مواضع حضرت امام کاظم در مقابل اندیشههای منحرف (۲)
بخش قبلی را اینجا ببینید
موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر اندیشه انحرافی تشبیه و تجسیم
از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر، که بهنحو بسیار گستردهای در این دوره نمود داشته، عقیده «تشبیه و تجسیم» است. تشبیه، مانند کردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان میباشد.[۱۷] قائلان به تشبیه، عمدتاً خدا را به انسان تشبیه کرده و برای او اعضاء و جوارح و مکان تصور کردهاند و صفات مخلوقات را برای خدا ذکر میکردند.[۱۸]
هر چند اتهام تشبیه به برخی از بزرگان اصحاب ائمه علیهم السلام، همانند هشام بن سالم و هشام بن حکم، قابل پذیرش نیست و از سوی علمای شیعه و محققان انکار شده است،[۱۹] اما وجود عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم در این دوره، بهنحو چشمگیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکسالعمل امام موسی بن جعفر علیه السلام شده است.
به نظر میرسد در این دوره، اهل حدیث و برخی از شیعیان، معتقد به تشبیه بودهاند و یا شبهات و مشکلاتی در باب توحید داشتند. احتمالاً وجود احادیثی چون حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» که ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده[۲۰] و حدیثی که از ابن عباس نقل شده که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا را به صورت جوانی امرد[۲۱] و ... دیده است،[۲۲] سبب رواج و پراکندگی این عقیده در میان مردم بوده است. وجود این احادیث در میان مردم سبب شده شیعیان به صورت مکرر از ائمه علیه السلام درباره این احادیث سؤال کنند.
ابراهیم بن محمد همدانی(از شیعیان) میگوید: نامهای به امام موسی بن جعفر علیه السلام نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند؛ برخی میگویند او جسم است و برخی دیگر میگویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی، به خط خود نوشت: «خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست.»[۲۳]
علاوه بر این، به نظر میرسد مشبهه با تمسک به ظواهر آیاتی چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»[۲۴] و آیه «وَ جاءَ رَبُّک»[۲۵] و آیه «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»[۲۶] چنین عقیدهای را ابراز کردهاند.
در حقیقت، همانگونه که یکی از محققان اشاره دارد: «دلایل واهی طرفداران این عقیده، بیشتر نشأت گرفته از ظاهرگرایی بوده است.»[۲۷] در منابع آمده است فردی به نام عبدالغفار سمی، که در حضور امام موسی بن جعفر علیه السلام از آیه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی» سؤال کرد، خود معتقد به حرکت خداوند از مکانی به مکان دیگر بوده است. او میگفت من خدا را آنگونه وصف میکنم که خودش وصف کرده، چون فرموده: «دَنا فَتَدَلَّی»[۲۸]
امام موسی بن جعفر علیه السلام در پاسخ به عبدالغفار سمی فرمود: «دنی فتدلّی» به معنی آن است که چون محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزدیک(قرب معنوی) گردید. زیرا که ذات خداوند از هیچ موضع و مقامی زایل نیست و در همه جا حاضر است ... امام موسی بن جعفر علیه السلام سپس به عبدالغفار سمی فرمود: «إِنَّ هَذِهِ لُغَةٌ فِی قُرَیْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ یَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ یَقُولُ قَدْ تَدَلَّیْتُ وَ إِنَّمَا التَّدَلِّی الْفَهْم»[۲۹] این نوع سخنگفتن در لغت قریش استفاده میشود که هر گاه شخصی بخواهد بیان کند که من فلان سخن را شنیدم، میگوید که: من به فلان سخن نزدیک شدم (فلان سخن را فهمیدم به تعبیر امروزی، «گرفتم») تدلّی به معنی فهم است.
در این روایت، امام موسی بن جعفر علیه السلام ضمن انکار نزدیکی مادی و قرب فیزیکی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج به خداوند و بیان این نکته که این نزدیکی در حقیقت قرب معنوی بوده است، جسمیت را از خداوند انکار کرده و «تدلی» در این آیه را به معنای دریافت و فهم سخن خداوند تفسیر کرده است.
در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده، وقتی وی از آن حضرت سؤال میکند: چرا خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای معراج به آسمانها برد، در حالیکه خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تأیید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست، علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمانها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تأکید کرد.[۳۰] این روایت نشان میدهد در این زمان، عدهای تصور میکردند علت عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آسمانها، وجود جسم خداوند در آسمان بوده است! و امام موسی بن جعفر علیه السلام این عقیده انحرافی را نادرست شمرده است.
