نشده اند. بشر امروز از راه دانش و صنعت, توانسته است با تصرفاتى در علل و اسباب عرضى تغییراتى در جهان پدید آورد. او توانسته است گل خیار را یك روزه خیار و جوجه یك روزه را یك ماهه مرغ كند و از یك بوته گوجه فرنگى صدها گوجه فرنگى بچیند و ...

اژدها شدن عصا از مجارى عادى در نظام طبیعت, وقت زیادى مى خواهد. باید عصا خاك شود و وارد اندام گیاهى گردد و از آنجا وارد بدن حیوانى شود و مارى آن حیوان را شكار كند و در معده خود هضم كند و بخشى از آن, سلول نطفه اى شود و آن مار, تخم گذارى كند و از آن تخم, بچه مارى خارج شود و سالها بگذرد تا مارى ستبر و اژدهایى مخوف گردد. ممكن است انسانها با علم و تكنیك جدید, تا آنجایى كه مى توانند زمان را كوتاه كنند, ولى آیا ممكن است این كار را به طور دفعى انجام دهند؟ معجزه موسى این بود كه عصا را بى درنگ اژدها كرد.

همه این كارها -چه عادى و چه غیر عادى- به خدا منتهى مى شود. آیا خداوند مستقیما در عصا تصرف كرد و به امر (كن) و بلاواسطه اژدهایش كرد(فیكون) یا این كه از طریق سلسله اسباب طولیه و عرضیه این كار را انجام داد؟

هیچ كدام اینها نقض اصل علیت نیست. منتهى اگر خارج از مقتضاى نظام طولى و عرضى باشد, با قاعده "إبى الله إن یجرى الامور الا بإسبابها"(2). سازگار نیست.

نظام اسباب طولى و عرضى, مقتضاى اراده حكیمانه خداوند است و حتى اگر نظامى از این بهتر و برتر ممكن بود, خلق مى كرد; چرا كه اگر خلق نمى كرد, یا جاهل بود یا عاجز یا بخیل. به قول غزالى و محى الدین و صدرالمتإلهین, او نه جاهل است, نه عاجز و نه بخیل. این نظام همان است كه حكمایش "نظام احسن"نامیده و در باره اش گفته اند: "لیس فى الامكان ابدع مما كان"بدیع تر و زیباتر و كامل تر از آنچه هست, ممكن نیست. و گرنه خالق دانا و توانا و جواد, همان را مى آفرید(3).

دانشمندان جدید, پدیده هاى خارق عادت را به امواج مجهول مغناطیسى مستند كرده اند. به نظر آنها ریاضتهاى سخت و دشوار, انسان را بر آنها مسلط مى سازد و مى تواند توسط آنها به كارهایى عجیب دست بزند; ولى قرآن كریم, بدون این كه همچون علماى جدید, به معرفى آن علت طبیعى پرداخته باشد

آیا این نظام, تحمل معجزات را ندارد, تا خداوند ناگزیر باشد از وراى سلسله طولى و عرضى, دخالت كند و چوب خشكى را به یك لحظه اژدها سازد و قطعه خاكى را كه عیسى(ع) شكل مرغ به آن بخشیده, به پرواز درآورد و جسد بى جانى را حیات بخشد یا همه اینها از مجارى همین اسباب و علل طولى و عرضى امكان پذیر است؟

گفتارى از امام صادق(ع)

این امام بزرگوار كه مذهب را آنچنان كه هست به شایستگى و بدون پیرایه معرفى كرده, در ذیل همان كلامى كه دلالت دارد, بر این كه خداوند امتناع دارد كه كارها را از غیر مجراى علل و اسباب طولى و عرضى انجام دهد, مى فرماید:

"فجعل لكل شىء سببا و جعل لكل سبب شرحا و جعل لكل شرح مفتاحا و جعل لكل مفتاح علما و جعل لكل علم بابا ناطقا, من عرفه عرف الله و من إنكره إنكر الله. ذلك رسول الله و نحن"(4).

"خداوند براى هر چیزى سببى و براى هر سببى شرحى و براى هر شرحى كلیدى و براى هر كلیدى علمى و براى هر علمى بابى گویا قرار داد. هر كه آن باب ناطق را بشناسد, خدا را شناخته و هركس انكار كند, خدا را انكار كرده است. آن باب, پیامبر خدا و ماییم".

ملاحظه مى كنیم كه امام, هیچ پدیده و هیچ مخلوقى را بدون سبب, نمى داند. هر سببى, شرح مى خواهد و هر شرحى كلید مى خواهد و هر كلیدى, دانش مى خواهد و هر دانشى, بابى ناطق مى خواهد. این باب ناطق, پیامبر و ائمه معصومند.

در بیان معصوم, هم بر اصل علیت اعتماد شده و هم بر نظام طولى.

این قاعده كلى همه چیز را فرا مى گیرد. نه تنها امور عادى مشمول این قاعده اند كه معجزات نیز از قلمرو این قاعده خارج نیستند.

در قرآن كریم آمده است كه:

"و اذا إردنا إن نهلك قریه إمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا"5).

مضمون آیه شریفه این است كه هلاك و نابودى هیچ قریه اى بدون فسق و فجور مترفین و بلهوسى و شهوترانى آنهایى كه غوطه ور در ناز و نعمت مى باشند, ممكن نیست. نه قومى بى سبب, عزیز و سربلند و نه ملتى بى سبب, ذلیل و بدبخت و نگون بخت مى شود. نه عزت و سربلندى و اقتدار, خارج از مجارى علل و اسباب است و نه ذلت و سقوط و فنا و اضمحلال, راهى غیر از مجارى علل و اسباب دارد.

سنت غیر قابل تغییر الهى به كار گرفتن نظام طولى و عرضى است. سنت الهى قابل تبدیل و تحویل نیست. قرآن كریم مى فرماید:

"...لن تجد لسنه الله تبدیلا"(6)."هرگز براى سنت خداوند تبدیلى نمى یابى".

و نیز مى فرماید:

"...لن تجد لسنه الله تحویلا"(7)"هرگز براى سنت خداوند, دگرگونى و تحویلى نمى یابى".

اجراى امور از طریق علل و اسباب, سنت الهى است و به همین دلیل, غیر قابل تغییر است. ولى اگر سنت الهى نباشد, در قابلیت تغییر آن, جاى چون و چرا نیست. مع ذلك, اگر سنت الهى نباشد, خارج از قانون علیت نیست; ولى عقل و نقل حكم مى كنند كه هر كارى -چه اعجاز و چه غیر اعجاز- انجام گیرد, هم مشمول قانون علیت است و هم در چارچوب نظام طولى و عرضى.

جاذبه, جسم را به سوى خود مى كشاند و لذا ما نمى توانیم در فضا معلق بمانیم; ولى هواپیما با استفاده از همین سیستم عرضى در فضا پرواز مى كند و هلى كوپتر, معلق مى ماند.

اگر انسانى به نیروى الهى در فضا معلق بماند یا پرواز كند, چگونه است؟ آیا او نیز در چارچوب همین علل و اسباب طولى و عرضى عمل كرده منتها از علل و اسباب ناشناخته اى استفاده كرده, یا هیچ كارى به آنها ندارد, بلكه خود از وراى آنها عمل مى كند؟

مرتاضى كه قطارى غول پیكر را با نگاه چشم از حركت باز مى دارد, چگونه عمل مى كند؟ آیا از مجارى علل و اسباب, وارد مى شود یا از وراى آنها عمل مى كند؟

در صورت اول, او به قدرت نفس و به بركت ریاضتهاى دشوار, از علل و اسباب ناشناخته اى استفاده مى كند كه دیگران و حتى دانشمندان امروز از شناخت آنها عجز دارند و در صورت دوم از بالاى سر و از فراز آنها تإثیر كرده و همه اسبابى را كه در قطار براى حركت آن فراهم است, خنثى مى سازد.

دیدیم كه فعل و انفعال علل و اسباب عرضى و خنثى شدن یا تقویت و ابقاى آنها به وسیله یكدیگر, ممكن و مسلم است. نفس شخص مرتاض هم در ردیف همین علل و اسباب عرضى قرار مى گیرد و با استفاده از آنها كارى عجیب و شگفت انگیز انجام مى دهد.

نفوس نبوى و ولوى چگونه اند؟ آیا با به كارگیرى برخى از علل و اسباب عرضى ناشناخته, مانع تإثیر برخى دیگر مى شوند یا بدون واسطه تإثیر مى كنند. نفس ولوى امام صادق(ع) بیانگر این نكته بود كه باید از مجارى علل و اسباب باشد.

