با نگاهى گذرا به كتب روايى به آسانى مىتوان پى برد افرادى به دواعى و انگيزههاى گوناگون دستبه وضع حديث زده و مطالب ناروايى را به رسول خداصلى الله عليه وآله و ائمه معصومينعليهم السلامنسبت دادهاند، رسول گرامى اسلام در زمان حيات نورانى خويش، خطر دروغپردازى را متذكر گرديده و بارها فرمودند: من كذب على متعمدا فليتبو امقعده من النار . هر كس بر من دروغ ببندد بايد جايگاهى از آتش برگزيند .[1] حركت ناپسند جعل حديث به صورت كمرنگ در زمان حيات رسول خداصلى الله عليه وآله آغاز گرديد و در سالهاى پس از رحلت آن حضرت به ويژه در دوران خلافتبنى اميه و عام الجماعه [2]گسترش يافت . [3] دروغپردازى در حديثبه انگيزههاى مختلفى صورت پذيرفت كه يكى از خطرناكترين آنها انگيزه فرهنگى و دينى بود . در اين مقاله بر آنيم تا به بررسى و تبيين انگيزه مزبور بپردازيم .
1) تعدد مرجعيت فكرى و دينى
بر اساس نصوص مسلم ودليلهاى قطعى رسول خداصلى الله عليه وآله حاكميتسياسى و دينى پس از خود را به اميرالمؤمنين علىعليه السلام واگذار كرد[4]. آن حضرت با ذكر نام ائمه معصومانعليهم السلام و تبيين فضايل آنان، وظيفه مردم را در رجوع به اعلم مشخص كرد . افرادى كه داراى علم لدنى بوده و آگاهترين مردم زمان خود نسبتبه تفسير و فهم قرآن و سنت رسولش بودند، گر چه حوادث پس از رحلت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله منجر به حذف عملى اهل بيت و در راس آنان علىعليه السلام از صحنه خلافت و حكومتشد اما مرجعيت فكرى و دينى در جاى خود محفوظ بوده و بر همگان لازم بود در مسايل دينى خود از اهل بيتيا كسانى كه از آن آبشخور سيراب مىشدند، بهره جويند . تاريخ گواه اين مرجعيت است تا آن جا كه عمر پناه مىبرد به خدا در معضل و مشكلى كه علىعليه السلام آن جا حاضر نباشد[5]. وى تاكيد داشت «على اقضانا»[6]. عائشه مىگفت[7]: على در ميان باقى ماندگان آگاهترين نسبتبه سنت است . شخصيتى كه بنابر فرمايش رسول خداصلى الله عليه وآله «على مع القرآن والقرآن مع على لا يفترقان حتى يردا على الحوض» [8]هرگز از قرآن جدايى ندارد و همه جا با قرآن است، اما متاسفانه در واقعه يوم الخميس (رخداد روز پنجشنبه) كه اغلب مورخان و محدثان از جمله بخارى در جاهاى متعدد كتابش به صراحت آورده، نظريه قرآن محورى وحسبنا كتاب الله مطرح شد . ابن عباس در حالى كه اشك چونان سيل بر گونه هايش جارى بود مىگفت: تمام مصيبتها و بدبختى همان است كه با اختلاف و شلوغ كارى خود، مانع از نوشتن كتاب توسط رسول خداصلى الله عليه وآله شدند و گفتند كه رسول خداصلى الله عليه وآله هذيان مىگويد . [9] عواملى كه حاكميتسياسى را از جايگاه خود دور كردند، كوشيدند تا وحدت در مرجعيت فكرى و دينى مردم را بر هم ريخته و افراد ديگرى را به عنوان ملجا ومرجع فكرى بتراشند . عمر در خطبهاى گفت: هر كس مىخواهد درباره قرآن بپرسد به ابى بن كعب مراجعه كند و هر كس قصد دارد درباره حلال و حرام الهى سؤال كند بايد به معاذ بن جبل رجوع كند و هر كس قصد دارد در مورد فرائض و واجبات بداند به زيد بن ثابت مراجعه كند و هر كس در مورد مال سؤال دارد سراغ من بيايد كه خازن و نگهبان آن هستم . [10] مصداق آشكار اين تفكيك، نظريه عدالت همه صحابه و آنان را قابل اقتدا دانستن استبا انتساب متنى به رسول خداصلى الله عليه وآله كه فرمود اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم . . . ابوبكر بزاز (م292ق) پس از نقل روايت مىنويسد [و هذا الكلام لا يصح عن النبيصلى الله عليه وآله ]. [11] بررسى نظريه عدالت صحابه تحقيق مستقلى را مىطلبد [12]در همين باره سخنان بى اساسى جعل نمودند تا به مقابله با دهها حديث در تبيين جايگاه اهل بيت و ارتباط وثيق آنان با رسول خداصلى الله عليه وآله بپردازند از جمله; عن ابن عباس مرفوعا، ابوبكر منى بمنزلة هارون من موسى علامه امينى تصريح مىكند اين سخن از موضوعات على بن حسن كلبى است . [13]روشن است اين سخن كذب در برابر حديث منزلت كه جايگاه امام علىعليه السلام را نسبتبه رسول خدا بيان مىكند، وضع شده است .