تبیان، دستیار زندگی
هفته معلم بهانه ای خجسته است تا بار دیگر ابعاد شخصیتی معلم شهید استاد مرتضی مطهری را به نظاره بنشینییم. "آنچه مطهری داشت و دیگران نداشتند" چیزی است كه استاد رحیم پور ازغدی پیرامون آن سخن به میان آورده اند. اینك شما و متن مقاله ای خواندنی از دكتر رحیم پ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

او به تنهایی یك امت بود!

دكتر رحیم پور ازغدی

اشاره:

هفته معلم بهانه ای خجسته است تا بار دیگر ابعاد شخصیتی معلم شهید استاد مرتضی مطهری را به نظاره بنشینییم.

"آنچه مطهری داشت و دیگران نداشتند" چیزی است كه استاد رحیم پور ازغدی پیرامون آن سخن به میان آورده اند. اینك شما و متن مقاله ای خواندنی از دكتر رحیم پور ازغدی:

افراد فاضل و داننده، پیوسته در میان ما بوده‌اند و اینک بیش از هر زمان دیگری فضلای دانشگاهی و حوزوی داریم. مطهری چه چیزی داشت که عمده صاحبان فضل و تصدیق دارهای ملا و محقق و مؤلف حوزوی و دانشگاهی ما کمتر دارند؟! چیست که ما کم داریم؟! چیزهای عمده. خواهیم کوشید چند فرق جدی را اینک و اینجا با شما، با اساتید محترم حوزه و دانشگاه، با اهل تحقیق و تألیف و به ویژه طلاب و دانشجویان  عزیز در میان گذاریم و پیشاپیش از لحنی که احیاناً گزنده خواهد نمود، عذر می‌خواهم، زیرا برخلاف دوستانی که مدام  از امثال من می‌خواهند، چیزهای صریح ننویسیم و به سراغ زخمهای کهنه و دردانگیز نرویم و کلمات جدی را تنها برای برخورد با دشمنان ذخیره کنیم، ما برآنیم که از قضا، هرچه  با یکدیگر تعارف بیشتر کردیم، آن جراحتها، عفونت و خوناب بیشتری برداشت و اتفاقاً به همان اندازه که با دشمن جدی هستیم،  با خود نیز باید جدی بود، می‌توان دوستانه سخن گفت، اما در هرحال  باید جدی بود.

و اگر مجموع تشکیلات فرهنگی و رسانه‌ای و پژوهشی ما به قدر همان یک مطهری هم کار مایه‌دار و ماندنی نکرده باشد و پس از این نیز نکنند چه عجب؟! مطهری به قلم و تریبون و اساساً به فرهنگ به دیده یک ناندانی آبرومند نمی‌نگریست و فضل خویش را مایه کسب پول و جاه خویش نمی‌کرد. درد او، درد دین بود و عشق بیدارگری و جان انقلابی، و ما درد خود داریم و عشق‌های مشکوک و جان بی‌زهوار، عجب نیست که مرده‌ای، مرده دیگر را زنده نکند، عجب این است که ما چرا چنین توقعی داریم؟!

ممکن است برخی از آنچه خواهم گفت مورد اجماع و تصریح همه نباشد و یا احیاناً مورد تجاهل و تسامح قرار گیرد اما باید گفتنی‌ها را گفت و به نظر من در ازای خطرات عظیمی که امروز ذهن و دل جامعه جوان ما را تهدید می‌کند، هیچ مهم نیست که چه کسی از این عرایض  دلخور می‌شود یا متولی کدام نهاد فرهنگی و تربیتی و آموزشی و پژوهشی با خواندن  این جملات خواهد رنجید.

عاقبت روزی باید بازی دادن خود و یکدیگر و این مداهنه شوم را کنار گذارد، تا دیر نشده است.