مرورى بر آیات قرآنى و استفاده چند نكته

1. از دیدگاه قرآن, پدیده مادى علت مادى دارد. هرچند تإثیر آن علت مادى به اذن خداوند است.

2. دانشمندان جدید, پدیده هاى خارق عادت را به امواج مجهول مغناطیسى مستند كرده اند. به نظر آنها ریاضتهاى سخت و دشوار, انسان را بر آنها مسلط مى سازد و مى تواند توسط آنها به كارهایى عجیب دست بزند; ولى قرآن كریم, بدون این كه همچون علماى جدید, به معرفى آن علت طبیعى پرداخته باشد, مى گوید:

"...و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ إمره قد جعل الله لكل شىء قدرا"(8).

"هركس تقوا پیشه كند, خداوند برایش راهى قرار مى دهد و او را از جایى كه گمان ندارد, روزى مى دهد و هركس بر خدا توكل كند, خداوند او را بس است. خداوند به فرمان خودش مى رسد. خداوند براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است".

آرى هرچند اسباب ظاهرى, اقتضاى فقر و تهیدستى و گرفتارى داشته باشند, ولى تقوا و توكل, راه را بر اسباب دیگر مى گشایند و شخص را از گرفتارى و تنگدستى نجات مى دهند.

3. از جمله "قد جعل الله لكل شىء قدرا"استفاده مى شود كه بازهم در صورت تقوا و توكل, اسباب طبیعى عمل مى كنند. منتهى اسباب فقر و تهیدستى حد و اندازه اى دارند كه نمى توانند از حد خود تجاوز كنند و مانع تإثیر تقوا و توكل شوند.

4. در عین حال, قرآن كریم مى گوید:"... كل من عند الله.."(9)."همه چیز از جانب خداست". چه آن عللى كه فقر مى زایند و چه آن عللى كه تمكن و كفاف و ثروت مىآورند, همه و همه از جانب خدایند.

5. از دیدگاه قرآن مسلم است كه نفوس انبیا تإثیر دارند و معجزات به نیروى نفوس آنهاست. منتهى آنچه انجام مى دهند, به اذن خداوند است. در این باره مى گوید:

"... ما كان لرسول إن یإتى بآیه الا باذن الله..."(10).

"هیچ پیامبرى حق ندارد بدون اذن خداوند معجزه اى بیاورد".

از این آیه استفاده مى شود كه آوردن معجزه به تإثیر نفوس نبوى و به اذن خداوند است.

6. در عین حال تإثیر نفس نبوى, به عنوان علت تامه نیست, بلكه به عنوان مقتضى است و به همین جهت است كه تإثیر آن, توقف بر فرمان خداوند دارد; از این رو به دنبال جمله فوق مى فرماید:

"...فاذا جإ إمر الله قضى بالحق و خسر هنالك المبطلون"(11).

"همین كه فرمان خدا فرا آمد, حكم به حق مى شود و اهل باطل, زیان كار مى شوند".

7. پس همه چیز -حتى اراده و مشیت ما- به اراده و مشیت خداوند است. خداوند فعل ارادى و اختیارى ما را اراده كرده و در عین حال, ما داراى اراده و اختیاریم, تمام امور -چه عادى و چه غیر عادى چه معجزه كه خیر است و چه سحر و كهانت كه شر است- همه و همه در چارچوب علل و اسباب طولى و عرضى است و هیچ چیز, از نظام كلى و قانون عمومى علیت و معلولیت بیرون نیست. در عین حال, سبب معجزه و كرامت, غیر مغلوب و سایر اسباب غلبه پذیرند.

پى نوشت :

1. الشعرإ: 194 و 195.

2. مضمون فوق در روایات به این صورت آمده است:

"إبى الله إن یجرى الاشیإ الا بإسبابها"خداوند امتناع دارد كه چیزها را جز به وسیله اسباب آنها به اجرا درآورد.(بحارالانوار, ج2, ص 90, باب 14, حدیث 14 و 15 و همان, ص 168, باب 22, حدیث 1).

3. الاسفار الاربعه, ج7, ص 91(فى العنایه الالهیه, الفصل 7).

4. بحارالانوار, ج2, ص 90 و ج2, ص 168.

5. الاسرإ, 16.

6. الاحزاب, 63 و فاطر, 43.

7. فاطر, 43.

8. الطلاق, 3.

9. النسإ, 78.

10. المومن(غافر) 78.

11. المومن(غافر) 78.

منبع:

سایت الشیعه