تاريخ و علوم قرآن از منظر امام خميني(ره) و ديگران
حجتالاسلام محمدحسين محمدي چکيده
در اين مقاله تلاش شده است تا نظرات حضرت امام خميني(ره) پيرامون تاريخ و علوم قرآن از ميان سخنان پراكنده آن معظمله جمعآوري و با نظرات ديگران مقايسه و بررسي شود. عليرغم نظرات مختلفي كه درباره بعضي از مسائل تاريخ قرآني از قبيل وحي، نزول قرآن و كيفيت نزول آن ابراز شده است، انديشههاي حضرت امام(ره) از جهات مختلف قابل دقت است كه نگارنده در اين نوشتار به تحليل و بررسي آن پرداخته و ضمن مقايسه آن با ديدگاههاي ديگران، نظر خود را همراه با ادله ذكر نموده است. واژههاي كليدي:
تاريخ، قرآن، وحي، بيتالمعمور، بيتالعزة، حروف مقطعه، تحريف. آشنايي با تاريخ و سرگذشت قرآن از اهميت و ويژگي خاصي برخوردار است، زيرا قرآن اساسنامه و قانون اساسي و پايهگذار يك ملت اصيل اسلامي است. از اينرو دانشمندان و محققان اسلامي، اين مسائل را مورد توجه قرار داده و كتابهاي متعدد و سودمندي را در زمينههاي وحي، كيفيت نزول قرآن، زمان نزول و مدت آن، چگونگي تدوين مصاحف اوليه و... به رشته تحرير درآورده و انديشههاي مختلفي را نيز پيرامون اين مسائل ابراز كرده و مورد نقد و بررسي قرار دادهاند. يكي از آراي مهم و اساسي در اين بخش انديشههاي حضرت امام(ره) است كه راقم اين سطور از سخنان و يا مكتوبات و آثار حضرت امام(ره) استخراج كرده و سپس به تبيين و تحليل آن پرداخته است. توجه به اين نكته لازم و ضروري است كه ديدگاههاي حضرت امام(ره) در زمينه تاريخ قرآن در يك اثر مستقل وجود ندارد، زيرا حضرت امام(ره) در اين بخش بيشتر درصدد بيان حقيقت قرآن و اسرار آن بوده است و از اين جهت بسياري از مطالب تاريخي قرآن از قبيل جمعآوري و تدوين قرآن، اعراب و رسمالخط، تعداد آيات و سورهها و... در مكتوبات و سخنان حضرت امام(ره) به چشم نميخورد. يكي از مسائل زيربنايي و مهم تاريخ قرآن را «وحي» تشكيل ميدهد كه بر اساس آيات، نزول قرآن هم تنها از همين راه صورت گرفته است. وأوحي إليّ هذا القرآن لأنذركم به.[1] و وحي شده است به سوي من اين قرآن تا انذار كنم شما را به وسيله آن. وإنه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الأمين ? علي قلبك لتكون من المنذرين ? بلسان عربي مبين.[2] مسلماً اين (قرآن) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است، روحالامين آن را نازل كرده است ? بر قلب پاك تو، تا از انذاركنندگان باشي ? آن را به زبان عربي آشكار (نازل كرد). از اينرو اكثر محققان كه درصدد تحقيق و تأليف پيرامون تاريخ قرآن هستند، بحث از وحي و حقيقت آن را از مباحث آغازين خود قرار دادهاند. ما نيز در اين بحث ابتدا مسئله وحي را مطرح و سپس بحث از كيفيت نزول و نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و نزول آن به بيتالمعمور و معناي حروف مقطعه و در پايان بحث شبهه تحريف قرآن را دنبال خواهيم كرد و در هر بخش نظر حضرت امام(ره) را مورد دقت و توجه خاص قرار خواهيم داد.معناي وحي در لغت و اصطلاح
معناي لغوي
وحي در لغت به معاني مختلفي چون اشاره، كتابت، نامه، الهام، سخن پوشيده و مخفي و هر چه كه به ديگري القا و تفهيم گردد، به طوري كه از ديگران مخفي بماند، آمده است. لسان العرب آورده است: الوحي الاشارة والكتابة والرسالة والالهام والكلام الخفي... ووحي اليه أي كلّمه بكلام يخفيه من غيره.[3] وحي به معناي اشاره و كتابت و نامه و الهام و كلام مخفي آمده است... و به او وحي كرد، يعني با او طوري صحبت كرد كه از ديگران مخفي ماند. راغب در مفردات ميگويد: «اصل الوحي الاشاره السريعة؛ وحي در اصل به معناي اشاره سريع ميباشد.»[4] ابنفارس در مقاييس اللغة آورده است: «و ح ي» اصل يدلّ علي القاء علم في خفاء أو غيره والوحي الاشارة والوحي الكتابة والرسالة وكلّما ألقيته إلي غيرك حتي علمه فهو وحي كيف كان وكلّ ما في باب الوحي راجع إلي هذا الاصل.[5] اصل وحي دلالت بر القاي علم يا چيز ديگري به صورت مخفي دارد، و به معناي كتابت و نامه هم آمده است، و هر چيزي را به ديگري القا كني تا بفهمد وحي گفته ميشود، و تمام معناهايي كه براي وحي بيان شده به همان اصل بر ميگردد. صاحب كتاب التحقيق درباره معناي وحي چنين ميگويد: انّ الاصل الواحد في المادة: هو إلقاء أمر في باطن غيره، سواء كان الالقاء بالتكوين أو بإيراد في القلب وسواء كان الأمر علماً أو ايماناً أو نوراً أو وسوسه أو غيرها، وسواء كان إنساناً أو ملكاً أو غيرهما وسواء كان بواسطة أو بغير واسطة ويفيد العلم واليقين.