و از طرفی این واقعیت‌ها، خود به خود از رده‌های چیزهای نگفتنی و نهفتنی به درآمده است. اینکه به فرهنگ ما، یعنی به اعتقادات و اخلاقیات صحیح و حس التزام عملی ما تهاجم شده است، بدون هیچ صداقتی و اعلام قبلی و بدون رعایت قوانینی که یک مبارزه تن به تن میان دو فرهنگ، بایستی بدان پایبند بماند و اگر این نفاق‌ها و تحریف‌ها و مغالطه‌های زبانی نمی‌بود و به صراحت، حتی الحادی‌ترین ایده‌ها مطرح می‌شد، هرگز از آن تعبیر به تهاجم فرهنگی نمی‌کردیم.

اما چنانچه می‌دانم و می‌دانی، عمده‌ترین قوانین انتقاد و عرضه سالم فکر، مورد التزام نباشد، پس فرق «انتقاد» با «دندان گرگ» چیست؟دستتان را به من بدهید تا شما را به جایی ببرم که به وضوح به ریشه‌های این رخوت و رکود فرهنگی را اگر نه همه آن، دست کم بخشی از آن را به چشم سر ببینید.

اگر تاکنون قادر نبوده‌اید به چشم دل ببینید، خون استاد، بهانه‌ای خواهد بود تا آرمانی را که او خود بی دریغ به پایش ریخت، فریاد بزنیم.

چه شد که او یک تنه و بی هیچ امکانات، پیش از انقلاب، چنان جبهه عظیمی در محاجه‌های نظری می‌گشاید و چنان برکتی برجای می‌نهد و هنوز که هنوز است، یکی از عمده‌ترین منابع تغذیه تئوریک انقلاب، همان آثاری است که از چهل تا بیست سال پیش به دست او به نگارش درآمده و امروز سالها پس از پیروزی و حاکمیت و در شرایطی که عمده‌ترین تریبون‌های اطلاع رسانی و فرهنگی تربیتی در اختیار ماست و با حضور این تعداد فضلای دانشگاهی و حوزوی (که امیدوارم چشمشان نزده باشم)، چنین رکود و انفعال بی‌معنی و شگفتی در سراپای نهادهای آموزشی و فرهنگی و مطبوعاتی ما پیداست؟!این بودجه‌های فرهنگی به کجا می‌روند واین توده‌ها کادرهای فرهنگی این همه سال ما چه می‌کنند که هنوز به اندازه یک مطهری کار را به سامان نرسانده‌اند؟! درد ما چیست؟!

آیا «درد بی دردی» نیست؟ و مطهری را عهد او مبعوث کرد و مطهری به عهد خویش وفا کرد و مطهری، عالم ربانی بود و حتی همان وجود تاریخی و کتبی مطهری، خود به خود اعلام جرمی علیه همه ماست.

نخست می‌باید بدان آتش پرداخت که در جان مطهری درگرفت و ما دامان خویش از آن دور نگاه داشته‌ایم.

آری، شعله‌ای بود و گداختنی که در دیالکتیک میان «مطهری  قلم»، از مطهری، خاکستر مطهری را برجای گذارد، خاکستری سرخ که افق فرهنگ معاصر را به کربلا مبدل ساخت.

یک مصلح دینی و اجتماعی، بدون یک قلب شعله‌ور، قادر به هیچ اصلاح جدی نخواهد بود. «ذهن مملو» و «چشم باهوش»، البته لازم است، اما بی یک سینه سوخته، در حکم هیچ است. دردمندی و گرفتگی، گداختگی  و پروردن یک سر سودایی، آری اینهاست که  جامعه‌ای را شخم می‌زند و بذر یک نسل جدید را می‌پرورد اما اگر یک محقق، یک فقیه، یک فیلسوف، یک عالم علوم انسانی، یک نویسنده و خطیب، دچار «درد بی‌دردی» بود و اگر خواست از راه کلمه نوشتن و گفتن ارتزاق و سر در توبره علم خویش کند، اگر فکر اصلاح و انقلاب، فکر تربیت  و آزادی، فکر عدالت و عبادت، به پرده‌های مغزش فشار نیاورد و درد تشکیل  حکومت و نشر معرفت و مرگ اشرافیت و مظالم اقتصادی، در حدی نیست که قفسه سینه‌اش را در هم شکند و نسبت به اعمال ایده‌های قدسی خویش کم تفاوت است و مایه‌گذار نیست و اگر و اگر و اگر...چنین دانشمند محترم و متفکر مردمی، ارزش یک نگاه تأییدآمیز را هم ندارد و افسوس که چقدر از این نوع اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی روی دستمان مانده‌اند. امروز هم بودجه اصلی نهادهای فرهنگی و تربیتی و رسانه‌ای ما ابتدا صرف «چارت بازی» و تخصیص بودجه و ساختمان سازی و جذب پرسنل  و امکانات می‌شود و در انتها نیز هدف اصلی هرکس، ارائه بیان کار هرچه حجیم‌تر، بهتر به شخص مافوق و ارضا یا حتی فریب او برای ماندن بر سر کار و تأمین معیشت است و همین.

