بدترین قاضی ها را بشناسید!
مرد مسنی به همراه پسر 22 سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر 22 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک چند ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید. زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند...
به نظر شما علت این اطمینان از قضاوت زودهنگام ما چیست؟ همه ما در موقعیت های این چنینی قرار گرفته ایم؛ چه در جایگاه قضاوت کننده و چه در جایگاه قضاوت شونده. بارها شده رفتاری کرده ایم که به نظر دیگران عجیب یا غیر طبیعی بوده، و به طبع آن هرکس هر برداشتی که خواسته از رفتار ما داشته است. شاید چون آدم ها گمان می کنند همه باید مثل هم باشند؛ ببخشید البته مثل «هم» نه، بهتر است بگویم مثل «ما»! یعنی من خوبم و زندگی من طبیعی است و تو تنها اگر مثل من باشی، مورد قضاوت من قرار نخواهی گرفت!
این یک خودمحوری افراطی است. عاملی که شاکله اصلی قضاوت نا به جا است. هیچ کس نباید از باد و باران و خورشید شگفت زده شود، مگر آنکه بیمار باشد! و حتی زحمت نمی دهیم احتمالات دیگر را هم وارد دایره احتمالات مان کنیم! سریع حکم می دهیم. در نتیجه به جای پرسیدن اینکه چرا رفتار پسر شما عجیب است، مستقیم می پرسیم چرا او را پیش دکتر نمی برید؟! در ذهن ما مشکل پسربچه روشن است، او بیمار است!
اگر گمان می کنید شما تا کنون قضاوت نا به جایی نداشته اید، با خودتان مرور کنید: آخرین باری که گفتید «حقش بود، جواب بدی هایش را خدا داد!» کی بود؟ یا «فلانی معلوم است عرضه این کارها را ندارد» تازه معمولاً این ها را در مورد افرادی می گوییم که بسیار کم می شناسیم شان! مثل نقل و نبات می گوییم فلانی بد است، تو لجبازی و... . می خواهم بگویم دلیل دیگر این قضاوت های نا به جا، نادانی ماست! چرا؟ چون اطلاعات و شناخت کافی راجع به مسئله مورد نظر نداریم، در نتیجه قضاوت می کنیم.
دلیل دیگر که خیلی دلیل دردناکی است، این است که ما در جمعی خود را کم و کوچک می بینیم . یعنی حس می کنیم نگاه ها به اندازه کافی به سمت ما نیست و از آنجایی که چیزی در خود برای تعریف کردن نمی بینیم یا شرایط مطرح کردنش را مساعد نمی دانیم، شروع به تخریب دیگران می کنیم. شاید که با کوتاه شدن آنها قد ما بلندتر به نظر بیاید! خیال خودمان را راحت کنیم: غیرممکن است ما با کوچک کردن دیگران، بزرگ شویم!
دلیل دیگر آن که بسیار هم شایع شده است و در محیط کاری به وفور دیده می شود، این است که فرد برای آشنا شدن و صمیمی شدن با گروه، شروع به قضاوت پشت سر دیگران می کند. مثلا از رئیس بد می گوید یا مسئولان دیگر را پیش قضاوت می کند. به نظر کار جالبی می آید. دروغ چرا؟ لذت هم دارد! ولی همه دلایل اخلاقی را هم که کنار بگذاریم، حساب آن روزی را بکنید که شما رئیس شوید و دیگران هم همین کار را با شما بکنند! وقتی به جای قضاوت کردن دیگران، اعتقادات و تصورات آنها را کشف کنید، دری برای گستردن خودآگاهی و پذیرش خود باز خواهید کرد. به جای اینکه اسیر دام نفس برای قضاوت دیگران شوید، اجازه بدهید واکنش ها و قضاوت هایتان برای دست یافتن به خودآگاهی بیشتر کمکتان کند و بنابرآن به خوشبختی و موفقیت بیشتری دست خواهید یافت.
راضیه کتابچی
بخش خانواده ایرانی تبیان