همچنین وقتی امام موسی بن جعفر علیه السلام متوجه شد که عدهای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، بهمنظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یَنْزِلُ وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَی أَنْ یَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِی الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ...»[۳۱] خداوند فرود نمیآید و نیازی ندارد که فرود آید؛ دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.
علاوه بر مواردی که ذکر شد، امام موسی بن جعفر علیه السلام، بهمنظور مقابله با عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم، در روایتی از سخن کسانی که گمان کنند که خداوند جسم است، برائت جسته است.[۳۲] در روایتی دیگر، آن حضرت با این استدلال که جسم و صورت، محدود و متناهی هستند، در نتیجه احتمالِ زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد، مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست.[۳۳]
در این روایت، امام موسی بن جعفر علیه السلام در قالب یک استدلال منطقی، محدود بودن جسم را دلیل مخلوق بودن آن دانسته است و در واقع، اینگونه استدلال میکند که اگر خداوند جسم باشد، طبیعتاً باید مخلوق باشد(چون هر جسمی مخلوق است) و چون خداوند مخلوق نیست، پس جسم نیست.
برائت امام موسی بن جعفر علیه السلام هم در این دو روایت اخیر، نشاندهنده میزان مخالفت آن حضرت با این عقیده انحرافی است، چرا که برائت(بیزاری) از کسی یا چیزی، معنای بسیار تندی را در بر دارد. امام علی علیه السلام به شیعیانش فرمود: در صورتی که شما را مجبور کردند به من دشنام دهید، این کار را بکنید که باعث افزوده شدن مقامات معنوی من و نجات شما میشود، اما هرگز از من «بیزاری» نجویید، زیرا من بر فطرت پاک توحید تولّد یافته ام و در «ایمان و اسلام» و «هجرت» بر دیگران پیشی گرفته ام»[۳۴] یکی از مفسران نهج البلاغه در این باره مینویسد: «سب و دشنام یک انسان، می تواند اشاره به بدی او باشد، ولی مفهوم آن کفر و شرک و بی ایمانی نیست، اما بیزاری جستن(هر چند با زبان باشد) مفهومش بیزاری از دین و آئین اوست.»[۳۵] با توجه به مقدمه مذکور، به نظر میرسد بیزاری از افراد، در حقیقت بارِ معنایی بسیار تندی را به همراه دارد که به نوعی، اشاره به خروج این افراد از جرگه مؤمنان و مسلمانان است.
بر اساس روایتی دیگر، وقتی محمد بن حکیم، قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان، برای امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرد، حضرت ضمن تأکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، بدترین فحش و ناسزا را در مورد خداوند، قول به جسمیت و صورت داشتن و اعضا و جوارح داشتن دانست.[۳۶] در این روایت، امام موسی بن جعفرعلیه السلام، قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست، به سایر مخلوقات را، بهنوعی بیاحترامی به خداوند و کوچکانگاری ذات باری تعالی دانسته است.
وقتی حمزة بن محمد از امام موسی بن جعفر علیه السلام در خصوص جسم و صورت داشتن خداوند پرسید، حضرت در جواب او با استناد به آیه قرآن «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»[۳۷] بر نداشتن جسم و صورت برای خداوند تأکید کرد.[۳۸]
نکته قابل توجه در این روایت این است که امام موسی بن جعفر علیه السلام بهمنظور رد این عقیده انحرافی، به قرآن استدلال کرده است. قرآن به عنوان کتابی که همه گروهها خود را در برابر آن خلع سلاح میدیدند و بر درستی آن اعتراف داشتند، میتوانست معیار بسیار خوبی در رد باورهای انحرافیای چون تشبیه و تجسیم، و ... باشد. امام موسی بن جعفرعلیه السلام با استفاده این روش، و با استفاده از آیاتی که صراحتاً باورهای انحرافی را نادرست شمردهاند، به مقابله با اهل تشبیه و تجسیم پرداختهاند.
این روایات و روایات دیگری که مجالی برای طرح آنها در این نوشتار نیست،[۳۹] حاکی از این است که در این زمان، گزارشهای زیادی از عقیده جسمیت خداوند به آن حضرت میرسیده و امام علیه السلام تلاش کرده با تفسیر صحیح آیات قرآن(که ظاهراً به جسمیت خداوند اشاره دارند) و با استدلالهای نقلی و عقلی، نادرستی چنین باورهای انحرافی را گوشزد کند. آن حضرت به منظور تأکید جدی بر نادرستی چنین باورهای انحرافی، در مواردی از این عقیده و احیاناً از باورمندان به آن برائت جسته است.
موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر اندیشه قدیم بودن یا حادث بودن قرآن
هر چند اندیشه خلق یا قِدَم قرآن[۴۰] عمدتاً در دوره امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام مطرح شده، بهگونهای که این زمان بهجهت سختگیریهایی که معتزله و در رأس آنان مأمون و معتصم و واثق داشتهاند[۴۱] در تاریخ به «عصر محنت» نامگذاری شده، اما آغاز چنین اندیشهای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی، که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده(که قائل به خلق تورات بوده) نسبت داده شده و بیان شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است.[۴۲]
امامان شیعه علیهم السلام با مطرح شدن این اندیشه در جامعه، بعضاً ضمن اشاره به واقعیت امر،[۴۳] شیعیان را از ورود به چنین بحثهای فتنهانگیزی منع کرده و قرآن را صرفاً کلام خدا معرفی کردهاند. سلیمان بن جعفر، یکی از یاران امام موسی بن جعفرعلیه السلام میگوید: به اباالحسن موسی بن جعفرعلیه السلام عرض کردم: نظر شما درباره قرآن که درباره آن اختلاف شده است، عدهای میگویند مخلوق است و عدهای آن را غیرمخلوق میدانند، چیست؟ حضرت فرمود: «... أَما إِنِّی لَا أَقُولُ فِی ذَلِکَ مَا یَقُولُونَ وَ لَکِنِّی أَقُولُ إِنَّهُ کَلَامُ اللهِ عَزَّ وَ جَل»؛ من آنچه آنان در این باره میگویند را نمیگویم. من میگویم قرآن کلام خداست.[۴۴] این جواب امام موسی بن جعفرعلیه السلام در واقع هشداری است به شیعیان که در چنین مباحث بیهودهای وارد نشده و قرآن کریم را صرفاً کلام الهی بدانند.
موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر اندیشه جبر و اختیار
محققان اشاره دارند شخصی به نام جهم بن صفوان(م ۱۲۸) اولین کسی است که اندیشه جبر را مطرح کرده است. به او و پیروانش جهمیه خالصه یا جبریه خالصه اطلاق شده است.[۴۵] در منابع فرقهشناختی آمده است: جهم بن صفوان که عقیده جبر را اختیار کرده بود، پیروان بسیاری یافت. او و پیروانش میگفتند: انسان مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. جز کاری را که انجام میدهد، نمیتواند کار دیگری انجام دهد. خداوند یک رشته کارها را بر مردمان مقدر کرده که باید ناچاراً انجام دهند و خداوند کارها و گفتارها و پندارها را در انسان خلق کرده است و ما مَجازاً آنها را به انسان نسبت میدهیم. همچنان که میگوییم: «اثمرت الشجرة، جری الماء، طلعت الشمس» درخت میوه داد، آب جاری شد و خورشید طلوع کرد، ما هم همه کارها را به انسان نسبت میدهیم اما حقیقتاً همگی را خدا آفریده است.[۴۶]
از همین زمان، امامان معصوم علیهم السلام در برابر این اندیشه انحرافی موضع گرفتند. امام صادق علیه السلام، حدیث مشهور«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ، بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ».[۴۷] را در رد دیدگاه جبرگرایان و مفوضه بیان کرده است.
امام موسی بن جعفرعلیه السلام نیز بهمنظور مقابله با این اندیشه انحرافی فرمودند: «خداوند انسانها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد؛ هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد، راه ترک را برای آنها باز گذاشت. انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست.[۴۸] خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است؛ بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است؛ چنان که فرموده: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»[۴۹] تا بیازماید که کدامیک از شما نیکوکارتر است.»[۵۰] در این حدیث، امام موسی بن جعفر علیه السلام صراحتاً عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تأکید کرده است.
نتیجهگیری
دوره امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام بهجهت شرایط خاصی که بر این دوره حاکم بوده، شاهد بروز انحرافاتی در جامعه اسلامی و بعضاً در میان شیعیان هستیم. در این دوره، علاوه بر شیعیانی که بعضاً از خط امامت شیعی منحرف میشدند، شاهد حضور نحلههای انحرافیای چون مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه، معتقدان به تشبیه و تجسیم، معتقدان به جبر و باورمندان به خلق و باورمندان به قِدَم قرآن هستیم. امام موسی بن جعفر علیه السلام بهعنوان هفتمین امام شیعیان، با برخی از انحرافات همانند غالیان، مشبهه، جبریون و ... بهصورت مستقیم مقابله کرده و نادرستی باورهای آنان را در موارد متعددی گوشزد کرده است. و نسبت به برخی دیگر از فرقههای انحرافی بهصورت غیرمستقیم، به انحراف اندیشههای آنان اشاره کرده است. بهعنوان نمونه، آن حضرت در جهت اثبات امامت خویش، گرایش به سوی معتزله، مرجئه و قدریه را نادرست شمرده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱.سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی.