[6] وحي يك معنا بيشتر ندارد و آن افكندن چيزي در باطن ديگري است، خواه به صورت تكويني صورت گيرد و يا به وارد كردن در قلب، خواه آن چيزي كه به طرف القا ميشود. علم، ايمان، نور، وسوسه يا غير آن باشد. و خواه طرف مقابل انسان باشد يا فرشته باشد و يا غير آن، و خواه اين افكندن با واسطه و يا بدون واسطه انجام گيرد، و اين وحي مفيد علم و يقين است. ميتوان گفت تمام اين معاني كه اهل لغت بيان كردهاند به يك معنا باز ميگردد. آن معنا اين است كه مطلب طوري به مخاطب القا شود كه از ديگران مخفي بماند و اگر راغب اصفهاني سرعت را نيز در معناي وحي دخيل دانسته از اين جهت است كه معمولاً اگر چيزي با سرعت تحقق پيدا كند از نظر ديگران مخفي ميماند. وحي در قرآن نيز به معاني مختلفي چون اشاره پنهاني،[7] هدايت غريزي حيوان،[8] الهام[9] و مهمترين آنها وحي رسالي[10] آمده است. معناي اصطلاحي
وحي در اصطلاح دانشمندان و محققان اسلامي به معناي آگاهي باطن است كه بر اثر سروش غيبي انجام ميگيرد. به عبارت ديگر، وحي همان پيام تابناك الهي است كه گاهي به صورت مستقيم و گاهي به واسطه جبرئيل(ع) به انبياي الهيG ميتابد و منشأ آن نيز بر انبيا و اولياي الهيG كاملاً روشن است. بعضي از محققان در فرق بين الهام و وحي گفتهاند: منشأ الهام گاهي روشن نيست، ولي منشأ وحي هميشه روشن و واضح است. از اين جهت پيامبران الهيG هرگز در گرفتن وحي و پيام آسماني دچار حيرت و شك و ترديد و اشتباه نميشوند و به آنچه به آنها رسيده است، اطمينان دارند.[11] در روايتي راوي از امام صادق(ع)سؤال كرد كه چگونه پيامبر(ص) مطمئن شد كه آنچه به او ميرسد وحي الهي است. حضرت پاسخ داد: انّ الله إذا إتّخذ عبداً رسولاً أنزل عليه السكينة والوقار فكان الذي يأتيه من قبل الله مثل الذي يراه بعينه.[12] زماني كه خداوند بندهاي را به عنوان رسول انتخاب مينمايد، چنان سكينه و وقاري به او ميدهد كه آنچه از جانب خداوند به او ميرسد مانند چيزي است كه به چشم خود ميبيند. نظر حضرت امام(ره) درباره حقيقت وحي
حضرت امام(ره) درباره حقيقت وحي ميفرمايد: اين (وحي) از لطايف معارف الهيه و از اسرار حقائق دينيه است كه كم كسي ميتواند به شمهاي از آن اطلاع پيدا كند به طريق علمي، و جز كمل از اولياء كه اول آنها خود وجود مبارك رسول ختمي6 است و پس از آن به دستگيري آن سرور، ديگر از اولياء و اهل معارفند، كسي ديگر نميتواند به طريق كشف و شهود از اين لطيفه الهي مطلع شود، زيرا كه مشاهده اين حقيقت نشود جز به وصول به عالم وحي و خروج از حدود عوالم امكاني.[13] از كلام حضرت امام(ره) استفاده ميشود كه وحي از سنخ ماديات نيست، بلكه از اموري است كه كسي نميتواند حقيقت آن را درك كند، مگر خود پيامبر(ص) و اهلبيتG. تمام آنچه محققان درباره وحي گفتهاند، از باب شرح الاسم است نه بيان واقعيت و فقط انسان ميتواند تا حدودي آثاري را كه در بعضي از روايات به آن اشارت رفته است، درك كند. حضرت امام(ره) حقيقت وحي را قابل درك ندانستهاند، زيرا وحي از اسرار و حقائق است و انسان بايد از اين عالم مادي خارج گردد تا بتواند شمهاي از آن معنا را به دست آورد و اين همان مطلبي است كه در كلام بسياري از بزرگان و محققان معاصر وجود دارد. كيفيت نزول وحي
يكي از مطالبي كه در ارتباط با وحي مطرح ميشود و فهم آن براي ما مشكل است، كيفيت نزول وحي به پيامبر(ص) است. از روايات استفاده ميشود كه پيامبر(ص) قبل از بعثت گاهي از راههاي مختلف با عالم ملكوت ارتباط داشتهاند. عليبنابراهيم(ره) ميگويد: پيامبر(ص) در 37 سالگي خوابهايي ميديدند كه كسي به او خطاب ميكند: يا رسولالله، و پيامبر(ص) اين مطلب را از مردم مخفي ميكردند. و گاهي كه پيامبر(ص) براي چراندن گوسفندان ابوطالب(ع)به اطراف مكه ميرفت، شخصي را ميديد كه به او خطاب ميكند: يا رسولالله. حضرت6 سؤال كرد: تو كيستي؟ جواب داد: من جبرئيل هستم. خداوند مرا فرستاده تا تو را به پيامبري انتخاب نمايم.