اما اینکه در پس این همه ادا و اطوار و پول و سمینار و رفت و آمد و بگو و مگو و میلیاردها تومان صرف بودجه، عاقبت چه کرده‌ایم و چند نفر آدم دراین میانه تربیت شدند و کدام باطلی، ابطال و کدام حقی احقاق گردید، این دیگر به ما مربوط نیست!! تحقیقات و پژوهش‌ها از سر بی دردی و وقت شناسی است، آموزشها نیز.

ممکن است برخی از آنچه خواهم گفت مورد اجماع و تصریح همه نباشد و یا احیاناً مورد تجاهل و تسامح قرار گیرد اما باید

گفتنی‌ها را گفت و به نظر من در ازای خطرات عظیمی که امروز ذهن و دل جامعه جوان ما را تهدید می‌کند، هیچ مهم نیست که چه کسی از این عرایض  دلخور می‌شود یا متولی کدام نهاد فرهنگی و تربیتی و آموزشی و پژوهشی با خواندن  این جملات خواهد رنجید.

با هم بر سر حدود اختیارات قانونی، بحث می‌کنیم و حرف حسابی که از سر جد گفته و شنوده شود، در این میانه کمیاب است. هر کسی به دنبال تأمین مواهب و مزایای شغلی و کسب مدارک بالاتر و بسط آبروی اعتباری و دایره نفوذ خویش است و حرف و حرف و حرف.

و اگر مجموع تشکیلات فرهنگی و رسانه‌ای و پژوهشی ما به قدر همان یک مطهری هم کار مایه‌دار و ماندنی نکرده باشد و پس از این نیز نکنند چه عجب؟! مطهری به قلم و تریبون و اساساً به فرهنگ به دیده یک ناندانی آبرومند نمی‌نگریست و فضل خویش را مایه کسب پول و جاه خویش نمی‌کرد. درد او، درد دین بود و عشق بیدارگری و جان انقلابی، و ما درد خود داریم و عشق‌های مشکوک و جان بی‌زهوار، عجب نیست که مرده‌ای، مرده دیگر را زنده نکند، عجب این است که ما چرا چنین توقعی داریم؟! در حوزه و دانشگاه و محافل تحقیقی و رسانه‌ای، مجاری استخوانی تشکیل شده که هر فاضل جوانی را نیز مجبور (مجبور که نه، توهم جبر است) می‌کند راه رفته دیگران را، رفته و خود را بیشتر با ذائقه پدرخواندگان بی‌درد دنیای اندیشه تطبیق دهد. نه با ضرورت‌های فرهنگی جامعه و با آنچه خدای متعال از یک شخص دانا می‌طلبد.

همه می‌خواهند جا بیفتند!! (کجا؟!) مطرح شوند و تمجید گردند. همه به دنبال تصدیق دیگران و تأمین شخصیت منفی خویش و تثبیت خود هستند و کمتر کسی به فکر نشر حق و فضیلت و خدمت به حق برای ذات حق است و این چیزی نیست که بخواهیم پنهان کنیم.

منبع:

سایت آوینی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.