۲.حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان.
۳.حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، فضل الله کمپانی.
امام کاظم علیه السلام:مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله[۵۱]
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
پانوشتها:
[۱۷] «یشبهون الخالق جلّ و علا بصفات مخلوقاته» مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، قم، مدرسه امام علی علیه السلام، ۱۳۷۹ ش، چ اول، ج ۱۵، ص ۴۷۶
[۱۸] جوزی، ابن قیم، شرح القصیدة النونیة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق، چ دوم، ج۱، ص ۷۷ و شهرستانی، همان، ج۱، ص ۲۷
[۱۹] شیخ مفید معتقد است قول به تشبیه، اتهامی است که به هشام بن حکم زده شده است. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الحکایات، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق، ص ۷۷ و ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج ۳، ص ۲۸۸ و ۲۹۱ و صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان کاوشی در جریانها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی ۱۳۸۸ش، چ دوم ، ص ۲۲۳ و گرامی، سیدمحمدهادی، نخستین مناسبات فکری تشیع، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، ۱۳۹۱ ش، ص ۷۹ ٓ ۸۰ و نیز رک: اسعدی، علیرضا، هشام بن حکم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸ ش، چ اول، ص ۱۳۰
[۲۰] این حدیث با عباراتی مشابه در بسیاری از منابع اهل سنت نقل شده است. رک: احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص ۴۱۹ و دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن دارمی، دمشق، مطبعة الاعتدال، ۱۳۴۹ ق ج۱، ص ۳۴۶ و نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج۲، ص ۱۷۵
[۲۱] امرد به جوانی گفته میشود که موهای پشت لبش بیرون آمده ولی هنوز ریش ندارد. بستانی، فؤاد افرم، فرهنگ ابجدی، تهران، اسلامی، ۱۳۷۵ ش، دوم، ص۱۳۱
[۲۲] بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷، اول، ج۱۱، ص۲۱۴ و جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی الضعفاء، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق، چ سوم، ج۲، ص ۲۶۱
[۲۳] «سُبْحَانَ مَنْ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُوصَفُ - لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ أَوْ قَالَ الْبَصِیر» صدوق، محمد بن علی بن بابویه، توحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، قم، بی نا، بی تا، ص ۱۰۰
[۲۴] «تا آنکه فاصله او(با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.» (النجم، ۸-۹)
[۲۵] «و فرمان پروردگارت فرا رسد.» (فجر، ۲۲)
[۲۶] «همان بخشنده ای که بر عرش مسلّط است.» (طه، ۵)
[۲۷] پیشوایی، مهدی و خراسانی، نورالله علیدوست، پیشوای آزاده، قم، نشر معارف، ۱۳۹۲، ص ۱۴۴
[۲۸] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نجف، دار النعمان، ۱۳۸۶ ق، ج۲، ص ۱۵۷
[۲۹] طبرسی، الإحتجاج، ج ۲، ص۳۸۷
[۳۰] «إِنَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُوصَفُ بِمَکَانٍ وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ زَمَانٌ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ یُشَرِّفَ بِهِ مَلَائِکَتَهُ وَ سُکَّانَ سَمَاوَاتِهِ وَ یُکْرِمَهُمْ بِمُشَاهَدَتِهِ وَ یُرِیَهُ مِنْ عَجَائِبِ عَظَمَتِهِ مَا یُخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَی مَا یَقُولُ الْمُشَبِّهُونَ - سُبْحانَ اللهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُون». صدوق، التوحید، ص ۱۷۵
[۳۱] صدوق، التوحید ص۱۷۵
[۳۲] «... وَ أَبْرَأُ إِلَی اللهِ مِنْ هَذَا الْقَوْل» احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۲، ص ۳۸۵
[۳۳] أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ وَ الْکَلَامَ غَیْرُ الْمُتَکَلِّمِ مَعَاذَ اللهِ وَ أَبْرَأُ إِلَی اللهِ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا تَحْدِیدٌ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ سِوَاهُ مَخْلُوقٌ إِنَّمَا تُکَوَّنُ الْأَشْیَاءُ بِإِرَادَتِهِ وَ مَشِیئَتِهِ مِنْ غَیْرِ کَلَامٍ وَ لَا تَرَدُّدٍ فِی نَفَسٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲ ش، ج ،۱، ص ۱۰۶ و شیخ صدوق، توحید، ص ۱۰۰
[۳۴] «...وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّی- فَإِنِّی وُلِدْتُ عَلَی الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَی الْإِیمَانِ وَ الْهِجْرَة» نهج البلاغه (صبحی صالح)، قم، موسسه دار الهجره، بی تا، ص ۹۲
[۳۵] مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص ۶۴۵
[۳۶] ... فَقَالَ إِنَّ اللهَ تَعَالَی لَا یُشْبِهُهُ شَیْ ءٌ أَیُّ فُحْشٍ أَوْ خَناً أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ یَصِفُ خَالِقَ الْأَشْیَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِیدٍ وَ أَعْضَاءٍ تَعَالَی اللهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً. کلینی،کافی، ج ،۱، ص ۱۰۵ و شیخ صدوق، توحید، ص ۹۹
[۳۷] «هیچ چیز همانند او نیست .» (الشوری، ۱۱)
[۳۸] حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْجِسْمِ وَ الصُّورَةِ فَکَتَبَ سُبْحَانَ مَنْ «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ. کلینی، کافی، ج ،۱، ص ۱۰۴ و شیخ صدوق، توحید، ص ۹۷ ٓ ۹۸
[۳۹] جهت آگاهی از سایر روایات در این باره رک: پیشوایی و خراسانی، پیشین، ص ۱۴۴-۱۴۶
[۴۰] بحث در این بوده که قرآن به عنوان کلام خداوند، آیا همانند خداوند، قدیم است و یا همانند سایر مخلوقات خداوند، حادث است و بعداً پدید آمده است.
[۴۱] معتزله در برابر اهل حدیث، طرفدار سرسخت اندیشه خلق قرآن بودهاند و بههمین جهت تفتیش عقاید در این دوره موجب محنت و سختی شده است.
[۴۲] «لبید بن الأعصم الیهودیّ الّذی سحر النبیّ، صلّی الله علیه و سلّم، و کان لبید یقول بخلق التوراة» ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق ، ج۷، ص ۷۵
[۴۳] نامه ای از امام هادی علیه السّلام در دست است که طی آن به یکی از شیعیان خود دستور می دهد در این زمینه اظهار نظر نکرده و جانب هیچیک از دو نظر؛ حدوث یا قدم قرآن را نگیرد. آن حضرت در نامه خود چنین نوشته اند:... عصمنا الله و ایّاک من الفتنة، ... نحن نری أنّ الجدال فی القرآن بدعة، و لیس الخالق إلّا الله عزّ و جلّ، و ما سواه مخلوق، و القرآن کلام الله، لا تجعل له اسما من عندک فتکون من الظالمین، ...» خداوند ما و تو را از ابتلای در فتنه بر حذر دارد! ... ما جدال و گفتوگو درباره قرآن [را] بدعت میدانیم ... آفریننده ای جز خدا نیست و غیر او، همه آفریدگان او هستند؛ قرآن کلام خدا است؛ از پیش خود اسمی بر آن نپذیر که در اینصورت از ستمگران خواهی بود.» صدوق، محمد بن علی بن بابویه، امالی، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۰، پنجم، ص ۵۴۶ و صدوق، توحید، ص ۲۲۴
[۴۴] صدوق، امالی، ص ۵۵۲ و صدوق، توحید، ص ۲۲۴
[۴۵] «فالجهم بن صفوان رأس الجبر و أساسه، و یطلق علیه و علی أتباعه الجبریّة الخالصة» سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، موسسه النشر الاسلامی، بی تا، ج ۳، ص ۱۹۲
[۴۶] شهرستانی، الملل و لنحل، ج۱، ص ۹۷- ۹۸ و آمدی، سیف، ابکار الافکار، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق، ج۵، ص ۹۱- ۹۲
[۴۷] صدوق، توحید، ص ۲۰۶ و صدوق، اعتقادات الإمامیة، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۴، دوم، ص ۲۹
[۴۸] تا این بخش از روایت را کلینی در الکافی نقل کرده است. إِنَّ اللهَ خَلَقَ الْخَلْقَ- فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ- وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللهِ. کلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۵۸
[۴۹] هود، ۷
[۵۰] «إِنَّ اللهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ إِلَیْهِ صَائِرُونَ فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ مَا جَبَرَ اللهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ عَلَی مَعْصِیَتِهِ بَلِ اخْتَبَرَهُمْ بِالْبَلْوَی وَ کَمَا قَالَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» طبرسی، إحتجاج، ج ۲ ، ص۳۸۷
[۵۱] . بحار الانوار، ج۷ ، ص۱۴۳
منبع: پایگاه اطلاعرسانی نشست دورهای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم