سبک شناسی جواهر (٢)
محمد عندلیب
١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
قسمت قبل را اینجا بخوانید...
فصل یکم (شیوه نگارش جواهر)
1) کیفیت عبارات
هر ذوق سلیم، نگارش سلیس، زیبا و صحیح را میپسندد، ولی با این حال، به طور کلی، اگر در کتب فقهی و... نمونههایی از اغلاق و پیچیدگی در عبارت مشاهده شود، معلول یک یا چند نکته از نکات زیر است:
1. اساسا نثرِ یک نوشتارِ علمی، با یک تألیف عمومی متفاوت است، چرا که مخاطبان این دو با هم فرق میکنند و همین نکته، موجب آوردن اصطلاحات، پیشفرضها و... میشود که با یک نگاه ابتدایی ممکن است به نوشته، صبغه اغلاق دهد، ولی صِرف این امر، اغلاقی نیست که از زیبایی نوشتار بکاهد.
2. در بین کتب علمی هم به هر اندازه که ارزشِ علمیِ کتاب بالاتر رود، مخاطب کمتری پیدا میکند و وقتی مۆلف میداند که مخاطبان او مبتدیان در آن علم نیستند و با رموز آن علم آشنایی دارند، از آوردن بسیاری از نکات و مطالب خودداری میکند و این، پیچیدگی خاصی را در عبارات موجب میشود، لکن این هم به زیبایی کتاب صدمه نمیزند.
3. از آن جا که زبان رسمی کتب اسلامی و از آن جمله، نوشتارهای فقهی «عربی» است و برخی از نویسندگان عجم، تسلط کافی بر آن زبان ندارند، از اینرو به نمونههایی از اغلاق در این کتب بر میخوریم.
4. نویسندهای که در نوشته خود به نحوی از کتابهای دیگران بهره میگیرد، تأثیرپذیری او از آن نویسندگان اجتناب ناپذیر است و اگر در آن کتب به عللی نمونههایی از اغلاق مشاهده شود، چه بسا آن شیوه نگارش در نوشته این نویسنده نیز بیتأثیر نباشد.
5. بعضی عبارتهای نارسا را میتوان با توجه به قسمتهای دیگرِ همان کتاب، دریافت. از این رو مۆلف، ضرورتی ندیده است که در تمامی عبارات کتاب، رسا بودن آن را رعایت کند.
6. تعمّد بر گونهای از اغلاق و پیچیدگی برای پرورشِ ذهنِ خوانندگان [و] واداشتن آنان بر تأمل و تفکر، شیوه بسیاری از مۆلفان کتب علمی بوده است.
7. آن قسمت از کتب فقهی که به شیوه شرح مزجی نگاشته میشود (با تمام محاسنی که این شرح دارد)، نویسنده، گاهی به جهت هماهنگی بین شرح و متن، در استفاده از الفاظ دچار محدودیت میشود و این، گونهای از پیچیدگی و نارسا بودن عبارت را در پی دارد.
8. تألیف برخی از نوشتهها و کتابها فقط بدان جهت بوده است که خودِ مۆلف در موقع لزوم به آن مراجعه کند و پر واضح است که چنین نویسندهای مجبور به بسط و توضیح نیست و در بسیاری از موارد به آوردن رمز و اشاره اکتفا میکند، بخلاف نوشتهای که مخاطبِ آن، دیگران میباشند که در این قبیل نوشتارها، توضیح بیشتری نیاز است.
9. نویسندگانی بودهاند که به سبب کثرت اشتغالات علمی و... فرصت پیدا نکردهاند که تألیفِ خود را بازبینی و بررسی مجدد کنند و نمیتوان تأثیر این امر را در کیفیت عبارات کتاب نادیده گرفت.
حال که با علل اغلاق در نوشتارهای علمی و بویژه فقهی آشنا شدیم، باید اذعان کنیم که در مقایسه با سایر متون فقهی، جواهر دارای نثری روان و شیوا است. گرچه با توجه به برخی علل یاد شده مخصوصا علت 8 و 9، نمونههایی از پیچیدگی در جواهر مشاهده میشود، چه اینکه گفتیم هدفِ مۆلف از این تألیف، استفاده شخصی بوده است و نیز با عنایت به اینکه ایشان حدود سی سال از عمر پر برکت خود را مصروف تألیف این کتاب کردهاند و فاصله بین تاریخ تألیف آخرین کتاب فقهی جواهر که «جهاد» [1] باشد (به سال 1257 ه. ق.) با تاریخ وفات ایشان (به سال 1266 ه. ق.)، بیش از 9 سال نیست و این مدت با توجه به منصب مرجعیت عامه شیعه و نیز با توجه به کِبَر سن، برای بازنگری دقیق به این کتاب بزرگ، کافی نیست. لذا خواننده ممکن است به مواردی از نارسا بودن در عبارات و ...برخورد کند.
