تبیان، دستیار زندگی
غرورم را زخمی کنی، عشقم را سر می برم. این دیالوگ را به یاد دارید؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دیالوگ های ماندگار مختارنامه

مختارنامه

سینما صحنه دارد، دیالوگ دارد، نقش دارد، جلوه های ویژه دارد و ... . اما چیزی که بیشتر از همه این ها، در ذهن مخاطبان سینما به یادگار می ماند، دیالوگ های یک فیلم یا سریال است. در واقع، دیالوگ ها در این جا، نقش یک کد و رمز را بازی می کنند که دیگران را، به یاد فیلمی خاص و سریال خاص می اندازند. سریال پرمخاطب مختارنامه هم، پر است از این دیالوگ ها. 15 دیالوگ برگزیده از قسمت های پخش شده را می خوانیم:

1. مختار: من غربت و تنهایی پدرش علی را دیده ام. وقتی کوفیان با شمشیرهای آخته به خیمه اش ریختند و قصد جانش را کردند. تو به قدر من عراق عرب را نمی شناسی کیان. معاویه و عمروعاص بر اشتر جهل کوفیان سوارند. آن ها بازی را در صفین بردند.عراق ، روزی فتح شد که قرآن های مکر عمروعاص برنیزه رفتند.

2. ابن مسعود: تلاش برای معاش نوعی مجاهدت هست اما نه در زمانی که عده ای تیشه برداشته و می خواهند ریشه دینت را قطع کنند.

مختار: نه تو را در قبر کوفی می خوابانند، نه عملت را با عمل کوفی می سنجند

3. كیان: مختار! دشمن جفا كار بِه از دوست بی وفاست، تیر دشمن بر جسم می نشیند و از دوست بر جان. تنهایی پسر علی كشنده تر از زخم خنجر جراح بن سنان است. آمده بودم تا به حرمت رفاقت و عهد اخوت، اجابتم كنی تا مرهمی شویم بر غربت اماممان. افسوس!

4. مختار: عجیب است که خفاش ها روز روشن به میدان آمده اند. تا جایی که من می دانم خفاش از نور گریزان است و در تاریکی شب طعمه اش را صید می کند.

5. مختار: غرورم را زخمی کنی، عشقم را سر می برم.

6. مختار: وقتی بتوانی گریه کنی یعنی هنوز اندک غیرتی برایت باقی مانده. پس می توانیم مثل دو مرد با هم صحبت کنیم.

7. مختار: معاویه برای چه رسوا شود؟ نمازش قضا می شود، روزه اش فوت می شود، حجش به تاخیر می افتد، آشکارا فسق و فجورمی کند؟ همین ها برای فریب عوام الناس کافی است.

8. مختار وقتی کوفته است که بازنده میدانی باشد. غلط نکنم بازی امشب را عمر برده.

9. چرا توقع بی جا می کنی؟ مردان جنگی عادتشان است. هرجا شمشیرشان غلاف بود، بدان می خواهند با تیزی زبانشان کشتار کنند.

10. ابن زیاد: چند وقت است تنت به آب نخورده خرما فروش؟ شما غسل نمی کنید؟ میثم : اولاً خاک پاک کننده است و درغیاب آب می تواند رفع حاجت کند، ثانیاً شپش در این دنیا خونم را بمکد به از آن است که تن فربه ام در گور گرفتار مار و عقرب شود، ثالثاً این خاصیت حرام زاده است که با تحقیر و تهمت دشمنانش را آزار کند، والا نه من خاک و خلیم و نه شپشی با خود دارم.

11. مختار: ابن زیاد روی جهل و ترس کوفیان حساب کرده، او بدون لشکر آمده تا کوفه را به دست خود کوفیان فتح کند، به دوستان خوش خیال و ساده لوحمان بگو تو را خدا قیل و قال کوفیان را باور نکنند،  اسارت میثم تمار گواه این مسئله است که کوفیان همان جماعت توزرد  دیروزی اند.

12. ابوالحدید: دستت درد نکند ابو اسحاق، چه خوش موقع به دادم رسیدی. بدجور به گله و رمه هایم گره خورده بودم.

13. مختار: نه تو را در قبر کوفی می خوابانند، نه عملت را با عمل کوفی می سنجند.

14. ابن زیاد: ناخدایی که از طوفان بترسد هرگز به مقصد نمی رسد.

15. مختار: من با عشق و عقل شمشیر بسته ام برای باختن به میدان نیامده ام!


گروه سینما و تلویزیون تبیان