تبیان، دستیار زندگی
یادداشتی کوتاه درباره رباعی مشهور خیام، به مناسبت سالروز بزرگداشت او
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تا هیچ نمانی که نمی آیی باز!

یادداشتی کوتاه درباره رباعی مشهور خیام، به مناسبت سالروز بزرگداشت او

جمالی فرد - بخش ادبیات تبیان
خیام

دکترمحمدرضا ترکی شاعر، نویسنده، مترجم و البته پژوهشگر ادبیات فارسی است. فصل فاصله، هنوز اول عشق است و خاکستر آیینه از مجموعه شعرهایی است که در سال های اخیر از استاد ادبیات دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
گفتگوی تلفنی ما با دکتر ترکی به جای گپ و گفت درباره خیام به یادداشتی کوتاه درباره خیام به قلم وی ختم شد. یادداشتی هرچند کوتاه اما شیرین، که جلوه ای دیگر از معانی شعرخیام را برای ما آشکار می کند.
***

از جملهّ رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا به ما گوید راز
پس بر سر این دوراههّ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی آیی باز!
دوستی در باره این رباعی معروف خیام پرسش می کرد که سالهاست  آن را از بر دارم .از دوران کودکی  آن را زمزمه می کنم و از آن لذت می برم ، اما امروز ، وقتی دقت می کنم می بینم آن را نمی فهمم و مقصود آن را در نمی یابم. یعنی چه که «تا هیچ نمانی که نمی آیی باز» ؟
 خیام همیشه از غنیمت شمردن دم و لذت بردن از زندگی سخن می گوید ، اما اینجا می گوید در این دوراهه آز و نیاز    یا بعضی نسخه ها : سراچه آز و نیاز    که دنیا باشد نمان ، اینجا را رها کن و برو چون دیگر بازگشتی نیست و  " چو رفتی رفتی"! چه ربطی بین این مقدمه و نتیجه وجود دارد؟ اگر فرصتی برای بازگشت نیست  " که نیست  " باید بگوید بمان و تا می توانی از فرصتهایت بهره ببر ، نه اینکه نمان و هیچ نمان!

واقعیت آن است که لذت بردن از یک شعر همیشه موقوف فهمیدن معنای آن" یعنی درک آنچه در ذهن شاعر می گذشته " نیست. ما بسیاری مواقع ، بی آنکه مقصود شاعر را دقیقا فهمیده باشیم، از عواملی مثل موسیقی سحرآمیز کلمات لذت می بریم و گاه خاطره ای که از آن شعر در ذهن ما نقش بسته و لذت نوستالژی نیز ، در کنار حس طربناک موسیقی شعر، به یاری ذهن ما می شتابد.

او می گفت: یعنی من  یک عمر با شعری حال کرده ام که معنیش را نمی فهمیده ام و از سخنی لذت برده ام که چیزی جز یک تناقض نیست؟!
واقعیت آن است که لذت بردن از یک شعر همیشه موقوف فهمیدن معنای آن  " یعنی درک آنچه در ذهن شاعر می گذشته" نیست. ما بسیاری مواقع ، بی آنکه مقصود شاعر را دقیقا فهمیده باشیم ، از عواملی مثل موسیقی سحرآمیز کلمات لذت می بریم و گاه خاطره ای که از آن شعر در ذهن ما نقش بسته و لذت نوستالژی نیز  ، در کنار حس طربناک موسیقی شعر ، به یاری ذهن ما می شتابد.
در این گونه مواقع ، ما معنایی را از شعر در ذهن خودمان " توهم"می کنیم یا در ذهنمان"می سازیم "و در هنگام زمزمه بیت و ترنم آن بدان دل خوش می داریم!
 برای دوستم توضیح دادم که در این بیت « ماندن » به معنی"درنگ و اقامت کردن " نیست ، بلکه به معنی  "گذاردن و باقی گذاشتن " است! شاعر می خواهد بگوید: پس از مرگ امکان بازگشت به این دنیا نیست ، پس بکوش تا چیزی از خود به میراث نگذاری و  در ایام حیات از آنچه داری کام بگیری. در متون قدیم "ماندن " به معنی " گذاشتن " فراوان به کار رفته است. مثل این بیت فردوسی:
گرش یک زمان اندر آرم به دام
نمانم که ماند به گیتیش نام
شاید برای روشن تر شدن معنی رباعی است که بعدا در بعضی نسخه ها مصراع پایانی را به این شکل تغییرداده اند :« چیزی نگذاری که نمی آیی باز»
دوست من تشکر کرد و رفت 6اما نمی دانم حالا که معنی درست رباعی خیام را فهمیده ، به اندازه گذشته از خواندن آن لذت می برد و به قول خودش با آن حال می کند یا نه؟!