مسجد و حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسجد و حکومت - نسخه متنی

محمدجواد ابوالقاسمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسجد و حكومت

نويسنده: محمد جواد ابوالقاسمى



شماره 3

معاونت فرهنگي، آموزشى و پژوهشى سازمان برنامه و بودجه معاونت فرهنگى سازمان تبليغات اسلامى

رابطه مسجد و حكومت

كليات

پس از گذشت دو دهه از انقلاب اسلامى و شكل گيرى نهادهاى مختلف براى رفع نيازهاى مادى و معنوى مردم، چنين احساس مي شود كه پايگاه اصلى اين حركت كه مساجد مي باشد مورد غفلت و فراموشى كامل قرار گرفته است و جايگاه خود را در منظومه اداري، مالى و حقوقى كشور پيدا نكرده است. هر سال دولت و مجلس براى صدها پروژه اقتصادي، صنعتي، آموزشي، فرهنگي، نظامى بودجه هاى ميلياردى تصويب مي كند و در حقانيت تخصيص اعتبار براى آن ترديدى به خود راه نمي دهد ولى براى سامان بخشى به كانون اسلام و انقلاب ترديد مي كند و به دنبال مجوز، دليل، توجيه اقتصادى و فرهنگى مي گردد. گاهى در اصل مشروعيت دخالت در مساجد ترديد مي كند و گاهى در كاركرد آن و گاهى در جايگاه تشكيلاتى و سازمانى آن شك روا مي دارد، در صورتى كه با اندكى توجه اين نگراني ها برطرف مي گردد و با يك بررسى كوتاه نقش كارساز و منحصر به فرد مساجد در ارتقاء سطح معنويت جامعه، تعليم و تربيت، شكوفايى جوانان و.... مبرهن مي گردد. مسجد برخلاف كليسا، همزاد با حكومت اسلامى و همزمان با ورود صاحب شريعت به يثرب چون آب زلال از زمين جوشش پيدا كرد و در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام به حركت درآمد. در آغاز اسلام چون هنوز اين سرچشمه زلال آلوده نشده بود مسلمانان از آن بهره مند گرديدند و جوانه هاي حكمت از درون آنان هويدا شد. مسجد پيامبر (ص) با حضور اصحاب و ياران، تبديل به مركز فرماندهى حكومت اسلامى گرديد و نهال جامعه مدنى از اين بستر روشن نمود و اكنون كه چهارده قرن از آن حركت عظيم مي گذرد، همه مسلمانان در حسرت آن روزگار مي باشند و خواستار بازگشت آن مجد، عظمت و زيباييها هستند و آرزو دارند تا بار ديگر مساجد، نقش اصلى خود را بازيافت كنند و اين مشعل هاى خاموش شده دگرباره روشن شوند و چراغ راه ميليونها انسان افسرده و دل تنگ گردند. در اين مقاله نگاهى به سوابق تاريخي روابط حكومت و مساجد خواهيم داشت، پس از آن پيرامون حدود دخالت و نظارت دولتها بر مساجد، روش پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) چالش ها و بايسته هاى جمهورى اسلامى و مساجد به گفت و گو خواهيم پرداخت و در نهايت نتايج حاصله همراه با بايسته هاي تحقيق در اين موضوع ارائه مي گردد.

مسجد اولين نهاد جمعى در اسلام :

برخلاف اديان ديگر، دين اسلام انجام نماز و ساير عبادت ها را منحصر در مكان خاص نشناخته است و يك مسلمان مي تواند نماز خود را در هر مكانى به شرط اينكه غصبى نباشد و از آلودگى پاك باشد به جاى آورد. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: اعطيت خساً لم تعطهن احد من الانبياء قبلي : .. و جعلت لى الارض مسجداً و طهوراً. قائما رجلٍ ادركنه الصلوة فليصل [1] «خداوند پنج چيز به من عطا فرمود كه پيامبران قبل از من بي نصيب بودند: ... زمين را براى من محلى براى سجده و عبادت و وسيله اى براى طهارت قرار داد، بنابراين هركس در هر نقطه اى بود و زمان نماز فرا رسيد در همانجا نماز خود را به جاى آورد.

با اين توضيح، در نگاه اول اگر عبادت منحصر باشد در نماز و نماز نيز منحصر باشد در انجام حركات موزون و اذكار معين ضرورتى براى گرد آمدن در مكان خاص و يا انجام عبادت به صورت جمعى نيست و توجيه روشنى براى بناء مساجد وجود ندارد. ولى آنچه باعث گرديده براى برگزارى نماز به جماعت و اقامه آن در مساجد تا اين مقدار تأكيد شود، اهداف مهمتر و بالاترى است كه شارع مقدس تعقيب مي نموده است و اين موضوع رابطه مستقيم با نوع نگرش اسلام از عبادت و ديانت دارد.

شيخ طه الولى در كتاب خود به نقل از كتاب الازهر بيان مي دارد: اهداف اوليه در اسلام از بناء مسجد منحصر در مسائل عبادى تنها نبود. بلكه اهداف سياسى و اجتماعى در اولويت كار قرار داشت و اين معابد از هنگام ظهور اسلام براى تجمع مسلمانان ساماندهى گرديد. همان گونه كه علماء تفسير و حديث جايگاه هاى ويژه داشتند و چون در اسلام جدايى دين از سياست معنا و مفهومى نداشت اولين فلسفه وجودى مساجد براى اطلاع رساني بود و در مرحله دوم مركزى براى تعليم و تربيت. [2]





مجموع كاركردهاى مختلف مسجد حكايت از اين دارد كه مسجد در اسلام با ساير پرستشگاههاي اديان ديگر تفاوت اساسى و ماهوى دارد و اگر خانواده در اجتماع بشرى به عنوان اولين نهاد جمعى به حساب مي آيد. در اسلام نيز مسجد به عنوان مركز اسلام و اولين نهاد جمعى امت بزرگ اسلامى مي باشد.

همزادي مسجد با حكومت در اسلام

برخي از مستشرقين تلاش نموده اند بناء مسجد را در اسلام تقليدى از ساير اديان بدانند و چنين پنداشته اند كه





مسجد همچون كليسا سالها بعد از وفات پيامبر (ص) بنا شده است. در صورتى كه حدود 28 مورد در قرآن مجيد از مسجد سخن به ميان آمده است و به اتفاق همه تاريخ نويسان خشت اول جامعه مدنى رسول الله (ص) با بناء مسجد در شهر يثرب بر زمين گذاشته شد و در نگاه صاحب شريعت همه كارها و اعمال و رفتارى كه در چهارچوب دستورات الهى صورت مي پذيرد عبادت مي باشد و نماز عمود آن و ضامن بقاء آن مي باشد. پيامبر اكرم (ص) با ارائه تعريف جديد از دين و دينداري، جامعه نوينى را براساس شريعت اسلام پايه گذارى كردند و محور اين حركت را مسجد قرار دادند و همراهى دين و سياست، دنيا و آخرت، مردم مدارى و خداباورى را در يك نهاد جمعى و اجرايى به نام مسجد سامان بخشيدند و مسجد را به عنوان نقطه تعارف، تعامل و توسعه مودت، محبت، انس و اخوت در بين امت مسلمان مطرح ساختند.

اين مسكويه مي گويد: شايد علت اهتمام شريعت اسلام براى حضور در مساجد و انجام نمازهاي روزانه به جماعت اين دليل بوده است تا انس طبيعى كه ريشه همه محبت ها است و اصلي ترين عامل حركت اجتماعى است گسترش پيدا كند. [3]





روش حاكمان در كشورهاى اسلامى

پس از پيامبر اكرم (ص) روش خلفاء بر بهره ورى از مسجد به عنوان مقر حكومت و فرماندهى بود تا اينكه دامنه حكومت آنان در سرزمين هاى مختلف توسعه يافت و در زمان بني اميه به دليل علاقه مندى آنان به تقليد از حاكمان وسلاطين، مسجد نقش اول خود را از دست داد و جنبه اطلاع رسانى و تعليم و تربيت آن باقى ماند. حاكمان و سلاطين سعى مي كردند مسجد را به عنوان پايگاه اصلى مردمى براى خود حفظ نمايند و حتى توليت و اداره آن را نيز حق مسلم خود مي دانستند. [4] امام جماعت و جمعه توسط آنها تعيين مي گرديد و منابر و خطبه ها به آنان اختصاص داشت و مساجد با شرايط خاصى كه در پيش خواهد آمد اداره مي گرديد. با گذر زمان از كاركردهاى مساجد كاسته شد.

ابن بطوطه مي گويد: پيش از اينكه نظام الملك رشته مدرسه هاى معرف به نظاميه را بنياد گذارد، درس و تعليم در مسجدها متمركز بود و بدين گونه تعليم و تعلم جزيى از عبادت به شمار مي رفت. [5]





تا آن زمان مسجد و مدرسه در كنار هم و با هم بودند، امام مسجد معلم مكتب نيز بود ولى با كم شدن اين نقش، مساجد فقط براى برگزارى نماز و موعظه هاى گاه به گاهى تبديل شدند و جايگاه رفيع و نقش آفرين آن مورد ترديد قرار گرفت ولى هرگز از نگاه حاكمان و سلاطين پنهان نماند و سيطره دخالت و نفوذ آنان حفظ گرديد.

حدود و نحوه دخالت حكومتها در مساجد

در اين قسمت از بحث موارد ذيل مورد اشاره قرار مي گيرد:

دخالت پيامبر اكرم (ص) در مساجد به عنوان حاكم اسلامى





سيره خلفاء، حاكمان و سلاطين سنى در كشورهاى اسلامى





سيره علماء، مراجع و رهبران غير حاكم شيعه.

الف ) دخالت پيامبر اكرم (ص) در مساجد

نگاه پيامبر اكرم (ص) به مسجد نگاه فرمانده عمليات بزرگ نظامى است به مقر و پايگاه خود. بنابراين با حساسيت، در تمام امور مسجد با راهنمايى خداوند از هنگامى كه مي خواهند زمين مسجد را برگزينند دخالت مستقيم مي نمايند و در انتخاب خشت، چوب، بنا و ساير مصالح و ابزار اظهارنظر مي فرمايند و شخصاً در ساختن مسجد و حمل امكانات مشاركت مي نمايند و با حضور خود روحيه اصحاب و ياران را تقويت مي كنند. [6] ابن هشام مي گويد: در آن روز صحابى بزرگوار حضرت عمار خشت ها و سنگ ها را بيش از ظرفيت خود جابجا مي كرد از اينرو خسته شد و خدمت پيامبر (ص) عرض كرد يا رسول الله اينها مرا كشتند از بس كه بار زياد و سنگين بر من تحميل مي كنند. پيامبر اكرم (ص) گرد و غبار را از سر و روى عمار مي تكاند و مي فرمايد: اى فرزند سميه! اينها تو را نمي كشند بلكه تو را گروه باغى و سركش به قتل مي رسانند. [7] اين داستان و دهها ماجراى ديگر كه در تاريخ ثبت شده است حكايت از دخالت مستقيم پيامبر اكرم (ص) در ساختن مسجد دارد. ماجراى ديگرى كه دخالت مستقيم پيامبر اكرم (ص) را مي رساند داستان مسجد ضرار مي باشد. مسجدى كه گروهى از منافقان براى ضربه زدن به اسلام و تضعيف موقعيت مسجد پيامبر (ص) بنا كردند ولى پس از نازل شدن آيه مباركه: والذين اتخذوا مسجداً ضراراً .... [8] پيامبر اكرم (ص) افرادى را گسيل داشت تا اين مسجد را خراب كنند و آتش بزنند و مكان آن را تبديل به محل زباله نمايند. [9] روزى پيامبر اكرم (ص) آثار خلط سينه را در محراب مسجد ديدند بلافاصله سؤال فرمودند: چه كسى امام جماعت اين مسجد مي باشد؟ گفتند: فلاني. فرمودند: قد عزلته [10] من از امامت عزلش كردم. البته بعداً به خاطر اينكه همسرش اقدام مؤثرى در نظافت مسجد نمود پيامبر اكرم (ص) او را بخشيد. علاوه بر آنچه از نحوه دخالت پيامبر اكرم (ص) در امور مساجد مطرح گرديد تهديدهايى پى در پى كه از سوى ايشان براى كسانى كه براى حضور در مساجد بي اعتنا بودند قابل ملاحظه مي باشد. امام صادق (ع) مي فرمايند: در زمان پيامبر (ص) گروهي بودند كه در مسجد حاضر نمي شدند، در يكى از روزها پيامبر (ص) فرمود: هر آن امكان دارد كه براى نماز به مسجد فرا خوانده مي شوند ولى شركت نمي كنند دستور دهم تا هيزمى فراهم سازند و بر در خانه آنها بگذارند و آن هيزم ها را شعله ور سازند تا خانه هايشان بر سرشان بسوزد. [11] اگر اين حديث و دهها حديث ديگر كه در تهديد و توبيخ كسانى آمده است كه در مسجد حضور پيدا نمي كنند با احاديثى كه مسلمانان را تشويق و تشجيع مي كند جمع نماييم، حكايت از اهتمام ويژه رسول الله (ص) بر حضور مسلمانان در مسجد دارد. و تبيين اين سيره و لزوم تداوم ان براى فرهنگ سازى حضور مؤمنان در مساجد نقش به سزايى دارد.

ب ) سيره خلفا و سلاطين سنى در كشورهاى اسلامى

نظر به اينكه پس از زمان پيامبر اكرم (ص) به جز پنج سال حكومت حضرت على (ع)، زمام امور به دست حاكمان سنى مذهب قرار گرفت و آنها مي خواستند با نام اسلام حكومت كنند تلاش كردند تا با بهره ورى از تجربه ديگران حكومت خود را سامان بخشند و بر اساس شريعت اسلام، نظام اداري، حقوقي، امور تجارت، امنيت، سياست و... را تنظيم نمايند. در اين بين مساجد و امور عبادى و دينى مردم چيزى نبود كه مورد غفلت باشد لذا علماء، فقهاء و بزرگانآن زمان دستورالعمل ها و آيين هاى خاصى براى اداره مساجد و نحوه دخالت حكومت ها تنظيم كرده اند تا ضمن راضى نگه داشتن مردم حداكثر استفاده را از اين موقعيت مردمي، دينى براى تثبيت پايه هاى حكومت خود بنمايند و سعى كرده اند به جاي رويارويى با مردم و ايجاد گروههاى فشار و معترض، آنها را در اختيار خود قرار دهند و از طريق جذب امكانات و توافقها، اين مكانهاى مقدس را به تصرف مادى و معنوي درآورند. اينك براى آشنايى بيشتر، سياستها و روشهاى حكومت هايى كه به نام اسلام سلطنت مي كرده اند مورد تحليل و ارزيابى قرار مي گيرد. ابى الحسن على ابن محمد بن حبيب ماوردى متوفى 450 هجرى در كتاب ارزشمند خود به نام «الاحكام السلطانيه و الولايات الدينيه» باب نهم كتاب خود را به «ولايات على امامه الصلوات» اختصاص داده و پيرامون رابطه حكومت و مسجد مطالبى را عنوان داشته كه به فرازهايى اشاره مي گردد: در ابتدا مساجد به دو قسم تقسيم مي شوند: مساجد سلطانيه و مساجد عامه.

الف ) مساجد سلطانيه : مساجدى است كه كاملاً حكومتى و دولتى است و حاكم مستقيماً عهده دار امور اين مساجد مي باشد در اين مساجد امام از سوى حاكم تعيين مي گردد و با وجود ايشان هيچ امام ديگر حق امامت بر مردم را ندارد اگرچه افضل و اعلم از امام معين شده باشند [12] و براى اين امام كه مسئوليتى بالاتر از اقامه نماز دارد و در واقع ولايت صلوه را عهده دار مي باشد پنج شرط ذكر كرده اند كه عبارت است از: مرد بودن، عدالت، حسن قرائت، فقاهت، و سلامت جسمانى براى تلفظ و اداء صحيح و درست كلمات و اذكار [13] اين امام مي تواند از دولت و بيت المال براى تصدى امامت خود حقوق دريافت كند هرچند امام ابوحنيفه با اين نظر مخالف است. [14]





ب ) مساجد عامه : مساجد عامه مساجدى است، مردمى كه توسط اهل محل ، كوچه، قبيله و بازار ساخته مي شود. در اين مسجد حكومت حق دخالت مستقيم ندارد و امام آن توسط خود مردم انتخاب مي شود و اگر اختلافى پيش آمد به آراء نمازگزاران و اهل محل و قبيله مراجعه مي شود و اگر مشكل حل نشد و به دعوا و مشاجره كشيده شد حكومت دخالت مي كند و فردي را كه از همه مسن تر، متدين تر، فقيه تر، و بهترين قرائت را داشته باشد انتخاب مي نمايد. [15] در كتاب معالم القربه فى احكام الحسبه كه توسط محمد ابن محمد ابن احمد القرشى معروف به ابن الاخوه متوفى سال 729 هجرى به رشته تحرير درآمده است فصل 47 به وظايف محتسب در نظارت بر امور مساجد و نحوه عملكرد مؤذن و خادم اختصاص يافته است و فصل 48 همين كتاب به امور وعاظ و سخنرانان محافل دينى و مذهبى تعلق گرفته است ابن اخوه كه در قرن هفتم هجرى مي زيسته است، حدود اختيارات شرعى حكومت اسلامى را در ابعاد مختلف بيان كرده است و تحت عنوان احكام حسبه 67 اين موضوع مهم را مورد بحث قرار داده است. اين عالم و انديشمند بزرگ اسلامى با استفاده از اصل حسبه حكومت اسلامى را مجازدانسته است كه در شؤونات مختلف فردي، ديني، اجتماعي، اقتصادى و... دخالت نمايد و حدود و نحوه دخالت را نيز تعيين كرده است كه در اين نوشتار به فرازهايى از آن اشاره مي گردد:

حسبه :

در تعريف حسبه گفته اند: حسبه يكى از پايه هاى امور دينى است كه حاكمان صدر اسلام شخصاً عهده دار انجام آن بودند و آن عبارت است از: امر به معروف و نهى از منكر در زمانى كه حساسيت اجتماعى كاسته شده باشد و اين فريضه الهى بر زمين مانده باشد. [16] و محتسب كسي است كه منصوب امام يا نايب امام مي باشد جهت نظارت بر احوال مردم و رسيدگى به امور جارى آنان. [17]





شيخ طه الولى مي گويد: محتسب كه متولى حسبه و صاحب نيز ناميده مي شود مي تواند هم موظف دينى باشد كه مسئوليت پيگيرى امر به معروف و نهى از منكر به او واگذار شده و هم مي تواند مسئول دولتى باشد كه امور مردمى و رسيدگى به مسايل روزمره مردم به او محول شده است. همان گونه كه در زمان ما در نظام ادارى مدنى اين گونه مسؤوليت ها به شهردار شهرها واگذار شده و در واقع شهردار شهر همان صاحب حسبه و يا محتسب مي باشد. در گذشته جايگاه و محل استقرار محتسب در مساجد جامع شهر بوده و مأمورانى داشته است كه به امور اصناف، كارگاهها، نظافت و ساير امور مربوطه نظارت داشته اند. [18]





در مجمع البحرين حسبه را چنين تعريف مي كنند: حسبه يعنى پاداش و حسبه همان امر به معروف و نهى از منكر مي باشد. حال آيا وجوب آن عينى است و يا كفايي، اختلاف نظر وجود دارد. [1 9] اين اخوه و ديگران براى مشروعيت حسبه استناد نموده اند به آيه مباركه : لها خير فى كثير من بخواهم الا من أمر بصدقه او معروف او اصلاح بين الناس . [20] در پنهان سخن گفتن سودى ندارد و چيزى در او نهفته نيست مگر كسى كه تشويق به دادن صدقه نمايد و يا معروفى را جامه عمل بپوشاند و يا بخواهد بين مردمى را اصلاح كند.

از مجموع نظريات مطرح شده اين نتيجه حاصل مي شود كه اداره مساجد و نظارت بر شؤون آن هميشه مورد توجه حاكمان اسلامى بوده است چنانكه اين خلدون مي گويد: حاكمان صدر اسلام اين وظيفه را به كس ديگر محول نمي كردند و هنگامى كه درباره مساجد عظيمه سخن به ميان مي آورد و مي گويد: تعيين امام اين مساجد براى خطبه و نماز در انحصار حاكم بود و كليه سياستگذاري هاى دينى و شرعى چون نماز، قضاء، حسبه و جهاد جزء وظايف امامت كبرى كه خليفه مي باشد قرار داشت و چون نماز عمود دين است و در ميان عبادتها از جايگاه بسيار رفيعى برخوردار مي باشد. بنابراين امامت صلوه نيز بالاترين شأن بايد باشد. حتى بالاتر از حكم رانى و اين جايگاه به گونه اى است كه مسلمانان اوليه با استناد به همين جايگاه ابوبكر را به عنوان خليفه برگزيدند چون آنها گفتند پيامبر (ص) در زمان حيات خودش رضايت داد كه نماز جماعت را برگزار نمايد حال چگونه مي توانيم كسى را كه پيامبر براى آخرت ما برگزيد، ما او را براى دنياى خود برنگزينيم. [21] فكر نظارت و تصدى مساجد از ناحيه حكومت اسلامى به عنوان يك فرهنگ حاكم و رايج در سرزمين هايى كه حاكمان سنى مذهب بر آن حاكم مي رانده اند مطرح بوده و اگر اهتمام به مساجد در مناطق سني نشين بيشتر است، ريشه در يك جريان طولانى تاريخى دارد. چون پس از پيامبر (ص) حكومت به دست آنها بوده و رسيدگى و نظارت بر مساجد جزء وظايف اجتناب ناپذير حكومت ها محسوب مي شده و همه حاكمان هرچند كه ظالم بوده اند و اعتنايى به ساير احكام اسلام نداشته اند ولى به مسجد نيازمند بوده اند و همه آنها رونق مساجد و شكوه نماز جماعت و جمعه را جزء شكوه و اقتدار خود مي دانسته اند. اگر مرورى به مساجد اهل سنت در كشورهاى مختلف داشته باشيم همين فرهنگ را در اولين نگاه مشاهده مي كنيم، چون همه سرزمينهايى كه به تصرف مسلمانان درآمد همراه با شعار الله اكبر و جهاد بود و نماز نشانه مسلمانى و مسجد در مقابل كليساها به عنوان نشانه مجد و عظمت و اقتدار مسلمانان به حساب مي آمد. مساجد بزرگى كه اكنون در شهر استانبول تركيه اصلي ترين مركز جلب توريست مي باشد بقاياى اقتدار حاكمان عثمانى است و مساجد عظيمى كه در سرتاسر شبه قاره هند وجود دارد نشانه هاى اقتدار مسلمانها مي باشد. اكنون نيز در شهرى چون استانبول كه حاكمان لائيك حدود يك قرن، در صدد نابودى اسلام مي باشند صداى اذان در پنج وقت اركان اين شهر توريستى را به لرزه در مي آورد و انبوه نمازگزاران به مساجد روانه مي شود و حتى در كشورهاى به ظاهر عقب افتاده چون اتيوپى در هنگامه اذان مساجد بالخصوص در رمضان آنچنان مملو از جمعيت مي شود كه مردم صف مي كشند و منتظر مي مانند تا نماز گروه اول تمام شود و گروه دوم وارد شوند كه اين صحنه در بعضى اوقات تا چهار بار تكرار مي شود.

ج ) تشريح دخالت حكومتها در امور مساجد

اين اخوه در باب الثانى فى الامر بالمعروف و النهى عن المنكر حدود اختيارات و وظايف حاكم و محتسب را در امور مساجد چنين بيان كرده است: نماز جماعت در مساجد و اقامه اذان براى نمازهاى پنجگانه از شعائر اسلام و نشانه هاى بندگى خداوند است به گونه اي كه پيامبر اكرم (ص) اين اعمال را وجه امتياز بين دار اسلام و دار شرك قرار داده است. بنابراين اگر اهل محله يا شهرى تصميم گرفتند نماز جماعت را ترك كنند و در اوقات مقرر اذان گفته نشود. محتسب موظف است وارد عمل شود و آنها را وادار نمايد تا نمازها را برپا نمايند و اذان بگويند [22] حال آيا تا مرز جنگيدن با آنها نيز بايد پيش روند يا خير؟ بحث هاى مفصلى مطرح شده است. اگر ترك نماز و اذان فردى باشد و نه تصميم جمعي، محتسب دخالت نمي كند، [23] مگر اينكه احساس كند اين بي اعتنايى عادى مي شود و به ديگران نيز سرايت مي كند كه در اين شرايط نيز محتسب دخالت مي كند و از او سؤال مي كند اگر گفت فراموشش كردم و يا عذري داشتم عذر او قبول مي شود و اگر براى محتسب روشن شد كه از سر بي اعتنايى در مسجد حاضر نشده او را مورد بازخواست جدى قرار مي دهد و به او تذكر مي دهد ولى او را تنبيه نمي نمايد. [24] در همين باب فروع مختلف مورد بررسى قرار گرفته است و حدود و دخالت به صورت روشن بيان گرديده است. در باب 47 وظايف محتسب در برابر خادمان و مؤذن هاى مساجد مورد بررسى قرار گرفته و چنين بيان شده: لازم است محتسب بر مساجد اشراف داشته باشد و به خادمان دستور دهد كه هر روز مسجد را جاروب زنند و در نظافت اين مكان مقدس كوشا باشند و گرد و غبار را از حصيرها، ديوارها و چراغها بزدايند و پس از نماز درب ها را ببندند و از ورود ديوانه گان، كودكان و كسانى كه رعايت شؤون مسجد را نمي نمايند و يا در مسجد خريد و فروش مي كنند و يا براى حرفهاى دنيايى خود جمع مي شوند جلوگيرى نمايد. [25] در اين باب براى نظارت بر مؤذن ها وظايفى تعيين گرديده است: كسى كه مي خواهد در مناره اذان بگويد بايد عادل، مورد اعتماد، امين و وقت شناس باشد. اگر وقت شناس نبود بايد او را آگاه كند و اگر سودى نبخشيد او را منع نمايد، و اگر مؤذن بد صدا بود صداى او همراه با غنا بود محتسب بايد او را منع نمايد و.... [26] در باب 48 پيرامون نحوه نظارت بر امور وعاظ و ميزان دخالت دولت مطالبى مطرح گرديده كه به برخى از آن اشاره مي شود. محتسب موظف است كه بر كار وعاظ نظارت داشته باشد. [27] و در ادامه شرايط واعظ و شرايط منبر و ساير مسايل مربوطه تعيين گرديده است. حاكمان سنى مذهب براى حضور همه جانبه مردم در مساجد از آغاز تاكنون برنامه مشخصى داشته اند و هيچگاه مسجد را جداى از خودشان نمي دانسته اند و هميشه از آن به عنوان يك اهرم بسيار قوى در خفظ بنيان هاى حكومت خود استفاده مي كرده اند به گونه اى كه اكنون هم آثار آن جديت ها باقى است و اهتمام به مسجد و حضور فراگير در هنگام نمازهاي پنجگانه جزء فرهنگ مردم قرار گرفته است و اين موضوع يكى از نكات بسيار مهم است كه بايد به آن پرداخته شود.

سيره ائمه، علماء، مراجع و رهبران غير حاكم شيعه

در زمان ائمه معصومين (ع) صف بندى مذاهب به شكل فعلى نبود و مسلمانان با عقايد مختلفي كه داشتند در مساجد شركت مي كردند و اختلافات آن زمان به اختلافات سياسى شباهت بيشترى داشت تا اختلافات مذهبي. بر همين اساس در مساجد تقسيم بندى مذهبى و فرقه اي رواج چندانى نداشت و همواره ائمه معصومين (ع) سفارش مي كردند كه طرفداران آنها حتماً در مساجد شركت كنند و حتى به امامان سنى مذهب اقتدا نمايند. حماد ابن عثمان از امام صادق (ع) نقل مي كند: من صلى معهم الصف الاول كان كمن صلى خلف رسول الله (ص ) فى الصف الاول [28] .

به همراه اهل سنت در صف اول جماعت شركت جويد مانند اين است كه پشت سر رسول الله (ص) در صف اول، نماز گزارده است. اسحاق ابن عمار مي گويد امام صادق (ع) به من فرمود: يا اسحق اتصلى معهم في المسجد؟ قلت: نعم. قال: صلى معهم فان الصلى معهم فى الصف الاول كشاهر سيفه في سبيل الله [29] . آيا با آنان نماز مي گذاري؟ گفتم : آري. آن حضرت فرمود: با آنان نماز بخوان زيرا نمازگزار با آنان در صف اول مانند كسى است كه در راه خدا شمشير كشيده باشد. امام موسى ابن جعفر (ع) مي فرمايد: صلى حسن و حسين خلف مروان و نحن لا صلى معهم [30] .

امام حسن (ع) و امام حسين (ع) پشت سر مروان نماز خواندند و ما نيز چنين مي كنيم. اين توصيه ها و تأكيدها زماني از سوى صاحبان مذهب شيعه مطرح مي گردد كه در مكتب درس امام صادق (ع) چهار هزار نفر از بزرگترين علماء و دانشمندان، با سليقه هاى مختلف جمع مي شدند و از درياى علم ايشان بهره مند گرديدند. آنها كسانى بودند كه اصحاب صحاح چون بخاري، مسلم و ترمذي و اصحاب سنن از ايشان روايت هاى بسيار نقل كرده اند و تعدادى از آنها با واسطه و يا بدون واسطه جزء صاحبان مذاهب قرار گرفته اند چون ابى حنيفه النعمان، مالك ابن انس و شافعي. [31] و امام صادق (ع) مايل نبود كه اين حركت بالنده كه آغاز نموده است با ايجاد حساسيت هاي جزيى آسيب پذير شود. بنابراين همه امامان معصوم (ع) مانند امام صادق (ع) مساجد را از آن اسلام مي دانستند و هر گونه گروه گرايى را منع مي كردند و خواستار حضور طرفداران اهل بيت (ع) در محافل و مجالس عمومى بودند. ائمه (ع) توجه داشتند كه دشمن خواستار كنار ماندن و عزلت آنان مي باشد و حضور عالمانه آنها در بين مردم، باعث توسعه محبت اهل بيت (ع) در محافل و مجالس عمومى مي شود و نتيجه طبيعى توسعه محبت اهل بيت (ع)، تضعيف موقعيت حاكمان غاصب مي باشد.

اين سنت توسط فقها و مراجع عظام شيعه تداوم يافت ولى با رسميت يافتن مذاهب اربعه توسط عباسين اختلافات مذهبى در قرن پنجم اوج گرفت به گونه اى كه فردى چون «محمد بن الموسى الحنفي» كه قاضى دمشق بود مي گفت: اگر من قدرت لازم را مي داشتم از شافعي ها جزيه مي گرفتم و «ابو حامد طوسي» مي گفت اگر قدرت مي داشتم از حنبلي ها جزيه مي گرفتم. هر روز تعصب و سخت سري صاحبان مذاهب بيشتر شد و سعى نمودند با استفاده از قدرت حاكمان اسلامى دائره نفوذ ديگر مذاهب را محدودتر سازند.

در اين بين مذهب اهل بيت (ع) كه همان مذهب جعفرى بود از جانب هيچ حكومت و سلطانى مورد تأييد و تقويت قرار نگرفت بلكه تبديل به مكتبي گرديد كه در مقابل حكومتهاى ظلم ايستادگى كرد و در نتيجه انواع اتهام ها را بر او روا داشتند ولى علي رغم همه اين مسايل با تكيه بر آموزه هاى اهل بيت (ع) راه خود را تداوم بخشيد [32] و در بستر تاريخ جارى شد. با توجه به وضعيت خاصى كه براى شيعيان پديد آمد آنان تسليم حكومتها نشدند و با فضاى نامناسبى كه در مساجد ايجاد شد حضور پيروان مذاهب مختلف در مساجد ديگران مشكل گرديد.

در اين ميان شيعيان با وضعيت خاصى كه داشتند حضورشان مشكل تر از پيروان ديگر مذاهب بود در نتيجه: به تدريج از مساجد اهل سنت فاصله گرفتند و چون اجازه بناء مساجد خاص نداشتند و بيشتر آنان به دليل شرايط مبارزه، در خفا و يا تقيه زندگى مي كردند، به صورت طبيعى فرهنگ حضور يكپارچه در مسجد روبه افول رفت و شيعيان حساسيت خود را نسبت به مساجد از دست دادند. بيشتر آنان سعى مي كردند در خانه هايشان نماز جماعت برقرار كنند ولى اين كار هم قرين با موفقيت نبود چون اولاً خانه ها و امكانات آنان اقتضاء تجمع نداشت. ثانياً از نظر سياسى آنان را با مشكل مواجه مي ساخت. در اين دوران فقها و مراجع شيعه تلاش نمودند تا يك تشكيلات غير رسمى ايجاد نمايند و با اعزام نمايندگانى به مراكز تجمع شيعه، امور دينى و مذهبى آنها را سامان بخشند و كسانى را وكالت مي دادند كه زكات و خمس را جمع آورى نمايند و در حدود اختيارات محوله مساجد و محلهاى نماز مردم را رونق بخشند و با بهره ورى از اختيارات «حسبه» امور مردم را بر اساس مذهب شيعه سامان دهند و اختيارات حاكم اسلامى را در مورد اوقاف، مواريث و ساير شئون به اجرا گذارند. اين سيره در تمامى نقاط و مراكز شيعه نشين توسعه يافت و با حاكميت دولت صفوى رونق بيشترى گرفت.

چون تا قبل از اين زمان علماء و مراجع از هرگونه بهره مندي از امكانات حكومت محروم بودند و برعكس در شرايط امنيتى بسيار سختى به سر مي بردند. دولت صفويه چون با شعار شيعه به حكومت رسيد در آغاز كار به پيروى از ساير حاكمان و سلاطين اسلامى اقدام به توسعه مساجد بزرگى در شهرهاى مختلف نمود، به گونه اى كه در سرزمين پهناور آن روز هنوز مساجد آن زمان در كشور آذربايجان، جمهورى داغستان و در مرز كشور روسيه وجود دارد و مساجد بزرگ و با اهميتى كه در شهر «گنجه» آذربايجان و «دربند» داغستان و در «تبريز» و «اصفهان» وجود دارد آثار آن زمان مي باشد ولى با گذر زمان و تربيت نايافتگى مردم و حكومت براى حفظ و توسعه مساجد اين حركت از تب و تاب افتاد و پس از آن مساجد شيعه دوران غربت خود را آغاز نمودند.

علماء و مراجع بزرگ در اين دوران تمام تلاش خود را مبذول داشتند تا با امكانات مردمى چراغ فروزان مساجد را روشن نگه دارند ولى چون مقدورات و امكانات مردم كافى نبود مساجد به كندي به حركت خود ادامه دادند و تنها، جايگاهى بودند كه روحانيون براى حركتهاى دينى و اجتماعى خود از آن بهره مي بردند، به گونه اى كه همه حركتهاى انقلابى روحانيون در يك صد و پنجاه سال گذشته مرهون مساجد مي باشد و در تمام اين مدت علماء و مراجع در مقابل دولتى شدن مساجد مقاومت كردند و در چند نوبت كه حكومت ها قصد دست اندازى بر مساجد را داشتند با مقاومت سخت از سوى علمائ و روحانيون مواجه شدند. اين مقاومتها در حدى بود كه بعضى از مراجع بزرگ هر گونه همكارى را تحريم نمودند. امام خميني (ره) حتى اين مسأله را در رساله علميه نيز آورد و چند مسأله را در باب امر به معروف و نهى از منكر به تحريم همكارى علماء با دولت جائر و حكم عدم عدالت آنها اختصاص داد. [33] و با اين فتواها تلاش نمودند كه سنگر مسجد را براى مبارزه با ظلم و طاغوت حفاظت و حراست نمايند.

جمهوري اسلامى و مساجد

چالشها و بايسته ها

حاصل بي مهرى تاريخى كه نصيب شيعيان و طرفداران اهل بيت (ع) گرديد چالشهايى است كه اكنون در پيشاورى جمهورى اسلامى قرار گرفته است چالشهايى كه ريشه در هزار و چهار صد سال قبل دارد و رويكرد يك فرايند انحرافى است. شرايط خاص حاكم بر زندگى شيعيان آنان را در مقابل مسجد دچار بحران ساخته است. چون از يك سو مسجد در اسلام همزاد حكومت بوده است و از سوى ديگر حكومتها مورد تأييد شيعيان نبوده است و از ناحيه ديگر، امكان ايجاد مسجدهاى مستقل براى آنان وجود نداشته است. در نتيجه فرايند شرايط مذكور، آثار منفى مي باشد كه امروز اصلي ترين مشكل جمهورى اسلامى در ساماندهى به امور مساجد را تشكيل مي دهد كه اهم آن عبارت است از:

1- بي رونقي و يا كم رونقى مساجد.

2- ضعف اقبال عمومى نسبت به مسجد





3- پايين بودن فرهنگ حضور به گونه اى كه مردم ما هنوز آنچنان كه بايد آداب حضور در مسجد را نمي دانند





4- حساسيت فوق العاده نسبت به دخالت دولت و حكومت در مسجد





5- محدود شدن نقش مسجد در نگاه و منظر آنان به گونه اى كه بعد از نماز دومين كاركرد آن را مبارزات سياسى عليه حاكمان ظالم مي دانند و غير از اين كاركرد ديگرى را سراغ ندارند.

6- باور مسؤلين حكومتي، نمايندگان مجلس و... برنداشتن مسئوليت مستقيم در قبال مسجد





7- نامشخص بودن جايگاه حقوقى مسجد در نظام اداره كشور





8- اختلاف آراء شديد در نحوه اداره مساجد و نوع رابطه با حكومت.

9- و......

تمام موارد مذكور ريشه تاريخى دارد. چون نوع رابطه مردم با مسجد و رابطه مسجد با حكومت نهادينه نشده است و اقبال به مساجد و حضور يكپارچه براى مردم ما يك فرهنگ نيست و زمانى مي توان شاهد حضور يكپارچه بود كه رابطه ها تعريف دقيق خود را پيدا كند و حضور در مسجد به فرهنگى پايدار تبديل شود. اگر امروز شاهد رونق مساجد مسلمانان در كشورهايى چون عربستان، تركيه و ديگر كشورهاى سنى مذهب هستيم، اين موضوع يك شبه ايجاد نشده است، بلكه در طول هزار و چهار صد سال توسط حاكمان اسلامى گسيل مردم به سوى مسجد تمرين شده است و حضور در مساجد به عنوان بخشى از فرهنگ روزمره آنان درآمده است. چون آنها تقريباً حكومتها را قبول داشته اند و حكومتها بقاء حكومت خود را مرهون حضور مردم در مسجد مي دانسته اند چون اگر نماز و مسجد از آنها گرفته مي شد ديگر اثرى از اسلام و حكومت اسلامى هويدا نبود. لذا همانگونه كه گفته شد اگر حكومت لائيك تركيه هنوز نتوانسته است مساجد را در تركيه نابود كند به خاطر همين مسأله است كه ارتباط با مساجد و گسيل مردم به آن توسط حكومت عثمانى اعمال مي شده است و بخش عمده جريانهاى اسلامى در اين كشور و مدارس امام خطيب و دهها سازمان فعال ديني، ميراث تربيت هاى حكومت عثمانى است و اگر امروز در جمهورى اسلامى ايران شاهد مشكلاتى در ارتباط با مساجد هستيم اين مسايل نيز يك شبه عارض نگريد. چون مبارزه با مسجدهاى سلطنتى و حكومتى در فرهنگ ديرينه مردم اين سرزمين به عنوان يك ارزش تلقي مي شده است. از سوى ديگر به دليل نداشتن امكانات حكومتى قدرت گسيل، تشويق و تشجيع مردم را به سوى مساجد نداشته اند. اگر ما شاهد خاموشى مجدد مساجد بعد از يك مقطع در دوران صفويه هستيم به همين دليل بوده است چون نه مسئولان حكومتى به مسجد عادت كرده بودند و نه مردم لذا بعد از يك خيزش اسلامى و شيعى براى مدتى مساجد رونق مي گيرد ولى به دليل اسلامى نبودن حكومتها اين چراغ مجدداً خاموش مي شود. تجربه آن زمان نشان داده است كه ضعف برنامه ريزى حكومت و عدم ارائه تعريف صحيح از جايگاه مسجد در حكومت و عملكرد بد دولتمردان و نبودن اختيارات در دست علماء و مراجع، حكومت صفويه با همه اقتدارى كه در آغاز داشت نتوانست روح مسجد گرايى را در نهاد جامعه تثبيت كند و مردم فرهنگ مسجد و مسجد دارى را دريافت نكردند. تجربه تاريخى نشان مي دهد كه اگر قرار باشد يك پديده، تبديل به فرهنگ شود نياز مبرم به تلاش پيگير و برنامه دهها و صدها سال دارد. لذا مي توان گفت مردم ما قلباً به مسجد علاقمند هستند و اگر ببينند فرزندشان به مسجد مي رود خشنود مي شوند ولى با همه علاقه مندى حضور جدي ندارند و علت اصلى اين است كه اولاً براى حضور، انگيزه جدى ندارند. ثانياً براي حضور در مسجد عادت نكرده اند و جزء فرهنگ و زندگى روزمره آن قرار نگرفته است. اينكه ج.ا.ا كه با نام اسلام و اهل بيت (ع) پيروز گرديده است مردان، زنان، پيران و جوانانى كه با تمام وجود براى پيروزى اين انقلاب به ميدان آمدند خواستار رونق نماز، مساجد، معنويت، خداترسى و خلاصه تحقق جامعه مدتى رسول الله (ص) هستند و با حضور يكپارچه خود در آغاز انقلاب اسلامى مساجد را حيات بخشيدند ولى ديرى نپاييد كه آن شور و خروش پايان نپذيرفت و مساجد، بار ديگر حركت منفى را آغاز نمودند. اين اقبال و ادبار تأييد است بر آنچه مطرح گرديد، چون مردم ما آنگاه كه احساس كردند مسجد مي تواند به عنوان يك پايگاه الهى منشأ حركت و مبارزه بر ضد طاغوت باشد به مساجد روى آوردند و پس از اينكه جنگ را خاتمه يافته ديدند به خانه هايشان بازگشتند و در اين فاصله هم چون دولت خود را مسئول مستقيم نمي دانست حركت جدى از ناحيه آن براى تقويت، پشتيبانى و ساماندهى اين نهاد نشد. از سوى ديگر روحانيون انقلابي مشغول جنگ و مشكلات اجتماعى مردم شدند و با عهده دارى منصب هاى حكومتى از رسالت اوليه خود غافل گرديدند. در نتيجه از اين سيل خروشان براى رونق بخشى به مساجد بهره لازم گرفته نشد و چون مردم ما هم به صورت طبيعى پيوند فرهنگى با مسجد نداشتند اين بازگشت ايجاد گرديد.

نتايج حاصله :

از مجموعه مطالب مطرح شده نتايج ذيل حاصل ميگردد:

الف ) نتايج اصلي : مسلمانان سنى مذهب به دليل اينكه در مصدر حكومت بوده اند و امكانات حكومت را براى گسيل مردم به مسجد به كار گرفته اند موفق شده اند تا بين مردم و مسجد پيوند فرهنگى ايجاد نمايند و در نتيجه حضور آنان به نسبت شيعيان بيشتر گردد و آداب حضور در مسجد را بيشتر رعايت مي كنند و آنها موفق شده اند تعريف روشن از جايگاه مساجد ارائه دهند و سازمان ادارى مناسب را طراحى نمايند.

- مسلمانان شيعه به دليل برخوردهاى سياسى كه با حاكمان وقت داشته اند از حضور در مساجد محروم شده اند و از سويى امكان سياسى و اجتماعى براى ايجاد مساجد مستقل نداشته اند و تلاشهاى بسيار زياد علماء و مراجع نتوانسته است همه شيعيان را پوشش دهد، در نتيجه در بين شيعيان فرهنگ حضور در مساجد شكل نگرفته است و مسجد به عنوان بخشى از زندگى مادى و معنوى آنها تعريف نگرديده است.

- فرهنگ عمومى شيعيان و نظريه غالب علماء و مراجع بر عدم دخالت مستقيم دولت در مساجد مي باشد و بخش عمده اين نظر عكس العمل به جا مانده از هزار سال بي مهري حاكمان نسبت به شيعيان مي باشد.

- سنت پيامبر اكرم (ص) و خواست صاحب شريعت و فرهنگ عمومى اسلامى بر دخالت حاكم اسلامى در امور مساجد مي باشد و تجربه كشورهاى اسلامى اين مسأله را تأييد مي كند كه براى فرهنگ سازى و ايجاد پيوند فرهنگى مردم با مسجد بايد امكانات دولتى به صورت كامل به كار گرفته شود.

- جمهورى اسلامى ايران به عنوان حكومتى كه براى اجراى شريعت اسلام بر اساس مكتب اهل بيت (ع) تشكيل شده نمي تواند در مقابل اين مهم بي تفاوت باشد ولى در مسير كار با چالش هاى عمده اى مواجه است كه به برخى از آنها اشاره گرديده.

- با توجه به آنچه مطرح شد و با رعايت همه موانع و چالش ها امكان ايجاد سازمان مناسب براى هدايت و ساماندهى مساجد موجود مي باشد كه در جايگاه خود بايد مطرح شود پس از ايجاد نمودن زمينه هاى لازم به مرحله اجرا درآيد.

نتايج فرعي :

- بين مردم و مسجد پيوند عقيدتى وجود دارد و اين عقيده در مقايسه با قبل از انقلاب بسيار عميق تر و وسيع تر گرديده است.

- پيوند سياسى به عنوان فرهنگ ستم ستيزى با بهره ورى از مسجد وجود دارد و تجربه نشان داده است كه هر بار ضرورتى پيش آمده است مردم به مسجد آمده اند و نقش تاريخي خود را ايفا كرده اند.

- پيوند فرهنگى بين مردم و مسجد هنوز شكل نگرفته است.

- براى ايجاد هر تغيير پايدار و تبديل شدن آن به فرهنگ، نياز مبرم به عزمي پولادين و تلاشى مستمر، همه جانبه و همراه با برنامه را مي طلبد.

- اين تصميم و تلاش، تغيير نگرش در بين مسئولان نظام، علماء حوزه ها و مردم، پيرامون مسجد و نحوه ارتباط آن با حكومت مي باشد.

- معناى اين تغيير نگرش، دولتى كردن مساجد و يا برعكس بي مسئوليت بودن دولت نيست بلكه نياز مبرم به ساز و كار متناسب با واقعيت هاى زمان، سابقه نگرش مردم و سيره علماء شيعه در طول تاريخ مي باشد.

- جمهورى اسلامى اگر خواستار اسلاميت خود مي باشد بايد بخشى از توان و امكانات خود را صرف حمايت و تقويت مساجد بنمايد و تا زمانى كه اين كار صورت نپذيرد اميدي به ايجاد حركت مناسب نيست.

- علماء، مراجع و روحانيون بايد اين مسأله را قبول كنند كه حكومت فعلى يار و مددكار آنها مي باشد و تا پيوند جدى و همه جانبه ايجاد نگردد امكان رونق بخشيدن به مساجد وجود ندارد.

- مسئولان فرهنگى كشور بايد تعريفى جديد از كاركرد مساجد ارائه دهند. و راههاي تقويت پيوند فرهنگى مردم را با مسجد هموار سازند.

- سازمانهاى برنامه و بودجه و امور ادارى و استخدامى بايد موظف شوند تا سازمان ادارى مناسب را براى مساجد طراحى كنند و جايگاه حقوقى آن را در مجموعة نظام تعريف كنند.

بايسته هاي تحقيق در اين موضوع

در اين مقاله تلاش گرديد تصوير كلى از واقعيتها و بايسته ها در ارتباط با حكومت و مسجد ارائه گردد ولى دستيابى به نتايج اساسى نياز مبرم به مطالعات و تحقيقات وسيع ميدانى و بنيادى دارد و در مرحله اول حداقل عناوين ذيل بايد مورد تحقيق و ارزيابي قرار گيرد.

1- بررسي دقيق سيره پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) در نحوه ارتباط با مساجد.

2- سنت جارى بين مسلمانان





3- دريافت نظريات علماء و مراجع حاضر.

4- مطالعه و بررسى حداقل ده كشور مسلمان و بهره مندى از تجربيات آنها.

5- بررسي دقيق جايگاه حقوقى مساجد در نظام جمهورى اسلامى ايران.

6- تبيين حوزه دخالت و اختيارات حاكم اسلامى در مساجد به شكل دقيق و همه جانبه.

7- بررسي نظريات مخالفان دخالت دولت در امور مساجد.

8- دريافت پيشنهادها و راه كارهاى گروه مذكور در بند (7) براى اداره و شكوفايى مسجد.

9- مطالعه سازمان مناسب براى اداره نظارت و پشتيبانى از مساجد.

10- تنظيم لايحه ها و قوانين مورد نياز براي برطرف ساختن خلاء قانوني.

[1] شيخ طه الولي، المسجد فى الاسلام، درالعلم للملابين، بيروت، 1409 ه. ص 149 به نقل از كتاب (اللؤلؤ و المرجان فيما اتفق عليه الشيخان )

[2] همان منبع، ص 159

[3] همان منبع، ص 150

[4] همان منبع، ص 368

[5] دكتر محمد على موحد، ابن بطوطه، طرح نو، سال 1376 ، ص 224

[6] محمد بن سعد، الطبقات الكبري، جلد اول، دار صادر، بيروت، ص 239

[7] ابن هشام، سيرت رسول الله، ترجمه رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني، شركت افست، چاپ دوم، خرداد 1361، ص 475

[8] سوره توبه، آيه 107

[9] علامه طباطبايي، تفسير الميزان، جلد 9، مؤسسه اعلمي، بيروت، چاپ دوم، سال 1391هجري، ص 392

[10] علامه بدرالدين، شرح صحييح البخاري، جلد 4، ص 149

[11] حر عاملي، وسايل الشيعه، مكتبه الاسلاميه، جلد 5، ص 376

[12] ماوردي، الاحكام السلطانيه، دفتر تبليغات اسلامي، حوزه علميه قم، جلد اول، ص 100

[13] همان منبع، ص 102

[14] همان منبع





[15] همان منبع





[16] ابن اخوه، معالم القربه فى احكام الحسبه، اصت مكتبه دارالفنون بغداد، مكتبه المثنى بكيمبريج 1937، ص 7

[17] همان منبع





[18] المسجد فى الاسلام، پيشين، ص 364

[19] مجمع البحرين، ص 106

[20] سورة مائده، آيه 114

[21] معالم القريه، پيشين، ص 24

[22] همان منبع، ص 24

[23] همان منبع، ص 25

[24] همان منبع، ص 172

[25] همان منبع، ص 176

[26] همان منبع، ص 179

[27] المسجد فى الاسلام، پيشين، ص 366 و 367 به نقل از مقدمه ابن خلدون .

[28] حر عاملي، وسايل الشيعه، جلد 5، مكتبه الاسلاميه، ص 381

[29] همان منبع، ص 382

[30] همان منبع، ص 382

[31] اسد حيدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، المجلد 1-2 دارالكتاب العربي، بيروت، سال 139 هجري، چاپ دوم، ص 69-70

[32] همان منبع، ص 190

[33] همان منبع، ص 212


/ 1