کظم عظیم!
به نام خدا
کاظم، فرو خورندهی خشم و غضب، لقبی بود که در پرتو عفو و گذشت بیکران و برد باری و صبر فراوان در برابر نادانان، تو را به آن میخواندند. به راستی هم غصب جایگاه بلند شما و ستمهای آنچنان سترگ، کظمی اینچنین بزرگ را میطلبد!
ای هفتمین چراغ هدایت، ای شمس همیشه فروزان، ای مظلومترین مظلومان زمانه، ای زیباترین ترانهی غربت!
گویی خورشید پشت ابر بودن و چونان دری در صدف ماندن و چه میگویم غربت همیشگی و ناتمام انگار همان ارثی است که از پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) و از کوچههای خاکی مدینه برای شما مانده است. حدیث مظلومیتتان از سقیفه تا کربلا و شام و از سرزمین فدک- آن ارث حقیقی شما- تا سیاه چالههای زندان هارون دهن به دهن گشت و همچنان باقی بود! و هرچه تاریخ، این دفتر کهنه ی روزگار را ورق میزنی، غربت و مظلومیت افزونتر میشود و قصهی نا تمام شما حزن انگیزتر از قبل!
تمام دیوارهای تنگ و تاریک زندان را شاهد میگیرم که هفت سال میزبانت بودند و زنجیرهای سنگین و آهنین را هم! تحمل نکردنی بوده است لحظههای تو، میدانم!! میدانم که فرشتههای عتید و رقیب خوب یادشان مانده است که روزها را روزه میگرفتید و شبها را هم به عبادت میایستادید تا صبح همگام! ای سید عابدان و ای فخر صبور مردان!!
آری دینداری همیشه بهای گرانی دارد و اگر نبود ایستادگی و مقاومت در برابر جور و ستم شاید که شما از قاضی ابو یوسف-آن دنیا طلب خود فروخته- حتی بیشتر حرمت داشتید در دربار حکومت جور عباسی و گرامیتر بودید نزد هارون خونخوار!
در آن روزهای خفقان و واهمه شیعیان واقعی شما اما هرگز فراموشتان نکرده بودند و در هر فرصتی ابراز میکردند ارادتشان را به شما و اظهار میکردند، محبت خالصانه شان را به خاندان نبوت و امامت! از قیام شهید فخ و خدمات علی بن یقطین- آن نیروی تربیت شده ی شما که در لباس وزارت هارون- که بگذریم، آن مالیات هایی که مردم دور از چشم حاکم میدادند به شما و آن بیعتهای مخفیانه، دلیل محکمی بود برای آنکه بفهماند هنوز هم مردمی که حق و حقیقت را میجویند، شما امامشان هستید و لا غیر!
... و عجب لحظهای بود، لحظهی دیدارتان با هارون در کنار خانهی کعبه. و عجیبتر آن جملهای بود که در جواب او فرمودید. او با آن غرور و خودکامگی همیشگی اش، گفت:- تو هستی که مردم پنهانی به تو بیعت کردهاند و تو را به پیشوایی بر میگزینند؟! وقتی که آن جواب تاریخی را میخواندم یاد جملههای حکیمانه ی مولا(علیهالسلام) و جوابهای آتشین و بنیان کن حضرت زینب(س) افتادم. انگار تاریخ تکرار شده باشد...
- و شما فرمودید: انا امام القلوب و انت امام الجسوم. من بردلها و قلبها حکومت میکنم و تو بر تنها و بدنها! (1)
1- روزی در كنار كعبه، هارون الرشید حضرت كاظم علیهالسلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیهالسلام گفت: آیا تو هستی كه مردم مخفیانه با تو بیعت میكنند و تو را به رهبری خویش برمیگزینند؟ حضرت با كمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهای مردم حكومت میكنم، و تو بر جسمهای آنان!»