تبیان، دستیار زندگی
شاید بتوان گفت آنچه هنر را اسرارآمیز می کند و آنچه آن را پدیده ای بکر، خاص و گاهی نامتعارف می نمایاند، همین رازی است که درپس ارتباط اثر هنری با مخاطب نهفته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر و راز مخاطب

نگاهی بر هنر و جایگاه مخاطب

شاید بتوان گفت آنچه هنر را اسرارآمیز می کند و آنچه آن را پدیده ای بکر، خاص و گاهی نامتعارف می نمایاند، همین رازی است که درپس ارتباط اثر هنری با مخاطب نهفته است.

بخش هنری تبیان
محسن موسیوند

" برای سایه خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است..." بسیاری از ما این جمله از کتاب مشهور "بوف کور" صادق هدایت را خوانده ایم و شاید در لابلای فحوای رازآمیز این کتاب ارزشمند از آن عبور کرده ایم و ابهام و کلام رازوار کتاب چندان بر ما مستولی شده که تاب ایستادن بر یک جمله از ما سلب شده و شتابان در پی خواندن و دانستن باقی متن بوده ایم. اما این جمله که بر سرآغاز این نوشته نشسته است، بیانگر چیست؟

همواره منتقدان هدایت را باتوجه به نوشته ها و رویکرد ادبی اش و به خصوص تاثیرات او از کافکا، نویسنده ای فردمحور و درون گرا می دانند؛ که شاید بیان و تبلور درونیات برای او بارها مهمتر از سلایق و باورهای خوانندگانش است؛ اما این مساله به هیچ وجه نافی اهمیت وجودی مخاطب، در آثار او نیست. چه اینکه همان جمله سرآغاز، بیانگر آن است که حتی هدایت، موجود و وجودی خارج از خود را به عنوان مخاطب می پذیرد که قرار است برای او بنویسد، هنرآفرینی کند و اثرش توسط او خوانده شود. پس پذیرش درون گرا بودن یک هنرمند، سلب کننده جایگاه مخاطب نیست و اصولا روند آفرینش و دریافت هنر بدون حضور مخاطب، عملا یعنی "هیچ".

با این پیش گفته، باید اذعان داشت که حتی در سبک های افراطی و آخرین رویکردهای مدرن هنرهای تجسمی که در خود گونه ای تفرعن فرمالیستی، نهفته دارند، نمی توان جایگاه مخاطب را انکار کرد. آنچه گونه ای تضاد را در فهم هنر موجب شده، قوت تعقل و اندیشه فردگرا در دوران مدرن است که سبب شده هنرمندان بازتاب و بیان اندیشه و ایده هنری خود را بر کیفیت درک و نگاه مخاطب برتری دهند، البته در این رویکرد هم جایگاه مخاطب عملا محفوظ است؛ هرچند در اینجا دیگر صحبت از "مخاطب خاص" است و منظور از این مخاطب خاص، صرفا کاراکتر و فهم او از مسائل هنری نیست، بلکه منظور کمّیت این مخاطب هم هست؛ یعنی نمایش آثار برای مخاطبانی غالبا محدود و معدود. اما در همین رویکرد و با همین نگاه، هنرمندانی هم هستند که محیط و فضای عمومی را به عنوان بوم کار خود انتخاب می کنند و به این شکل مخاطبانی به گستردگی یک شهر می یابند؛ و این شاید گونه ای فرار و رهایی از همان وضعیت نسبتا بسته ای است که البته هنر مدرن مدت ها به آن می بالید، یعنی تولید و عرضه آثار برای مخاطبانی خاص و "فهیم".

از مشهورترین هنرمندان برای این مثال، "ریچارد سرا" هنرمند معاصر آمریکایی است؛ این مجسمه ساز مینیمالیست با آوردن سازه های فلزی عظیم خود به میان فضاهای عمومی، همان رویکرد فرمالیستی را این بار نه در گالری های هنری خاص، بلکه در محیط عمومی و برای مخاطبانی از طیف ها و سلایق و میزان درک متفاوت هنری عرضه می کند. آنچه برای او اهمیت دارد، شکل دهی به فضاست از طریق فرم های عظیم و البته زمینه ساز تعامل هرچه بیشتر مخاطب با آثارش؛ به گونه ای که دیگر آن مفهوم سابق و تمایز و فاصله اثر از مخاطب زدوده می شود و حتی مخاطب در درون اثر و در ارتباط مستقیم با آن قرار می گیرد.

به شکلی می توان گفت دوران پست مدرنیسم پس از به اوج رسیدن خودکامگی های هنرمندان مدرنیست، درپی بازیابی مخاطب به شکلی دیگر است؛ یعنی دوری از فرم گرایی مطلق و آوردن مفهوم در اثر.

همچنین یکی دیگر از راه های احیای ارتباط دوسویه مخاطب و اثر هنری را در بازآفرینی بن مایه و شاکله های سنت می داند و آن وضعیتی که در دوران مدرن به عنوان تفاخر هنرمندان قلمداد می شد و هنر را بیش از حد به مقوله و پدیده ای "خاص" بدل می کرد، اکنون در سطحی گسترده تر و عام تر رخ می نمایاند. به عبارتی در دوران پست مدرنیسم هدف این بود که مخاطب ارتباطی قوی تر با آثار هنری بیابد، اما عملا در ارزیابی وضعیت تولید و عرضه آثار این دوره، چنین برداشت می شود که غلبه مفهوم و معنا، سبب شده است هنر پست مدرن وجه فلسفی به خود بگیرد و بازهم غالبا به فاصله بیشتر میان مخاطب و آثار هنری بیانجامد؛ هنری که برای فهم و ارتباط برقرار کردن با آن، داشتن سواد هنری حداقلی، مطالعات گسترده تر و میان رشته ای و خواندن نقدهای مرتبط ضروری به نظر می رسد.

در این زمینه سوال اساسی این است که رابطه میان اثر هنری و مخاطب باید چگونه باشد؟ شاید پاسخ به این سوال دو رویکرد مشهور هنر دوران معاصر را فرا یاد می آورد؛ یعنی رویکردی که معتقد به "هنر برای هنر" است و رویکرد دیگری که به "هنر برای مردم" باور دارد و البته بیش از آنکه این دو را دو مکتب و سبک هنری به شمار آوریم، درواقع دو رویکرد و نگاه متفاوت به هنر هستند که طبیعتا در عمل سبک ها و مکاتب متعدد و البته متفاوتی را منجر شده اند.

شاید بتوان گفت آنچه هنر را اسرارآمیز می کند، و آنچه آن را پدیده ای بکر، خاص و گاهی نامتعارف می نمایاند، همین رازی است که درپس ارتباط اثر هنری با مخاطب نهفته است؛ چیزی که از رسانه هنر برمی خیزد و به دریافت آن از سوی مخاطب می انجامد و دریافت همان است که به چگونگی درک اثر، شیوه های استنباط و تحلیل اثر، نقد اثر و کیفیت پذیرش اثر هنری منجر می شود و اینجاست که قطعیت رنگ می بازد و پای نسبت و سلایق و تمایزها و تفاوت فهم ها به وادی دریافت اثر، باز می شود. و به عبارتی این تنها مخاطب نیست که به دنبال رازهای نهفته در هنر است، بلکه هنرمند هم برای تقویت و اعتلای هنرش باید رازی را در نهان عمل مبتکرانه اش جستجو کند، رازی که سبب ساز هستی اثرش و نهایتا خود اوست؛ کشف راز هستی-ساز هنر؛ کشف راز مخاطب ...


منبع: هنرآنلاین/ محسن موسیوند