تبیان، دستیار زندگی
مروری براجرای هزار و یک ، هزار ودو به کارگردانی علی معتضدی و گروه ده یک
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هزار و یک ، هزار و دو ، ...


مروری براجرای هزار و یک ، هزار ودو به کارگردانی علی معتضدی و گروه ده یک


هزار و یک ، هزار و دو ، ...

سلیقه ی بعضی به تئاتر کلاسیک است، گروهی تئاتر تجربی را می پسندند یا برخی تئاتر مستند را ترجیح می دهند. یا در مورد متدهای بازیگری بعضی با متد استانسیلاوسکی آموزش می بینند، بعضی هم بازهای برشتی را دوست دارند. اما سلیقه ی مان هرطور که باشد فرقی نمی کند، مهم از پس کار برآمدن است.

نمایشی در چند وقت اخیر در پلاتوخانه ی آو، اجرا شد که مشمول همین نکته است. هزار و یک، هزار و دو، بر اساس داستانی از جوزف ریچ، اجرا می شود. پیش از دیدن این اجرا امکان دارد مثل نگارنده داستان آن را خوانده باشید، یا حتی نمایش رادیویی آن را شنیده باشید. بنابراین، از بابت بار تعلیق دراماتیک، قصه نمی تواند، کنش انگیزشی برای دنبال کردن ادامه ی ماجراها باشد. اما پرداخت مناسب دراماتورژی، برای کسی که قصه را می داند،به جای کنش انگیزشی ، واکنش پیش برنده خواهد بود. یکی از ویژگی های یک منتقد تئاتر و نقدی که می نویسد، دوری از هیجاناتی است که به مخاطبین عادی وارد می شود. خصوصاً این که تئاتر زیاد می بیند و قرار است بعد از این هم تئاترهای زیادی ببیند و باید امیدوار باشد که بهترین اجراها را در آینده ببیند و نمره ی بیستش را برای کارهای بعدی کنار بگذارد.

اما وقتی اجرایی را در پلاتوخانه ای با ظرفیت بیشینه ی هفتاد نفر می بینی و می بینی که از کلمه به کلمه ی متن نمایش، سواد مفاخره آمیز لعاب دار خبری نیست و آن چه هست دانش روان شناختی شکل دهنده ی درام است و نوعی شوخ و شنگی نسبت به پدیده ها، ناچاری این اتفاق هنری را بپذیری.و با تمام امساکی که به خرج می دهی باز هیجان تو معلوم می شود

نمایش هزار ویک ، هزار ودو

حالا عادت کردیم خیال کنیم هر نمایشی در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می شود و حتی در این چند وقت هر تئاتری که در خانه ی هنرمندان به روی صحنه می رود ارزش دیدن و نقدنویسی دارد. هر چند که ایرانشهر کم کم دارد به پاتوق سینمایی های عشق عنوان تئاتر تبدیل می شود.

هزار و یک، هزار و دو، داستان موازی یک زوج است که مثل خیلی ها در روزمره های زندگی فهرست شده اند و تعمیرکاری که برای مراجعه به منازل مشتریان و حمل وسایل کارش باید از قطار شهری استفاده کند. حادثه ای این دو خط موازی را به هم می رساند.

رسیدن این دو خط موازی داستانی در نقطه ی عطف درام، چیزی شبیه همان الگوریتم هر سه ثانیه یک شلیک است که سرانجام نقض می شود. قرار است دو خط موازی طبق تعریف هندسی آن به هم نرسند یا در بی نهایت هم دیگر را قطع کنند،  اما در مفهوم دراماتیک،  این بی نهایت زود از راه می رسد.

هزار و یک، هزار و دوی گروه ده یک ، از یک اثر داستانی غیربومی اقتباس شده است ،اما در قالب اجرا نمونه ی موفقی در آداپته است. یک این که از فضای داستانی به فضای صحنه ای تبدیل می شود ودو دیگر این که، داستانی که در فضای فرهنگی دیگر اتفاق می افتد باید به زبان و لحن فرهنگی و مدنی مخاطب نمایش تغییر کند. البته در اجرای نمایشی نمونه های مشخصی از ملیت یا فرهنگ اجتماعی اشخاص بازی دیده نمی شود اما از نام های خاص به این مفهوم خبری نیست که جهت جغرافیایی به فضای داستانی درام بدهد. با این وجود درک واقعی پدیده ها برای مخاطب ایرانی گم نمی شود و نوعی سرگردانی در فضای بومی و غیربومی صورت نمی گیرد.

هزار و یک، هزار و دو، داستان موازی یک زوج وتعمیر کار سیاری است . زوجی که مثل خیلی ها در روزمره های زندگی فهرست شده اند و تعمیرکاری که برای مراجعه به منازل مشتریان و حمل وسایل کارش باید از قطار شهری استفاده کند. حادثه ای این دو خط موازی را به هم می رساند.

شیوه ی روایت غیرخطی هزار و یک هزار و دو باعث نمی شود که این اثر را اثری مبتنی بر اصول تئاتر مدرن بدانیم. نوع و جنس بازی ها، شخصیت پردازی اشخاص بازی و گره های اول و دوم،  تئاتر کلاسیکی را شکل می دهد که در بیان مفهوم خود اشارات مدرن و پست مدرن را شامل می شود. این اشارات نوعی ادای وجهه ی دانشی نیست. این اشارات، الزاماتی است که نوع زندگی آدم های داستان موجب شده است.

نمایش هزار ویک ، هزار ودو

یکی از لوازمی که برای گروه های جوان تئاتری نوعی رسم شده است، خصوصاً این که توان روایت داستان یا مفهوم مدنظرشان را نداشته باشند، استفاده از نشانه هاست. وجود سمبل هایی که نوعی انتزاع معکوس برای مخاطب ایجاد می کند. این که حجم ساخته شده، ناشی از حس درونی است یا مفهومی معناگرایانه، حاصل اشکالی است که به نیت رویایی تصویرشدن، در حکم کابوس می شوند.

در هزار و یک هزار و دو با این که قابلیت های زیادی برای این نمادگرایی دارد، از این روش استفاده نمی شود. نمادها و نشانه ها در هزار و یک هزار و دو مفهوم کلی نمایش را دربر می گیرد. مثل مفهومی روان شناختی که در شخصیت پردازی قهرمان داستان دیده می شود. قسمت عمده ای از تحلیل درون مایه ای داستان به جنگ میان دو من، مربوط می شود. شاید با دقت و انطباق روان شناسانه، این تصویر دراماتیک مشخص شود. وجودی که از نهاد، من و فرامن تشکیل می شود و معمولاً این مثلث خواسته ها و اندیشه ها به گفت و گو یا جدالی سه نفره منجر نمی شود و همیشه دوتا از نقش ها در کنار هم هستند و پیروزی با کسی است که جمعیت اکثریت را در طرف خود ببیند. این مفهوم روان شناختی در وجود دو من شخص اول بازی مشهود است. تعبیری که در ابتدای نمایش هم گفته می شود و در سرانجام هم به نوع دیگری مطرح می گردد. هوک  چپی که این قدر سنگین است که باعث فراموشی از هر چیز می شود، حتی درد آن ضربه را هم نمی فهمیم. فقط همه چیز را دوتا می بینیم حتی خودمان را.

مجتبی شاعری

بخش سینما وتلویزیون تبیان