در این جا مناسب است که یک نمونه از موارد اغلاق در جواهر را ذکر کنیم:
مرحوم محقق حلّی در شرائع، در بحث مربوط به آبها، مینویسد:
«اما المحقون فما کان منه دون الکر فانّه ینجس بملاقاة النجاسة و یطهر بالقاء کر علیه فما زاد دفعة، فلا یطهر باتمامه کرّا علی الاظهر...» [2]
از این عبارت میتوان فهمید که این احتمال وجود دارد که آبِ قلیلِ نجس، در صورتی که تدریجا به حدّ کر برسد، پاک میشود. گرچه طبق نظر محقق و... علی الاظهر، این امر، موجب پاک شدن آب قلیل نیست. مرحوم صاحب جواهر در بیان ادله قائلین به طهارت این آب قلیل مینویسد:
«و اقصی ما یستدل به للقول بالطهاره: اصل البراءة و الطهارة و العموم و الاطلاق فی المیاه الشامل للمقام، و العلم بخروج غیر هذا الفرد لا یقضی بخروجه منه، و ما رواه فی السرائر من قول الرسول مدعیا «انه الجمع علیه بین المخالف و الموالف:
الا من عرف اسمه و نسبه» انتهی و بأنه لو لم یحکم بذلک لم یحکم بطهارة الماء الذی وجد فیه نجاسة اذا لم یعلم کونها قبل الکریة و بعدها و بان الکثرة ان کانت مانعة من قبول الماء الانفعال فلا فرق فی ذلک بین سبقها و لحوقها.»
و سپس در جواب از این استدلالها مینویسد:
«و فی الکلّ نظر: اما الاول و الثانی فلا یعارض الاستصحاب لکونه خاصا مع عدم جریان اصل البراءة فی بعض صور المسألة کالوضوء و الغسل فی وجه فتأمل و لا حظ ما ذکرناه فی الماء القلیل...» [3]
در این عبارات، خواننده با سۆالاتی روبرو میشود که بعضی از آنها چنین است:
1- تقریب جریان اصالة البراءة در این جا چگونه است؟
2- مراد از عموم و اطلاق در میاه چیست؟
3- مقصود از عبارت «و العلم بخروج غیر هذا الفرد لا یقضی بخروجه منه» چیست؟
4- چرا اصل براءت و طهارت نمیتوانند با استصحاب نجاست معارضه کنند؟
5- کلمه «فی وجه» به چه منظوری آمده است؟
6- اشاره«فتأمّل»چیست؟ و ....
خواننده با توجه به این سۆالات، ممکن است حکم به اغلاق در عبارت کند، ولی آشنایِ به مبانی اصولی و فقهی میداند که:
تقریب اصالة البراءة به این است که بگوییم نجاست، دارای احکامی تکلیفی و الزامی از قبیل وجوب اجتناب از خوردن و آشامیدن است و...و اگر در «تکلیف» شک کنیم، مرجع ما اصل براءت است.
نیز او میداند که مراد از عمومات و اطلاقات میاه مثل این کریمه است: «و انزلنا من السماء ماء طهورا» [4] و مثل این روایت: «الماء کلّه طاهر حتی یعلم انّه قذر». [5]
و او فرق بین عموم و اطلاق را در علم اصول دریافته و این را نیز در اصول خوانده است که اگر فردی از تحت عام و یا مطلقی به دلیل خاص خارج شد، لازمهاش این نیست که دیگر نتوانیم به عموم عام و اطلاق مطلق تمسک کنیم. پس برای خواننده مطلع از مبانی، تا این جا هیچ اغلاقی و سۆالی در کار نیست.
همچنین او در اصول، به این مطلب رسیده است که با وجود استصحاب نجاست در ماء، دیگر نمیتوان به اصالة البراءة و اصالة الطهارة تمسک کرد … و در عین حال مرحوم صاحب جواهر برای وادار کردن خواننده به تفکر و تأمل مینویسد: «فی وجه فتأمل» و اگر خواننده به جایی نرسید، او را به آنچه در مبحث ماء قلیل فرموده، ارجاع میدهد:
«... و الجواب امّا عن الاصول، فهی مع کون اصل البراءة و نحوه منها لا یفید تمام المطلوب لعدم جریانه فی مثل الوضوء و الاغتسال علی وجه و نحو ذلک لمعارضته باصالة شغل الذمة و مع کون استصحاب طهارة الملاقی للماء القلیل الملاقی للنجاسة لا یفید طهارة بالنسبة للماء...» [6]
حال با دقّت در آنچه درباره علل اغلاق بیان شد و تأویل در عبارتهایی که نقل شد، به این نتیجه میرسیم که وجود چند سۆال در عبارت به معنای پیچیدگی آن نمیباشد؛ گرچه شاید بهتر این میبود که عبارت طوری تنظیم میشد که در بیان و افاده مقصود رساتر بود و آن سۆالاتی که یا با تأمل در مطلب و یا با رجوع به محل دیگر جوابش روشن میشد، در همان عبارت، گرچه به شکل پاسخ، جواب داده میشد. و نیز به عنوان مثال، شاید نکوتر آن بود که ایشان بصراحت، مراد خود را از «الاصل بل الاصول» [7] که در موارد زیادی به کار بردهاند، بیان کنند و....
ولی در مجموع - همان طور که گفتیم - با اینکه مۆلف قصد تألیف کتابی با خصوصیات یک اثر فقهی را نداشتهاند و با اینکه فرصت بازنگری نیافتهاند، در عین حال این کتاب، نسبتا از نثری روان و شیوا و مناسب با یک اثر فقهی سترگ برخوردار است.
١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
پانوشتها:
[1] آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ج 5، ص 276-275.
[2] محقق حلّی، شرائع الاسلام، (چاپ قدیم)، ص 3.
[3] محمد حسین نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 151-150.
[4] فرقان/48.
[5] حر عاملی، وسائل الشیعة، (مکتبة الاسلامیة)، ج 1، ص 100، ب 1 از ابواب ماء مطلق، حدیث 5.
[6] محمد حسین نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 123.
[7] به عنوان نمونه، رک:محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 77.
منبع: اندیشه حوزه، سال 1374و1375، شماره 2 و 4 و 5
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان