تبیان، دستیار زندگی
اینکه خدا چشم و گوشش را بسته، به صورت جبر نیست بلکه خدا ناشی از فعل خود او و از سوء انتخاب اوست او گزینش بد کرده و نتیجه‌ی این گزینش همین است که راه دلش بسته شود و حقایق را نفهمد، هر کسی می‌تواند این کار را بکند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پاسخ به چند سؤال قرآنی


اینکه خدا چشم و گوشش را بسته، به صورت جبر نیست بلکه خدا ناشی از فعل خود او و از سوء انتخاب اوست او گزینش بد کرده و نتیجه‌ی این گزینش همین است که راه دلش بسته شود و حقایق را نفهمد، هر کسی می‌تواند این کار را بکند.


قرآن

سؤال :

چرا در بعضی از اوقات قرآن کریم به ذلک الکتاب کرده و بعضی از اوقات اشاره کرده به هذا الکتاب مگر دو قرآن موجود است؟

جواب: ما اصلاً در قرآن هیچ جا هذالکتاب نداریم. اما تعبیراتی مثل: هذا القرآن، یا تلک آیات الکتاب، این است آیات کتاب، یاهذا کتابنا، یا هذا کتاب داریم. اما هذا الکتاب یعنی کتاب برای قرآن که اشاره به قرآن کرده باشد نداریم. فقط یک جا در قرآن هست ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لا کبیره الا احصارها (49 - کهف) که مربوط به قرآن نیست، بلکه اشاره به نامه‌ی اعمال روز قیامت است که کافر تعجب می‌کند که چگونه همه چیز اعمال من در این ثبت است!

بنابراین کلمه‌ی هذا الکتاب در قرآن نیست که اشاره به قرآن باشد. لکن حالا به فرض باشد این اشکالی ندارد که یک جا از آن حقیقت، با اسم اشاره‌ی دور یاد کنند و یک جا با اسم اشاره و ضمیر نزدیک یعنی چیزی غلط نیست، و همانطور که عرض کردیم

در ذالک الکتاب چند جور می‌شود معنا کرد:

یکی اینکه بگوئیم: چون کتاب با عظمت است ولو پیش روی شماست اشاره‌ی به دور می‌کند، مثل اینکه شما با یک نفر که صحبت می‌کنید وقتی می‌خواهید او را احترام کنید، می‌گوئید: آن جناب چنین فرمودید در حالی که این جانبی است که در مقابل شما نشسته اما می‌گوئید آنجناب مثلاً. یا بگوئیم ذالک یعنی آن چیزی که در ذهن شما بود و همه منتظرش بودید ذالک الکتاب این است که جلوی شما، که ما ترجمه کردیم آن کتاب، یعنی کتابی که در انتظارش بود اینست.

بنابراین: اشکالی ندارد که ما به حقیقتی گاهی با اشاره‌ی دور و گاهی با اشاره نزدیک اشاره کنیم و معنایش این نیست که این‌ها دو چیزند.

اینکه خدا چشم و گوشش را بسته، به صورت جبر نیست بلکه خدا ناشی از فعل خود او و از سوء انتخاب اوست او گزینش بد کرده و نتیجه‌ی این گزینش همین است که راه دلش بسته شود و حقایق را نفهمد، هر کسی می‌تواند این کار را بکند

سؤال :

در ذیل آیه‌ی شریفه ان الذین کفروا سوآء علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون چند سئوال هست:

الف _ آیا معنای کفر می‌تواند خیلی وسیع‌تر از معنای کفر در برابر اسلام و پیامبر و امامت باشد؟ و آیا مراحل نازله‌ی آن که خود خیلی وسیع است می‌تواند در خود ما مؤمنین ظاهری باشد جواب اینست که: البته به یک معنا چرا، در یک روایتی داریم که کفر را به درجاتی تقسیم کرده و بعضی از آن در جات حتی شامل بعضی از مؤمنین ضعیف‌الایمان یا مؤمنین بد عمل هم می‌شود همچنان که در جوامع طاغوتی به خصوص، جوامعی که با نظامهای حکومتی جابرانه و کافرانه، ازاین قبیل کفر زیاد شما پیدا می‌کنید که اسمشان مؤمن است، لکن باطنشان از هر کافری، کافرتر است، اما اینجا مراد آن‌ها نیستند، بلکه در این آیه همه‌ی آیات، یا بیشتر آیات قرآنی که در آن‌ها اسم کفار هست منکرین دین مورد نظرند، یعنی آنهایی که با اصل دین مقابله کردند.

مثل اینکه در قرآن می‌گوید: یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین (9- توبه) با کفار و منافقین مبارزه کن. در اینجا مؤمنین ضعیف‌الایمان نیستند. یعنی یکی از مراتب کفر هم بر او صدق کند این را نمی‌گوید مبارزه کن، بلکه می‌گوید هدایتش کن. اصلاحش کن، لذا اینجا مراد همان کفاری هستند که مقابل اسلام موضع گیری داشتند. بنابراین: نه در این آیه و نه در آیات دیگری که در آن‌ها از کفر سخن رفته غالباً (اینکه نمی‌گوییم عموماً، چون یک استقراء تام و تمامی نکردم) تا آن جایی که در ذهنم هست. مراد همین معنایی است که بیان کردیم.

سؤال :

در حالی که مضمون آیه قرآن این است که خداوند بر گوش و دل و چشم کفار پرده گذاشته و آن را بسته است پس دیگر انسان مذکور، مسئولیتی در مقابل عدم قبول حقیقت ندارد و می‌تواند ادعا کند که چون خداوند راه دل او را بسته به این گمراهی افتاده است.

جواب: وقتی شما دستت را می‌گذاری زمین و چاقو را محکم می‌زنی روی دستت و می‌بری  چه کسی دست تو را برید؟ خدا، و می‌شود گفت چون خدا دست‌ترا بریده پس شما اینجا مقصر نیستید، لکن شما مقصرید، چون خدا در شرایطی که شما چاقو را بلند می‌کنی روی دستت می‌زنی دست شما را می‌برد. این قانون را خدا در جسم تو و در لبه‌ی تیز فولادی قرار داده. نزن تا بریده نشود. 

یا شما وقتی کسی را با گلوله می‌زنید مجروح می‌کنید، چه کسی او را مجروح کرده؟ هم می‌توان گفت شما و هم می‌توان گفت خدا، هر دو هم درست است، اما چون ما این نسبت را به خدا می‌دهیم به همان دلیلی که خدای متعال در جسم تو و در گلوله و در این فضا این قوانین را قرار داده، آیا این موجب می‌شود که شما مسئول نباشید؟ چرا، شما مسئول هستید و قصاص دارد. باید مجازات شوید. ولذا اینکه خدا چشم و گوشش را بسته، به صورت جبر نیست بلکه خدا ناشی از فعل خود او و از سوء انتخاب اوست او گزینش بد کرده و نتیجه‌ی این گزینش همین است که راه دلش بسته شود و حقایق را نفهمد، هر کسی می‌تواند این کار را بکند.

اختیار

حتی یک آدم مؤمن حزب‌اللهی هم اگر یک دو، سه ماه خودش را در فساد و شهوات‌رانی بغلطاند، بعد از دو، سه ماه که به خودش مراجعه کند، می‌بیند آن میلی را که قبلاً به خواندن قرآن داشت حالا دیگر ندارد، یا آن شوقی که به رفتن مسجد ذاشت دیگر ندارد و صدای اذان که قبلاً او را به هیجان می‌آوزد دیگر به هیجان نمی‌آورد و نغمه‌های دعای کمیل که او را می‌لرزاند دیگر نمی‌لرزاند دلش بسته شده، حالا چه کسی بسته است؟ خدا، آیا خود او دیگر مقصر نیست؟ چرا، عامل اصلی خود اوست، چون او با اراده‌ی خودش رفت و در شهوات غلطید و لازمه‌ی طبیعی و قانونی‌ در شهوت غلطیدن هم اینست که دلش بسته می‌شود، پس خود او مسئول است.

سؤال :

اصولاً چرا خداوند بر دل‌ها و بر گوش‌ها پرده می‌گذارد؟

جواب :  به خاطر سوء انتخاب غلطی است که خود ما می‌کنیم. آن کسی که انتخاب غلط می‌کند در شرایط درونی و خداداد خودش از آن کسی که انتخاب درست می‌کند هیچ کسری ندارد، یعنی شما نمی‌توانید بگوئید این یک چیزی از آن یکی دیگر کسر داشت که این انتخاب غلط را کرد، تا بدینوسیله سلسله‌ی علل را به خدا نسبت بدهید.

