تبیان، دستیار زندگی
«دختر شینا خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسرسردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته همدان است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دختر شینا


 دختر شینا خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسرسردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته همدان است.

دختر شینا

دختر شینا. خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر. خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده. چاپ هفتم. تهران: 1392. 2500 نسخه.264 صفحه. قیمت: 8200 تومان.

« برادرهای صمد تابوت را برداشتند و گذاشتند توی آمبولانس. خواستم سوار آمبولانس بشوم، نگذاشتند. اصرار کردم اجازه بهند تا باغ بهشت پیشش بنشینم. می خواستم تنهایی با او حرف بزنم، نگذاشتند. به زور هلم دادند توی ماشین دیگری. آمبولانس حرکت می کرد و ما دنبالش. صمد جلو جلو می رفت، تند تند. ما پشت سرش بودیم. آرام و آهسته[1]

دختر شینا خاطرات همسر سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

قدم خیر کنعان با این که تنها بیست و دو سال بیشتر از زندگی اش نمی گذشت که همسرش به شهادت رسید، به تنهایی کمر به همت زد و به تربیت پنج فرزندی که از همسرش به یادگار داشت پرداخت.

دختر شینا روایت زندگی دختری  بی سواد اما با ایمانی باثبات است. دختری که روزگار او را طوری بار آورد که بتواند صبور و استوار به زندگی اش بعد از جنگ ادامه دهد و به تنهایی فرزندانش را اداره کرده و بزرگ کند. او به وصیت شوهرش که می خواهد زنش بعد از او زینب وار به زندگی ادامه دهد عمل می کندو تلاش می کند یاد و خاطره شوهرش را پشتیبان زندگی اش قرار بدهد و ایمان داشته باشد که شهید همیشه زنده است.

بهناز ضرابی زاده  درباره علت نوشتن این خاطره نگاری می گوید: این موضوع برایم بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. برای همین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.

خاطرات قدم خیر کنعان خاطرات مشترک زنان بسیاری است که در سال های جنگ صبورانه همه سختی ها را تحمل کرده، دوری همسر، شوهر، پدر، برادر، و فرزندانشان را تحمل کرده، به چشم خود تن پاره پارشان را دیده و عزیزانشان را به خاک سپرده اند و همچنان استوار و با ایمان به زندگی ادامه داده اند و خم به ابرو نیاورده اند.

ضرابی زاده هنوز مصاحبه با قدم خیر به اتمام نرسیده که متوجه می شود وی بیمار است و در بستر بیماری افتاده است. در مقدمه احساسی ای که برای کتاب نوشته است خطاب به قدم خیر کنعانی می نویسد: نه ، نه نمی خواهم کسی جز قدم خیر حرف بزند. قدم جان! این طوری قبول نیست. باید قصه زندگی ات را تمام کنی. همه چیز را درباره حاجی گفتی. حالا نوبت قصه صبوری و شجاعت و حوصله و فداکاری های خودت رسیده ، این طور مریض شده ای و سکوت کرده ای. چرا من را نمی شناسی؟ بلند شو، این قصه باید گفته شود. بلند شو، ام. پی. تری را روشن کرده ام. رو به رویت نشسته ام. این طور تهی به من نگاه نکن!

خاطرات قدم خیر کنعان خاطرات مشترک زنان بسیاری است که در سال های جنگ صبورانه همه سختی ها را تحمل کرده، دوری همسر، شوهر، پدر، برادر، و فرزندانشان را تحمل کرده، به چشم خود تن پاره پارشان را دیده و عزیزانشان را به خاک سپرده اند و همچنان استوار و با ایمان به زندگی ادامه داده اند و خم به ابرو نیاورده اند.

بهناز ضرابی زاده در این خاطره نگاری تلاش کرده است به جزییات زندگی این زن و زندگی اش بپردازد. خودش در مصاحبه ای می گوید: به نظرم کتاب هایی که زندگی مشترک رزمنده ها و سرداران جنگ با همسرانشان را روایت می کنند، به ندرت به جزییات زندگی آن ها می پردازند و اغلب به نیمه پنهان زندگی آن ها اشاره ای نمی کنند. به همین دلیل کوشیدم در اثر خود زندگی خصوصی و عاشقانه  قدم خیر کنعان را با همسر شهیدش که تنها هفت سال با وی زندگی کرده بود، وارد داستان کنم.

دختر شینا در نوزده فصل روایت خود را بیان می کند. در پایان کتاب نیز عکس هایی از قدم خیر، همسر شهیدش و خانواده اش پیوست شده است.

«  در گوشم می گفت: قدم زود باش. بچه ها را زودتر بزرگ کن. سرو سامان بده. زود باش. چقدر طولش می دهی. باید زودتر از اینجا برویم. زود باش. فقط منتظر تو هستم. به جان خودت قدم، این بار تنهایی به بهشت هم نیم روم. زود باش. خیلی وقت است اینجا نشسته ام. منتظر توام. ببین بچه ها بزرگ شده اند. دستت را به من بده. بچه ها راهشان را بلدند. بیا جلوتر. دستت را بگذار توی دستم. تنهایی دیگر بس است. بقیه راه را باید با هم برویم. »[2]

پی نوشت:

[1] صفحه 246 کتاب

[2] صفحه 249 کتاب

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان