تبیان، دستیار زندگی
سینمای شهرام مکری سینمای قصه گو و داستان پرداز به معنای عام و کلاسیکش نیست. «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر»گواهی بر همین مدعاست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معجون توهم و تصادف

نگاهی به نگاهی به «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر»


سینمای شهرام مکری سینمای قصه گو و داستان پرداز به معنای عام و کلاسیکش نیست. «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر»گواهی بر همین مدعاست.


معجون توهم و تصادف

سینمای شهرام مکری ، سینمای انتخاب موقعیت های ویژه و شیوه نگاه خاص به آنهاست. در واقع شهرام مکری تمام تخم مرغ هایش در حوزه متن را، در سبد انتخاب موقعیت ها و شکل و شمایل مواجهه شخصیت های داستانش با این موقعیت ها قرار می دهد. به بیان دیگر این پیشینه و یا شیوه بیان دیالوگ و یا قصه گویی شخصیت ها نیست که پیش برنده روند روابط علی و معلولی فیلمنامه است، بلکه انتخاب موقعیت های کمتر آشنا برای مخاطب که طعنه به پوچی عمیق! و نه چندان سطحی و جهل غلیظ می زند، در کنار شکل همنشینی این موقعیت ها در فضای کلی اثر است، که ساختار متنی آثار شهرام مکری را شکل می دهد.
در واقع مکری در مسیر فیلمنامه نویسی، بیش از آنکه به کیفیت شیوه بیان داستان توجه داشته باشد، به شیوه بیان ایده داستانی اش توجه دارد. با این همه اما برگ برنده آثار شهرام مکری نه فیلمنامه و داستان و موقعیت های در حال نمایش در اثرش، بلکه فرم وشیوه کارگردانی و چیدمان موقعیت هاست. در سینمای مکری گویا این فرم است که در اولویت قرار دارد و نه داستان گویی و در هم تندیگی های متنی و روایی و حتی کلامی رایج و بیشتر آشنا برای ذهن عرفی. برای نمونه در همین اثر مورد اشاره یعنی «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» ماجرای «بهمن» هنرمند مجسمه سازی که از بی هنری و بی مخاطبی محض رنج می برد و به پیشگویی های احمقانه «کاراییب» پناه می آورد، در نهایت با درست از آب درآمدن پیش گویی «کاراییب»، به ظن خودش رستگار می شود، حال آنکه واقعیت در جریان چیز دیگریست و این توهمات ذهن بیمار «اشکان» است که با دیدن مجسمه در حال انتقال به طبقه همکف، دچار گمان معجزه و رسیدن شاهد از غیب می شود و در مقابل اثر «بهمن» زانو می زند. در اینجا نگاه توهم آلود به واقعیت هم در «اشکان» که در فیلم رسما دیوانه معرفی می شود و هم در«بهمن» که به طور غیر رسمی دیوانه است، موج می زند.

نکته جذاب اثر مکری شوخی او ما مسئله زندگی و دلایل و برهان هایی است که ذهن انسان پرورش می دهد تا بتواند معنایی عمیق و ژرف برای زندگی و رخدادهای آن بیابد.

این خط سیر داستانی، به تنهایی قابلیت تبدیل شدن به یک قصه پر پیچ و خم و در هم تنیده را دارد، اما مکری بی اعتنا به این قابلیت ها، سراغ دغدغه اصلی خودش یعنی فرم و شیوه کنار هم نشینی موقعیت ها و در ادامه فضاسازی و خلق فضای داستانی و نه قطعیت داستانی می رود. چه جنس دیالوگ های در حال تبادل میان «بهمن» و دوست همراهش در سکانس ابتدایی فیلم چه از منظر کیفیت متنی و چه از منظر اجرای بازیگران چندان چنگی به دل نمی زند و حتی در نگاه نخست پس زننده و دم دستی به نظر می آید.چرا که در دل فضای فیلمسازی بر مبنای فضاسازی داستانی و مفهومی و نه داستان گویی مطلق، لزوما تک تک سکانس ها و نماها و حتی دیالوگ ها قابلتی جذاب بودن ندارند و بعضا به تنهایی غیر قابل تحمل به نظرمی رسند اما در ادامه با قرار گرفتن تمام قطعات پازل فیلم کنار هم معنا پیدا می کنند. بدیهی است که در تمام آثار سینمایی تک سکانس ها لزوما معنایی عجیب و غریب بروز نمی دهند، اما از حیث فرم و سر و شکل یا حتی جنس دیالوگ نویسی سراغی از شلختگی و سهل انگاری را هم نمی گیرند، چه که اگر این طور باشند، در دسته آثار سطحی قرار می گیرند. این ، نقطه ایست که جنس نگاه مکری را تعریف می کند. در این مدل نگاه تک سکانس ها قابلیت تبدیل شدن به نمونه های سطحی را دارند، اما این روح کلی اثر و فرم است که اثر را از این ورطه نجات می دهد.
در همین راستا باید گفت نتیجه این موقعیت(سکانس ابتدایی) در ابتدا بی ربط و بی معنا است، اما همنشینی آن با سکانس زانو زدن اشکان متوهم و دیوانه، معنایی به شدت جدی را منتقل می کند. در این مسیر این خود موقعیت ها هستند که منجر به جذابیت می شوند و نه شیوه پرداخت داستانی آنها و یا پر و بال دادن و لوندی های فیلمنامه نویسانه یا بازی های آنچنانی.

معجون توهم و تصادف

از سوی دیگر اما نکته جذاب اثر مکری شوخی او ما مسئله زندگی و دلایل و برهان هایی است که ذهن انسان پرورش می دهد تا بتواند معنایی عمیق و ژرف برای زندگی و رخدادهای آن بیابد. در واقع مکری آن وجه از وجود انسان که تصور می کند می تواند تسلط کاملی بر زندگی داشته باشد و کلیت آن را فهم کند، را به سخره می گیرد. مکری در «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» تلاش می کند تناقض میان حماقت و نادانی بشری و میل به دانایی که منجر به توهم می شود را نمایش دهد. برای نمونه کافی است شکل و شمایل موقیعت هایی که منجر به مرگ یکی از قاتلان اجیر شده، یا دستگیری دختر و پسر فراری توسط پلیس، یا موفق شدن پسرک سرباز برای گرفتن مرخصی، رستگاری اشکان، خوشحالی نهایی بهمن و یا حتی سرقت موفق از جواهر فروشی را در نظر بگیریم. نکته اینجاست که تمام شخصیت های درگیر این موقعیت ها ، بر این باور توهم آلود بودند که این خودشان هستند که موفق به رسیدن به هدف شده اند، حال آنکه دلایلی دایره وار (نشانه همیشگی اثار مکری) و بیرونی که در ظاهر احمقانه و بی منطق به نظر می رسند، منجر به حصول این نتایج شده است. اوج این حماقت بارگی رخدادها، در افتادن تنگ ماهی وسط خیابان، پنچر شدن لاستیک ماشین، تلاش برای نجات ماهی، تصادف و مرگ قاتل توسط مقتول احتمالی قابل ردگیری است. در پایان باید گفت، جنس نگاه مکری به شیوه و دلیل بروز رخدادها در فیلم و طعنه جدی ای که به میزان حماقت غلیظ توام با مایه های شدید توهم و خوش خیالی می زند، یکی از نکات برجسته دنیای «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» است.

شناسنامه اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر

نویسنده و کارگردان: شهرام مکری
بازیگران: سعید ابراهیمی فر، سینا رازانی، سیامک صفری، علی سرابی، رضا بهبودی، هوتن مکری، محمد عباسی، پگاه طبسی نژاد، هوشنگ قوانلو، مهدی پاکزاد،صدف احمدی،حیدر زرقومی، علا محسنی، حمید مقدم،حسین فرضی‌زاده، الهام زارع نژاد، علی امجدیان، سمانه زندی‌نژاد
خلاصه داستان: دو نابینا تصمیم دارند از یک جواهرفروشی سرقت کنند، آدم های مختلفی درگیر این سرقت می شوند و هر کدام بخشی از داستان را پیش می برند. پلیس ها، مال خر، شریک دزدها و ... همه در یک روز سرنوشتان به هم گره می خورد.

محمدرضا مقدسیان
بخش سینما و تلویزیون تبیان