تبیان، دستیار زندگی
شخصیت های نامدار و مبارزانقلاب،از منظرهای گوناگون قابل ارزیابی هستند.بی تردید یکی از این مناظر،توصیف آنها در قامت یک «پدر» و از سوی «فرزندان» است. در این متن، شهید آیت الله حاج شیخ مهدی شاه آبادی از دیدگاه فرزندش حمید شاه آبادی مورد روایت قرار گرفته است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیت‌الله شاه‌آبادی به روایت فرزند

آیت الله مهدوی کنی

‌شخصیت های نامدار و مبارزانقلاب،از منظرهای گوناگون قابل ارزیابی هستند.بی‌تردید یکی از این مناظر، توصیف آنها در قامت یک «پدر» و از سوی «فرزندان» است. در گفت وشنودی که پیش روی دارید، شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه آبادی از دیدگاه فرزندش حمید شاه آبادی مورد روایت قرار گرفته است. امید آنکه مقبول افتد.

*پس از سال‌ها که به خاطرات پدر می‌اندیشید، ایشان را با کدام ویژگی‌های‌شان به خاطر می‌آورید؟

اولین ویژگی ایشان چالاکی و نشاط بود، به‌طوری که این ویژگی زبانزد خاص و عام بود. هر وقت در باره جبهه کسی ایشان را دعوت می‌کرد، حاج‌آقا اصلاً برای‌شان فرق نمی‌کرد کیست و از کجا زنگ زده است و اگر وقت داشتند، بلافاصله راهی جبهه می‌شدند! آنجا هم که می‌رفتند، اصلاً یک جا بند نمی‌شدند و از تمام پادگان‌ها و قرارگاه‌ها بازدید و برای گروه‌های مختلف رزمندگان سخنرانی و اقامه نماز جماعت می‌کردند. این آرام و قرار نداشتن‌شان هم به خاطر این بود که به همه علاقه داشتند و هیچ‌وقت به این قضیه که شأن و منصب ایشان چیست توجهی نداشتند و نسبت به همه تواضع به خرج می‌دادند. مطلقاً به دنبال اسم و رسم نبودند و هر جا که می‌رفتند، بلافاصله سعی می‌کردند بیشترین فضای کاری را که بیش از همه منشاء اثر باشد، برای همه فراهم کنند. همه هم می‌دانستند ایشان به دنبال تشریفات و مسائلی که برای دیگران مهم هستند، نیستند. ایشان در هر شرایطی که قرار می‌گرفتند، خود را با آن وفق می‌دادند و برای کسانی که همراه‌شان می‌رفتند، جا و امکانات جور می‌کردند.

ویژگی دیگر پدر تواضع و فروتنی بیش از حد ایشان بود. خیلی وقت‌ها موقعیت پیش می‌آمد که خود ایشان سخنرانی کنند، ولی اگر فردی همراه‌شان بود، حتی اگر مردم او را نمی‌شناختند، پدرم او را برای سخنرانی معرفی می‌کردند.

پدر بسیار شجاع و بی‌باک بودند. یک بار در جزیره مینو به جایی رسیدیم که فوق‌العاده ترسناک بود و می‌شد عراقی‌ها را با چشم غیر مسلح هم دید. پدر با لباس سفید روحانیت جوری از روی نهرها می‌پریدند که ما که جوان‌تر بودیم، نمی‌توانستیم! ایشان با چالاکی عجیبی حرکت می‌کردند و سنگر به سنگر می‌رفتند، حال رزمنده‌ها را می‌پرسیدند و جویا می‌شدند که آیا کم و کسری دارند یا نه؟ خیلی‌ها انتقاد می‌کردند حضور ایشان در خط مقدم خطرناک است و ضرورت ندارد، ولی پدر می‌گفتند: رزمندگان نیاز به روحیه دارند و اتفاقاً در خط مقدم ضرورت بیشتری برای حضور روحانیون هست.

یکی دیگر از ویژگی‌های پدر اهمیتی بود که به مسجد و محله خود می‌دادند و حتی اگر مشغله‌های ایشان از حد هم می‌گذشت از این امر غفلت نمی‌کردند.

*یکی از فرازهای مهم زندگی شهید شاه‌آبادی نقش بسیار مؤثر ایشان در ائتلاف بزرگ دراولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی بود. در این باره توضیحاتی بفرمایید؟

در نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی، جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی تصمیم گرفته بودند دو لیست جداگانه بدهند. دلیل‌اش هم این بود که به دلیل یک‌سری افکار منفی در بعضی از اعضای جامعه روحانیت و نیز عناصر غیر روحانی حزب جمهوری، بین این دو نهاد مهم شکاف ایجاد شده بود. شهید شاه‌آبادی بسیار تلاش کردند این اتفاق نیفتد. پدر خیلی رنج بردند و سختی کشیدند و بسیار تلاش کردند حزب و جامعه روحانیت مبارز لیست واحدی بدهند. مقام معظم رهبری نماینده حزب و پدرم نماینده جامعه روحانیت مبارز بودند. جلسات طولانی و مستمری برگزار شدند. روز چهارشنبه آخرین روزی بود که تبلیغات مجاز بود و این دو نهاد تازه سه‌شنبه شب بود که توانستند لیست مشترک‌شان را ببندند. مهلت تبلیغات هم تمام شده بود. صبح روز چهارشنبه روزنامه جمهوری اسلامی این لیست را تحت عنوان «ائتلاف بزرگ» چاپ کرد. عده‌ای از هر دو لیست حذف شده بودند و طبیعتاً برای آنها دلخوری‌هایی پیش آمده بود. حتی بعضی از اعضای جامعه روحانیت مبارز مصاحبه‌های تندی را انجام دادند و بسیار به آقاجان بی‌احترامی کردند! حتی یکی از آنها که برای خودش هیمنه‌ای داشت و الان دست‌اش از دنیا کوتاه است، در مصاحبه رسمی گفته بود:اگر آقای شاه‌آبادی یک بار دیگر چنین کاری بکند، او را از جامعه روحانیت بیرون می‌اندازیم! خلاصه اینکه هجمه‌های زیادی متوجه متوجه پدر صورت گرفت، ولی ایشان خوشحال بودند که جلوی تفرقه را در حد توان گرفته‌اند. واکنش ایشان در برابر هجمه‌ها و توهین‌ها فقط صبر و سکوت بود. وقتی امام در پیام نوروزی روی موضوع وحدت کلمه تکیه کردند، پدر جلوی تلویزیون نشسته بودند و زیر لب گفتند: «می‌دانم که ته دل‌تان از من راضی هستید!» ایشان با تلاش برای تشکیل ائتلاف بزرگ، به سهم خود اجازه نداده بودند که شیرازه نیروهای اصیل انقلاب از هم بگسلد.

*نکته جالب در شیوه سیاسی شهید شاه‌آبادی این بود که هیچ‌وقت در مجلس به عنوان موافق یا مخالف صحبت نکردند. علت چه بود؟

ایشان در بین خواص بسیار نفوذ داشتند. وقتی از ایشان می‌پرسیدیم: چرا در مجلس در باره لوایح صحبت نمی‌کنند، می‌خندیدند و می‌گفتند: آقایان هستند و حرف می‌زنند! واقعیت این بود که خیلی‌ها از جمله مرحوم موحدی ساوجی بسیار به پدر ارادت داشتند و معمولاً ابتدا با ایشان مشورت و بعد از موافقت یا مخالفت ایشان با لایحه‌ای صحبت می‌کردند، لذا نیازی به سخنرانی آقاجان نبود. در مسائل کلان سیاسی هم اغلب نزد پدر می‌آمدند و می‌گفتند: آقا! به داد ما برسید. ایشان همواره مورد مراجعه خواص بودند، ولی هیچ‌وقت از این جایگاه در جهت کسب محبوبیت و شهرت برای خود استفاده نکردند که این هم ریشه در اخلاص ایشان داشت.

*اشاره کردید که ایشان همواره برای حضور در جبهه‌ها آمادگی داشتند و به همه دعوت‌ها در این زمینه پاسخ مثبت می‌دادند. برنامه ایشان در جبهه‌ها چه بود؟

ایشان به سنگرها می‌رفتند و با رزمندگان صحبت می‌کردند. گاهی حتی این دیدارها آن‌قدر طولانی می‌شد که برنامه سخنرانی به هم می‌خورد. خیلی خودمانی و دوستانه صحبت می‌کردند و هیچ فاصله‌ای بین ایشان و رزمندگان نبود. بسیار به جوان‌ها علاقه داشتند و به تمام سئوالات آنها با دقت جواب می‌دادند. معمولاً هم در جبهه‌ها به جاهایی می‌رفتند که می‌دانستند کسی نمی‌رود! رزمندگان هم خیلی حاج‌آقا را دوست داشتند و دور ایشان می‌ریختند و می‌خواستند صورت ایشان را ببوسند و ابراز احساسات کنند. محافظ‌ها سعی می‌کردند رزمندگان را از گردن ایشان جدا کنند و پدر ناراحت می‌شدند و می‌گفتند: نترسید، من نمی‌شکنم!

پدر معتقد بودند حضورشان در جبهه‌ها به عنوان یک روحانی و کسی که در نظام مسئولیتی دارد، برای رزمنده‌ها خیلی مثبت است. پدر هم خیلی خاکی و خودمانی بودند و رزمنده‌ها خیلی به ایشان علاقه داشتند. اغلب همراه ایشان می‌رفتم. یادم هست تیم حفاظتی ایشان از حضور پدر در جزیره مینوی آبادان که کاملاً در محاصره دشمن بود، بسیار نگران بود، ولی پدر استدلال می‌کردند باید حتماً بروم و بچه‌ها را در خط مقدم ببینم و به آنها روحیه بدهم. مضافاً بر اینکه خودم از آنها روحیه می‌گیرم. همیشه هم در منبرهای‌شان با حزن و اندوه خاصی حرف‌هایی را که از بچه‌های رزمنده می‌شنیدند، نقل قول می‌کردند.

*یادتان هست چند بار به جبهه رفتند؟

نه، چون به شکل رسمی که نمی‌رفتند که جایی ثبت شود. گاهی دو روز در جبهه می‌ماندند، گاهی سه تا پنج روز. فقط در عملیات و الفجر مقدماتی ده دوازده روزی در جبهه بودند. بستگی داشت تعطیلات مجلس چقدر باشد. دفعات‌اش خیلی زیاد بود.

*شهید شاه‌آبادی به مسائل فرهنگی اهمیت زیادی می‌دادند. از فعالیت‌های فرهنگی ایشان پس از پیروزی انقلاب برای‌مان بگویید.

کارهای فرهنگی ما در کنار ایشان از نمایشگاه کتاب برای شهید مطهری شروع شد. بعد برای بزرگان دیگر نمایشگاه گذاشتیم و کم‌کم کلاس‌هایی را در محله‌های پایین برگزار کردیم که نهایتاً به تشکیل «انجمن اسلامی الغدیر» ختم شد و در نهایت حوزه شهید شاه‌آبادی در دل آن شکل گرفت. در واقع پدر هیچ‌وقت در محله پایین که منطقه مسکونی‌شان بود کار تشکیلاتی نکرده بودند و وقتی دیدند فضایی باز شده است این کار را کردند. از سویی مجلس برای سکونت یک واحد آپارتمان سازمانی به ایشان داد و در نتیجه شرایط برای تکمیل فعالیت‌های الغدیر و پس از آن حوزه علمیه فراهم شد.

*و سخن آخر؟

شاید کمتر کسی به خاطر داشته باشد که پدر برای دور دوم مجلس هم انتخاب شده بودند، اما قبل از آنکه مجلس تشکیل شود، در جبهه به شهادت رسیدند. ایشان در واقع نخستین شهید مجلس شورای اسلامی بودند.


منبع: خبرگزاری فارس

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .