رندانِ شبخیز
شب عاشورا یكى از سختترین شبهایى بود كه بر اهل بیت علیهم السلام گذشت، شبى بود كه رنجها و سختیها، بلاها و مصیبتها از یك طرف و از طرفى آزمایشها و آینده بسیار تاریك و وحشتناكى كه گرداگرد آنان فرا گرفته بود و پیوسته آژیر خطر روح لطیف و نازك كودكان را سوهان مىكشید، سنگدلى بنى امیه و پیروانشان تمام راهها و روزنههاى امید به حیات را بسته بود، صداى ضجه و ناله زنها، و فریاد جانسوز العطش كودكان و نگرانى بسیار رنج آور همه فضا را پر كرده بود.
سخن از هجران
از على بن الحسین علیهماالسلام نقل شده است كه فرمود: شب عاشورا هنگامى كه پدرم مشغول تمیز كردن شمشیرش بود با خود شعرى زمزمه مى كرد كه معنایش اینست:
اى روزگار اف بر تو باد با این دوستیت، چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را بكشتن میدهى، و از آنها به عوض و بدلى هم قانع نمیشوى خوشبختانه كارها بدست خداى جلیل است و هر زنده اى سالك این راه (اینطور نیست كه بعضىها به كام مرگ فرو روند و دیگران بمانند).
دو بار سه بار پدرم این اشعار را تكرار كرد من منظورش را فهمیدم و دانستم چه مىگوید، سرشك عبرت گلویم را فشرد ولى از گریه با صدا خوددارى كردم و فهمیدم وقت امتحان فرا رسیده است ولى عمه ام زینب علیهاالسلام همین كه صداى امام را شنید از جاى پرید، دامن بر كشید خود را به امام رساند و گفت:
اى واى كاش خواهرت مرده بود و این حالت را نمى دید، گویا همین امروز شاهد از دست دادن مادرم فاطمه زهرا و پدرم على مرتضى و برادرم حسن مجتبى هستم! اى یادگار گذشتگان! و اى پناه باقیماندگان!
امام علیه السلام او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود:
خواهرم ! شیطان حلمت را نبرد. آسمانیان مى میرند، زمینیان نمى مانند، هر چیز جز خدا رفتنى است ، فرمان از آن اوست و به سوى او باز گردانده مى شوید. پدرم و جدم كه از من بهتر بودند كجایند؟ آنان الگوى من و هر مومنند. خواهر را تسلیت داد و فرمود: خواهرم! تو را به حقى كه بر تو دارم، وقتى شهید شدم، براى من گریبان چاك مزن و چهره مخراش. آنگاه او را به خیمه اش برگرداند.(ارشاد شیخ مفید ص 232)
در حلقه شیران خدا
ابو مخنف با سند خود از امام سجاد علیه السلام نقل مى كند: پس از بازگشت عمر سعد، عصر بود كه امام یاران خود را جمع كرد. در حالى كه بیمار بودم ، نزدیك شدم تا بشنوم . شنیدم كه پدرم به اصحاب خویش مى فرمود:
اى خانواده ام ! اى پیروانم ! این شب را مركب خویش گیرید خود را نجات دهید. آنها كسى جز من را نمى خواهند و اگر مرا بكشند به فكر كشتن شما نخواهند بود. خدا رحمتتان كند! خود را نجات دهید، شما آزادید و بیعت و عهدم را از شما برداشتم .
برادران و فرزندان و بردار زادگانش گفتند: چنین نمى كنیم كه پس از تو زنده بمانیم . خدا هرگز آن روز را نیاورد. عباس بن على علیهماالسلام بود كه به این سخن آغاز كرد، دیگران نیز پس از او چنان گفتند.(تاریخ طبرى ، ج 3، ص 315)
امام فرمود: اى گروه ! من فردا كشته مى شوم ، همه شما نیز با من كشته خواهید شد و كسى از شما نمى ماند. گفتند: خدایى را شكر كه كرامت یارى تو را به ما بخشید و افتخار شهادت با تو را نصیب ما كرد. آیا دوست ندارى اى فرزند پیامبر كه ما هم در درجه تو باشیم ؟ فرمود: خدا جزاى خیرتان دهد. درباره آنان دعا كرد.
در بعضى از مقاتل نوشتهاند شب عاشورا كه لشكر ابن سعد آرامش خاطر و عبادت ابى عبدالله علیه السلام و یارانش را دیدند مجذوب آنها شده و حدود سى و دو نفر همان شب از لشكر ابن سعد جدا و به یاران حسین علیه السلام پیوستند.(لهوف سید بن طاووس)
تا آخرین نفس ایستاده ایم
پس از آن به اصحاب و یاران خود دستور داد خیمه ها را كه پراكنده بودند نزدیك یكدیگر قرار بدهند تا بتوانند همه از یك سو دشمن را ببینند و باز دستور داد پشت خیمه ها خندقى حفر كنند و در آن مقدارى هیزم ریخته، آتش زنند تا مسیر حمله فقط از یكسوى باشد و دشمن هنگام جنگ نتواند ناگهان بر خیمه ها حمله برد پس از آنكه كارها را ترتیب داد به خیمه خود برگشت. (تاریخ طبرى ج 7 ص 324)
نیمه شب از خیمه بیرون آمد و پشت خیام در اطراف بیابان تمام پستیها و بلندیها و راهها گردنهها را جستجو و بررسى كرد. در تمام این موارد، نافع بن هلال جملى پشت سر حضرت از او حفاظت مىكرد. ابى عبدالله علیه السلام از او سوال كرد: چرا او را همراهى مىكند؟
نافع گفت: بیرون آمدن شبانگاه تو به طرف لشكرگاه این طغیانگر نگرانم ساخت. فرمود: هلال ! بیرون آمده و این تپه و بلندیها را بررسى مى كنم تا مبادا پناهگاهى براى حمله به خیمه گاه ما در روز نبرد باشد. آنگاه در حالى كه دست چپ مرا گرفته بود برگشت فرمود: به خدا كه این همان وعده تخلف ناپذیر است. سپس فرمود: نافع ! نمى خواهى از بین این دو كوه، هم اینك راه خود را گرفته و بروى و خود را نجات دهى ؟ نافع به پاى حضرت افتاد و عرض كرد: مادر نافع به عزایش بنشیند، سرورم! شمشیرم را به هزار خریدم . از تو جدا نمى شوم تا آنكه این دو از بریدن و رفتن باز مانند.
آنگاه از من جدا شد و به خیمه خواهرش رفت. به امید آنكه زود بیرون آید كنار خیمه ایستادم . نشست و با خواهر محرمانه سخن گفت . چیزى نگذاشت كه زینب کبری به گریه افتاد و صدایش بلند شد: واى برادرم ! شهادت تو را مى بینم... شهادت این جوانان برگزیده و ماههاى بنى هاشم بر من سخت است. آنگاه پرسید: آیا یارانت را آزموده اى ؟ من بیم دارم هنگام نبرد، تو را تنها گذارند.
امام گریست و فرمود: به خدا قسم آنان را آزموده ام. آنان جز دلیرمردان نجیب نیستند كه همچون انس كودك به شیر مادر، با مرگ مانوس و همدمند.
چون نافع آن سخنان را شنید، دلش سوخت و گریست و راه خود را به طرف خیمه حبیب بن مظاهر انداخت . او را دید كه نشسته و شمشیرش در دست اوست . سلام داد و بر در خیمه نشست .حبیب پرسید: نافع ! براى چه بیرون آمده اى ؟ نافع ماجرا را گفت. حبیب گفت: به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود، همین شبانه بر آنان مى تاختم. نافع گفت : حبیب من ! حسین را در حالى نگرانى خواهرش نزد وى گذاشتم . فكر مى كنم زنان دیگر هم مثل زینب در حسرت و بیم ، باشند. مى خواهى یارانت را جمع كنى و با زنان سخنى بگویى كه دلشان آرام شود و بیمشان برود؟
حبیب بی درنگ بپاخاست و با صداى بلند یاران امام را كه در خیمهها بودند صدا كرد، همه بسان شیر غرنده از خیمهها بیرون پریدند.
وى به بنى هاشم گفت: شما به خیمه هایتان برگردید، چشمانتان بى خواب مباد! آنگاه سخنان نافع را به بقیه اصحاب گفت. همه آنان در جواب گفتند: بخدائى كه بر ما منت گذاشته و ما را چنین افتخارى داده سوگند، اگر در انتظار فرمانش نبودیم از همین لحظه با شمشیرهاى خود بر دشمن حمله مىكردیم... حبیب گفت : پس با من بیایید. چون كنار خیمه بانوان رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم كرد و گفت:
اى دختران رسول الله و اى حرم پیغمبر خدا! اینان جوانان فداكار شما و این شمشیرهاى براق آنها است، هم قسم خوردهاند آنها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما، و این نیزههاى تیز و بلند غلامان شما است كه همه قسم شدهاند آنها را فرو نبرند مگر در سینههاى مخالفین شما.
امام حسین علیه السلام به زنان فرمود: نزد آنان بیرون روید اى خاندان خدا.
زنان همه بیرون آمدند، در حالى كه نالان بودند و مى گفتند: اى پاكمردان! از دختران پیامبر خدا و بانوان امیرالمۆمنین دفاع كنید: ایها الطیبون حاموا عن بنات رسول الله و حرائر امیرالمومنین.
چون سخن بانوان بگوش این رادمردان رسید با صداى بلند گریه كردند آنچنان كه گوئى زمین مىلرزد.(الدمعة الساكبة، ج 4، ص 273)
ابوالفضل صالح صدر
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
مقتل الحسین علیه السلام، سید عبدالرزاق مقرم، ترجمه عبدالرحیم عقیقى بخشایشى
مقتل امام حسین علیه السلام، گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم علیه السلام، ترجمه جواد محدثى.
مرتبط:
خیمه هلال ماه محرّم و حضرت مسلم علیه السلام
خیمه ورود کاروان حسینی به کربلا
خیمه حُرّ و طفلان حضرت زینب علیهاالسلام
خیمه حضرت عبداللهبنالحسن علیهالسلام
خیمه حضرت قاسمبنالحسن علیهالسلام
خیمه حضرت علیاصغر علیهالسلام
خیمه حضرت علیاکبر علیهالسلام