[14] بعد از رسالت اين ارتباطها به صورت قويتر، بين پيامبر(ص) و خداوند وجود داشته است. سيوطي ميگويد: وقتي پيامبر(ص) به رسالت مبعوث شد، دائماً با جبرئيل(ع) در ارتباط بوده است، ولي دو بار او را در صورت واقعي خودش ديده است. 1. زماني كه خود رسولالله(ص) درخواست كرد تا او را در چهره واقعي ببيند. 2. در شب معراج نيز پيامبر(ص) جبرئيل(ع) را به صورت واقعي خودش مشاهده نمود.[15] بعضي از محققان گفتهاند: نظر صحيح اين است كه پيامبر(ص) يك مرتبه در غار حرا و مرتبه دوم در شب معراج، جبرئيل(ع) را به صورت واقعي خودش ديده است.[16] ولي ميتوان گفت: بين اين دو نظريه اختلاف اساسي وجود ندارد، يعني ممكن است آن مرتبه اول كه رسولالله(ص) درخواست كرده جبرئيل(ع) را در چهره واقعي خود ببيند، در ارتباط با همان غار حرا بوده است، زيرا درخواست رؤيت در كلام آنها به صورت مطلق ذكر شده است. حالت پيامبر(ص) در هنگام نزول وحي
در هنگام نزول وحي، جان و روح پيامبر(ص) چنان تجليگاه نور حق ميشد كه بدن مطهر آن حضرت شروع به لرزش ميكرد، و عرق سرد بر پيشانياش مينشست، به طوري كه او را شستوشو ميدادند و در پارچهاي ميپوشاندند. گاهي نيز حالت التهاب و برافروختگي به او دست ميداد و رنگ رخسار مباركش به سرخي و كبودي ميگراييد و زماني هم چنان سنگين ميشد كه مركبي كه سوار بود، از راه رفتن ميايستاد. امام صادق(ع)در روايتي فرمودند: اين حالات براي پيامبر(ص) هنگام وحي مستقيم رخ ميداده است.[17] عن زرارة قال جعلت فداك الغشية اللتي تصيب رسولالله(ص) اذا نزل عليه الوحي؟ فقال: ذلك اذا لميكن بينه وبين الله احد، ذاك اذا تجلي الله له.[18] زراره نقل ميكند: از امام صادق(ع)سؤال كردم: غشي كه بر پيامبر(ص) عارض ميگشت هنگام نزول وحي بود؟ فرمود: اين حالت زماني بود كه بين او و خداوند هيچكس واسطه نبود، و خداوند با عظمت و جلال بر او تجلي ميكرد. در روايتي از امام صادق(ع)آمده است: إن جبريل(ع)كان اذا أتي النبي6 لميدخل حتي يستأذنه واذا دخل عليه قعد بين يديه قعده العبد.[19]همانا جبرئيل(ع) وقتي بر پيامبر(ص) وارد ميشد اجازه ميگرفت و مانند بندگان در مقابل او مينشست. نظر حضرت امام(ره) در مورد كيفيت نزول وحي
حضرت امام(ره) درباره كيفيت نزول وحي ميفرمايد: كيفيت وحي از اموري است كه غير از خود رسول خدا6 و كساني كه در خلوت با رسول خدا6 بودند، يا اينكه از آن الهام گرفتهاند، كيفيت نزول وحي را كسي نميتواند بفهمد؛ و لهذا هر وقت خواستند معرفي هم بكنند با زبان ما عاميها معرفي كردند چنانچه خداي تبارك و تعالي با زبان آن بشر عامي، خودش را با شتر معرفي ميكند، با آسمان معرفي ميكند، با زمين معرفي ميكند.[20] حضرت امام(ره) در جاي ديگر ميفرمايد: اين فشاري كه از روح بزرگ به ايشان (پيامبر(ص)) وارد شده، اين چه صنف فشاري بوده است و چه حالي دست داده است در اين باب؟ و كيفيت نزول وحي و نازل شدن روح اعظم براي رسول خدا6 وضعيتش چه بوده است، دست ما كوتاه از آن است، و ما يك چيزي از دور، خيلي از دور ميشنويم و ادراكش نميتوانيم بكنيم.[21] در روايات متعددي وارد شده است: پيامبر(ص) در هنگام وحي چنان احساس سنگيني و فشار ميكرد كه بدن مطهرش داغ ميشد و عرق از وجود مبارك آن حضرت سرازير ميگشت و اگر بر شتر و مركبي سوار بود، آن حيوان چنان خم ميشد كه به زمين ميرسيد.[22] عباده ميگويد: هنگام نزول وحي رنگ صورت پيامبر(ص) تغيير مينمود و در آن حال سر خود را فرو ميانداخت. اينكه چرا پيامبر(ص) در هنگام وحي دچار اين حالت ميگشت، حقيقت آن براي ما معلوم نيست.[23] حضرت امام(ره) همانگونه كه اصل وحي را قابل درك ندانستهاند، در مورد كيفيت نزول وحي هم همين اعتقاد را دارند. اين كلام بسيار مهم و اساسي به نظر ميرسد، زيرا دست ما از حقيقت اين مسئله كوتاه است و فقط ما ميتوانيم آثاري از آن را كه در روايات اشارت شده است تا حدودي درك نماييم. ديدگاه زرقاني در مورد كيفيت نزول وحي
زرقاني ميگويد: هذا من انباء الغيب فلايطمئنّ الانسان الي رأي فيه الا ان ورد بدليل صحيح من المعصوم.[24] كيفيت نزول وحي از اخبار غيبي است كه انسان نميتواند نظر قطعي درباره آن بدهد، مگر اينكه دليلي از طرف معصوم وارد شده باشد. زرقاني در ادامه سه نظريه را مطرح ساخته است: اول: نزول قرآن بر ملك يك نزول روحاني بوده است و جبرئيل(ع) آن را از لوح محفوظ گرفته و بر پيامبر(ص) نازل كرده است. دوم: ملائكه حافظ، قرآن را در مدت بيست شب بر جبرئيل به صورت تدريجي نازل كردند و سپس جبرئيل در مدت بيست سال به صورت تدريجي بر پيامبر(ص) نازل فرمود. سوم: جبرئيل قرآن را سماعاً از خداوند دريافت نموده و سپس بر پيامبر(ص) نازل كرده است. وي در ادامه ميگويد: اين اقوال صحيح باشند يا نباشند، هدف مهمي بر آنها مترتب نميشود، زيرا ما قطع داريم كه مرجع تنزيل خداوند است.[25] نزول قرآن در ماه مبارك رمضان
حضرت امام(ره) درباره نزول قرآن در ماه مبارك رمضان ميفرمايد: در ماه رمضان قضيهاي اتفاق افتاد كه ابعاد آن قضيه و ماهيت آن قضيه در ابهام الي الابد مانده است ... و آن نزول قرآن است، نزول قرآن بر قلب رسولالله(ص) در ليلة القدر.[26] قرآن نازلهاي در ماه مبارك رمضان، آن هم بر قلب مبارك رسول خدا6، و از آنجا متنزل شده است تا رسيده است به آن جايي كه با زبان گفته ميشود.[27] ماه رمضان مبارك است براي اينكه نزول وحي در او شده است يا به عبارت ديگر، معنويت رسول خدا6 وحي را نازل كرده است.[28] خداي تبارك و تعالي به واسطه سعه رحمت بر بندگان، اين كتاب شريف را از مقام قرب و اقدس خود نازل كرده فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به اين عالم ظلماني و سجن طبيعت رسيده و به كسوه الفاظ و صورت حروف درآمده است.[29] از كلام حضرت امام(ره) نكاتي را ميتوان استفاده نمود: 1. نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و شب قدر بوده است. اين نكته از آيات قرآن استفاده ميشود: « انا انزلناه في ليلة القدر»،[30] « شهر رمضان الذي أنزل فيه القرآن».[31] كلام حضرت امام(ره) نيز با آيات شريفه كاملاً سازگار است. 2. نزول قرآن در ماه مبارك رمضان تا ابد در ابهام ميماند و هيچ كس نميتواند آن مسئله را درك نمايد. 3. نكته ديگري كه در كلام آن حضرت به چشم ميخورد اين است كه نزول قرآن در شب قدر بر قلب رسولالله(ص) بوده است. 4. قرآن غير از نزولي كه بر قلب پيامبر(ص) داشته است، مجدداً آن را تنزل داده تا به اين عالم ظلماني رسيده و به صورت الفاظ و حروف درآمده است. نزول قرآن در بيت المعمور
حضرت امام(ره) درباره كيفيت نزول قرآن ميفرمايد: در مورد كيفيت نزول قرآن در حديث است[32] كه جمله واحده در «بيت المعمور» و در ظرف 23 سال بر رسول خدا6 وارد شده و ورود در بيت المعمور نيز نزول بر رسول خداست.[33] مرحوم صدوق(ره) آورده است: نزّل القرآن في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة الي بيت المعمور في السماء الرابعة ثمّ نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة وان الله أعطي نبيه6 العلم جملة.[34] قرآن در ماه رمضان و شب قدر به صورت كامل به بيت المعمور در آسمان چهارم نازل گشت. سپس به مدت بيست سال از بيت المعمور به پيامبر(ص) نازل شد و خداوند علم به قرآن را به صورت دفعي به پيامبر(ص) عطا نمود. در كلام حضرت امام(ره) سه نكته اساسي و مهم وجود دارد كه قابل دقت است: 1. قرآن در شب قدر و ماه مبارك رمضان به صورت دفعي در خانهاي به نام بيت المعمور نازل شده است. اين كلام برگرفته از رواياتي است كه در منابع شيعه وجود دارد. 2. مدت نزول تدريجي قرآن 23 سال بوده كه همان قول مشهور است، اگر چه عدهاي قائلاند كه قرآن در مدت بيست سال نازل گشته است. 3. ورود قرآن در بيت المعمور همان نزول بر قلب رسول خدا6 است. اين نكته بسيار جالب است كه ايشان بيت المعمور را قلب رسول خدا6 دانسته و كمتر كسي به اين نكته اشاره نموده است. نزول قرآن در بيت العزه
اهلسنت درباره نزول قرآن در شب قدر ميگويند: ابتدا قرآن در شب قدر به جبرئيل(ع) داده شد و او قرآن را در خانهاي به نام «بيت العزه» قرار داد و از آنجا قرآن به صورت تدريجي بر پيامبر(ص) نازل گرديد. أخرج الحاكم وابنأبيشيبة من طريق حسانبنالحريث عن سعيدبنجبير، عن ابنعباس قال: فصل القرآن من الذكر، فوضع في «بيت العزة» من السماء الدنيا، فجعل جبرئيل(ع) ينزّل به علي النبي6، اسانيدها كلها صحيحة.[35] ابنابيشيبه از طريق حسانبنثابت و او از سعيدبنجبير از ابنعباس نقل كرده كه گفت: قرآن از طرف خدا در خانهاي از آسمان دنيا به نام بيت العزه قرار داده شد، و جبرئيل(ع) كمكم آن را بر پيامبر(ص) نازل فرمود. در روايت ديگري از اهلسنت آمده است: وأخرج ابنأبيشيبة في فضائل القرآن من وجه آخر عنه، دفع الي جبرئيل(ع) في ليلة القدر جملة واحدة فوضعه في «بيت العزة» ثمّ جعل ينزّله تنزيلاً.[36] ابنابيشيبه اين روايت را از وجه ديگري از ابنعباس نقل كرده است كه تمام قرآن در شب قدر به جبرئيل(ع) داده شد، پس جبرئيل آن را در بيت العزه قرار داد و از آنجا كمكم بر پيامبر(ص) نازل كرد. نقله القرطبي عن مقاتلبنحيان، وحكي الاجماع علي انّه نزل جمله واحده من اللوح المحفوظ الي «بيت العزة» في السماء الدنيا.[37] قرطبي از مقاتلبنحيان نقل كرده و ادعاي اجماع نموده كه تمام قرآن از لوح محفوظ به خانهاي در آسمان دنيا به نام «بيت العزه» نازل شد. ديدگاه زركشي
زركشي در اين مورد سه ديدگاه را مطرح ساخته و قول اول را صحيحترين اقوال دانسته است. اول: قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب قدر بر آسمان دنيا نازل گشت و سپس به تدريج در مدت بيست يا بيست و سه يا بيست و پنج سال بر پيامبر(ص) نازل شد. دوم: قرآن در ماه مبارك رمضان در شبهاي قدر نازل ميشد و سپس همان آيات به تدريج در طول سال نازل ميگرديد. سوم: ابتداي نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر بوده است.[38] حروف مقطعه
يكي از مسائل مهم و پيچيده در تاريخ و علوم قرآن، تفسير معاني حروف مقطعه است كه از ديرباز نظر محققان تفسير و علوم قرآني را به خود مشغول ساخته و اقوال مختلفي (29 نظريه) پيرامون آن بيان گشته است. مهمترين اين اقوال عبارتاند از: 1. اين حروف اشاره با اسامي رموز است. 2. اين حروف اشاره به اسامي قرآن است. 3. حروف مقطعه اشاره به اسامي خداوند است. 4. هر حرفي از اين حروف دلالت بر اسمي از خداوند و يا صفات او دارد. 5. بعضي از حروف دلالت بر اسم خداوند و بعضي دلالت بر اسامي پيامبر(ص) دارد. 6. اين حروف جزء قرآن نيست و به مرور زمان به قرآن اضافه شده است. اين نظريه برخي از مستشرقان مانند تئودور نولدكه است كه به شدت مورد اعتراض قرار گرفته، زيرا مستلزم تحريف قرآن ميباشد. 7. اين حروف رمزي بين خداوند و پيامبر(ص) است. علامه طباطبايي(ره) بعد از آنكه سياق اين حروف را با سورهاي كه در آن حروف مقطعه به كار رفته است يكي ميداند، ميفرمايد: اين حروف رمزي بين خداوند و پيامبر(ص) است.[39] ملاصدراي شيرازي آورده است: ومعني الحروف المجمل وهي الحروف المقطعة القرآنية والكلمات التامات المفردة وبعدها الكلمات المركبة الفرقانية، فان العناية الربانية لما تعلّقت بتربية الارواح العالية افاد لهم رزقهم من ألبان ضروع الملكوت والجنان وأذاق لهم من لطائف الرحمة والرضوان أغذية روحانية في كسوة الحروف المفردة علي طريقة الرمز والاشارة الي مقاصد اهل البشارة لئلاً يطّلع عليها الاغيار... .[40] معناي حروف مجمل كه همان حروف مقعطه قرآني است، و كلمات كامل كه جدا جدا آمده و همينطور كلمات مركب كه به صورت جدا جدا آمده است، وقتي عنايت ربوبي به تربيت ارواح عاليه تعلق بگيرد، از پستان ملكوت و بهشت به آنها شير ميدهد و از لطائف رحمت خود به آنها غذاهاي لطيف و روحاني در لباس حروف جدا جدا از راه رمز و اشاره ميچشاند تا اغيار از آن اطلاع پيدا نكنند. محمدجواد بلاغي در تفسير خود ميگويد: «الم» علم معناها عند الله ورسوله6 ومستودعي علمه وأمنائه علي وحيه ولاغرو أن يكون في القرآن ما هو محاورة باسرار خاصة مع الرسول وأمناء الوحي.[41] الف لام ميم علمي است كه معناي آن نزد خداوند و رسول خدا6 و امينان وحي (اهلبيتG) است و تعجبي ندارد كه در قرآن محاوره خصوصي با پيامبر(ص) و اهلبيتG باشد. آيتالله معرفت ميگويد: نظريه مختار درباره اين حروف همان اشارات و رمز است، يعني اين حروف مشتمل بر اسراري است كه ميان خدا و رسول6 بوده و امناي وحي بر آن آگاه هستند و اگر امكان داشت كه ديگران از آن مطلع شوند، از اول به صورت رمز نميآمد.[42] ديدگاه حضرت امام(ره) درباره حروف مقطعه
حضرت امام(ره) حروف مقطعه را رمزي بين محب و محبوب دانسته و ميفرمايد: در حروف مقطعه اوائل سور اختلاف شديد است وآنچه موافق اعتبار آيد آن است كه آن از قبيل رمز بين محب و محبوب است و كسي را از علم آن بهرهاي نيست، و چيزهايي را كه بعضي از مفسرين به حسب حدس و تخمين خود ذكر كردهاند غالباً حدسهاي بارد بيمأخذي است، و در حديث سفيان ثوري نيز اشاره به رمز بودن شده است.[43] سفيان ثوري از امام صادق(ع)درباره حروف مقطعه سؤال كرد، حضرت(ع)فرمود: اينها اشارات و رموزي است. سپس فرمود: اما «الم» في سورة البقرة فمعناه أنا الملك واما «الم» في اول آلعمران فمعناه أنا الله المجيد و«المص) فمعناه أنا الله المقتدر الصادق[44] ...إلي آخر ما جاء في الرواية. حضرت امام(ره) در جاي ديگر ميفرمايد: و هيچ استبعاد ندارد كه اموري باشد كه از حوصله بشر، فهم آن خارج باشد و خداي تعالي به مخصوصين به خطاب اختصاص داده باشد، چنانچه وجود متشابه براي همه نيست بلكه آنها تأويل را ميدانند.[45] در جاي ديگر فرموده است: در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق اسراري است كه جز او و حبيبش كسي را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيز نميباشد، شايد حروف مقطع در بعض سور مثل «الم» «ص» «يس» از اين قبيل باشد و بسياري از آيات كريمه كه اهل ظاهر و فلسفه و عرفان و تصوف هر يك براي خود تفسير يا تأويل كنند نيز از همان قبيل است، گرچه هر طايفه به قدر ظرفيت خود حظي دارد يا خيالي.[46] نظر حضرت امام(ره) پيرامون حروف مقطعه از چند محور اساسي تشكيل شده است: 1. اين حروف رمزي هستند. 2. اين حروف از قبيل خطابات خاص بين حبيب و محبوب است و ديگران (غير از اهلبيت(ع)) امكان دسترس به آن را ندارند. 3. مطالبي كه بعضي از مفسران پيرامون معناي حروف مقطعه گفتهاند، حدسهاي بدون مأخذ است و دليلي بر آن معاني وجود ندارد. ديدگاه زمخشري
زمخشري ميگويد: اين چهارده حرف (كه نيمي از آن حروف هجا هستند) نيمي از صفات حروف را دارند، يعني نيمي از حروف مهموسه (ص ـ ك ـ ه ـ س ـ ح) و نيمي از حروف مهجوره (أ ـ ل ـ م ـ ر ـ ع ـ ط ـ ق ـ ي ـ ن) و نيمي از حروف شديده (أ ـ ك ـ ط ـ ق) و نيمي از حروف رخوه (ل ـ م ـ ر ـ ص ـ ه ـ ع ـ س ـ ح ـ ي ـ ن) و نيمي از حروف مطبقه (ص ـ ط) و نيمي از حروف منفتحه (أ ـ ل ـ م ـ ر ـ ك ـ ه ـ ع ـ س ـ ح ـ ق ـ ي ـ ن) و نيمي از حروف مستعيله (ق ـ ص ـ ط) و نيمي از حروف منخفضه (أ ـ ل ـ م ـ ر ـ ك ـ ه ـ ي ـ ع ـ س ـ ح ـ ن) و نيمي از حروف قلقله (ق ـ ط) را در بر دارند.[47] ديدگاه سيوطي و زركشي
سيوطي آورده است: هر سوره كه با يك يا چند حرف از اين حروف آغاز شده است، بيشترين كلمات و حروف آن، از همان حروف تشكيل يافته است. مثلاً بيشترين كلمات سوره «ق» با حرف قاف تركيب شده و همچنين حرف «ر» در سوره يونس آمده و بيشتر از دويست كلمه اين سوره با اين حرف آغاز شده است.[48] زركشي ميگويد: يكي از اسرار دقيق اين حروف آن است كه بيشترين كلمات هر سوره با همان حرفي كه در ابتداي آن قرار گرفته تركيب شده است. مثلاً بيشترين كلمات سوره «ق» داراي «قاف» است. وي در ادامه مثالهايي را هم براي ادعاي خود آورده است.[49] شيخ اسماعيل برسوي آورده است: ان من المحتمل أن يكون «الم» وسائر الحروف المقطعة من قبيل المعميات بالحروف بين المحبين لايطّلع عليها غيرها.[50] احتمال دارد كه الف لام ميم و ساير حروف مقطعه از قبيل معماهايي باشد كه بين دوستان واقع ميشود و غير آنها بر آن اطلاع پيدا نميكنند. ميتوان گفت: حقيقت همان است كه حضرت امام(ره) و بسياري از بزرگان شيعه به آن تصريح نمودهاند كه اين حروف رمزي بين حبيب و محبوب و عاشق و معشوق است و امناي وحي بر آن آگاهاند و اگر قرار بود ديگران نيز از آن مطلع شوند، ديگر از رمز بودن خارج ميگشت. ميان عاشق و معشوق رمزي است چه داند آن كه اشتر ميچراند همانگونه كه حضرت امام(ره) اشاره فرمودند، آنچه بعضي از مفسران (مانند زمخشري و ديگران) گفتهاند به حسب حدس و تخمين و غالباً مأخذ و بدون دليل است. عدم تحريف قرآن
شبهه تحريف قرآن از زمانهاي گذشته مورد بحث و رد محققان و دانشمندان اسلام قرار گرفته است. اگر چه منشأ قول به تحريف وجود رواياتي است كه در كتابهاي اهلسنت و شيعه آمده است، ولي اين روايات قابل تأويل و يا توجيه هستند و بعضي از آنها نيز ريشه اساسي ندارند. ادلهاي كه براي نفي تحريف قرآن وجود دارد به اندازهاي قوي و محكم است كه هيچ دليلي نميتواند در مقابل آن بايستد. در اينجا به عنوان نمونه به چند مورد از اين دلايل اشاره ميگردد. 1. گواهي تاريخ
تاريخ گواهي ميدهد كه قرآن كريم از همان روزهاي نخست مورد توجه مسلمانان بوده است و پيامبر(ص) نيز شخصاً دستور كتابت و حفظ آن را ميدادند و نسخههاي متعددي از آن تهيه ميكردند. با اين وجود چگونه ميشود قرآن با اين عظمت تحريف شده باشد؟ 2. اعجاز قرآن
يكي از ادله محكمي كه شبهه را قاطعانه رد ميكند اعجاز قرآن است. همانگونه كه آيات قرآن به صراحت بيان كرده است هيچ كس نميتواند مانند اين قرآن را بياورد. بنابراين آنچه بعضي از خوارج گفتهاند كه سوره يوسف به قرآن اضافه شده است، كاملاً بياساس و باطل است. 3. ضمانت الهي
خداوند خود ضمانت حفظ اين كتاب را بر عهده گرفته است، آنجا كه ميفرمايد: « أنا نحن نزّلنا الذكر وانّا له لحافظون».[51] اين اشكال كه ممكن است همين آيه حفظ نيز از آيات محرف باشد صحيح نيست، زيرا همه علما متفقاند كه اين آيه از آيات محرفه نيست. از طرفي مراد از حفظ قرآن بايد همين قرآن موجود باشد نه آن قرآني كه در لوح محفوظ وجود دارد، زيرا حفظ قرآن در سينه پيامبر(ص) يا در لوح محفوظ هنر محسوب نميگردد. 4. روايات
روايات زيادي درباره عدم تحريف قرآن وجود دارد كه به طور قاطع احتمال تحريف را منتفي ساخته است. اينك با توجه به نكتهاي كه بيان شد، به سراغ نظر حضرت امام(ره) در اين زمينه ميرويم. حضرت امام(ره) و شبهه تحريف قرآن
بعضي از اخباريين و محدثين شيعه و اهلسنت كه گفتارشان پيش دانشمندان و علماء مورد اعتنا نيست، گول ظاهر بعضي از اخبار را خورده و چنين رأيي اظهار كرده، ولي دانشمندان و علماء او را رد كردند و براي كتاب[52] او قدر، در جامعه علمي نيست.[53] كلام حضرت امام(ره) اشاره به روايات ضعيفي دارد كه بعضي از علما درباره تحريف قرآن آوردهاند و يا كتابي در اين زمينه نوشتهاند. ولي حضرت امام(ره) براي اينگونه كتابها هيچ ارزش علمي قائل نيستند. امام(ره) در جاي ديگر درباره كتاب فصل الخطاب آورده است: انه لو كان الامر كما توهم صاحب «فصل الخطاب» الذي كان كتبه لايفيد علما وعملا، وانما هو ايراد روايات ضعاف أعرض عنها الاصحاب وتنزه عنها اولوالالباب من قدماء اصحابنا كالمحمدين الثلاثة المتقدمين.[54] اگر آنچه صاحب كتاب فصل الخطاب نوشته است درست باشد، اين حرف نه فايده علمي دارد و نه فايده عملي بر آن مترتب ميباشد، و آنچه او آورده است، روايات ضعيفي است كه اصحاب ما از آن اعراض نموده و صاحبان خود از قدما مانند محمدون ثلاث از آن منزه هستند. در جاي ديگر ميفرمايد: اين قرآن كه در بين يد مسلمين هست از صدر اول تا حالا يك كلمه، يك حرف در او زياد و كم نشده است.[55] البته اين نكته قابل توجه و دقت است كه منظور از تحريف در بحث، تحريف لفظي است نه تحريف معنوي، زيرا خود شاهد هستيم كه از زمان گذشته تاكنون، تحريف معنوي در قرآن صورت گرفته و عدهاي به نفع خود آيات الهي را تفسير نمودهاند. حضرت امام(ره) در اين زمينه ميفرمايد: مسئله دعوت به اجتماع، دعوت به سياست، دعوت به مملكتداري، در عين حال كه همه اينها عبادات است، عبادات جداي از سياست و مصالح اجتماعي نبوده است، در اسلام تمام كارهايي كه به آن دعوت شده است جنبه عبادي دارد، حتي در كارخانهها كار كردن، در كشاورزي كشاورزي كردن، در مدارس تعليم و تربيت كردن، همهشان مصالح اسلامي است و جنبه عبادي دارد... از صدر اسلام، مصالح اسلام را همانطوري كه قرآن شريف فرموده است پياده كنند (نكردند) چون ميديدند با قدرتهاي خودشان مخالف است و از آن اول آنچه را از قرآن كه ميديدند با مصالح خودشان مخالف است، چون نميتوانستند از قرآن بردارند، تعبير ميكردند، كج معني ميكردند، روحانيوني كه وابسته به خودشان بود وادار ميكردند كه اينها را كج معني كنند، منحرف كنند قرآن را از آن چيزي كه هست.[56] بنابراين از كلام حضرت امام(ره) استفاده ميشود كه تحريف معنوي در قرآن صورت گرفته است، ولي تحريف لفظي به معناي كم و زياد شدن الفاظ قرآن هرگز انجام نشده است و قرآن شريف دست نخورده باقي منده و همانطوري كه در زمان رسولالله(ص) وارد شد، اكنون هم به همان صورت، بدون كم و كاست، در ميان مسلمانان وجود دارد. ديدگاه اهلسنت درباره تحريف
بسياري از اهلسنت مانند ابوالحسن اشعري[57] (م324ق) و رحمتالله هندي دهلوي،[58] شيعه را از قول به تحريف مبرا دانستهاند، ولي در ميان اهلسنت افرادي هستند كه قائل به تحريف قرآن شدهاند و گفتهاند آياتي از قبيل آيه رجم،[59] رغبت،[60] جهاد[61] و فراش[62] از ميان رفته است. عبداللهبنعمر ميگويد: بسياري از آيههاي قرآن از ميان رفته است و كسي از شما نگويد كه تمامي قرآن را ياد گرفتهام؛ از كجا ميداند تمامي قرآن كدام است؟ در صورتي كه بسياري از قرآن از ميان رفته است.[63] عايشه گمان ميكرد در قرآن آيهاي بوده است كه مقدار شيرخوارگي را كه موجب حرمت ميشود تعيين مينمود، ولي در زمان اشتغال به دفن پيامبر گوسفندي وارد اتاق او شده و صحفاتي را كه مشتمل بر آيه رضعات بوده جويده است.[64] محمد عبداللطيف معروف به ابنخطيب در كتاب خود به نام الفرقان كه در مصر منتشر كرد معتقد است علاوه بر تغييراتي كه پيش از عثمان در قرآن رخ داده است، پس از آن نيز به دست حجاج در دوازده جاي قرآن تغييراتي روي داده است.[65] با اين حال، چنانكه حضرت امام(ره) نيز ميفرمايد، دانشمندان اسلامي اين سخنان را نپذيرفته و با استدلال استوار رد كردهاند. [1]. انعام: 19. [2]. شعراء: 192 ـ 194. [3]. ابنمنظور، لسان العرب، ماده و ح ي. [4]. راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، واژه وحي. [5]. ابنفارس، معجم مقاييس اللغة، ج6، واژه و ح ي. [6]. حسن مصطفوي، التحقيق، واژه وحي. [7]. مريم: 11. [8]. نحل: 68. [9]. قصص: 7. [10]. شوري: 7؛ يوسف: 3. [11]. محمدهادي معرفت، تاريخ قرآن، ص11. [12]. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص262؛ عياشي، تفسير عياشي، ج2، ص201. [13]. امام خميني(ره)، آداب الصلوة، ص321؛ تفسير و شواهد قرآني در آثار امام خميني(ره)، ص947 ـ 948. [14]. بحارالانوار، ج18، ص184. [15]. جلالالدين سيوطي، در المنثور، ج6، ص123. [16]. فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان، ج9، ص173 ـ 175 و ج10، ص446؛ فيض كاشاني، تفسير صافي، ج2، ص618؛ دكتر غازي عنايه، هدي الفرقان في علوم القرآن، ج1، ص57. [17]. بحارالانوار، ج18، ص270؛ صدوق، امالي، ص31. [18]. بحارالانوار، ج18، ص256؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص79. [19]. شيخ صدوق، اكمال الدين، ص85. [20]. امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج17، ص433. [21]. همان، ج19، ص224 ـ 225. [22]. تفسير عياشي، ج1، ص388. [23]. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج1، ص66. [24]. محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان، دارالكتب العلمية، بيروت، ج1، ص40. [25]. همان. [26]. صحيفه نور، ج17، ص489. [27]. همان، ج19، ص498. [28]. همان، ج20، ص248. [29]. امام خميني(ره)، آداب الصلوة، ص184. [30]. قدر: 1. [31]. بقره: 185. [32]. محمدبنيعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص629، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح6. [33]. آداب الصلوة، ص343 ـ 344. [34]. صدوق، الاعتقادات، باب13. [35]. جلالالدين سيوطي، الإتقان، ج1، ص89 ـ 90، دارالكتب العلمية، بيروت؛ مناهل العرفان، ج1، ص46؛ هدي الفرقان في علوم القرآن، ج1، ص57. [36]. الإتقان، ج1، ص89 ـ 90. [37]. همان، ص137. [38]. بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص320 ـ 321. [39]. الميزان، ج18، ص6 و ج14، ص127. [40]. صدرالدين شيرازي، الحكمة المتعالية، ج7، ص41 ـ 42. [41]. محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص143. [42]. محمدهادي معرفت، آموزش علوم قرآن، ص123. [43]. امام خميني(ره)، شرح چهل حديث، ص351. [44]. صدوق، معاني الاخبار، ص22؛ بحارالانوار، ج89، ص373. [45]. چهل حديث، ص351؛ تفسير و شواهد قرآني در آثار امام خميني(ره)، ص181. [46]. صحيفه نور، ج18، ص447. [47]. محمود زمخشري، كشاف، ج1، ص29 ـ 31. [48]. جلالالدين سيوطي، معترك الأقران، ج1، ص71. [49]. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص167. [50]. اسماعيل برسوي، روح البيان، ج1، ص53. [51]. حجر: 9. [52]. منظور كتاب فصل الخطاب است كه محدث نوري به رشته تحرير درآورده است. [53]. كشف الاسرار، ص132. [54]. انوار الهداية، ج1، ص247. (منظور از محمدون ثلاث محمدبنيعقوب كليني، محمدبنعليبنبابويه معروف به صدوق و محمدبنحسن طوسي است). [55]. صحيفه نور، ج18، ص422. [56]. همان، ص423. [57]. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص79 ـ 81. [58]. اظهار الحق، ج2، ص206 ـ 209. [59]. صحيح بخاري، ج8، ص208 ـ 211. [60]. همان. [61]. در المنثور، ج1، ص106. [62]. همان. [63]. الإتقان، ج3، ص73. [64]. صحيح مسلم، ج4، ص167. [65]. الفرقان، ص50 ـ 52.