فرض بفرمائید یک نفری که دل بستگی دارد به یک چیزی، مثلاً ثروتمندی است که به ثروت خودش دل‌بسته، این در مقابل آن دعوتی که بالنهایه موجب می‌شود تا ثروت از دستش گرفته شود یک امتناعی دارد. حالا آیا ممکن است یک ثروتمندی هم باشد که این امتناع را نداشته باشد و بذل کند؟ بلکه ممکن است،‌ یعنی همان حرفی که تفکرات مادی سابق می‌گفتند خصلت طبقاتی غیر قابل تغییر است در حالی که حرف غلطی بود، و ما، در قرآن نمونه‌اش را داریم:

در یک روایتی داریم که کفر را به درجاتی تقسیم کرده و بعضی از آن در جات حتی شامل بعضی از مؤمنین ضعیف‌الایمان یا مؤمنین بد عمل هم می‌شود همچنان که در جوامع طاغوتی به خصوص، جوامعی که با نظامهای حکومتی جابرانه و کافرانه، ازاین قبیل کفر زیاد شما پیدا می‌کنید که اسمشان مؤمن است، لکن باطنشان از هر کافری، کافرتر است، اما اینجا مراد آن‌ها نیستند، بلکه در این آیه همه‌ی آیات، یا بیشتر آیات قرآنی که در آن‌ها اسم کفار هست منکرین دین مورد نظرند، یعنی آنهایی که با اصل دین مقابله کردند

زن فرعون از نظر خصلت طبقاتی زن یک پادشاه و در طبقه‌ی پادشاهان بود و زن پادشاه از خود پادشاه هم راحت‌تر است، اما در عین حال به موسی ایمان آورد و از همه‌ی آنچه که داشت صرف نظر کرد. پس این اراده‌ی شماست که در مقابل یک شهوتی و یک میل نفسانی آیا از خود خویشتنداری نشان بدهید یا نشان ندهید، که اگر نشان دادید نتیجه یک چیز خواهد شد و آثار و برکاتی خواهد داشت، و اگر نشان ندهید نتیجه چیزدیگری خواهد شد.

به هرحال آن کسی که نتایج را برای خودش رقم می‌زند شما هستید که انتخاب می‌کنید. شما تصور کنید جوانی در سن هیجده، نوزده سالگی بنام یوسف را، در عین شهوت و در نهایت زیبائی که مورد علاقه‌ی زنی با همین خصوصیات قرار می‌گیرد: اینجا دو جور می‌شود عمل کرد: یکی تسلیم شدن و به صورت یک آدم فاسقی درآمدن و دیگر امتناع کردن و ناگهان رشد کردن و بالا رفتن و تعالی پیدا کردن است. این از چیزهای خیلی واضح و از آن تأثیر و تأثرهایی است که انسان نتیجه‌اش را خیلی زود می‌بیند، شما در مقابل هریک از شهوات مقاومت کردید اولین اثرش این است که برای مقاومت بعدی آماده‌تر و قوی‌تر می‌شوید. ممکن است شما بگوئید: نه، آن آقایی که مقاومت کرد، او یک خصوصیتی داشت که این دیگری نداشت، چه خصوصیتی؟ هم او عقل داشت هم این، هم او چشم داشت، هم این می‌دید، منتها این خودش را رها کرد و تسلیم هوای نفس شد و تصمیم نگرفت اما او تصمیم گرفت. ولذا تصمیم گرفتن و تصمیم نگرفتن یک امری مرتبط به شماست.

وقتی کوس جنگ نواختند این همه جوان در این مملکت بود یک جوان از زیر کولر خانه‌اش در تابستان و کرسی گرمش در زمستان بلند شد رفت کردستان و خوزستان و یک جوان هم گفت ولش کن. این یکی انتخاب کرد و آن دیگری انتخاب نکرد، او که انتخاب کرد شد جزو اولیاءالله واقعی. جوان های ما آنهایی که با خودشان مجاهدت کردند و رفتند به جبهه و شهید شدند. عامی هم بودند در روزهای آخر و آن لحظات آخر واقعاً جزو اولیاءالله شدند، البته فرصت‌ها همیشه در اختیار همه هست.

فرآوری : زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان


منبع :

درس تفسیر آیت الله خامنه ای